ترورهاي حزب توده در دوران 1332
آنچه كه مسلم است سرقتهاي بانك ملي دماوند، بانك ملي مركز و بانك بازرگاني و قتل حسام لنكراني، محسن صالحي، داريوش غفاري، فاطري، پرويز نوائي به دست «سازمان اطلاعات» به رهبري دكتر مرتضي يزدي، از طرف هيئت اجرائيه هشت نفري و مسئول اين سازمان، خسرو روزبه، انجام گرفته و در هيئت اجرائيه تأييد شده است. البته كساني از هيئت اجرائيه مانند يزدي، بهرامي، جودت در نامههاي خود اين اقدامات را ناشي از ابتكار خود نميخواندند و كيانوري و قاسمي و روزبه را الهام بخش اين اقدامات قلمداد ميكردند. هر چه باشد، اين افراد در تأييد اين اقدامات متفقالكلمه بودند.
ولي سه مورد ديگر (يعني توطئه عليه جان شاه، قتل محمد مسعود، قتل احمد دهقان) نيز به حزب منسوب ميشود و حال آنكه رهبري رسمي از هيچيك از اين اقدامات اطلاعي نداشته است. در مورد شركت در سوء قصد عليه جان شاه اولين بار ما در خارج طبق گزارش قاسمي اطلاع يافتيم كه كيانوري در آن دست داشته است. تا آنجا كه در اثر تحقيق كميته مركزي خارج روشن شد، تماس كيانوري با ارگاني و ناصر فخرآرائي و اطلاع او از قصد فخرآرائي مسلم است. كيانوري منكر تعقيب جريان شد و اطلاع خود را محدود به چهار ماه قبل از وقوع حادثه ميداند. براي رهبري در خارج صحت اين دعوي كيانوري روشن نشد.
در مورد قتل محمد مسعود دخالت خسرو روزبه و گروه او در مسئله قتل به دست عباسي مسلم است و مورد اعتراف خود او است. مطالب ديگري كه در اين زمينه عنوان ميشود، حاكي از ارتباط جريان با رزمآرا محتاج به تحقيق است.
در مسئله قتل احمد دهقان، مدير تهران مصور، مسئله از طرف دكتر كشاورز از قول افسر شهرباني قبادي، در جزوة خود مطرح شده، ولي برخي ديگر اين فرضيه را انتقاد ميكنند و اصولاً مسئله ارتباط رزمآرا و قرار و مدار او را با شوروي در پايه قتل مسعود و دهقان ميدانند.
وقايع فاجعه آميز ديگر اين دوران، حوادث ماجراجويانه 23 تير 1331 بدست رهبري حزب توده و حوادث ماجراجويانه 14 آذر 1331 بدست رهبري سازمان جوانان است، كه منجر به دهها نفر مقتول و زخمي و تشديد روابط بين حزب توده و دولت مصدق شد. پيش از اين دو حادثه فاجعهانگيز و بعد از آن موج عنان گسسته دشنام به دولت مصدق از طرف روزنامههاي وابسته به حزب توده و بويژه بسوي آينده انجام گرفت و تمام اين روش افراطي و مضر سرانجام به تسيلم در مقابل حادثه 28 مرداد 1332 به اتخاذ سياست پيروي از دستور دكتر مصدق و عدم هرگونه مقاومت در قبال كودتاي شاهـ زاهدي منجر شد!!
پس از پيروزي كودتاي 28 مرداد 1332 شاه زاهدي، باز حوادث مهمي در سياست كشور رخ داد كه حاكي از نهايت آشفتگي سياست رهبري حزب توده و ساده لوحي «چپروانه» است، كه در واقع خدمت به راست، خدمت به امپرياليسم و دربار پهلوي بود.
كودتاي 28 مرداد 1332 سرآغاز يك سلسله خيانتها و جنايتهاي عظيم به دست شاه و خانواده و درباريانش و اتحاد عمال ايراني آمريكا و انگليس، كه بر دولت و مجلس تسلط داشتند، گرديدند. در مقابل كودتا، دولت مصدق مقاومتي نكرد. حزب توده با گذراندن وقت و تلفن به مصدق تصميمي نگرفت و بعدها در قبال اعتراض عمومي اعضا حزب و مردم، در نشريه كميته مركزي (مورخ بهمن 1332) چنين توضيح داد: «اگر اقدام عمومي مسلحانه انجام ميداديم، شكست و سركوبي شديدتر ميشد و ما، پيشقراولان را، در نبردي نامساوي، بدون آمادگي عمومي، از دست ميداديم. در صورت تظاهرات معمولي نيز ممكن بود سركوبي شديدتر از تضييقات پس از 28 مرداد روي دهد.» عدم عمل در قبال كودتا تضاد با تظاهر به قدرت از طرف حزب توده، در دوران حكومت مصدق ، داشت. پس از روشن شدن وجود سازمان نظامي در كنار حزب توده كه بيش از 600 نفر عضو آن بودند، معما حل ناشدنيتر شد و حيرت عمومي و كنارهگيري از حزب و در نتيجه افت «پرستيژ» و حيثيت حزب حاصل آن بود. در نتيجه حزب با الهامگيري از خط ماجراجويانه كيانوري و خسرو روزبه سياست «جبران» را اجراء كرد. دادن تعليمات نظامي به دست نظاميها به افراد غير نظامي، نقشة انجام عمليات پارتيزاني در شمال با استفاده از وجود جنگل در اين نواحي، تأسيسات و تجهيزات ارتش در قلعهمرغي و آتش زدن هواپيما، دزدي اسلحه از انبار سربازخانهها و امثال آن، نمونههائي از اعمال «جبران» است كه باعث لو رفتن افراد نظامي و غير نظامي، اسناد، منزلها، اتومبيلها، وارد كردن دشمن مسلط ولي وحشتزده به واكنش ميشود و پايان اين واكنش خرد شدن سازمان گسترده حزب توده است.
اينجا اين مسئله مطرح ميشود: تا كجا احزاب كمونيست، كه بر اصل تمركز و انضباط متشكلند و عدة محدود به اصطلاح «پيشقراولان» را در زير رهبري جدا از مردم بكار ميگيرند. ميتوانند حربة مؤثري باشند؟ اگر مردم بعنوان حزبالله بدون تشكل آن چناني، براساس فطرت و خودجوشي و براساس ديني كه الهام انقلابي ميدهد، به ميدان آيند و مسئلهبنديهاي بغرنج تشكيلاتي مانع خودجوشي آنان نشود، آنگاه اين حربه در واقع شكست ناپذير است، زيرا مردم در زير آوار مهيب حوادث پايدار و فطرت آنها تغيير ناپذير است.