آغاز مبارزات مسلحانه با قتل حسن علي منصور

اصلاحات ارضي با موفقيت پيشرفت كرده، فیودالها و مالكين بزرگ از بين رفته‌اند با اصلاح قانون انتخابات محروميت‌ها و ممنوعيت‌ها از بين برداشته شده و همه افراد ملت با آزادي نمايندگان خود را برگزيده اند و بالاخره شاه خود را شاد مي‌داند كه مبارزه مرتجعين را هم سركوب كرده اوج آن را در پانزدهم خرداد و با كمك قواي نظامي در هم شكسته است و عامل و محرك اصلي را به تبعيد فرستاده و اكنون دوران طلايي در پيش دارد حكومت در اختيار تام اوست و خود به تنهايي مجري سياست خارجي است و رقبايي سياستمدار مثل اميني هم از صحنه خارج شده‌اند شاه معتقد است كه ملت بايد قدر او را بشناسد و اوست كه نظر كرده! است و نجات دهنده ايران مي‌باشد خداوند او را به اين مأموريت واداشته و بايد با زور و جبر اين ملت را به سعادت برساند.رسانه‌هاي گروهي از جمله راديو، تلويزيون، روزنامه‌ها بطور دایم و مستمر از نبوغ و افكار عالي شاهنشاه! نام مي‌برند و او را مي‌ستايند و رقابت در شاه‌پرستي رواج دارد.
شاه علناً و رسماً گوش به فرامين امپرياليزم امريكا دارد. دولت نيز خود را موفق مي‌داند.منصور در رأس كابينه و مجري اصول انقلاب است. اولين گام را در تحكيم دولت خود با تصويب كاپيتولاسيون جديد(امتيازات و مصونيت‌هاي مستشاران امريكا) برداشته. حزب ايران نوين را پس از مطالعات بسيار با كمك دوستان خودش كه غالباً فرنگ رفته‌هاي تازه واردند تأسيس نموده. حزب ايران نوين مرحله تكامل كانون مترقي است. اين فرنگ رفته‌ها همان فرزندان حكام ظالم، زالو صفت، بيگانه‌پرست دوران مشروطيت اند، همانهايي هستند كه قبل از بازگشت به كشور تعهدات لازم را براي سرسپردگي و نوكري بيگانه داده‌اند و از ايران و مردم آن نه آشنايي دارند و نه علاقه‌اي، مفتون غرب‌اند و تمدن آن را الگو براي همه چيز و همه جا مي‌شناسند و توقف در ايران را براي خود و خانواده شكنجه مي‌دانند! مع الوصف براي مدتي فداكاري مي كنند! و مشاغل حكومتي را براي چپاولگري و غارت منابع و افزايش پس اندازهاي خارج بطور انحصاري در اختيار مي‌گيرند. حزب ايران نوين با اين سردمداران اكثريتي از نمايندگان و سناتورها را هم در اختيار دارد و بنابراين بر مجلس و دولت مسلط است و همان طوركه از اسم حزب برمي‌آيد دموكراسي نويني در ايران برپا كرده‌اند.
سازمان امنيت پس از يك دوره نسبتاً كم كاري براي امنيت بيشتر كنترل زيادتري را بدست آورده و با تبعيد امام چنان وانمود كرده كه توانايي انجام هركاري را دارند و مقاومت در برابر حكومت غيرممكن و بلا اثراست ولو اين كه مقاوم و شخص اول روحانيت و مرجع تشيع باشد. وقتي شخصيت برجسته‌اي مانند آيه الله العظمي خميني شبانه دستگير و به تركيه تبعيد مي‌گردد و كسي را ياراي اعتراض نيست همه بايد تسليم قدرت جابر حاكم باشند. در چنين شرايطي براي مردمي كه واقعيت‌ها را مي‌دانستند، تبليغات دروغين فريبنده را مي‌شناختند، ماهيت اصلي رژيم را لمس كرده بودند و فريادهاي انسان‌ساز خميني را در گوش داشتند سكوت بي‌معني بود، آنان تكليف خود مي‌دانستند به هر وسيله ممكن حادثه بيافرينند رعب و ترس در دل دولتمردان بي‌خبر بوجود آوردند و حضور ملت را براي از پا درآوردن خيانتكاران به نمايش گذاردند و عكس‌العمل محكمي دربرابر تبعيد امام و كاپيتولاسيون تازه تصويب شده به ظهور رسانند قتل منصور (1) متضمن چنين پيامي بود. شايد درسي بود كه از گذشته باز مي‌آموختند مگر نه اين بود كه قتل رزم‌آرا نهضت ملت را با سرعت به ثمر رساند و هيأت حاكم سالهاي بعد از شهريور 20 را تا مرحله سقوط پيش برد و اكنون اين سؤال مطرح گرديده بود كه وقتي دولت تابع هيچ قانوني نيست و خود را محدود به هيچ اصلي نمي شناسد و هرگونه اعتراض و انتقادي را با خشونت پاسخ مي‌دهد آيا تكليف ملت مقابله به مثل نيست؟، آيا جزاي خيانت به اسلام و ملت بعنوان آخرين علاج چه مي‌تواند باشد؟، در آستانه سالگرد انقلاب سفيد! در حالي كه جشن‌هاي مفصل برپاداشته بودند و مراسم شبانه آزاد زنان و آزاد مردان مجلس و دولت را گرم ساخته بود منصور مهره‌اي از اين گردونه ضد ملت از پا درآمد اين اعلام خطري بود براي رژيم و درگيري‌هاي مصلحانه بعد از اين تاريخ رواج مي‌يابد و درجه خشونت سازمان امنيت هم پيوسته رو به افزايش مي‌گذارد.

