جریانشناسی چپ در بوتۀ نقد
برای تحلیل دقیق جریان چپ صرفاً نگاه از درون کافی نیست؛ البته آثارِ دارای ویژگی نگاه از برون، که بیشتر مخالفان آنها را نوشتهاند، نیز دچار اشکالات اساسی است؛ زیرا نگاه تکبعدی به هر مسئلهای تحلیل دقیق و روشنی ارائه نمینماید؛ بنابراین در تحلیل اندیشه و عملکرد گروههای چپ، مطالعۀ آنچه موافقان و مخالفان این جریان نگاشتهاند هر دو، لازم است؛ زیرا در این صورت حقیقت روشنتر عیان میگردد.
فهم درست تطور تاریخی جریان چپ در ایران نیازمند بازخوانی و بازکاوی درست و جامع منابعی است که تاریخ پژوهشی این جریان بر آن استوار است. اگرچه دربارۀ گروهها و احزاب چپ در ایران، کتاب و آثار زیاد و متنوعی در قالبها و ساختارهای متنوع، از داستانی و خاطرات تا تاریخپژوهی و جریاننگاری، منتشر شده است، ولی هریک به دلیل محتوا، ساختار یا نظریهها و رویکردهای حاکم بر آن و روزنۀ نگاه به مسائل و تغییرات اجتماعی ایران معاصر و تحولات تاریخی این دوره گاه به بیراهه رفته، یا با حذف و پیرایههایی همراه است. حتی نقدهای نوشتهشده بر آنها نیز خود دچار کجراههای است که هوشمندی و دقت نظر نویسندگان را در عرصۀ پژوهش و تحقق در این حوزه طلب مینماید. مقالۀ حاضر نگاههای حاکم بر چندین منبع مهم جریانشناسی چپ و نیز قالبها و ساختارهای متنوع در این حوزۀ تاریخنگاری را بهطور اجمالی بررسی کرده است.
طبقهبندی آثار مربوط به جریان چپ در ایران
با وجود واقعهنگاریها و تکنگاریها و حتی نگارش کتابهایی با هدف بررسی تاریخ حیات چپ در مقاطعی از تاریخ ایران در دهههای گذشته، هیچیک از آنها دربرگیرندۀ همۀ دوران ظهور و فعالیت این جریان نیست یا همۀ گروهها و جمعیتهای داخل در این جریان را شامل نمیشود. برای فهم بهتر این مطالب لازم است نگاهی اجمالی به این منابع و بر رویکردهای حاکم بر آنها افکنده شود تا از ضعف و غنا و کاستیها و ویژگیهای آنها اطلاع حاصل گردد.
بررسی کتابها و متونی که در زمینۀ تاریخ و جریان چپ در ایران منتشر شده است، میتوان بهطور اجمالی آنها را از زوایای مختلف زیر طبقهبندی کرد:
۱ از نظر ساختاری و محتوایی:
متون و کتب منتشرشده دربارۀ تاریخ و جریان چپ در ایران را از زاویۀ ساختار و محتوا میتوان به آثار با ارزش و تحقیقی، بیارزش و کماعتبار و پاورقیگونه تقسیم کرد.
منابعی که دارای ارزش کم و فاقد اعتبار لازماند، اغلب ساختاری داستانی دارند و فاقد روش علمیاند. بعضی از کتابهای خاطرات چاپشده از چپگرایان از روش علمی، نقد، سنجش و تحلیل تهی است. در این نوع کتابها حوادث چندروایتی و قصهگونه و بدون معیارهای تعریفشده بازسازی شده و هیچ سند، مدرک و مأخذی هم برای داستانها و روایتها آورده نشده است. از این نوع آثار میتوان از نوشتههای ابراهیم صفایی، محمود طلوعی، عبدالله برهان و… نام برد. بعضی دیگر که بیشتر افراد وابسته به گروههای چپ و یا منفصلان از آنها نگاشتهاند، اغلب درصددند خود را از بعضی تصمیمها، مواضع و اقدامات گروهها و دستههای چپ تبرئه یا رقیبان خویش را تخطئه کنند. گرچه در این نوع منابع، همانند خاطرات ایرج اسکندری، نورالدین کیانوری، انور خامهای، مریم فیروز و… ، بعضی از واقعیتهای تاریخ چپ تا حدودی تبیین شده است، در بسیاری از موارد نویسندگان این کتابها سند و مدرک معتبری برای گفتههای خود نداشتند و صرفاً به ذهنیتها و حافظۀ خود متکی بوده و یا به صورت گزینشی بعضی از مدارک موافق نظریۀ خویش را آورده و از بعضی اسناد و وقایع مخالف دیدگاه خویش چشم پوشیده و به همین جهت در بسیاری از وقایع از انصاف و داوری بیطرفانه یا تبیین و بازکاوی علل اصلی آن دور شدهاند.
