تجدد به رسم آتاتورکی و رضاخانی

در مقالۀ زیر شباهت‌ها و اختلاف‌های میان دو الگوی تجدد اجباری در ایران و ترکیه بررسی شده است که نشان می‌دهد رضاخان حتی نتوانست عقلانیت و دوراندیشی نسبی آتاتورک را هم داشته باشد، به‌ویژه در عرصۀ سیاست‌های دینی یا بهتر بگوییم ضددینی که رضاشاه حماقت‌ها و اشتباه‌های توجیه‌ناپذیری از خود نشان داد.
 
پایان جنگ جهانی اول دورۀ مهمی از نظر تغییر نظام و سیاست بین‌المللی است؛ زیرا پس از این جنگ سه امپراتوری کهن روسیه، عثمانی و اتریش، فروریختند و از درون آنها کشورهای جدیدی قدم به عرصۀ جهانی گذاشتند. در امپراتوری‌های انگلیس و فرانسه نیز جنبش‌های آزادی‌بخش زمینه را برای ظهور و استقلال دولت‌های نوین فراهم کرد.
به‌ این ترتیب جنگ جهانی اول دو نتیجۀ عمده داشت: از یک‌سو در پی فروپاشی امپراتوری‌ها و جنبش‌های رهایی‌بخش و سربرآوردن دولت‌های ظاهراً مستقل ملّی، جغرافیای سیاسی جهان تغییر کرد و دنیا بزرگ‌تر شد و اقتصاد و سیاست در مسیر جهانی ‌شدن قرار گرفت؛ از سوی دیگر جهان، پس از جنگ جهانی اول، به نظام دوقطبی، یعنی امپریالیسم به رهبری امریکا و سوسیالیسم تحت هدایت شوروی، تبدیل شد.
در نظام دوقطبی، منطقۀ خاورمیانه، که از سلطۀ عثمانی رهایی یافته بود، بیش از هر نقطه‌ای از جهان دچار تغییر و بحران سیاسی ــ اقتصادی شد. پیمان «سِوِر» (Sevres)[1] و پس از آن پیمان «لوزان» (Lusanes)[2] بخش خاورمیانه‌ای امپراتوری عثمانی را به چند کشور عربی مستقل و غیرمستقل تقسیم کرد و براساس همان پیمان سور، عراق، اردن و فلسطین تحت قیمومیت انگلیس، و سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت.
در ترکیه مصطفی کمال، که به آتاتورک شهرت یافت، در رأس ملّیون ترک در چند رشته جنگ با فرانسه، ایتالیا، انگلیس و یونان به موفقیت‌های چشم‌گیری دست یافت و با برکناری خلافت اسلامی و سپس سقوط سلطنت عثمانی، کشور ترکیه را بنا نهاد.[3]
در عراق ملک فیصل، فرزند حسین شریف مکه که در جنگ جهانی به نفع انگلیس و برای حمایت از این کشور حکم جهاد صادر کرده بود، به پادشاهی رسید. در ایران، انگلیس که از قرارداد 1919 ناکام مانده بود، زمینۀ کودتایی را فراهم نمود و رضاخان میرپنج در نیمه‌شب 3 اسفند 1299 تهران را اشغال نظامی کرد و سیدضیاءالدین طباطبایی، برخلاف میل احمدشاه که او را شایستۀ صدراعظمی نمی‌دانست، با فشار انگلیس به نخست‌وزیری رسید. کودتای رضاخان و به پادشاهی رسیدن او در 9 آبان 1304 و سقوط قاجاریه، حاصل توافق سه‌جانبۀ انگلیس، امریکا و شوروی بود. این سه کشور به این نتیجه رسیدند که با توجه به تغییراتی که در نظام بین‌المللی به‌وجود آمده است، دیگر سلسلۀ قاجار با نگرش‌های فرسوده توان پذیرش و اجرای تغییرات جهانی را ندارد.
انگلیس، با حمایت پنهانی امریکا، توانست زنجیره‌ای از دولت‌های نظامی در منطقۀ ما در برابر نفوذ کمونیسم شوروی ایجاد کند که عبارت بودند از: آتاتورک در ترکیه، فیصل در عراق، رضاشاه در ایران، امان‌الله‌خان در افغانستان و ژنرال چیان‌ کای‌چک در چین.