2- سابقه تشكيل هيأتهاي موتلفه
قبلاً گفتيم امام خميني كوشش داشت نهضت اسلامي را سراسري نمايد و بهمين جهت نامه‌هايي به علماي شهرستانها نوشت و آنها را از قضايا آگاه ساخت سپس برنامه‌هايي ترتيب داد تا همبستگي و ارتباط حفظ گردد و آگاهي هرچه سريعتر از قضايا حاصل شود.در فاصله بين زندان و تبعيد امام به خارج از كشور دسته‌جاتي را كه وسيله ارتباط بودند، از دانشجويان و بازاريان و ديگر اقشار (2) به هم نزديك ساخت و با اطلاع امام هيأتهاي موتلفه تشكيل شد. تجربه 15 خرداد نشان داده بود كه براي پيشرفت كار سازماندهي لازم است و دست يابي به اخبار و عكس‌العمل فوري احتياج به شبكه ارتباطي دارد، پخش اعلاميه‌ها بطور همزمان در نقاط مختلف كشور بسياري از اقدامات حكومت را بلا اثر مي‌سازد و به هرحال روشنگري، افشاسازي، ارشاد و راهنمايي توده‌هاي عظيم مردم جز با تمركز نيروهاي علاقمند و مؤمن و فداكار ممكن نيست عملاً پي برده بودند كه افراد و گروههايي با امام تماس دارند، فعاليت مي‌كنند اما از كار يكديگر آگاهي ندارند چندين گروه بود كه هريك به قم مي‌رفت، تماس مي‌گرفت اخبار را مي‌داد مطالبي را دريافت مي‌كرد و به تهران مي آورد. منبع اصلي همه آنها شخص امام بود. اين گروهها تقريباً در يك زمان ضرورت تشكل را دريافتند و از امام راهنمايي خواستند. امام آنها را جمع كرد به هم معرفي ساخت و اعتماد خود را يادآور گرديد و از اين آشنايي و معرفي و اعلام اعتماد جمعيت موتلفه اسلامي و يا هيأتهاي موتلفه پايه‌گذاري شد. جمعيتي كه شيوه هيچ يك از احزاب و گروههاي سياسي را نداشت و براساس علم مبارزه خاصي هم(جز همان ارتباطات اسلامي) متكي نبود اين جمعيت با نظر امام و پس از تشكيل جلسات مخفي اركان خود را ابتدا در دو بخش تنظيم كرد 1- كميته مركزي مركب از 12 نفر 2- شوراي روحاني با عضويت جمعي از روحانيون. (3)
اما پس از تبعيد امام به تركيه هيأت موتلفه به فكر افتاد كه از صورت فعاليت تعليمي و ايدیولوژي خارج شود و بصورت يك سازمان سياسي نظامي به فعاليت ادامه دهد و با اين ترتيب شاخه نظامي به اين هيأت اضافه گرديد. كار كميته مركزي بررسي مسایل و انعكاس آن به شوراي روحانيت بود. شوراي روحانيت هم در مواردي از رأس جمعيت كمك مي‌گرفت (4) امام تأكيد كرده بود كه جوانها را به فرهنگ اسلامي جذب نمايند و در مقابل تلاش رژيم كه سعي دارد جوانها را به فساد و تباهي بكشد سدي بوجود آورد تا مردم از اسلام واقعي آگاهي پيدا نمايند. بهمين جهت جمعيت كوشش كرد جلساتي در تهران ترتيب دهد و بصورت كلاسيك و سازماني مباني اسلام آموزش داده شود و يكي از وظايف شوراي روحانيت تهيه مواد تعليماتي و آموزشي بصورت جزوه بود و بعد كه كار هيأتهاي موتلفه توسعه يافت جمعيتي به نام جمعيت تربيت سخنگو تشكيل دادند و در جلسات ده نفري تعاليم لازم داده مي‌شد. از وظایف عمده اين هيأتها رساندن سريع پيام امام بود (5)كه تا به آخر ادامه يافت.

3- قتل منصور بوسيله بخارايي
منصور از اسفند 42 تا بهمن 43 بمدت كمتر از يكسال نخست وزير بود. حزب ايران نوين را براساس كانون مترقي و با همان دوستان فرنگ رفته فريفته غرب بنا نهاده بود و بصورت عروسك هاي دست پرورده امپرياليزم كمر به توسعه اقتصادي ايران بسته بودند. بودجه برنامه‌اي كشور را به فرم جديدي تنظيم كرده و اولين گام را با تصويب كاپيتولاسيون و افزايش قيمت بنزين برداشت و در جهت حفظ امنيت فرمول حساب شده، تبعيد امام (6) را به اجرا درآورده بود. اول بهمن 43 به هنگامي كه حسن علي منصور با غرور تمام به مجلس شورا مي‌رفت مقابل مجلس هدف گلوله محمد بخارايي قرارگرفت ساعتي بعد دولت به اين شرح اعلاميه‌اي صادر كرد:«ساعت ده صبح امروز در موقعي كه جناب آقاي منصور نخست وزير در مقابل در ورودي مجلس شوراي ملي از اتومبيل پياده مي‌شدند مورد سوء‌قصد جواني كه طبق اوراق محتوي جيب او محمد بخارايي نام دارد قرارگرفتند ضارب بلافاصله دستگير و آقاي نخست وزير به بيمارستان پارس انتقال داده شدند طبق اظهار پزشكان معالج حال آقاي نخست وزير رضايت بخش است و ... (7) »
اعلاميه پزشكي مرتب انتشار مي‌يافت و خبر بهبودي نخست وزير را مي‌داد اما سرانجام پس از پايان تشريفات 6 بهمن سالگرد انقلاب سفيد خبر مرگ منصور رسماً اعلام شد. فتواي قتل منصور از جانب آيه الله ميلاني صادر شد و شاخه اجرايي هيأت موتلفه آن را عملي ساخت. (8)

4- دگرگوني مبارزات
رژيم شاه و دولت و سازمان امنيت او در مورد مبارزات مردم همواره روي اعتصابات، تظاهرات، سخنرانيها، اجتماعات، اعلاميه‌ها، تلگرافات محاسبه مي‌كردند و سعي داشتند با قدرت جلو هرگونه فعاليتي اينچنين را بگيرند و از طرفي خود تبليغاتي در جهت عكس را ادامه دهند اما پس از تبعيد امام خميني با شيوه و وضع جديدي مواجه شدند كه بعد از نابودي فدایيان اسلام در سال 34 سابقه نداشت رژيم با اقدامات مسلحانه مذهبيون مواجه شده بود كه پشتيباني از توده مردم را دارد و اين براي رژيم مصيبت بار بود قتل منصور در اول بهمن 43 وسيله دسته نظامي گروه موتلفين، حمله مسلحانه به شاه در كاخ مرمر در فروردين 44، تشكيل حزب ملل اسلامي با اهداف قيام مسلحانه و كشف آن در مهر 44 بعد از انقلاب سفيد غيرقابل انتظار بود و حكايت از يك نهضت مسلحانه را داشت (9) در ابتدا گروهي از هيأتهاي موتلفه كه كار مسلحانه را برعهده داشتند تصميم گرفتند كار شاه را يكسره كنند و با تهيه مقدمات سه، چهار بار دنبال او رفتند تا حدود 60 روز از تبعيد امام گذشت اينان با خود انديشيده بودند كه مردم رو به يأس مي‌روند زيرا 60 روز از تبعيد امام گذشته و كاري انجام نشده چنان چه در پرونده امر منعكس است.اينان در جلسه‌اي به اين نتيجه رسيدند كه بايد از رده دوم شروع كرد. رده دوم را يازده نفر تشخيص دادند كه در رأس آن حسن علي منصور بود.(10) در رابطه با قتل منصور با تبعيد امام، بخارايي در بازپرسي و دادگاه دو نكته را مي‌گويد. يكي اين كه« بازداشت يا اعدام يا تبعيد يا شكنجه عده‌اي مشكلي را حل نمي‌كند شما مي‌خواهيد با معلول مبارزه كنيد اسلام به ما اين آگاهي را داده كه بايد با علت مبارزه كرد و ما هم براي مبارزه با علت برخاستيم شما علت كشته شدن منصور را دريابيد علت كشته شدن او تبعيد آيه الله العظمي خميني است. من را كشتيد امثال من فراوانند يقين بدانيد تا امام به ايران بازنگردد آسايش نخواهيد داشت.»