از جمله آثاری که دارای مدارک، مآخذ و اسناد معتبرند و شیوۀ علمی مقبولی دارند، میتوان به نوشتههای مازیار بهروز، رفیعی مهرآبادی، سپهر ذبیح و… اشاره کرد؛ هرچند کاستیهایی از حیث مبانی تحلیل در آنها وجود دارد.
۲ از نظر قالب:
از این زاویه و نگاه میتوان آثار نوشتهشده در حوزۀ چپ را به دو گروه خاطرات و مصاحبهها و کتابها تقسیم کرد.
در بخش اول، یعنی خاطرات، ایرانیان و خارجیانی که در تاریخ معاصر ایران مؤثر بوده آثار بسیاری چاپ نمودهاند. اما مهمترین ویژگی این نوع نوشتهها، تأثیرگذاری ذهنیت، دیدگاهها و منظر راویان بر روایت آنان است. جامعهشناسی تاریخ همواره با تردید به روایتهای روایتگران تاریخی و تاریخنویسی نگریسته و نقد و بررسیها نشان داده است که هرکس از دیدگاه خاص خود و از منظر خویش به رویدادها و وقایع مینگرد و از منظر ذهنی خود آنها را تجزیه و تحلیل میکند. اگر معرفت در قلمرو علوم انسانی را حاصل برآیند ذهن و عین بدانیم، متوجه میشویم که این نوع معرفت به ذهنیت فاعل شناسایی، که آدمی است، مشروط است. ذهنیت، منظر و دیدگاه آدمی که راوی تاریخ است همواره محدود، مشروط و نسبی است. در اکثر خاطرات دارای این نقیصهاند. خاطرات بیشتر با دیدگاه راوی متناسب با شرایط و موقعیت اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی و منافع، علایق و نگرشهای فردی و جمعی او روایت شدهاند. راوی آگاهانه یا ناآگاهانه در پی مقاصد و اهداف خاصی است یا میکوشد خود را از بعضی حوادث، وقایع و اتهامات تبرئه نماید یا درصدد است چهرۀ رقیبان و مخالفان خود را تخریب کند، گاهی هم مصلحتاندیشانه تعمداً دچار فراموشی میشود. امّا بااینحال خاطرات، اسناد باارزشی هستند که در سطوح مختلف به کار میروند. البته خاطرات چاپشده گزارشهای ژورنالیستی، علمی و مستند تا متون آکادمیک را دربرمیگیرند.
۳ـ از نظر دیدگاه:
از این زاویه، خاطرات و نوشتههایی را که در زمینۀ جریان چپ نگاشته شده است میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
الف) خاطرات افراد وابسته به رژیم گذشته. از میان این خاطرات میتوان به اثر علی زیبایی، از افسران شهربانی و مسئول پیگیری گروههای چپ در آن نیرو، اشاره کرد. وی اساساً با بدبینی و نگاه امنیتی و در دفاع از رژیم پهلوی به جریان چپ نگریسته است.
ب) خاطرات و نوشتههای ملّیگرایان و مخالفان چپ. این دسته در یک گروه نیز جای نمیگیرند. آثار افرادی همانند سرهنگ غلامرضا نجاتی از این نمونه است. وی تا حدی کوشیده است به فعالیتهای جریان اشاره کند و تأثیر آنها را در مقابل گروههای مذهبی بیشتر نشان دهد. عدهای نیز درصدد مواضع گروههای ملّی را در مقابل جریان چپ در بعضی از مقاطع تاریخی همانند دهۀ ۱۳۲۰ توجیه نمایند.
این دو گروه هیچگاه نگاهی کلّی و تامّ به جریان چپ نداشتهاند. در مجموع، در بیشتر این متون به تلاش برای دست و پا کردن جایگاهی برای ملّیگرایان و لیبرالها در مقابل چپ، یا نقد سطحی در حد نشان دادن وابستگی سیاسی گروههای چپ یا خیانتآمیز معرفی کردن فعالیتهای آنها اکتفا شده است.
ج) خاطرات افراد وابسته به گروههای چپ. چپگراها در گروهها و نحلههای متنوع به نگارش تاریخ جریان چپ دست زدهاند.