 
سیاست مذهبی آتاتورک
مهم‌ترین سیاست آتاتورک محو کردن فرهنگ اسلامی و محدود کردن نفوذ علمای دینی در امور اجتماعی بود. از جمله رئوس سیاست‌های اعلام‌شدۀ دینی او عبارت بود از: 1ــ تغییر خط عربی ترکی در سال 1928 به خط لاتین که این اقدام لطمۀ بزرگی به ادبیات، تاریخ و هویت ملّت ترک وارد کرد. وی حتی دستور داد قرآن را به خط لاتین بنویسند و اذان را به زبان ترکی بگویند؛ 2ــ تعطیل کردن مدارس و مراکز دینی و آزار دادن علمای مذهبی. او آنهایی را که مقاومت می‌کردند تبعید یا به قتل می‌رساند؛ 3ــ ممنوع شدن دادگاه‌ها و قوانین شرعی قراردادن قوانین مدنی و جزایی کشورهای اروپایی به جای آنها، 4ــ تصویب قانون جدایی دین از سیاست (لاییسم). با تصویب این قانون ترکیه که مرکز خلافت اسلامی بود، از جرگۀ این کشورها بیرون رفت و هر روز بیشتر به سمت غربی شدن حرکت ‌کرد. هدف آتاتورک از این اقدام نزدیک کردن کشورش به دروازه‌های تمدن غرب بود؛[4] همان خیالی که رضاخان در سر می‌پروراند. البته آتاتورک در ترکیه جمهوری اعلام کرد تا جلوی اصل وراثت را در حرکت بگیرد و این موضوعی است که تحسین ترک‌های دیروز و امروز را نسبت به آتاتورک برانگیخت. رضاخان هم در اقدامی نه خیلی جدی تصمیم گرفت حکومت جمهوری در کشور برقرار کند که با مخالفت اکثریت جامعه روبه‌رو‌ شد؛ 5ــ ممنوع کردن برگزاری مراسم اعیاد فطر و قربان برای چند سال؛ 6ــ جلوگیری از رفتن مسلمانان ترکیه به سفر حج برای مدتی؛ 7ــ تغییر تعطیلی آخر هفته از جمعه به یکشنبه به تبعیت از کشورهای مسیحی؛ 8ــ قدغن اعلام کردن حجاب. با این حال وی برخلاف رضاشاه به تعقیب وحشیانۀ زنان باحجاب دست نزد. در ترکیه قانون بی‌حجابی بیشتر در آنکارا و قسطنطنیه، که بخشی از ساکنانش غیرمسلمان و اروپایی بودند، اجرا شد. امّا رضاخان این سیاست ناشیانه را در قم و مشهد نیز به زور اجرا کرد که با عکس‌العمل‌های شدید مردم و علما روبه‌رو شد؛ 9ــ تعطیل کردن کتابخانه‌های اسلامی و بعضی از مساجد و تبدیل کردن آنها به نمایشگاه؛ 10ــ آتاتورک با اعطای قدرت فوق‌العاده به ارتش این کشور، نظامیان را به عنوان جانشینان خود صاحب اختیار کشور کرد؛ به همین دلیل امروز هم هر صدای مخالفی علیه آتاتورک به دست نظامیان خفه می‌شود؛ 11ــ آتاتورک در برابر خاموش کردن احساسات عمیق اسلام‌گرایی مردم، احساسات نژادگرایانه (پان ترکیسم)، ملّی‌گرایانه (ناسیونالسیم)، و غرب‌گرایی را رونق بخشید؛ سیاستی که رضاخان در ایران اعمال کرد، اما وی به جای نژادگرایی، به باستان‌گرایی توجه نمود؛ 12ــ آزاد نمودن ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان از طریق تصویب قوانین و برابر اعلام کردن حقوق زن و مرد در تمام شئون زندگی و حتی در سهم‌الارث و حق طلاق؛ 13ــ لغو تقویم هجری قمری و رایج کردن تقویم میلادی به جای آن؛ 14ــ حذف زبان عربی از مواد درسی مدارس و دانشگاه‌ها.
 
سیاست مذهبی رضاشاه
رضاشاه در چند مورد مهم با هم‌قطار ترکش شباهت داشت و از او پیروی می‌کرد. این چند مورد عبارت بودند از: دیکتاتوری نظامی و اشاعۀ روح میلیتاریستی در جامعه به منظور ایجاد ترس در میان مردم، گسترش روحیۀ ناسیونالیسم افراطی (در ترکیه آتاتورک پان‌ترکیسم را تبلیغ می‌کرد و در ایران رضاشاه باستان‌گرایی و بازگشت به افتخارات پیش از اسلام را)، و ترویج غرب‌گرایی.