ديگر اين كه ریيس دادگاه از بخارايي سؤال كرد به چه جهت منصور را كشتيد آيا به نظر شما او عامل اصلي بود؟ و او پاسخ داد:«خير عامل اصلي شاه بود و ما سه بار به دنبال او رفتيم و روي اسلحه‌مان نوشته شده كه اولين كسي كه بايد كشته شود شاه است ولي موفق نشديم ولي بعد از او آدمي رذل‌تر از اين پيدا نمي‌شد كه رهبر اسلامي يك ملت را تبعيد كند و از تبعيد دفاع كند» و وقتي ریيس دادگاه سؤال كرد كه چرا برخلاف قرارتان كه بايد تير اول را به شكم و تير دوم را به مغزش بزنيد به حنجره‌اش زديد؟ پاسخ داد من تير اول را به شكم او زدم در مغزم خطور كرد كه حنجره‌اي كه به آيه الله العظمي خميني توهين كرده بايد دريده شود اين بود كه تير سوم را به مغزش زدم و در پاسخ ریيس كه چه فتوايي براي قتل داشتي گفت تنها سخنراني امام در روز4 آبان فتوايي بود براي فرد فرد ملت، براي هركسي كه از اسلام و ايمان و عقل برخوردار بود كه اين خاینين به سزاي خيانتشان برسند. (11)
نتيجه دادگاه نظامي اعدام بخارايي و سه نفر از يارانش بود.

5- حزب ملل اسلامي
در شرايط كامل اختناق سازمان امنيت خبر از كشف شبكه‌اي داد كه جنبش مسلحانه‌اي را تدارك مي‌ديدند (12) اعلام اين كه جمعي از جوانان قصد براندازي رژيم را داشتند خود ضربه‌اي بود براي رژيمي كه خود را از هرجهت مسلط بر اوضاع مي‌يلفت و تصور مي‌كرد با انقلاب سفيد راه هر نوع قيام را سد كرده است.ملل اسلامي بطوري كه از عنوان آن پيدا بود (13) يك حركت اسلامي مسلحانه را پايه مي‌گذاشتند. رژيم شاه كوشش كرد از اعلام كشف چنين حزب و جمعيتي جلوگيري نمايد و روي آن سرپوش گذارد و به مدت سه ماه كه از بازداشت اعضاي آن مي‌گذشت خبري انتشار نيافت (14) ولي مردم متوجه بودند كه كوههاي شميران و شاه‌آباد مورد محاصره مأمورين امنيتي قرار گرفته و بعضي راهها مسدود است و در راهها اتومبيلها را متوقف و بازرسي مي‌نمايند.
- يكي از محاكماتي كه در تهران بطور علني در دادگاههاي نظامي انجام مي‌گرفت محاكمه اعضاي حزب ملل اسلامي بود. فرسيو دادستان ارتش در ادعانامه خود مي‌گويد« از مدتي قبل فعاليت و رفت و آمدهاي گروهي جوان سوء‌ظن مأمورين را برانگيخت در 23 مهر 43يكي از جوانان مظنون بازرسي و در كيف او تعدادي اعلاميه بدست آمد پس از تحقيق مأمورين اطلاعات به محل كميته مركزي اين حزب راهنمايي شدند بعضي از افراد گروه دستگير و جمعي به كوههاي شمال شميران پناهنده شدند پناهگاه آنان كشف گرديد. افراد دستگير شده 69 نفرند كه 64 نفر آنها آزاد شدند، اسناد بدست آمده حاكي از جنبه كاملاً مخفي حزب دارد.هدف اصلي رهبران آن برقراري حكومت توحيدي اسلامي بوده و قصد داشتند مردم را به يك مبارزه مسلحانه دعوت نمايند و براي تأمين هدف به تهيه اسلحه با كمك يك كشور خارجي پرداختند.اعضاي اين گروه عقيده دارند بردن اسلحه‌هاي دولتي كاري مشروع و مجاز است. سن متوسط اعضاي گروه بيست سال، اكثراً دانش‌آموز، دانشجو فارغ‌التحصيل دانشگاه و آموزشگاه بودند و به خانواده مذهبي مترقي و سرشناس تعلق داشتند »رهبري اين گروه كه عنوان جالب و بزرگي را به خود اختصاص داده بود ظرفيت و كارايي متناسب را فاقد بود در سال 40 انگشت شمار جوانان هم فكري را گردآورد.بدنبال قيام 15 خرداد تمايلات قهرآميز در اين گروه بالا گرفت و شروع به عضوگيري كرد و سن اعضاي آن زير 20 سال بود و غالباً فاقد سابقه فعاليت سياسي بودند. مرام حزب تأكيد بر اسلام و استناد به قرآن با همبستگي ملتهاي اسلامي از طريق انقلاب بود (15).

6- حادثه 21 فروردين كاخ مرمر
ساعت نه صبح روز 21 فروردين 44 دركاخ مرمرحادثه‌اي روي داد. رضا شمس‌آبادي سرباز وظيفه كه با نقشه قبلي در محل توقف اتومبيل شاه مستقر شده بود هنگامي كه اتومبيل درمقابل سرسراي كاخ مرمر توقف كرد آماده شد كه بسوي شاه تيراندازي كند. شاه از در مقابل شمس‌آبادي اتومبيل را ترك نكرد و همين سبب شد كه رضا شمس‌آبادي مجبور به دور زدن اتومبيل شود همين فرصت كوتاه كافي بود كه شاه خود را به داخل سرسراي كاخ بيندازد و شمس‌آبادي بدنبال شاه وارد سرسرا شد و هنگامي كه بسوي شاه نشانه رفته بود و تيراندازي مي‌كرد توسط دو درجه‌دار گارد مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
رژيم شاه كه تصور مي‌كرد با دستگيري و سركوبي گروه محمد بخارايي ريشه اعمال قهرآميز را براي مدتي طولاني خشكانيده و مي‌تواند با آسودگي به حيات خود ادامه دهد، بار ديگر رگبار مسلسل در كاخ مرمر او را به لرزه انداخت.اين حادثه انعكاس از نارضايتي شديد و اوضاع قابل انفجار در ايران داشت بهمين جهت حكومت سعي نمود با تمام قوا از علني شدن آن جلوگيري نمايد اما موضوع چيزي نبود كه قابل انكار و اخفاء باشد. حمله در مركز شهر در كاخ مرمر انجام گرفته بود و جمع زيادي از مردم از خيابانهاي اطراف با صداي مسلسل به كنجكاوي پرداخته بودند و خبر با سرعت درز پيدا كرده و به سر زبانها افتاده بود و همه جا از ترور شاه سخن گفته مي‌شد از اين رو در مقام اغفال و انحراف افكار برآمدند و اولين خبر روزنامه‌ها از طريق سازمان امنيت اين بود كه« بين چند نفر سرباز در كاخ مرمر نزاع درگرفت كه منجر به تيراندازي و كشته شدن چند نفر سرباز گرديد. روز بعد گزارش ديگري كه دروغ اول را اصلاح مي‌كرد دادند.
« هنگامي كه اعليحضرت همايون شاهنشاه! به دفتر كار خود در كاخ مرمر نزول اجلال! مي‌فرمود سرباز وظيفه‌اي گويا براثر جنون آني به تيراندازي دست زد و باغبان و دو مأمور را را به قتل رسانيد و خود كشته شد.»
