پهلوي ها وحراج عزت واستقلال ميهن

در پي سودايي جديد براي تحت الحمايگي کامل ايران برآمد و با بازيگري عواملي چون آيرون سايد و اردشير ريپورتر، رضاخان ميرپنج، افسر قلدر و خشن قزاق، را براي کاري برگزيد که نتيجه‌اش تاراج روزافزون ثروتهاي مادي و معنوي سرزمين ما بود. در واقع ماده واحده‌اي که مجلس شوراي ملي به تاريخ 9 آبان 1304 به تصويب رساند و تدين(رئيس وقت مجلس شوراي ملي) بر آن مهر تصويب زد، سند بندگي دولت انگليس بر گردن ايرانيان بود. از آن پس انگلستان ديگر نيازي به باندسازي و ايجاد لابي در مجلس، که هم وقت گير و هم هزينه بر بود، نداشت کليه فرمان‌ها به توشيح همايوني مي‌رسيد و نمايندگان جرأت اظهار نظر نداشتند. وزرا يا بايد چنان که اعليحضرت! اراده مي فرمود گام بردارند و يا چون علي اکبر خان داور آنقدر ترياک ميل کنند تا از نفس بيفتند! (1)
در اين ميان فريادهاي استقلال طلبانه به سرعت خفه مي‌شد، مدرس (آن عالم عامل) در غربت کاشمر به شهادت رسيد، فرخي، شاعري که کلماتش آتش بر جان استعمار مي افکند، با عنايت پزشک احمدي در زندان جان به جان آفرين تسليم نمود. ديگران هم وضعي به همين منوال داشتند. اين خفقان زمينه ساز نتايجي بود که بريتانيا آن را تعقيب مي کرد، استثمار، استعمار و استحمار ملت ايران و بر باد دادن استقلال ميهن ما براي دستيابي به منافع سرشاري که از غارت ما عايدشان مي‌شد و نفت گل سر سبد اين عايدات بود.
نوکري پدر
انگليس پس از استقرار رضا خان بر اريکه سلطنت، کوشيد تا در ميان مردم براي او وجهه اي مناسب دست و پا کند و در عين حال منافع استعماري انگليس بيش از پيش تأمين شود. در اين مسير استعمار حتي از قرباني کردن خادمين خود هم ابايي نداشت. شيخ خزعل يک نمونه کامل از اين دست است. در برابر اين حمايت ها، رضاخان نيز وارد گود شد. ابطلال قرارداد دارسي و تدوين يک قرارداد نوين که شرايط بهتري را براي انگليس رقم مي زد نخستين گام بود. با آموزش‌هاي اردشير ريپورتر ، رضاخان محدود کردن روحانيت را در دستور کار قرار داد. احوال شخصيه که تا پيش از آن به وسيله روحانيون رتق وفتق مي‌شد از آنها گرفته شد و موقوفات به دولت اختصاص يافت. با مسافرت شاه به ترکيه و ديدار با آتاتورک، انديشه مدرن کردن ايران البته در سبک و سياق استعماري‌اش در دستور کار قرار گرفت و ماجراي غم انگيز کشف حجاب به وجود آمد. لباس ها به اصطلاح متحد الشکل شدند و پوشيدن لباس روحانيت تنها با جواز رسمي دولت ممکن گرديد.
در کنار اين امور رضاخان به خريد بي حساب و کتاب سلاح دست زد و ارتشي را به وجود آورد که با وجود عرض و طول و بگيرد ببندهاي فراوانش، بيش از چند ساعت در برابر متفقين مقاومت نکرد و لشکر خراسان به علت تعجيل در فرار سر از بندر عباس درآورد! (2) اينها نشان از طرحي مي داد که قرار بود در خلال آن ايران به تدريج به يک وارد کننده تام و تمام اسلحه بدل شود، اتفاقي که در دوره محمد رضا پهلوي روي داد و ايران به بزرگترين وارد کننده سلاح از غرب مبدل گرديد.
نوکري پسر
رضاخان به دليل محاسبات غلطش، در دامي فرو افتاد که از سالها قبل انگليسي ها برايش تدارک ديده بودند. او با ساده لوحي عوامانه اش کوشيد تا خود را به آلمان نزديک کند و انگليسي‌ها اصلا تحمل اين رفتار نوکر خانه زادشان را نداشتند. شهريور بيست خط بطلاني به دوران سياه ديکتاتوري او بود و او با هبه کردن تمامي مايملکش به وليعهد در برابر يک سير نبات! (3) خود را به بندر عباس رساند تا به مرگ در غربت تن در دهد و سزاي فروش استقلال ميهنش را ببيند.