اشتباه رضاشاه در این بود که نمی‌دانست با سرنیزه، مردم و مناسبات اجتماعی را نمی‌توان شبیه غرب کرد؛ زیرا مدرنیسم در اروپا محصول فرایندی تاریخی است و این فرایند طی سه مرحلۀ تغییر بنیادین تحقق یافته است: 1ــ تغییر در بنیان نظری یا تغییر در نوع معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی مردم: این تغییر که از رنسانس آغاز شده بود در عصر روشنگری، با تلاش فلاسفه و متفکران و انتشار آنسیکلوپدی به مدیریت دیدرو به اوج خود رسید؛ 2ــ تغییر در بنیاد رفتارهای جامعه؛ 3ــ تغییر در بنیاد ساختاری.
مأموران شهربانی رضاشاه هر مردی را که با لباس تعیین‌شده از سوی حکومت از خانه خارج نمی‌شد جریمه می‌کردند یا هرکس به جای کلاه نمدی، کلاه پهلوی و سپس کلاه شاپو سرنمی‌گذاشت دستگیر می‌شد. درحالی‌که شاه و مأموران او، دست کم، ابتدا می‌بایست برای تغییر ذهنیت افراد جامعه با روش‌‌های فرهنگی تلاش می‌کردند تا او بداند که چرا باید تغییر کند، ولی آنها می‌خواستند با زور سرنیزه اهداف خود را بر مردم تحمیل کنند. صدور فرمان مبارزه با حجاب و چادر کشیدن از سر زن و ناموس مردم غیر از اینکه اقدامی ابلهانه، ضداخلاقی و خلاف موازین حقوق بشر بود، چه کمکی می‌توانست به مدرن شدن زن بکند. زنی که تمام روح و جسمش با علایق دینی عجین شده بود چگونه می‌توانست با این فرمان در یک روز، روی تمام اعتقاداتش خط بطلان بکشد.
رضاشاه و آتاتورک هر دو دستخوش این اشتباه بزرگ شدند و این به دلیل ضعف دانش و ناآشنایی با چگونگی شکل‌گیری تمدن مدرن غرب بود. هر دو آنها در راه رسیدن به توسعه نیز دچار خطا شدند؛ زیرا نه خود می‌توانستند مفهوم توسعه را درک کنند و نه مشاورانشان. رضاشاه و آتاتورک نمی‌دانستند که توسعه مفهومی علمی و درهم‌‌تنیده از اجزا و اشکال مختلف است که اجرای آن باید با وضع اجتماع تناسب داشته باشد و ابتدا پیش‌زمینه‌های آن به شیوۀ علمی فراهم گردد.
پهلوی اول در پی توسعۀ اقتصادی بود، اما او، به دلیل فقر فرهنگی تشخیص نمی‌داد که توسعه امری فنّی و مفهومی چندضلعی است که نمی‌توان سه ضلع آن را، که عبارت است از: توسعۀ سیاسی، توسعۀ اقتصادی و توسعۀ فرهنگی، بنا به مصلحت شخصی از هم منفک کرد. وی توسعۀ سیاسی را به‌شدت سرکوب می‌کرد، ولی درعین‌حال خواستار توسعۀ اقتصادی و سپس توسعۀ فرهنگی کنترل‌شده بود. زمانی که ذهنیت فرد در چهارچوب‌های نظارتی شهربانی کنترل می‌گردید، چه انتظاری می‌شد از توسعۀ فرهنگی داشت؟!
رضاشاه، وقتی اولین کاروان دانشجویان ایرانی اعزامی به فرانسه را که برای ادامه تحصیل می‌رفتند در فرودگاه ملاقات کرد، گفت شما به سرزمین دموکراسی و آزادی می‌روید، ولی ما با این مسائل کاری نداریم، شما فقط موظفید با پول ملّت به ارتقای دانش خود فکر کنید. این امر به خوبی نشان می‌داد که شاه در پی تفکیک اصول اساسی ارکان توسعه از یکدیگر بود. دانشجویانی که در شهرهای فرانسه با آزادی بیان و عقیده، مطبوعات، احزاب سیاسی و میتینگ‌های دانشجویی و خلاصه دموکراسی روبه‌رو شدند، بیش از ادامۀ تحصیل، به فقدان این امتیازات بشری در کشورشان فکر می‌کردند، به همین دلیل همۀ آنان پس از بازگشت به وطن، گرچه تحصیل خود را به پایان رساندند، به دشمنان دانای دولت تبدیل شدند.
رضاشاه دانشگاه، رادیو، راه‌آهن، دادگستری ساخت، ولی روح آزادمنشی انسان‌ها را ویران کرد. شاید در آن زمان اعمال قدرت و خشونت برای سرکوب بزهکارانی که امنیت و آسایش جامعه را متزلزل کرده بودند، لازم بود، امّا شاه افزون بر اعمال این سیاست‌ در مورد قشرهای مختلف جامعه، آن را حتی در درون دربار نیز به کار برد؛ زیرا هرکس نظری خلاف او داشت سرکوب می‌شد.