در پيگيري اين واقعه در ارديبهشت اعلام شد يك گروه متشكل از شش نفر شمس‌آبادي را تحريك به تيراندازي كرده‌اند (16)» دو تن ديگر نيز در رابطه با اين واقعه دستگير شدند و محاكمه گروه 14 نفري در مهر 44 آغاز شد و پس از ييكماه دادگاه به اعدام دو نفر و حبس ابد يك نفر و حبسهاي 6 تا 8 سال براي 9 نفر و آزادي دو نفر رأي داد- محكومين به اعدام هم چون واقعاً دخالتي در جريان نداشتند از يك درجه تخفيف استفاده كردند (17). حركت شمس‌آبادي باتوجه به وضع خانواده و سابقه وي نمايانگر يك احساس مذهبي است وگرچه در تشكيلات اسلامي شركت نداشت ولي بعنوان يك اقدام مستقل فردي مذهبي قابل توجه است و شايد قتل منصور در تصميم او بي‌اثر نبوده باشد مخصوصاً عدم ارتباط مستقيم با گروهي چپي كه اعضاي آن تحت محاكمه قرارگرفتند مثبت اين مدعي است (18). گروه كوچك ديگري سوسياليزم اسلامي را عنوان كردند و نام سوسياليست‌هاي خداپرست بر خود گذاشتند و تمايلات مسلحانه هم داشتند و در سال 44 اعلاميه‌هايي دادند و جبهه آزادي بخش ملي ايران يا «جاما» را ذيل آن قرار دادند (19) و در متن اعلاميه از مبارزه قهرآميز نامبرده شده بود و حتي فرمول مواد منفجره را نوشته بودند درواقع اين گروه مي‌خواست مشي مسلحانه را به طريق مسالمت آميز تبليغ كند. اعضاي آن در اواسط سال 44 بازداشت شدند و به حبسهاي نسبتاً سبك محكوم گرديدند (20) حركتهاي ديگر گروهي و مخصوصاً اسلامي در اين دوران وجود دارد كه گاهي فعاليتي بيشتر هم داشته‌اند كه چون محاكماتي پيدا نكرده بود و بعضاً در شكل انجمن و گروه پوشش غيرسياسي عنوان شده‌اند نام نبرديم. ما در سال 44 ناظر مقاومت ديگري هم درمقابل دولت هستيم كه بصورت يك طغيان عشايري ظاهر گرديد و با اعدام 7 نفر از سران عشاير جنوب پايان گرفت (21).
در سالهاي بعد برخورد گروههاي مبارز ديگري با دستگاه امنيتي رژيم ملاحظه مي‌گردد تعدادي از جوانان به زندان مي‌روند، بعضي در برخوردهاي خياباني كشته مي‌شوند، اعدامهايي وسيله دادگاههاي نظامي به اتهام مبارزه مسلحانه عليه رژيم صورت مي‌گيرد. شكنجه‌هاي بي سابقه‌اي در زندانها و مراكز امنيتي رژيم انجام مي‌شود. در اين دوران از لحاظ شكل دو نوع مبارزه وجود دارد مبارزه فردي و ديگري مبارزه گروهي از جهت طرق مبارزه هم دو ترتيب ديده مي‌شود مبارزه آشكار و سياسي و ديگري مبارزه مخفيانه و مسلحانه و بالاخره از نظر فكري هم مبارزين دردرجه اول به دو دسته تقسيم مي‌گردند آنها كه ريشه اسلامي دارند و آنها كه ريشه ماترياليزم.
غالباً جواناني به مبارزات اين زمان شكل مي‌دهند كه در سالها 39- 43 بنحوي در جريان مبارزه حضور يافته بودند و بعضاً نيز سوابق بيشتري داشتند و مثلاً در كميته جوانان احزابي، مثل حزب توده، شركت كرده و يا در انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان و دانش‌آموزان عضويت پيدا كرده بودند همه اينها مي‌ديدند كه رژيمي در كشور حاكم است كه منافع ملت را در نظر نمي‌گيرد و وابسته به قدرتهاي خارجي است، مشروعيت ندارد، قوانين ضد مردمي تصويب و با خشونت اجرا مي شود، منابع عمومي مملكت در اختيار كارتلها و تراستهاي غارتگر بيت‌المللي گذاشته مي‌شود، اكثريتي از مردم در جهل‌اند در بسياري از نقاط كشور فقر و بيكاري و بيماري مردم را به شدت رنج مي‌دهد در مقابل سران حكومت صرفاً در فكر ادامه سلطه خويش‌اند تبليغات فريبنده‌اي هم در جريان است، مطبوعات و راديو تلويزيون در خدمت قدرت حاكم‌اند، آزادي وجود ندارد، بي‌عدالتي و تبعيض از رويه‌هاي رايج‌اند.
جواناني كه اين دردها را مي‌ديدند و لمس مي‌كردند و مبارزات طولاني ملتها را عليه قدرتهاي بزرگ حاكم مطالعه كرده بودند به اين فكر رسيدند كه بايد از طريق مبارزه مسلحانه اقدام نمود.ايستادگي مردم ويتنام درمقابل تجاوز امريكا و مبارزات طولاني مردم مسلمان الجزاير در جهت كسب استقلال و انقلاب مردم كوبا با واژگون ساختن رژيم امريكايي باتيستا نقطه‌هاي روشني براي مبارزه مي‌نمود و اين جوانان را بيشتر مصمم مي‌ساخت، بخصوص كه در ايران نكات مثبت ديگري مثل جنبه مبارزاتي مذهب و مسأله جهاد و شهادت و راهبري مرجعيت تشيع در تحريك مردم وجود داشت و هنوز مدت طولاني از قيام 15 خرداد نگذشته بود. بعضي از اين جوانان تصور كردند از اين زمينه مساعد مذهبي توده مردم، مي‌توانند بهره بگيرند همان طور كه قبلاً توضيح داده شد گروههاي فراواني بودند كه بعضاً به فكر يا به دنبال مسلحانه بودند به حدي كه تا قبل از سال 50 حدود بيست سازمان و گروه مسلح به دام ساواك افتادند (22).
در اينجا ما به معرفي دو گروه مجاهدين خلق و فدایيان خلق مي‌پردازيم كه به موازات هم با دو بنياد عقيدتي متفاوت در اين راه مطالعه مي‌كردند و به طوري كه خواهيم ديد سازمان پليسي سفاك رژيم شاه فعالترين جوانان اين گروهها را قبل از اين كه كوچكترين صدمه‌اي به رژيم برسانند دستگير كرد، شكنجه داد، نابود ساخت و فقط در سالهاي 54- 50 باقيمانده اين گروهها درگيري‌هايي را بوجود آوردند عملكرد گروهها متفاوت و گاهي هم متضاد بود و بطور مستقل نمي‌توانست ضربه‌اي مرگ‌بار به رژيم وارد سازد.