آثار منتشرشدۀ جریان چپ، که عمدتاً در قالب خاطرهنویسی و اکثر آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی نگاشته شده، بیشتر جنبۀ اثبات و در نظر گرفتن جایگاهی مهم برای خود و نفی و تخریب رقیبان و مخالفان درون جریان دارد. سرآمد این آثار خاطرات نورالدین کیانوری، ایرج اسکندری، اردشیر آوانسیان، بزرگ علوی، مریم فرمانفرما (فیروز) … است. این خاطرات، علاوهبرآنکه هیچیک از آنها به طور مفصل تاریخ گروههای چپ را از ابتدا تا سالهای پایان فعالیتشان در ایران بررسی نکرده است، بیشتر به صحنهها، حوادث و وقایعی اشاره کردهاند که با اهداف فوق سازگار باشد. اما بااینهمه، این آثار در جای خود، باارزشاند؛ گرچه به تنهایی برای داوری و آگاهی از مبانی و سیر تطور جریان چپ کافی نیستند.
بخشی دیگر از نوشتههای چپگرایان، که دارای مطالبی دربارۀ تاریخ جریان چپ در ایران است و مطالب ارزشمندی نیز دارند، با گرایش خاص سیاسی یا مرامی و فرقهای داخل جریان چپ همراهاند؛ همانند آثار عبدالصمد کامبخش. کامبخش در جناحبندی داخل حزب توده، خود رهبر یکی از جناحهای فعال آن محسوب میشد و قبل از آن هم در گروه ۵۳ نفر بهشدت به فاش ساختن اسرار و اسامی متهم بود. ازاینرو تلاش او به منظور تبرئة خود و تخریب و نقد رقبا و مخالفان است. همین گونه است آثار ایرج اسکندری، فریدون کشاورز، خانبابا تهرانی و بابک امیر خسروی و خاطرات نورالدین کیانوری و… .
بخشی دیگر از نوشتههای چپگرایان نقد خاطرات و نوشتههاست؛ همانند کتاب «نقدی از درون بر جنبش چپ» اثر بابک امیرخسروی که در آن نویسنده بیشتر درصدد است خود را تبرئه کند و به ایرادها و نقدهای کیانوری بر خود پاسخ دهد؛ ازهمینرو این کتاب جامعیت ندارد و با موضعگیری خاص به بخشی از وقایع تاریخی چپ اشاره کرده است.
از جمله آثار دیگر مربوط به تاریخ چپ، منابع و کتبی است که مخالفان حزب توده و شوروی و مدعیان استقلالطلبی در جریان چپ نگاشتهاند؛ همانند آثار خلیل ملکی، همایون کاتوزیان، خاطرات خانبابا تهرانی و دکتر جهانشالو. این عده بعضاً با گرایش خاص سیاسی و در قهر و نزاع با جریان چپ شورویگرا، تخریب چهرههای رقیب و دادن جایگاهی ممتاز در جریان چپ به خود و جناح و گروه خود، به نگارش این کتابها دست زدهاند. آنها به مهم جلوه دادن چهرههایی از چپ نیز اقدام کردهاند؛ همانند آثار همایون کاتوزیان که عمدتاً به مؤثر جلوه دادن خلیل ملکی قهرمانسازی از او روی آورده و بسیاری از خطاها و لغزشهای او را نادیده گرفته و به نوعی، با توجه به فضای جامعه علمی امریکا، مبلغ چپ سوسیالیست به سبک اروپایی شده است.
د) خاطرات و نوشتههای اسلامگرایان و هواداران انقلاب اسلامی. گرچه در این عرصه، آثاری جامع و کامل، که دربرگیرندة سیر تاریخی و تطور حیات سیاسی چپ از پیدایی تا فروپاشی باشد، نگاشته نشده است، تکنگاریهای ارزشمندی را مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده که مهم و باارزش است؛ همانند کتاب «سازمان مجاهدین خلق» اثر حسین احمدی روحانی، که تاریخ حیات گروه مارکسیستشدة سازمان مجاهدین و سازمان پیکار را بررسی کرده است، یا آثار دیگری دربارۀ تاریخ گروهها و جمعیتهای چپ همانند «جامعة سوسیالیستهای نهضت ملّی ایران» و «نیروی سوم» تألیف رضا آذری شهرستانی. ولی همۀ این آثار به صورت تکنگاری و جزیرة کوچک بریده از سایر سرزمینهای پیرامونی است؛ ازهمینرو یک دید و بینش کلی تاریخی از چپ بهدست نمیدهد. در کنار این آثار، تدوین مجموعة اسناد برجایمانده از گروههای چپ، نیز اقدام مهمی است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر نموده است. محدودیت این نوع آثار نیز بیشتر از تکنگاریهاست؛ چون فقط بخشی از وقایع و رخدادها و مواضع گروه معینی را دربارة حادثه یا زمانی خاص بازگو و روایت میکند.