یکی از اشتباه‌های بزرگ پهلوی اول بی‌توجهی به قدرت ایمانی مردم بود که احتمالاً تصور می‌کرد با اعمال سیاست‌های ضددینی می‌تواند جلوی نفوذ روحانیان را بگیرد، اما هر قدر این سیاست ابلهانه را دنبال می‌کرد، مردم از دستگاه حکومتی جدا و به روحانیان نزدیک‌تر می‌شدند. کار به جایی رسید که مردم به کناره‌گیری انفعال‌آمیز همراهِ ترس نسبت به حکومت دست زدند و حاصل سیاست آمرانۀ شاه و عکس‌العمل انفعالی مردم در حملۀ متفقین به تهران در 3 شهریور 1320 خودنمایی کرد؛ زیرا هم ارتش از هم پاشید و هم مردم در خانه نشستند و خوشحال بودند که کشورشان به دست اجانب افتاده است. این نهایت استیصال مردم و تنفر آنها از حکومت است که ملّتی آرزو کند که برای رهایی از ستم حاکمان، دعا کنند کشورشان به دست نیروهای کشورهای خارجی بیفتد.
رضاشاه از اوایل دوران سلطنت خود بیش‌ازپیش شیفتۀ تمدن غرب شده بود. البته مدرن‌شدن و پیشرفت کردن خواست هر فرد و کشوری است، منتها نه به قیمت سرکوب کردن علایق دینی که در عمق اعتقادات مردم ریشه دارد و نه به قیمت سرکوب آزادی‌های اولیۀ آنها و نه به شیوۀ چماق و احساس قیمومیت نسبت به مردم. منتسکیو در رسالۀ «روح‌القوانین» با ایما و اشاره به شاه فرانسه گفته است: هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی شود که بهترین راه سعادت را به مردم نشان می‌دهد، بلکه باید شرایط رسیدن به سعادت را فراهم کند و مردم هستند که خود نوع سعادتی را که تشخیص می‌دهند برمی‌گزینند؛ بنابراین رضاشاه حق نداشت به جای مردم تصمیمی بگیرد.
رضاشاه، برای اعمال سیاست کشف حجاب، مدعی بود که این نوع حجابی که در ایران متداول است (چادر سیاه گذاشتن) صراحت قرآنی ندارد و چادر از آزادی حرکت و فعالیت زنان و مشارکت سیاسی آنان در امور اجتماعی جلوگیری می‌کند، و بر این اساس دستور برداشتن چادرها یا «کشف حجاب» را صادر کرد،[5] درحالی‌که او با اصل حجاب مخالف، و در پی آن بود که زنان ایرانی کاملاً شبیه زنان غربی بشوند. به همین علت، این عمل او با عکس‌العمل علما در سطح کشور، به‌ویژه علمای مشهد، و مردم روبه‌رو شد.
هماهنگ با برنامه‌های مدرن‌سازی پهلوی اول، در 4 دی‌ماه 1307 لایحه‌ای دربارۀ لباس متحدالشکل تقدیم مجلس شد که دارای دو ماده بود: 1ــ کلیه اتباع ایرانی که برحسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوصی نیستند، در داخل مملکت مکلّف‌اند با لباس متحدالشکل، یعنی کلاه پهلوی و نیم‌تنۀ بافته‌شده در ایران، ملبس شوند؛ 2ــ طبقات شش‌گانۀ زیر از مقرّرات بند یک این قانون مستثنا هستند: مجتهدان مجاز، مراجع امور شرعیۀ دهات و قصبات، علمای اهل سنّت، پیش‌نمازان صاحب محراب، محصلان مجاز که از سوی دو تن از مجتهدان مجاز تأیید شده باشند، طلاب محصل فقه و اصول، مدرسان فقه و اصول، و  روحانیان ایرانی غیرمسلم. در ادامۀ این تصمیم، در سال 1314 رفع حجاب از زنان نیز به طور رسمی اعلام شد.