البته توجه داريم كه اولاً ما در بررسي فعلي تاريخ سياسي را توضيح مي‌دهيم و طبعاً از احزاب و گروهها در حدكلي و تا حدي كه ارتباط پيدا مي‌كنند بحث داريم آن هم به مناسبت برخورد با قدرت حاكم و نه بيشتر. بنابراين نقاط مثبت و ضعف و ترتيب تشكيل و اهداف و انحرافات و بسياري مسایل از اين قبيل را در بررسي خاص خود خواهيم داشت، ثانياً هيچ يك از اين گروهها و دستجات و احزاب را با اصل نهضت اسلامي امام خميني كه بصورت درختي تنومند درآمد قابل مقايسه نمي‌دانيم چرا كه اين نهضت با اتكاء به تشيع و مرجعيت رشد كرد، و سيل‌آسا و زلزله مانند رژيم سابق و عوامل وابسته به آن را در هم كوبيد و با قدرتهاي بزرگ به نبردي بنيادي پنجه درافكند و اسلام را بعنوان يك طريق و مكتب استوار بي‌اتكاي به شرق و غرب و در عين حال نجات دهنده معرفي كرد، اين نهضت به حق همه آن گروهها را در زير چتر خود قرار داد و نجات داد، اين نهضت ريشه 1400 ساله دارد و براساس تعاليم الهي و خواست عمومي بود.در واقع باروري و تبلور آن در دوره معاصر با هدايت مبرزترين پيشوايان اسلامي است كه با احراز شرايط، تكليف اسلامي انساني خود را به انجام رساند و نبايد به آن كانالهاي انحرافي وارد ساخت و يا به آن پيوندهاي نابجا و غير مؤثر زد، موضوع روشن است مع الوصف كافي است يادآوري شود يك گروه و حزب سياسي ولو با ايدیولوژي مذهبي محتاج تشكيلات و سازماندهي و جمع نفرات و شناسایي ها و غيره بود و با تمام تلاش ظرف چند سال كمتر از صد نفر عضو مي‌داشت اما در خط امام و مرجعيت تشيع با يك پيام و اعلام ميليونها نفر مشتاق را مكلف به اجتماع و عنداللزوم نثار جان و مال مي‌ساخت بي‌آن كه هريك انتظاري داشته و مزد و حقي طلب نمايند و يا از قبل ثبت نام نموده و يا حتي شناخته شده باشند. و به اين خصوصيت بارز و تعيين كننده مردم ايران غالباً توجه نمي‌شود.

7- سازمان مجاهدين خلق
بنيانگذاران اين سازمان (23) عقيده داشتند مبارزه بايد سازماندهي شده باشد،هدف مشخص گردد و كادرها براي قبول مسؤوليت تربيت شوند و تحليلي از اقشار اجتماع و نيروهاي مبارز و فعال در صحنه بعمل آمده باشد، عضوگيري بايد با دقت صورت گيرد و در رابطه با نيروهايي كه نزديكي بيشتري با سازمان دارند انجام شود.سالهاي 46- 44 به اين كار پرداختند و آموزش سياسي ايدیولوژيكي را شروع نمودند و مدعي بودند كه سازمان توانسته درك جديدي از آيه قرآن« الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» پيدا نمايد (24). كار اوليه اين گروه بررسي نهضتهاي گذشته و آموزش نظامي و چريكي در مرحله تیوري به اعضا بود و در اواخر سال 48 حدود 50 نفر عضو داشته است (25) كه در سه بعد ايدیولوژيكي، سياسي و نظامي كار مي‌كرد براي اين كه در آموزش نظامي قدرت بيشتري پيدا نمايد اعضایي را تك تك يا اكيپهاي 2 تا 6 نفره به اردوگاههاي فلسطيني فرستاده است (26).
اين گروه پس از واقعه سياهكل و دستگيري جمعي از چريكهاي فدايي و توجه به اين كه روستا مناسب فعاليت نيست در صدد برآمدند تا چند فقره اعمال چريكي شهري ترتيب بدهند مخصوصاً سعي داشتند اين اقدامات مقارن جشنهاي 2500 ساله باشد اينان براي تهيه اسلحه به كسي مراجعه كردند كه مأمور ساواك بود و از همين طريق سازمان لو رفت و در شهريور 50 كادر مركزي سازمان در خانه تيمي دستگير شدند بدون اين كه گلوله‌اي شليك كرده باشند (27). افراد دستگير نشده به ادامه سازماندهي پرداختند و در اواخر سال 53 و سال 54 درگيري از نظر ايدیولوژي بين خود پيدا كردند (28). با اعلام مواضع جديد دگرگوني بسيار حاصل شد تا بدآنجا كه ماهيت مبارزه عوض گرديد.

8- سازمان چريكهاي فدايي خلق
درفروردين سال 50 موجوديت خود را اعلام داشت و مردم با چنين نامي آشنا شدند. اين نام از پيوند دو گروه چريكي ظاهر گرديد (29) كه ماركسيسم- لنينيسم ايدیولوژي رسمي آنان بوده است (30) در آثاري كه انتشار داده‌اند مدعي شده‌اند از رهبري جهاني شوروي استقبال نداشته‌اند و سياست شوروي بعد از استالين را مردود شناخته و بعضاً تمايلات چيني پيدا نموده‌اند ولي مدعي شدند اصل سازمان مستقل از قطبهاي جهاني كمونيزم عمل كرده است (31). در ديماه46 جزني و سوركي بازداشت شدند بدون اين كه اقدامي در مقابله با رژيم انجام داده باشند و در آن سال و سال بعد آن تعدادي از اعضاي گروه شناخته و دستگير شدند بعضاً به حبس‌هاي مختلف محكوم شدند باقيمانده گروه تجديد سازماندهي كردند و تيم‌هاي كوه، شهر، تداركات و ارتباطات و بالاخره تيم فني و علمي تشكيل دادند و بدنبال آن در پوشش گردش علمي به دهات و جنگلها رفتند و با گروه احمد زاده بهم آميختند (32) و اولين دسته به جنگلهاي شمال فرستاده شدند تا با تحقيقات زيادتر تمرين نمايند و احتمالاً استحكاماتي بسازند و آذوقه‌اي تدارك ببينند. اما در اولين راه بدام افتادند چون محل و زمان مناسب نبود ارتباط گروه با شهر و ده به سختي انجام گرفت و پوشش تبليغي در محيط نداشت لذا عده‌اي احتمال دادند اينان سارق‌اند و رابط بين گروه ده و شهر دستگير شد. گروه براي نجات خود از لو رفتن و آزاد ساختن رفيق گرفتار شده به پاسگاه سياهكل حمله بردند و پاسگاه را خلع سلاح نمودند (33) و بالاجبار به داخل جنگل عقب نشيني كردند. عوامل رژيم جنگل را محاصره كردند و نقاط مشكوك جنگل را به آتش كشيدند و با چند برخورد كليه افراد گروه را دستگير و اعدام نمودند (34) با اين تجربه طرح جنگ چريكي در روستاها كنار گذاشته شد. برخورد سياهكل در آن دوره خفقان براي آن عده از اين گروه كه از جانب ساواك شناسایي شده بودند و با انتشار عكس آنها براي دستگيري‌شان جايزه تعيين شده بود (35) نوعي جاذبه ايجاد كرد اينان غالباً در خانه‌هاي تيمي به سر مي‌بردند و از وجود زن و دختر بعنوان پوشش استفاده مي‌شد (36).