در مجموعه آثار منتشرشده دربارۀ گروههای چپ به صورت تکنگاری باید از آثار ارزندة محقق ارجمند جناب آقای عبدالله شهبازی در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی یاد کرد. البته همۀ آثار او دراینباره به صورت تکنگاری تدوین و منتشر گردیده و به صورت جریانی و جامع دربارۀ موضوع بحث نشده است.
در این حوزه اثر خانم الهه کولایی با عنوان «استالینیسم و حزب تودۀ ایران» یک تحقیق تاریخپژوهی به صورت جریانشناسی است، اما صرفاً دربارۀ پیدایی و حیات حزب توده، یعنی برههای از حیات چپ در ایران، سخن گفته است. تلاش نویسنده، در این اثر، بررسی تأثیرپذیری حزب توده از تحولات سیاسی، ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک اتحاد جماهیر شوروی است؛ با این رویکرد که جریان مرکزیتگرایی متصلب استالینیستی در اردوگاه کمونیسم بینالملل بعد از مرگ لنین، تأثیرات ژرفی را در بعضی از احزاب چپ، بهویژه در حزب تودۀ ایران، بر جای گذاشت. از آن جهت که این کتاب کل جریان چپ در تاریخ ایران را شرح نداده و حزب توده را در تعامل با تحولات فراملّی مورد تجزیه و تحلیل نموده است نمیتواند اثری جامع حتی در بررسی حزب توده محسوب گردد، بدان جهت که نویسنده کمترین اشارهای به خاستگاه و پایگاه اجتماعی رهبران حزب توده و رقابتهای درونگروهی چپ نکرده و مهمترآنکه این اثر کاملاً برگرفته از دیدگاه، نظریه و نوشتۀ دکتر سپهر ذبیح در اثر معروفش «تاریخ جنبش کمونیستی در ایران» است و میتوان گفت که نوعی برگردان بخشی از همان اثر محسوب میشود؛ البته در دورهای که هنوز کتاب آقای ذبیح را دکتر مهرآبادی به فارسی ترجمه نکرده بود.
نقد و بررسی مهمترین آثار در جریانشناسی چپ
برای آگاهی از رویکرد و دیدگاههای حاکم بر تاریخنگاری چپ در ادامه به عنوان نمونه نوشتههای مهم در حوزۀ چپ بررسی شده است:
الف) «تاریخ جنبش کمونیستی در ایران»:
یکی از آثار معروف مربوط به تاریخ جریان چپ در ایران که ویژگیهای ممتازی نیز دارد کتاب «تاریخ جنبش کمونیستی در ایران» اثر پروفسور سپهر ذبیح، ایرانی مقیم امریکا و عضو هیئت علمی دانشگاه برکلی است که به زبان انگلیسی نگاشته شده و آقای محمد رفیعی مهرآبادی همراه با تعلیقههایی آن را به فارسی ترجمه کرده است. موضوع کتاب تاریخ جنبش کمونیستی در ایران از زمان قیام مشروطه تا اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی است، به همین جهت دوران وسیعی از تاریخ جریان چپ در ایران را دربرمیگیرد. استفاده و بهرهگیری نویسنده از آثار نویسندگان روسی بر غنای آن افزوده است.
اسلوب تحقیق نویسنده از نوع پژوهش دانشگاهی به شیوۀ کشورهای غربی است؛ یعنی دو روش منطقی استقرا و قیاس را در تحلیل مسائل به کار گرفته است، ازاینرو این اثر از اعتبار علمی بالایی در مراکز و محافل علمی غرب و نزد عدهای از پژوهشگران ایرانی که دارای چنین مشربیاند برخوردار است، اما بااینحال کاستیهای متعددی دارد که به اهم آن در زیر اشاره شده است:
۱ نویسنده دارای بینش ملّیگرایانۀ امریکایی در تحلیل رویدادهای ایران است. بینشی که مبنای تحلیل و تفسیر او قرار گرفته بر تمایلات ناسیونالیستی مبتنی است، ازاینرو، نویسنده اغلب به بزرگنمایی جنبش کمونیستی در ایران بر اساس دیدگاه مطرح در امریکا اقدام کرده است. وی در این رویکرد به شدت از جو سیاسی حاکم بر دانشگاههای امریکا و فضای سیاسی آن کشور متأثر است.