محمد رضا که به لحاظ شخصيتي بسيار ضعيف‌تر از پدر بود با حمايت انگليس و بازيگرداني فروغي و مستر ترات، مامور MI6، بر تخت لرزان سلطنت نشست. دوران او بي شک يکي از ادوار جدي و بي بديل وطن فروشي در ايران است. سالهاي پس از شهريور بيست، تا کودتاي 28 مرداد 1332 ، سالهاي تثبيت او بود؛ آمريکاييها که پس از جريانات جنگ جهاني دوم جاي انگلستان را در بسياري از نقاط دنيا اشغال کرده بودند، با همکاري بريتانيا و مشاوره استعمار پير بالاخره توانستند، مقاومت ملي ايرانيان را در هم بشکنند و با روي کار آمدن رژيم کودتا، محمد رضا در نقش اصلي خود فرو رفت.
دوران خيانت
دوران اختناق محمد رضا شاهي آغاز شده بود. در 1335 شاه با کمک آمريکايي ها و سرويس دهي بي‌حد و حصر MI6 و موساد، ساواک را تأسيس کرد و اين سازمان به سرعت به يکي از مخوف‌ترين شبکه هاي پليس مخفي در سراسر دنيا مبدل شد و توانست در مسير کمک به اسرائيل در دستيابي به اطلاعات مورد نياز در منطقه نقش موثري بازي کند.
با روي کار آمدن جان اف کندي در آمريکا، سياست ايالات متحده بر تنش زدايي در کشورهاي تحت حمايت آمريکا قرار گرفت، آنها معتقد بودند ايجاد اين تغييرات به بقاي حکومتهاي وابسته کمک خواهد کرد. حال آنکه اين طرح ها در حقيقت نقشه اي بلند مدت براي در هم کوفتن اقتصاد اين ملتها و وابستگي دائمي به آمريکا بود. به دنبال اين موضوع علي اميني که، وابستگان خاندان قاجار ، به نخست وزيري ايران رسيد و به شدت مورد حمايت آمريکا واقع شد. شاه که اوضاع را براي ادامه حکومتش بي ثبات مي ديد، سفري به آمريکا کرد و تعهد نمود خود نوکري را به اعلادرجه برساند و نيازي به حضور اميني براي اجراي منويات آمريکا نيست. اميني کنار گذاشته شد و شاه خود اجراي تغييرات را در دست گرفت. اصلاحات ارضي که از زمان اميني و از آذربايجان شروع شده بود با شدت دنبال شد. نتيجه اين اصلاحات، خروج جدي کشاورزان از روستاها و ايجاد تراکم جمعيتي در شهرها و به دنبال آن نابودي کشاورزي ايران و وقوع بحران هاي شهر نشيني بود. به همين دليل ايران که تا چندي قبل خود صادر کننده گندم به حساب مي آمد به يک وارد کننده گندم به ويژه از آمريکا بدل شد و اين وضع تا سالها بعد از انقلاب اسلامي نيز ادامه يافت. ايران سالها از خودکفايي در اين محصول استراتژيک محروم ماند.
چوب حراج به نفت
نفت مهمترين عامل جذابيت کشور ما براي استعمار محسوب مي شود. انگليسي ها که با قرارداد 1933 توانسته بودند اختيار نفت ايران را تا سال 1372 شمسي در اختيار بگيرند، ناگهان با موج استقلال طلبي ايرانيان در ماجراي ملي شدن صنعت نفت روبرو شدند. تعامل و تباني آمريکا با آنها توانست نهضت را با شکست روبرو کند. به دنبال اين واقعه، منابع سرشار نفتي ما، آماج غارت کنسرسيوم هاي غربي واقع شد و تا پيروزي انقلاب اسلامي، روزانه هزاران بشکه نفت ايران به ثمن بخس در اختيار غربي ها قرار مي گرفت تا سود سرشار را روانه جيب آنها کند.
بي هويتي ارتش
ارتش به عنوان بازوي دفاعي کشور، بيشتر مايه بي آبرويي بود. سنت انتخاب فرماندهان، بر اساس ميزان چاپلوسي و کرنش در برابر اربابان سبب شد، بدنه ارتش که از افراد معمولي جامعه تشکيل شده بود، به فرمان هان اعتمادي نداشته باشند؛ زيرا تجربه نشان داده بود که اين مشکهاي پرباد در زمان اضطرار، فرار را بر قرار ترجيح خواهند داد!