انعکاس کشف حجاب بسیار شدید بود و در بعضی نقاط به درگیری و خون‌ریزی منجر گردید. از طرفی تعداد بسیاری از صاحب‌منصبان، برای حفظ حجاب خانوادۀ خویش، یا از ایران مهاجرت کردند، یا همسرانشان را طلاق دادند یا از مشاغل خود کناره‌گیری کردند. کارمندان بالای دولتی ناچار بودند در مجالس و جشن‌هایی که آن روزها به هر مناسبتی برگزار می‌شد با همسرانشان به صورت بی‌حجاب شرکت کنند.[6]
رعایت حجاب در میان زنان ایرانی و حتی خانوادۀ سلطنتی سابقۀ دیرینه‌ای داشت و دارد. این جزء سنّت و فرهنگ مردم ایران به حساب می‌آید. اسدالله علم دراین‌باره و در تشریح واقعۀ کشف حجاب در نخستین مراسم آن در دانشسرای عالی تهران و در دوره‌ای که علی‌اصغر حکمت وزیر معارف بود، آورده است: هنگامی که رضاشاه با همسرش در این مراسم شرکت کرد، همسرش چون لباس بلند به تن کرده بود و با دستپاچگی حرکت می‌کرد، دچار سکندری شد و به زمین افتاد. اسدالله علم از قول محمدرضاشاه گفته است «پدرم چنین نقل می‌کرد: می‌دانید براساس احساسات شخصی‌ام دلم می‌خواست آن روز می‌مردم، امّا به‌خاطر مملکت، خطاب به خانواده‌اش گفت: مجبورم شما را این‌طوری به مراسم ببرم. وقتی وی از سوی روحانیون به خاطر این کار تحت فشار قرار گرفت و حتی چند روز بعد از مراسم کشف حجاب توسط خانواده‌اش شنید که یکی از روحانیون مجاهد قم در ملأ عام این عمل را تکفیر کرده است، رضاخان خشمناک با چند اتومبیل با شتاب به قم رفت. از ماشین بیرون آمد وارد مسجد شد، به مقابل آن روحانی در حال دعا رفت و با عصای خود آن‌چنان به سر و صورت آن روحانی زد که پسرش گفته بود عصای پدرم شکست».[7]
 
مقایسۀ عملکردهای رضاشاه و آتاتورک
این ادعا که رضاشاه تحت‌تأثیر آتاتورک به بعضی از اقدامات غیراخلاقی و ضدارزشی دست زده است، کاملاً صحیح نیست؛ زیرا این دو از نظر شخصیت و سطح آگاهی و چگونگی ورود به قدرت کاملاً با هم متفاوت بودند. گرچه هر دو نظامی بودند،  رضاخان مقام متوسطی در سلسله‌مراتب نظامی داشت، درحالی‌که آتاتورک،[8] در زمان حکومت عثمانی، از مقامات عالی‌رتبۀ نظامی بود و چندین مأموریت و دورۀ نظامی در اروپا گذرانده بود. آتاتورک نخستین مسئولیت مهم نظامی‌اش را در سال 1919 با عنوان بازرس کل ارتش سوم عثمانی، که مرکزش در ارزروم بود، به‌دست آورد. آتاتورک تمام مدارج نظامی را طی جنگ‌های طولانی استقلال‌طلبانه پس از جنگ جهانی اول به‌دست آورد.
آتاتورک با کشورهای انگلیس، فرانسه، ایتالیا، یونان و ارمنستان جنگید و بر سر حق حاکمیت و مالکیت کشورش به پیروزی‌هایی چشمگیر دست یافت و مردم در مقام قهرمان ملّی او را ستایش کردند. این در حالی بود ‌که رضاشاه از فرماندهی آتریاد قزاق در همدان، به مقام شاهی رسید که آن هم با اقدام انگلیسی‌ها بود. بنابراین آتاتورک مشروعیت خود را از شرکت در جنگ‌های استقلال‌طلبانه به‌دست آورد؛ زیرا چنانچه آتاتورک نبود، کشورهای اروپایی، که از جنگ جهانی اول کاملاً خسته شده بودند قصد داشتند بعضی از مناطق ترکیه را براساس پیمان «سِور» از بقایای خاک امپراتوری عثمانی منفک کنند، ولی حمایت نظامیان ترک از او، آتاتورک را قهرمان ملّی این کشور ساخت.
رضاشاه فقط در موضوع کشف حجاب، آن هم به شیوۀ خشن و غیرانسانی، از آتاتورک پیروی کرد؛ زیرا در 25 نوامبر 1926.م در ترکیه، فینه بر سر گذاشتن به حکم قانون ممنوع، و استفادۀ زنان از چادر و روبنده رسماً نامناسب دانسته شد، ولی ممنوع نشد، درحالی‌که در ایران مأموران نظمیۀ رضاخان به شیوۀ وحشیانه‌ای حقوق فردی و مذهبی مردم را سرکوب کردند، و آژان‌های خشن وی با اسب یا ماشین زنان را دنبال می‌کردند و چادر از سرشان می‌کشیدند. این چنین رفتارهای زننده‌ای حتی در نقاط دورافتادۀ آخر دنیا هم سابقه نداشت. به زور لباس و کلاه خاصی بر تن و سر مردم گذاشتن مطابق کدام آیین و مسلکی تأیید می‌شود، مگر این تمدن است و مگر به زور می‌شود کسی را متمدن کرد؟! این اقدامات و رفتارهای ظاهری در حالی اتفاق می‌افتاد که آلودگی محیطی، خانوادگی و فردی هر روز هزاران نفر را در سطح کشور به کام مرگ می‌کشاند. بیماری‌های طاعون، وبا، سل و امراض مقاربتی مردم را به راحتی می‌کشت و دولت هیچ اقدام مؤثری انجام نمی‌داد و فقط به این عمل سبک‌سرانه دلخوش کرده بود که مردم کلاه‌ شاپو به سبک اروپا بر سر گذارند یا نیم‌تنۀ فرنگی بپوشند.