نویسنده به صورت غیر مستقیم تحت تأثیر سیاست خارجی امریکاست، ازاینرو کوشیده است سهم حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد را بسیار مهم نشان دهد و از مداخلۀ امریکا و سهم آن کشور در کودتا بکاهد.
مطالب مربوط به نقد رژیم محمدرضا پهلوی هم به گونهای بیان کرده است که سبب رنجش دولتمردان امریکایی نشود، ازهمینرو در بررسی تاریخ جنبش چپ در ایران بعد از سال ۱۳۲۰، دربارۀ خطر بالقوه و بالفعل حزب توده مبالغه کرده و آن را خطری مستقیم و آنی برای رژیم شاه دانسته و سایر نیروهای سیاسی در ایران را بسیار ضعیف معرفی کرده است؛ با آنکه حزب توده به دلیل پیروی از شوروی فاقد پایگاه مستحکم و گستردۀ مردمی در ایران بود. این نگاه نویسنده، درست همان تحلیل و تبلیغاتی است که امریکا و غرب در سالهای پایانی دهة ۱۳۲۰ از حزب توده در ایران به راه انداخته بودند.
۲ نویسنده در بررسی تاریخ جنبش چپ فقط به مداخلات دولت شوروی اشاره کرده و از مداخلۀ پنهان و آشکار امریکا و انگلیس در حوادث داخلی ایران و نفوذ و اعمال قدرت آنان و عکسالعمل جریان چپ در مقابل آن سخنی نگفته است؛ همانند غائلۀ آذربایجان و کردستان و کودتای ۲۸ مرداد.
۳ نویسنده هیچگونه اشارهای به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و تأثیرات عمیق آن در جامعۀ ایران و رویکرد جدید مبارزه در میان گروهها و افراد مبارز نکرده و با سکوت از کنار آن رد شده است.
۴ نویسنده معتقد است که جریان اسلامگرا توان رویارویی با جریان چپ را نداشت. این باور کاملاً به دور از واقعیتهای جامعۀ مذهبی ایران و پایگاه مردمی جریان اسلامگراست، و برخلاف پیشبینی او، جریان اسلامگرا یکی از انقلابهای بزرگ قرن را رهبری و تثبیت نمود.
۵ نویسنده پیشبینی کرده که عمدهترین خطر برای رژیم پهلوی جنبش کمونیستی است. این نگرش همان ارزیابی مقامات امنیتی امریکا از جامعۀ ایران بود. این تحلیل با واقعیت جامعۀ ایران و حوادث بعدی آن کاملاً ناسازگار است.
۶ کاستی دیگر این اثر، بیتوجهی به مسائل و تحولات تاریخ چپ در دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است که مهمترین برهۀ تاریخ حیات سیاسی چپ در ایران به شمار میرود.
ب) «شورشیان آرمانخواه»:
از آثار مطرح دیگر دربارۀ تاریخ گروههای چپ در ایران کتاب «شورشیان آرمانخواه (ناکامی چپ در ایران)» تألیف مازیار بهروز، ایرانی مقیم امریکا و از اعضای سابق حزب توده و رئیس دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه برکلی است. این کتاب، که اساس آن پایاننامۀ آقای بهروز برای دانشگاه کالیفرنیا در لوسآنجلس است، گزارش فشرده و مستند تاریخ جنبش چپ مارکسیستی در ایران طی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۲ که در آن سال آخرین سازمانهای مارکسیستی فرو پاشید را دربرمیگیرد. نویسنده کوشید با پیروی از روششناسی علمی، فرآیند جنبش چپ و فرازوفرودهای آن را در متن تاریخ معاصر ایران گزارش کند و از آن مهمتر دلایل ناکامی چپ در ایران را شرح دهد. این اثر به دلایل ذیل از سایر آثار منتشرشده در این عرصه، که به فارسی ترجمه شدهاند، متمایز میگردد:
۱ کتابهای پیشین فقط به بخشی از تاریخ این جریان اکتفا کردهاند، اما این اثر نسبت به آنها کاملتر است؛ چون کتاب حاضر جریان چپ را تا سرانجام نهاییاش دنبال نموده و بدینترتیب تصویر کاملتری ارائه کرده است. گرچه نویسندۀ این کتاب بر دورۀ تاریخی پس از کودتای ۲۸ مرداد تا فروپاشی کامل چپ در نیمۀ اول دهۀ ۱۳۶۰ تأکید کرده، این دوره در سایر کتابهای تاریخی بسیار کم توجه شده و در متون فارسی منتشرشده چنین گزارشی نیامده است.