9- ديگر مبارزات مسلحانه
غير از گروههايي كه اسم برده شد افراد و دستجات ديگري هم در اين راه اقدام كرده و گاهي سرسختي زيادي نشان داده‌اند و بعضي حتي ناشناس باقي مانده‌اند در بين افرادي كه بدون تشكيلات منظم تحرك داشته و بعضي گروهها را به هم مربوط مي‌ساخته و در ورود اسلحه و اقداماتي نظایر آن فعال بوده. سيد علي اندرزگو، طلبه است (37) كه پس از 16 سال مبارزه مخفي در آستانه انقلاب اسلامي زير مسلسل مأمورين ساواك قرارگرفت. و به شهادت رسيد و بعد 20 نفر كه با او در ارتباط بودند دستگير شدند و در خانه اين ها اعلاميه و دستورات امام خميني بدست آمد ...» (38)
ما در بحثهاي آينده به فعاليتهاي ديگري كه در مقابله با رژيم مخصوصاً پس از سال 50 مسلحانه و غير آن صورت گرفته توجه خواهيم داشت.

پی نوشت ها:

1. منصور سومين نخست وزيري بود كه در زمان خدمت و در رابطه با خيانت به كشور در دوران مشروطيت به قتل رسيد. قبل از او ميرزا علي اصغرخان اتابك در دومين سال مشروطيت و حاج علي رزم‌آرا در سال 1329 مورد اصابت گلوله از جانب فردي از توده مردم قرار گرفته بودند.
2. از جمله قشري كه سابقه مبارزات سياسي داشتند و جهت اسلامي و ديني محرك اصلي آنها بود، تحصيلات كلاسيك نداشتند، براي روحانيت و مخصوصاً روحانيون مبارز ارزش فراوان قایل مي‌شدند و براي فداكاري همه نوع مهيا بودند. اينان بعد از درگذشت آيه الله كاشاني بسوي امام خميني جذب شدند هسته اصلي هيأت موتلفه را در همين عده مي‌توان يافت شيوه عمل آنها هم با فدایيان اسلام نزديك بود. بارزترين اين افراد عراقي، عسكراولادي و ... بودند كه عملاً با زندانهاي طولاني و استقامت، پيروي از خط مرجعيت و سياست امام خميني را نشان دادند.
3. از جمله روحانيون عضو اين هيأت، استاد شهيد مطهري، دكتر بهشتي، انباري، مولايي و ... بودند.
4. امام خميني در رأس جمعيت قرار داشت و حل مشكلات را نهايتاً نظر مي داد و پس از ايشان مرحوم آيت الله ميلاني بود و كمك مي‌كرد(مراجعه شود به ويژه نامه سالگرد شهادت استاد مطهري صفحه 6).
5. عسكر اولادي يكي از اعضاي كميته مركزي مي‌گويد: پس از سخنراني 4 آبان 43 عليه كاپيتولاسيون نظر امام اين بود كه رژيم يورشي در قم خواهد داشت و براي اين كه اين يورش اثر منفي در حركت اسلامي نداشته باشد بايد مردم آگاه شوند و هيأتهاي موتلفه متعهد شدند در يك فرصت 48 ساعته اعلاميه امام را كه خلاصه‌اي از همان سخنراني بود در تهران و همه شهرهاي ايران پخش نمايد و چون تأكيد امام تأكيدي بود كه همه نيروهاي اسلامي آن روز در خط امام را وادار مي‌ساخت كه با دقيقترين ابتكارات اعلاميه را پخش كنند بطور بي‌سابقه‌اي انجام گرفت و با كوشش رژيم سخنان امام سراسر كشور را فراگرفت و ملت مي‌رفت براي يك بسيج عمومي و يك عكس‌العمل جدي در مقابل نفوذ امريكا مهيا شود كه سازمان امنيت با تمام توان بكار خود سرعت داد و با تدارك وسيعي تبعيد امام را انجام داد.(مراجعه شود به روزنامه جمهوري اسلامي شماره 129 دوشنبه 14 آبان 58).
6. يكي از نشريات مخفيانه نوشت« آقاي منصور! واقعاً شرم‌آور است كه در مملكت به ظاهر اسلامي ايران مراجع روحاني كه قانوناً مصونيت دارند عملاً نتوانند از آن استفاده كنند و مورد حمله و هجوم و افترا و تبعيد و زندان قرار گيرند ولي فراش‌باشي‌هاي ينگه دنيايي در پناه شما مصونيت پيدا كنند و تازه سلب آن هم موكول به موافقت دولت بشردوست امريكا بشود راستي شما از اين وضع خجالت نمي‌كشيد! ملت مسلمان ايران! گول تبليغات عوام فريبانه هيأت حاكمه رياكار را نخوريد مبارزات خود را به رهبري روحانيت مبارز شيعه عليه تجديد كاپيتولاسيون و اعطای مصونيت سياسي به وكيل‌باشي‌هاي نظامي امريكا تا لغو كامل، رسمي و علني اين قانون ضد ملي و ضد اسلامي دستگاه جبار ادامه دهيد(مجله بعثت شماره 2 سال2- 28 شعبان 84).
7. نويسنده كتاب بررسي و تحليلي بر نهضت امام خميني معتقد است كه قتل منصور بلافاصله پس از اصابت گلوله بوده و رژيم بمنظور كنترل اوضاع تا 6 بهمن جريان را خلاف واقع گزارش مي‌داد وي چنين مي‌نويسد:« ... اولين گلوله آتشين بخارايي قهرمان در گلوي او نشست و حلقومي را كه آوازهاي شاه و استعمار از آن برمي‌خاست در هم دريد و گلوله دوم شكم او را پاره نمود و امعاء و احشاء او را در هم ريخت و به زندگي ننگ بار او پايان داد. دستگاه جاسوسي شاه بعلت وحشت بيش از حد و بمنظور كنترل اوضاع در روزهاي اول مرگ او را از ملت ايران پوشيده داشت و حتي سطحي بودن جراحات وارده و بهبودي حال جناب آقاي نخست وزير را گزارش كرد.» (صفحه 799 كتاب فوق).
8. علي حيدري يكي از دوستان عراقي مي‌گويد« از زمان نواب صفوي با عراقي- آشنا بودم فعاليتهاي زيادي داشت، گروه موتلفه را تشكيل داديم اعضاي اصلي اين گروه بخارايي، حاج صادق اماني- نيك ‌نژاد- و هرندي بودند- يك شب گروه ، من و يكي ديگر را مأمور كرد تا نزد آيت الله ميلاني در مشهد رفته و حكم ترور منصور را بگيريم تا مجوزي داشته باشيم و اين از نظر بستن دهن گروهي بود كه وظيفه‌شان را تشخيص نمي‌دادند چون مشغله آيه الله ميلاني زياد بود و دور و بر ايشان كساني بودند كه نمي‌بايست از تأييديه خبردار شوند. ما با تهيه زنبيلي به نام خريد از بقالي نامه‌اي را كه ايشان مي‌بايست تأييد مي‌كرد در زنبيل مخفي ‌كرده و به ايشان رسانديم و با ايشان در ساعت 5 بعدازظهر قرار گذاشتيم در ساعت مقرر مرحوم آيه الله ميلاني ضمن رساندن سلام به ديگر برادران هيأت موتلفه نامه مزبور را صحه نهاد كه بعد از چند روز منصور ترور شد. اواخر سال 57 عراقي از زندان آزاد شد و در اولين سال 55 من در رابطه با سيد علي اندرزگو دستگير شده بودم.» (كيهان 12 مهر 58).
