تفکر التقاطی و انحرافی منافقین

این 3 تن از فعالان مسلمان جبهه ملی دوم ایران بودند که پس از تشکیل نهضت آزادی از فعالان یا هواداران آن سازمان بودند. این سازمان که مشی مبارزه مسلحانه را برگزیده بود، این مشی را از سرکوب تظاهرات 15 خرداد 42 توسط رژیم شاه و نیز بی‌ثمر بودن مبارزات گذشته و نهایتاً فراگیر بودن جنبشهای مسلحانه و فرهنگ استفاده از سلاح در منطقه و جهان استنتاج کرده بود.
بنیانگذران سازمان، در ابتدا 6 سال را مصروف سازماندهی، جذب نیرو و کسب آموزشهای نظامی کردند، ولی در شهریور 1350، در یک یورش ساواک، نزدیک به 90 درصد افراد سازمان بدون اینکه حتی یک تیر شلیک کنند، دستگیر شدند و بجز چند نفر که اعدام شدند، بقیه تا زمان پیروزی انقلاب، در زندان به سر بردند.
سازمان، در ابتدای کار شروع به تدوین ایدئولوژی خود نمود. در این راستا، در ابتدا مطالعاتی توسط اعضای سازمان صورت گرفت. در منابع مطالعاتی سازمان، علاوه بر کتب مذهبی و اسلامی و بویژه آثار مهندس بازرگان آثار مارکسیستی نیز به چشم می‌خورد. سازمان در این راستا، شروع به تالیف کتابهایی نمود. نخستین کتاب سازمان، متدولوژی یا شناخت نام داشت که تفاوت چندانی با دیدگاههای مارکسیتی نداشت. این کتاب که حاصل مطالعات جمعی کادرهای اصلی سازمان طی سالهای 47-1344 بود، با آنکه بر اساس مبانی مارکسیستی- اسلامی نوشته شده بود، ولی به لحاظ بینش معرفتی، دقیقاً مبانی مارکسیستی را پذیرفته بود. دومین متن تدوین شده در سازمان، کتاب راه انبیاء راه بشر، کار محمد حنیف نژاد است که بر اساس تئوریهای مهندسی بازرگان در کتاب راه طی شده نوشته شد. علاوه بر اینها سازمان، چندین کتاب و جزوه دیگر نیز تهیه کرد که می‌توان به کتاب تکامل و کتاب اقتصاد به زبان ساده اشاره کرد.
بنا به گفته یکی از اعضای مرکزی مجاهدین، تحلیل سازمان بر این بود که برای مبارزه جدی علیه امپریالیسم و دست نشاندگان آن بایستی مبارزه مبتنی بر یک ایدئولوژی اسلامی راستین باشد و باید اسلام را از حشو و زوائد و پیرایه‌های آن پاک کرد، در این راستا، سازمان روحانیت را رد می‌کرد و نقشی برای آنها قائل نبود. و معتقد بودنند که باید اسلام اصیل و بی‌پیرایه را از سرچشمه زلال آن، یعنی قرآن و تا حدودی نهج البلاغه و آن هم بر پایه استنباط خود سازمان که باصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخیص صحیح از سقیم در شرایط پیچیده امروزی است، بدست آورد. سازمان از سوی دیگر، قائل به معصومیت پیامبر اسلام (ص) و ائمه هدی (ع) نبود و معتقد بودند که آنها نیز دچار خطا و اشتباه می‌شدند. در بخش آموزشهای سیاسی و اجتماعی، بیشتر آنان به نوعی تحت تاثیر مارکسیسم- لنینیسم قرار داشته و در علوم اجتماعی، دیدگاههای چپ را به عنوان مسائل علمی می‌پذیرفتند و در مورد مسایلی فی‌المثل مانند طبقات جامعه و مناسبات آنان با مسئله تولید و اساساً نظریه ماتریالیسم، و غیره ایده‌های آنان با مارکسیسم تفاوتی نداشت.
بتدریج سازمان، از مبانی اسلامی دورتر شد و هر چه بیشتر به سمت مارکسیسم تغییر جهت داد تا جاییکه در سال 1354 عده‌ای از افراد سازمان عقاید مذهبی خود را ترک کرده، اعلام ‌نمودند که مارکسیسم را به عنوان منطق برتر مبارزه و تنها ایدئولوژی مبارزه اختیار کرده‌اند.
این سازمان بدلیل نوع دریافتش از اسلام، اسلام رایج وفقه سنتی را نگرش سنتی و ارتجاعی ارزیابی می‌کرد. بنابر نوشته‌های خود مجاهدین، دو تن از اعضای اصلی سازمان در سالهای 50 و 1349 در نجف، طی چند ملاقات چند ساعته با امام خمینی کوشیدند او را به حمایت از ترورها و نوع مبارزه خود وادار کنند، ولی نتوانستند موافقت امام را کسب کنند و مبنای اصلی کار این سازمان هم در دوران حکومت پهلوی و هم دوران نظام اسلامی، بر جنگ مسلحانه و ترور استوار بوده است.