۲ در این پژوهش، نویسنده نه تنها به بازیگران اصلی صحنه احزاب و سازمانهای عمده بلکه به بازیگران فرعی و حاشیهای گروهها و هستههای کوچک مارکسیستی در داخل و خارج از کشور نیز توجه و اشاره نموده است.
۳ در کتاب به علل شکست و ناکامی جریان چپ اشاره شده که در نوع خود، کاری تازه و نوست و در آن به عوامل مختلف ساختاری، عمومی، ایدئولوژیکی، روانشناختی و جامعهشناختی و سیاسی توجه شده است.
بااینهمه کتاب، در عین ارائۀ تحلیلی نو از عوامل ناکامی گروهها، هستهها و احزاب مختلف چپ، کاستیها و لغزشهایی اساسی نیز دارد، از جمله:
۱ نویسنده در تحلیلهای خود در مورد علل ناکامی چپ فقط از استالینیسم انتقاد کرده و مارکسیسم را نقد نکرده، اساس نظریۀ مارکسیسم را دربارۀ تحولات تاریخی، مبارزۀ طبقاتی و… مورد مناقشه قرار نداده و همچنین دربارۀ مشکل تطبیق نظریههای مارکس بر شرایط اجتماعی ایران، که از مختصات جریان چپ طی حیات سیاسیاش بوده، سخنی به میان نیاورده و آن را به نقد نکشیده است.
۲ نویسنده به سازمان چریکهای فداییان خلق، بهویژه تزهای بیژن جزنی دربارۀ مبارزۀ مسلحانه و پیروان او، تعلق خاطری دارد که با کاربست روششناسی علمی، در جایجای کتاب به ناگزیر خود را نمایانده، و مهمتر آنکه رویکرد استالینیستی رهبری فداییان در ساختار تشکیلاتی سازمان مرکزیتگرایی متصلب را هم نادیده انگاشته است.
نویسنده از یکسو مبارزۀ مسلحانۀ چریکی را نتیجۀ سالها ارزیابی و تجربه در صحنۀ سیاسی کشور دانسته و از سوی دیگر معتقد است سرکوب شدید و بسته شدن تمام راههای مبارزۀ سیاسی غیرخشونتآمیز، راه را برای قهرمانگری رمانتیک و توجیه خشونت گشود.
دلبستگی نویسنده به مبارزات مسلحانۀ فداییان سبب شده به این نکتۀ اساسی توجه کافی نداشته باشد که شرایط جامعۀ ایران برای فعالیتهای پارتیزانی مناسب نبود. ساخت طبقاتی ایران مانند کوبا، چین یا ویتنام نبود. در آن کشورها، که اکثر جمعیت آنها روستایی بودند و به علل فرهنگی و سیاسی برای مبارزۀ انقلابی آمادگی داشتند، امکان بسیج آنان برای مبارزۀ مسلحانۀ پارتیزانی علیه حکومت مرکزی و اشغالگری وجود داشت. نفس اشغال کشور به دست بیگانگان غیر از چند کشور عامل اساسی در این رویکرد بود. اما ایران چنین ویژگیهایی نداشت.
۳ تمایز نگذاشتن بین مبارزات مسلحانه و اقدامات تروریستی گروه با توجه به ماهیت و مشروعیت حکومتها از خطاهای دیگر این کتاب است. مبارزۀ مسلحانه، اگر در مقابل خواست عمومی قرار گیرد، به سختی متمایز از تروریسم سیاسی خواهد بود؛ چنانکه این اشتباه را نویسنده در مورد اقدامات مسلحانۀ این گروهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی مرتکب شده است، بدون آنکه به ارزیابی مردم ایران از این نوع اقدامات اشارهای کند و یا به آن توجه نماید.
۴ کاستی مهم دیگر کتاب، چهارچوب روششناسی حاکم بر آن است. نویسنده در تحلیل ناکامی چپ از چهارچوب روششناسی مارکسیستی فراتر نرفته و به تأثیر بسیار مهم فرهنگ سنتی و دینی جامعۀ ایران و روانشناسی تودۀ مردم بیتوجه مانده است. اگرچه به ناتوانی چپ در درک پویههای درونی جامعۀ ایران و سازگاری با آن، از جمله ماهیت جمهوری اسلامی، اشاره کرده، آن را نشکافته و مشخص نساخته است که این رودررویی از کجا ناشی شده است. بر همین اساس، نویسنده، رودررویی مسلحانۀ این گروهها با حاکمیت برآمده از یک انقلاب مردمی و مورد پشتیبانی اکثریت قاطع مردم ایران را لحنی تأییدآمیز بیان کرده، تا آنجا که حتی ترورهای تمامعیار را از سال ۱۳۶۰ به بعد «جنگ چریکی شهری» نامیده است.