9. دكتر بهشتي مي گويد«امام احتمالاً با استفاده صحيح از سلاح در مبارزه با رژيم موافقت داشتند. ايشان معتقد بودند كه پايگاه اصلي مبارزه بايد مبارزه ی قاطع و آشتي‌ناپذير اسلامي اجتماعي و سياسي باشد و اجازه دادند كه وجوه شرعيه براي تهيه سلاح بكار رود.» (نقل از ضميمه جمهوري اسلامي خرداد 59).
10. حاج مهدي عراقي كه پس از 13 سال زندان سه ماه قبل از انقلاب آزاد شد و به مبارزين پيوست قتل منصور را از جانب هيأتهاي موتلفه در رابطه با كاپيتولاسيون و تبعيد امام و حضور مستشاران امريكايي دانست كه نتيجتاً مفسد في‌الارض شناخته شده بود و بخارايي- نيك نژاد- رضا صفار هرندي عهده‌دار اجرا شدند و پس از منصور نوبت نصيري- ايادي، اقبال و 11 نفر ديگر از عوامل رژيم بوده كه موفق نشدند. (اطلاعات 8 بهمن 57)
11. روزنامه جمهوري اسلامي شماره ی 129 دوشنبه 14 آبان 1358.
12. معروفترين اعضاي دستگير شده: شيخ محمد جواد حجتي كرماني و محمد كاظم بجنوردي بودند.
13. در تاريخ 24 مهر 24 شبكه ملل اسلامي كشف و اعضاي آن دستگير شدند سازمان امنيت در 28 دي 44 كشف آن را اعلام داشت.
14. دادستان كل كشور طي مصاحبه‌اي با خبرنگاران، كشف حزب ملل اسلامي را اعلام و اظهار نمودكه گردانندگان حزب ظاهراً هدف كلي جمعيت را تشكيل دولت واحد اسلامي نشان داده اند ولي مقصود واقعي آنان ايجاد جنگ و اغتشاش و آشوبگري و خونريزي از طريق قيام مسلحانه بوده است.
حزب مزبور مبادرت به تهيه اسلحه از كشورهاي خارج نمود داراي 55 عضو بوده كه براي 8 نفر تقاضاي اعدام و براي بقيه تقاضاي مجازات حبس از 3 تا حبس ابد شده است.(روزنامه‌هاي خبري عصر تهران)
(جواد منصوري عضو حزب در مجله عروه‌الوثقي (شماره 27-12 تير 59 بمعرفي اين گروه پرداخته است.)
15. نويسنده تاريخ سي ساله(جلد دوم) در صفحات 143- الي 149 به سوابق و خصوصيات اين حزب و اعضاي آن پرداخته معتقد است چون مؤسس آن سالها در عراق بوده تحت تأثير جو ناشي از سقوط سلطنت در عراق قرار داشته تمايلات سياسي مذهبي و سوسياليستي را به هم آميخته و استراتژي سه مرحله‌اي براي حزب در نظر گرفته بود كه مرحله سوم آن آشوبگري مسالمت آميز و سپس قهرآميز و آنگاه جنگ چريكي را داشته است تعليمات حزب مبتني بر تشريح روح واقعي از اسلام و انطباق آن با برداشتهايي از ماركسيزم بوده مؤسسين از جامعه خود و از مبارزات جنبش ملي و كارگري هيچ تجربه‌اي نداشتند و فرمي را كه براي فعاليت خود انتخاب كردند به هيچ وجه مناسب شرايط جامعه نبود و در اولين برخورد با دشمن و قبل از اين كه اثر سياسي و نظامي بگذارد سراسر شبكه لو رفت و از حركت باز ماند از جنبه فلسفي پلي بود بين ايدآليزم و ماتر ياليزم و بعلت اشكالات ناشي از اين دوگانگي به تضاد ايدیولوژيك روبرو شد و در سوق دادن جناح‌هاي جوان مذهبي به مشي مسلحانه كمك كرد طي سالهاي 48 تا 49 عده‌اي از آزاد شدگان اين گروه همراه عناصر ديگر در تشكيل يك گروه با تمايلات اسلامي و مشي مسلحانه زير عنوان«حزب الله» شركت كردند.
16. محققين رژيم مي‌بايست حادثه را از توده ی مردم جدا سازند و طبق معمول دخالت بيگانه را به آن مربوط سازند كه بتوانند ضد ملي معرفي نمايند بنابراين پس از مدتي بررسي آن را متوجه كمونيست‌ها نمودند كه با انقلاب سفيد مخالفت دارند و ضد رژيم‌اند و بدنبال آن توطیه كاخ مرمر را افشای كردند و يقه پرويز نيك خواه و چند تن ديگر از طرفداران چين را گرفتند كه اينان در خارج از كشور قبلاً فعاليتهايي داشته‌اند.
(روزنامه جمهوري اسلامي شماره 250- شنبه 23 فروردين 59)
17. همين محكومين پس از مدتي توبه نامه نوشتند و از چپ‌گري به سلطنت‌خواهي آمدند و شغل و مقام گرفتند تا جايي كه بعد از انقلاب اسلامي همان نيك خواه به اتهام تقويت و تحكيم رژيم شاه اعدام گرديد.
18. سربازي به نام باراني در مهر 44 بدون آشنايي قبلي و دليل خاصي سه نفر سرهنگ را در باغ شاه به قتل رساند و سه ماه بعد تيرباران شد و خود بحث‌هاي زيادي را پيش آورد بايد به پرونده موضوع براي دريافت انگيزه واقعي مراجعه كرد.
19. از اعضاي آن حبيب الله پيمان و كاظم سامي را نام برده‌ اند.
20. بتاريخ 30 ساله جزني صفحه ی 103 مراجعه شود.
21. عشاير غالباً دولت را مانع ادامه زندگي آزاد خود مي‌دانستند مخالفت با كوچ آزادانه و استفاده از مراتع و خلع سلاح و سربازگيري دلايلي براي برخورد دولت با عشاير بوده است بهمن قشقایي خواهرزاده ناصر و خسرو قشقایي در انگليس تحصيل پزشكي مي كرد با تمايلات مصدقي و تحت تأثير سازمان انقلابي حزب توده به رفتن به منطقه عشايري و برپايي شورش تشويق شد و چندين ده تن نيروي عشايري فراهم ساخت و به جنگ و گريز پرداخت.
سازمان امنيت در تهران مادر و خواهر بهمن را به گروگان گرفت و بهمن از ادامه مبارزه نااميد و خود را به اسد الله علم تسليم كرد سپس در تهران اعدام گرديد بطوركلي با اعدام هفت تن از سران عشاير جنوب و ترس و رعبي كه سايرين يافتند بطوركامل تسليم حكومت گرديدند.(تاريخ سي ساله بيژن جزني صفحه 143- 140).