درحالی‌که رضاخان فعالیت تمام احزاب سیاسی را ممنوع کرده بود و از دورۀ هفتم قانون‌گذاری رسماً قانون اساسی مشروطه توسط متولّیان قدرت پهلوی نادیده گرفته می‌شد و هر نوع نهاد مدنی مثل اتحادیه و سندیکا تخریب و مؤسسان و اعضای آنها تحت تعقیب قرار می‌گرفتند، در ترکیه بسیاری از احزاب سیاسی از جمله حزب کمونیست و سوسیالیست آزادانه فعالیت می‌کردند و خود آتاتورک عضو حزب خلق بود. در ژانویۀ 1921.م قانون اساسی که طبق آن حاکمیت ملّی، انتخابات مجلس توسط مردان (هنوز زنان حق رأی نداشتند)، هیئت دولت مسئول و یک رئیس‌جمهور با قدرت زیاد در نظر گرفته شد، در مجلس کبیر ملّی آن کشور تصویب شد.[9] این در حالی بود که هنوز مرجعیت خلافت و سلطنت در قدرت باقی بود.[10]
مجلس کبیر مجلسی بود که در انتخاباتی سالم از سوی ملّیون و به رهبری آتاتورک تأسیس شده بود و نخستین کشوری که آن را به رسمیت شناخت، اتحاد شوروی بود. در سال 1919.م کمال آتاتورک پنهانی با ژنرالی روسی ملاقات کرد و پیشنهاد گرفتن کمک نظامی نه افراد نظامی را از سوی شوروی پذیرفت. چند ماه بعد هیئتی نظامی از سوی آتاتورک برای مذاکره با روس‌ها عازم باکو شد. چندماه بعد هیئت نظامی دیگری در مسکو با شوروی موافقت‌نامۀ نظامی امضا کرد. در همان سال، نخستین موافقت‌نامۀ سیاسی میان مقامات شوروی و هیئت اعزامی از سوی آتاتورک در مسکو امضا شد؛ البته امریکا نیز در دورۀ ریاست‌جمهوری ویلسون از حزب دموکرات، از جنبش ملی‌گرایانۀ آتاتورک حمایت می‌کرد، امّا ظاهراً آتاتورک از سوی هیچ یک از کشورهای غربی حمایت سیاسی ــ نظامی نمی‌شد.
در 13 اکتبر 1923.م به پیشنهاد عصمت اینونو، آنکارا پایتخت کشور اعلام شد و در 29 اکتبر همان سال جمهوری ترکیه رسماً اعلام گردید و مجلس کبیر مصطفی کمال را به ریاست ‌جمهوری، و عصمت اینونو را به نخست‌وزیری این کشور انتخاب کرد. در 3 مارس 1923.م دستگاه خلافت نیز برچیده شد، ادارۀ امور مذهبی از علما گرفته و به نخست‌وزیر داده شد. براساس مصوبات مجلس کبیر مدرسه‌های مذهبی و وزارت اوقاف تعطیل و کتاب‌های مذهبی ممنوع شد.
مناطق کردنشین که پایبندی شدیدی نسبت به علایق مذهبی داشتند، علیه سیاست‌های ضددینی آتاتورک شورش، و ادعای استقلال کردند. از تعداد روحانیان مسلمان کاسته شد و فقط تعداد کمی مجاز بودند لباس روحانی بپوشند. مراسم مذهبی زیر نظر دولت و با کسب مجوز از دولت برگزار می‌شد. شورای غیر روحانی و روحانی خاخام‌های یهودی در ترکیه از طرف جامعه یهودیان به دولت اعلام کرد که از حقوق مخصوصی که تحت پیمان لوزان به آنان داده شده است، صرف‌نظر می‌کند. همچنین جامعۀ ارامنه نیز از حقوق مخصوص که طبق پیمان لوزان به آنان داده شده بود، چشم پوشیدند. حتی تکیه و خانقاه‌ها و زیارتگاه‌های دراویش بسته شد. قانون مدنی غیراسلامی ترکیه براساس قانون مدنی سوئیس تنظیم گردید و عملاً حوزۀ دین از حوزۀ عمومی جدا شد و نظام لائیک بر آن کشور مسلط گردید. با اصرار آتاتورک مجلس حکومت ترکیه را «اتاتیسم»[11] اعلام کرد.