۵ نویسنده هیچگاه در علل ناکامی گروههای چپ به فقدان پایگاه تودهای این گروهها و رودررویی آنان با مردم اشاره نکرده یا گذرا از آن رد شده و ناکامی آنان را به دلیل ناتوانی در یافتن پایگاه کارگری و طبقات محروم دانسته، ولی نگفته است چرا زمینهای برای نفوذ گروههای فوق در این طبقات وجود نداشته و چرا تمامی این طبقات از انقلاب اسلامی حمایت کردند.
۶ نویسنده با آنکه استقلال بعضی از گروههای چپ از شوروی را ستوده، این واقعیت را نادیده گرفته است که در دوران پس از انقلاب اسلامی، اکثر گروههایی که با جمهوری اسلامی از درِ رودررویی مسلحانه در آمدند، پس از شکست در صحنۀ داخلی و در نهایت در کردستان، به خاک عراق عقب نشستند و به کمک حکومت متجاوز بعثی عراق، که با ایران در حال جنگ بود، در داخل آن کشور پایگاه ایجاد کردند و همگام با نیروی عراقی به عملیات پراکندۀ خرابکارانه و ایذایی در ایران دست زدند و از رژیم عراق، عربستان و امریکا پول و امکانات گرفتند.
۷ یکی از کاستیهای مهم دیگر کتاب فوق، توجه نکردن به تاریخ پیدایی و تطوّر جریان چپ از مشروطیت تا سقوط رضا پهلوی است. نویسنده، تاریخ گروههای چپ در ایران را از سال ۱۳۲۰ بررسی کرده که بدینترتیب بخش اعظمی از پیشینۀ تاریخی و تحولات جریان چپ در ایران نادیده انگاشته شده است.
ج) «تاریخ سیسالۀ ایران»:
از دیگر آثار مربوط به تاریخ جریان چپ در ایران میتوان به کتاب «تاریخ سیساله ایران» اثر بیژن جزنی، از نظریهپردازان مبارزات چریکی چپ در ایران، اشاره کرد. جزنی، که از دانشآموختگان مقطع دکترای فلسفه در دانشگاه تهران بود، با ذهنی انتزاعی، شرایط سیاسی و اجتماعی ایران بعد از سقوط رضا پهلوی و جایگاه گروهها و احزاب چپ، همانند حزب توده، را تجزیه و تحلیل کرده است. این کتاب از نظر ساختار و انسجام تئوریک ممتاز است، ولی کاستیهای مهمی دارد:
۱ نویسنده به دلیل تعهدش چهارچوب روششناسی و نظریههای مارکسیستی و اصرار بیش از حد در تطبیق آنها بر شرایط و اوضاع اجتماعی ایران، ناگزیر به بازسازی ذهنی و تخیلی و غیر واقعی جامعۀ ایران روی آورده است تا به کلیت و اساس نظریههای مارکسیستی خدشه وارد نشود.
تعهد او به تحلیل مبارزۀ طبقاتی و تصور مراحل تاریخی جوامع بشری براساس ایدۀ مارکس، سبب گردیده است که بسیاری از واقعیتهای جامعۀ ایران را نادیده انگارد و بر سبک و سیاق تحلیلگران مارکسیست روسی، واقعیتهای ایران را ارزیابی کند.
۲ نویسنده در بیان سیر حوادث خود سند و مأخذی ارائه نکرده است.
۳ نویسنده اگرچه به اکثر گروهها، محافل و هستههای کوچک چپ نیز اشاره کرده، به دلیل محدودیت زیستیاش، به بخش اعظمی از تاریخ چپ در دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ در ایران توجه نکرده است.
۴ نویسنده، هرچند از رفتار رهبران شوروی در مواجهه با حزب توده انتقاد کرده، به سانترالیسم استالینی در جریان چپ سخت متعهد است.
د) «کژراهه»:
کژراهه، که خاطراتی از احسان طبری دربارۀ تاریخ حزب تودۀ ایران است، ویژگیهای خاصی در میان خاطرهنگاریهای اندیشمندان و تاریخنگاران چپ دارد. موقعیت و پیشینۀ ممتاز نگارندۀ آن در جریان چپ، از گروه ۵۳ نفر تا حزب توده در دهۀ ۱۳۲۰ و پس از آن و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و نیز فرجام وی در این فرآیند، توجه و داوریهای متفاوت، متناقض، تند و حمایتگونۀ مخالفان و موافقان را دربارۀ این اثر برانگیخته است. این اثر به دلیل ویژگیهای ذیل مهم است:
۱ اگرچه عنوان اثر خاطراتی دربارۀ حزب توده است، نویسنده پیشینۀ تکوین و نفوذ جریان چپ در ایران را از اوایل قرن نوزدهم میلادی شرح داده و به تأثیر نخبگان چپ قفقاز و روسیه در این فرآیند، هرچند به اجمال، اشاره کرده است.