شاه هم به وارد کردن سلاح پرداخت، او آنقدر در اين امر افراط کرد که ايران در دوران او 35 درصد معاملات تسليحاتي آمريکايي ها را از آن خود کرده بود. بالا رفتن قيمت نفت نيز به اين امر دامن زد. ظاهرا آمريکاييها تنها به خروج ثروت ملي کشور و کسب سود سرشار آن قانع نبودند، آنها تمام هستي ايرانيان را مي خواستند و فروش سلاح راهي براي سود بيشتر بود. شاه بيت غزل اين کار آن بود که آمريکاييها به دنبال فروش هر سلاح، موجي از مستشاران خود را با خدم و حشم روانه ايران مي کردند که دستمزد آنها هم به عهده دولت ايران بود؛ کار به مرحله اي رسيد که در سال 1343 علنا به اين مستشاران حق قضاوت کنسولي (کاپيتولاسيون) اعطا شد و ايران مبدل به عشرتکده و باشگاه خوشگذراني آمريکايي ها گرديد. تمامي اين ننگ و نکبت ثمره وطن فروشي و خيانت دودمان پهلوي بود. عبدالکريم ايادي، پزشک بهايي شاه، اصولا اجازه خريد هيچ کالايي را از داخل نمي داد، او که با حمايت استکبار و وادادگي محمد رضا، از موهبت 400 شغل برخوردار بود، به عنوان رئيس سازمان اتکاي ارتش، هر چه مي خواست مي کرد و آمريکايي ها هر آنچه مي خواستند به واسطه امثال او به ايران تحميل مي کردند.
خاک ميهن فروشي
شايد بسياري از افراد، دايره وطن فروشي و خيانت دودمان پهلوي را در محدوده مسائلي بدانند که ما تا کنون در مورد آنها سخن گفتيم، اما موضوع تماميت ارضي مسئله‌اي است که کمتر کسي به آن توجه مي‌کند. شاه با وجود ژست هاي دروغين و توخالي اش در مورد شاهنشاهي، که مي کوشيد آنرا با سخنراني در برابر آرامگاه کوروش و راه اندازي جشنهاي 2500 ساله به خورد ساده لوحان بدهد ؛ از مهمترين اصل استقلال يک کشور، يعني تماميت ارضي آن چشم پوشيد. با تلاشهاي انگلستان و فرستاده مخصوصش، سر ويليام لوس، بحرين، شامل سي جزيره کوچک و بزرگ به مساحت 662 کيلومتر مربع از ايران جدا شد. (4) محمد رضا که در دوران ديکتاتوري‌اش اصولا با دموکراسي و راي مردم بيگانه بود، براي کاستن از فشار عمومي و به اصطلاح، بازسازي حيثيتي که از ايران به واسطه اين عمل، در مجامع جهاني رفته بود، موضوع بحرين را نوعي خواست عمومي مردم جزيره براي استقلال عنوان کرد! حال آنکه در پشت پرده اوتانت، دبير کل وقت سازمان ملل، و يک تيم عريض و طويل قرار داشتند، که بدون مراجعه به آراء عمومي در بحرين، مردم اين جزاير را خواستار مستقل شدن از ايران معرفي کردند؛ اين در حالي بود که مجيز گويان اعليحضرت! در داخل کشور از پايان منابع نفتي بحرين خبر مي دادند و مي کوشيدند امر را بر مردمي که استقلال و تماميت ارضي مملکتشان بر باد رفته است، مشتبه کنند. (5) به هر حال 23 مرداد 1350، به عنوان روز جدايي قطعه اي ديگر از ميهن ما، به ثبت رسيد. محمد رضا پهلوي، اولين کسي بود که استقلال بحرين را به رسميت شناخت و زمينه را براي چيزهاي ديگر آماده کرد. نتيجه اين عمل خيانتکارانه داعيه هاي واهي و دروغيني است که از سوي شيخ نشينان مرفه و معلوم الحال جنوب خليج فارس گاه به گاه شنيده مي شود. ادعاي مالکيت بر جزاير ايراني، استفاده از نام مجعول براي خليج هميشه فارس و ... و اين شايد مکمل دايره خيانت و حراج استقلال ايران به عنوان بهاي بقاي سلسله منحوس پهلوي بوده باشد، بقايي که خشم و قهر آسماني و استقلال طلبانه ملت مسلمان ايران، به آن پايان داد.
منابع:
عاقلي، باقر؛ تاريخ ايران پس از اسلام ( بخش پهلوي)؛ نشر نامک1383؛ ص773
فردوست، حسين؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (خاطرات) ، ج1، اطلاعات1370، ص94
عاقلي، باقر؛ همان؛ ص779
نيمه پنهان، جلد چهاردهم، دفتر پژوهشهاي موسسه کيهان، 1387، ص186
قبلي ، ص190