تقریباً بخش وسیعی از سیاست‌های ضددینی آتاتورک را رضاخان بعد از سفرش به ترکیه، در 16 ژوئن 1924.م (1313.ش)، و ملاقات با آتاتورک، در ایران، اجرا کرد. امّا رضاخان به سایر اقداماتی که آتاتورک انجام داده بود کمترین توجهی نکرد؛ از جمله اعطای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان در مجلس کبیر. این در حالی بود که زنان ما از ترس مأموران نظمیه جرأت نمی‌کردند از خانه خارج شوند. در انتخابات ژانویه 1935.م (بعد از سفر رضاشاه به آنکارا) از 399 نمایندۀ مجلس ترکیه، هیجده نفرشان زن بودند.
یکی دیگر از اقدامات آتاتورک تصویب قانون کار بود که بیشتر به نفع کارگران تنظیم شده بود (1936.م) که متأسفانه رضاشاه به آن توجه نکرد. حزب خلق که رهبری آن بر عهدۀ آتاتورک بود اهداف و فعالیت خود را بر پنج محور قرار داد: 1ــ جمهوری‌خواهی؛ 2ــ ناسیونالیسم؛ 3ــ حمایت از توده‌های مردم (Populism)؛ 4ــ اتاتیسم؛ 5ــ عرفی کردن. در سال 1933.م نخستین برنامۀ پنج‌ساله برای توسعۀ صنایع اعلام شد. این اولین اقدام آتاتورک برای هدایت ترکیه به سمت صنعتی شدن بود. هم‌زمان بانک صنایع و معادن نیز به منظور کمک به توسعۀ صنعتی و اخذ وام و استخدام کارشناس از اروپا تأسیس شد.
در سال 1934.م قانون تقسیم اراضی به تصویب مجلس کبیر رسید و زمین‌ها میان کشاورزان تقسیم شد. آتاتورک در سیاست‌های کلی از مشی سوسیالیستی پیروی می‌کرد؛ به همین دلیل حزب خلق را تأسیس کرده بود. این در حالی بود که رضاشاه به زور املاک مردم را مصادره، و به بنیاد پهلوی واگذار می‌کرد. در روزهایی که رضاخان خود را برای رفتن به تبعید آماده می‌کرد (وی 25 شهریور 1320 با فشار و اجبار متفقین خاک ایران را ترک کرد) مجبور شد شخصاً به ملاقات ذکاءالملک در منزل برود.[12] زیرا متفقین حاضر بودند با ذکاءالملک (محمدعلی فروغی) مذاکره کنند؛ زیرا هم زبان‌های انگلیسی و فرانسوی را می‌دانست، هم فراماسون بود و هم با انگلیس ارتباط داشت (فروغی مدتی سفیر ایران در آنکارا بود و با آتاتورک دوستی نزدیکی داشت و حتی به وی فلسفه درس می‌داد). رضاشاه در این ملاقات از فروغی که در بستر بیماری بود خواهش کرد (کاری که در تمام دوران قدرتمندی نکرده بود) که متفقین را راضی کند که فرزندش (محمدرضا) را به پادشاهی نشانند. وقتی رضاخان رفت و با تلاش فروغی محمدرضا، شاه شد، نخستین توصیه‌ای که فروغی به محمدرضا کرد تا از مردم ناراضی نسبت به پدرش دلجویی شود این‌ بود که املاک مصادره‌شده توسط پدرش را به صاحبان آنها بازگرداند، و نیز از فرزندان پدرانی که پدرش کشته بود دلجویی کند و به خدمت دربار دعوت نماید.
آتاتورک از اول سال 1935.م، که مجدداً به ریاست‌جمهوری انتخاب شد، به موجب تصویب‌نامه‌ای، کلیه مؤسسات دولتی و غیردولتی را مجبور کرد که از ساعت 1 بعدازظهر روز شنبه تا صبح دوشنبه تعطیلات هفتگی را برگزار کنند. هدف وی این بود که تعطیلی جمعه و مراسم عبادی این روز، از جمله نماز جمعه، را تعطیل کند. این اقدام ناشایست خشم تمام مردم مسلمان ترکیه و حتی نارضایی بخشی از طرفداران آتاتورک را برانگیخت.