۲ نگارنده، در میان مباحث، به خوبی به وارداتی بودن و تأثیرپذیری جریان چپ از خارج و نیز مواضع غیر مستقل این جریان اشاره کرده و تأثیر این امر را در مواضع و عملکرد حیات چپ بازتاب داده است.
۳ نگارنده بعضی از کژیهای اخلاقی و صداقت نداشتن حزب توده، و جنگ تبلیغاتی آن به کمک جریان چپ جهانی در چهرهسازی و قهرمانسازی بریدگان و منفعلان آن در دوران مبارزه و نیز تباهیها و کژراهههای بعضی از افراد منتفذان در گروهگرایی و باندبازی را تا حدود بسیاری برملا ساخته است.
۴ نویسنده حین شرح تاریخ حزب توده در ایران به تعاملات بینالمللی جریان چپ نیز اشاره کرده و تأثیر آن را بر حیات حزب توده و مواضع آن نشان داده است.
۵ نگارنده به نفوذ فرقۀ دموکرات آذربایجان و رهبران کمونیست آذربایجان شوروی در حزب تودۀ ایران بهخوبی اشاره کرده است.
۶ نویسنده به درستی مبانی ساختار ایدئولوژیک جریان چپ در ایران و جهان را شرح داده و آن را علت اصلی کجرویها و خطاها برشمرده است.
اما بااینهمه، نوشتۀ فوق کاستیهایی به شرح ذیل دارد:
۱ چنانکه از نام آن پیداست، فقط درصدد بازخوانی پروندۀ حزب توده و بخشی از گروههای چپ پیش از آن است و به تمامی جریان چپ ایران تا زمان حیات خود نظر ندارد و در شرح تاریخ حزب توده نیز، به منظور اختصار نوشته، به همۀ زوایای پنهان و عملکرد آن توجه نکرده است.
۲ با توجه به جایگاه ممتاز احسان طبری در گروه ۵۳ نفر و نیز رهبری حزب توده و به علاوه نظریهپردازی برای جریان چپ در بیش از سه دهه، در نوشتۀ او، به عملکرد و مواضع ناصحیحش در این دوره اشاره نشده و نویسنده، به عمد، با اغماض از کنار آن گذشته و بیشتر اشکالات را متوجه دیگران نموده و تا حدود بسیاری کوشیده است خود را تبرئه کند.
۳ نگارنده به سهم پایگاه اجتماعی رهبران حزب در لغزشها، فراکسیونگرایی داخل حزب و تنظیم روابط سیاسی با دولتها اشاره نکرده یا آن را بهدرستی مطرح ننموده است.
۴ نویسنده صرفاً در مقام منتقد با رویکردی نقادانه کجراههها و کژیهای حزب توده را بیان کرده، ازهمینرو در بسیاری از موارد به درستی نتوانسته است به داوری بنشیند و همۀ ابعاد و زوایای حیات این حزب و جایگاه آن را ترسیم کند.
نتیجه:
با توجه به آنچه بیان گردید، پژوهشگران عرصۀ تاریخنگاری، در بررسی تطور و فراز و فرود تاریخ حیات چپ در ایران، در بهرهگیری و استناد به منابع تاریخی نگاشتهشده، اولاً باید به رویکرد و نگاه حاکم بر آنها توجه نمایند، ثانیاً باید به پیشینۀ سیاسی و مواضع و جایگاه نگارنده در گروههای چپ دقت کافی کنند؛ بدان جهت که اکثر نگارندههایی که از میان جریان چپ برخاستهاند درصددند خود را تبرئه یا سهیم بودن خویش را در بعضی از مواضع و عملکردهای ناصحیح چپ در برههای از تاریخ معاصر نفی کنند، ثالثاً اکتفا و استناد به این نوع نوشتهها، محقق را از فهم و درک درست تحولات و وقایع تاریخی باز میدارد؛ زیرا این نویسندگان درصدد نیستند حقایق و رخدادهای تاریخی را به آن صورت که اتفاق افتاده بیان نمایند، بلکه بیشتر درصددند حوادث را از نگاه و زاویۀ خاص نظری خود تبیین کنند.