آتاتورک رفته‌رفته از جناح چپ و اتحاد شوروی فاصله گرفت و به جناح امپریالیسم انگلیس گرایش پیدا کرد؛ زیرا در 9 ژوئیه 1937.م میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان که همگی از دست‌نشاندگان انگلیس بودند، قراردادی امضا شد. این قراردادِ همکاری‌های متقابل سیاسی ــ اقتصادی، که بیشتر هدف نظامی داشت، به نام «پیمان سعدآباد» مشهور شد. پیمان سعدآباد نخستین حلقۀ نظامی بود که به تحریک و تشویق انگلیس و امریکا، میان حاکمان کشورهای تحت نفوذ آنان، در مقابل نفوذ ایدئولوژیک و نظامی شوروی منعقد شد.
بعد از مرگ آتاتورک در 10 نوامبر 1938.م، ترکیه بیشتر به سمت غرب کشیده شد. در 19 اکتبر همان سال قرارداد متقابل نظامی (پیمان آنکارا) میان ترکیه، انگلیس و فرانسه امضا شد. در این قرارداد هر سه کشور تعهد کردند درصورتی‌که کشور دیگری به هر یک از آنها حملۀ نظامی کرد کشورهای دیگر با تمام قوا به کشور مورد تجاوز کمک کنند.
 
پی‌نوشت‌ها

 
________________________________________
* استاد دانشگاه شهید بهشتی.
[1]ــ پیمان «سِور» (Sevres) (شهری در نزدیکی پاریس) در اوت 1920.م تجزیۀ امپراتوری عثمانی، اصل قیمومیت و اعلام بین‌المللی شدن تنگۀ داردانل را تصویب کرد.
[2]ــ پیمان لوزان (Lusanes) (در سوئیس) به نوعی در تصمیمات ناعادلانۀ پیمان سور تجدیدنظر کرد و در پی پیروزی‌های نظامی آتاتورک بخش‌های جدیدی مثل، ارمنستان، آناتولی، قسطنطنیه و سیلیسی را به ترکیه واگذار کرد.
[3]ــ تفاوت آتاتورک با رضاشاه در این بود که آتاتورک به‌عنوان رهبر میلیون ترکیه پس از پیروزی در یک رشته جنگ‌های میهنی با فرانسه، انگلیس، ایتالیا و یونان به قدرت رسید، ولی رضاخان از طریق کودتایی با حمایت انگلیس قدرت را به دست گرفت.
[4]ــ ام. دبلیو. تورنبرگ و دیگران در ترکیه M. W. Thornburg & Others.. ارزیابی اقتصادی Turky, an Economic Apprisal.1944. P.104.
[5]ــ ویلیام سولیوان، خاطرات دو سفیر (مأموریتی در ایران)، ترجمۀ محمود طلوعی، چ 3، تهران: نشر علم، 1375، ص 53
[6]ــ حسین مکّّی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 6، تهران: انتشارات علمی، 1373، صص 323 ــ 314
[7]ــ مارگارت لانیک، مصاحبه با شاه، ترجمۀ اردشیر روشنگر، تهران: نشر البرز، 1371، ص 65
[8]ــ این عنوان پس از تصویب قانون مربوط به نام و نام خانوادگی که در 21 ژوئن 1934 تصویب شد، به او اعطا گردید.
[9]ــ ریچارد رابینسون، جمهوری اول ترکیه، ترجمۀ ایرج امینی، تهران، 1337، ص 89
[10]ــ در 1 نوامبر 1922.م آتاتورک رژیم سلطنت را ملغی اعلام کرد. این اقدام بیشتر از این جهت بود که از شرکت حکومت استانبول (عثمانیان) در کنفرانس صلح پاریس جلوگیری شود. در 17 نوامبر 1922.م محمد ششم (وحیدالدین) سلطان برکنار شد و با یک کشتی انگلیسی از استانبول فرار کرد و در 18 نوامبر، عبدالمجید پسرعموی محمد ششم به خلافت (نه سلطنت) رسید. در 20 نوامبر عصمت اینونو، مشاور اول آتاتورک، در رأس هیئتی عازم کنفرانس لوزان شد تا نسبت به تصمیمات کنفرانس سِور اعتراض کند.
[11]ــ اتاتیسم (Etatism) به معنای دولتی کردن حکومت و این که تمام منابع قدرت و ثروت و مصلحت کشور در اختیار دولت قرار می‌گیرد. این مکتب حامی استبداد و دیکتاتوری نظامی است.
[12]- Iean, Pierre Digard, Bervard Hourcade, Yann Richard. L’Iran au XXe Siecle. Ed. Fayard, Paris, 1996, P. 57