در رابطه با سران عشاير قشقایي كه در خارج كشور به سر مي‌بردند پس از اشغال سفارت امريكا اسنادي از جانب دانشجويان پيرو خط امام ابراز شد كه حتي به هنگام طرح اعتبارنامه خسرو قشقایي در مجلس شوراي اسلامي هم مطرح گرديد كه به موقع با توجه به سوابق مبارزاتي آنان بايد مورد بررسي تاريخي قرار گيرد.
22. صفحه 32- كتاب تحليلي بر سازمان مجاهدين خلق ايران.
23. محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان سه نفر از دانشجوياني بودند كه فعاليت جبهه ملي و نهضت آزادي آنان را قانع نكرده بود ضمن اطلاعات سياسي كه از جبهه ملي و اطلاعات مذهبي كه از نهضت آزادي بدست آورده بودند در اواخر سال 44 به تشكيل يك سازمان مسلح تصميم گرفتند كه بعدها نام مجاهدين خلق را گرفت.
24. شرح تأسيس و تاريخچه سازمان مجاهدين خلق ايران از سال 44 تا سال 50 صفحه 29.
25. تحليلي برسازمان مجاهدين خلق ايران- صفحه 36.
26. در سال 49 چند نفر از اين گروه در آستانه مسافرت به بيروت در دوبي دستگير مي‌شوند و از اين ترس داشتند كه به ايران تسليم گردند و سازمان كشف شود از جانب پليس دوبي مقدمات اين تحويل فراهم مي‌شود و در همان حال تعدادي از اعضای هم تلاش كردند كه بعنوان مسافر به داخل هواپيما راه پيدا كنند و در نتيجه هواپيماي حامل متهمين را بجاي تهران اجبار به فرود در بغداد نمايند و پس از مدتي در زندان عراق به سر مي‌برند كه آزاد شدند و به اردگاه فلسطيني‌ها رفتند.
27. از كادر مركزي تنها احمد رضایي كه دير به جلسه رسيده بود دستگير نشد و از جمع دستگيرشدگان كه 14 نفر بودند در دادگاههاي نظامي رژيم هر 14 نفر را به اعدام محكوم كردند كه فقط مسعود رجوي يك درجه تخفيف يافت.
28. مجيد شريف واقفي توانست بصورت مخفي و با عنوان عضو كادر مركزي و مسؤول امنيتي امور سازماندهي را عهده‌دار شود و مسؤول گروه الكترونيك براي كشف امواج و فركانسهاي راديویي كميته ساواك شهرباني اقدام كند ولي با انتشار جزوه‌اي به نام جزوه سبز آموزشي جريان جديدي ظاهر گرديد كه منجر به قتل وي در ارديبهشت 54 گرديد و در همين رابطه صمديه لباف هم ترور شد ولي زنده ماند و جريان را فاش نمود( به ويژه نامه سالگرد شهادت شريف واقفي روزنامه جمهوري اسلامي بهمن 58 مراجعه شود).
29. گروه جزني و گروه احمدزاده، گروه اول در سال 46 لو رفت و چند نفر از آن دستگير شدند، دو گروه در سال 49 يكي شدند.
30. گروه مسعود احمدزاده، عباس مفتاحي و امير پرويز پويان لودند كه برنامه خود را بر مطالعه ماركسيسم لنينيسم و شناخت جامعه ايراني گذاشت و مشي مسلحانه را انتخاب كرد. اين گروه پس از يك سلسله تحقيقات روستایي و پيوستن به گروه اول توسط يك تيم9 نفره دراواخر سال 49 بفرماندهي علي اكبر صفایي فراهاني به پاسگاه سياهكل حمله كردند(آيندگان- 19 بهمن 57)
31. كتاب 19 بهمن تیور يك صفحه 13.
32. كتاب 19 بهمن تیوريك كه تحليلي از تكوين و تكامل گروه را در بردارد در خصوص ايدیولوژي و مشي گروه مي‌نويسد« ماركسيسم لنينيسم ايدیولوژي رسمي گروه بود. كساني به عضويت پذيرفته مي شدند كه قبلاً با ايدیولوژي طبقه كارگر آشنا شده و آن را پذيرفته باشند. مشي قهرآميز در جهت برپاخاستن انقلاب دمكراتيك نوين، استراتژي گروه بود. آغاز مبارزه چريكي در جنگل و كوه تلقي گروه از مبارزه مسلحانه در آن شرايط بود. سابقه طولاني اعضاي گروه در جريانهاي ماركسيست لنينيست قبل از تشكيل گروه باعث شد كه بدون بحث و گفتگو و بمثابه امري بديهي، ماركسيم لنينيسم ايدیولوژي گروه شناخته شود. برخورد و تماس با حزب توده و جريانهاي مخالف آن باعث شد كه از اين حزب تحليل نسبتاً درستي بعمل آمده و گروه تمايل به همكاري با اين حزب و شبكه‌هاي آن را نداشته باشد و هم چنين آشنايي به طرز تفكر و نحوه عمل گروههاي اپورتونيست ديگر باعث ايجاد مقاومت درمقابل كليه اين جريان‌ها شده بود. گروه از طريق قسمت اول خود كم و بيش با اين جريان‌ها (حزب توده و مخالفان آن) در حال مبارزه بود.
گروه دلايل بسياري داشت كه از رهبري جهاني شوروي استقبال نكند سياست شوروي در ايران طي بيست و چند سال و رابطه غلط حزب توده با شوروي براي گروه شناخته شده بود. تغيير 180 درجه‌اي سياست شوروي نسبت به رژيم ايران در سال 41 ترديدي در محكوم ساختن اين سياست باقي نمي‌گذاشت. مبارزه حزب كمونيست شوروي زير رهبري خورشچف برضد همكاران استالين و مشي استالين قبلاً در عده‌اي از افراد واكنش ايجاد كرده بود و همزيستي مسالمت آميز زمينه را براي دوري از رهبري شوروي فراهم ساخته بود، مجموعه‌اي عوامل باعث شده بود كه عده‌اي از افراد گروه از جمله رفقا الف و ج تمايلات چيني پيدا كنند ولي گروه اين تمايلات را يك اعتقاد شخصي تلقي مي‌كرد و اصل برداشت مستقل و مستقيم از ماركسيسم لنينيسم و عدم وابستگي و تبعيت از قطبهاي جهاني را پذيرفته بود ... »
33. در اين حمله افراد پاسگاه كشته شدند و اسلحه پاسگاه را كه 9 قبضه تفنگ ام- يك و برنو و مسلسل بود به همراه بردند. در برخوردهايي كه بين مأمورين و افراد گروه تا 18 اسفند بعمل آمد بيش از 60 نفر افسر و درجه‌دار و سرباز و از چريكهاي گروه كشته شدند.
34. از شبكه جنگل 15 نفر تيرباران و يا بنحو ديگري نابود شدند از جمله علي اكبر صفایي فراهاني فرمانده دسته، احمد فرهودي معاون دسته، شعاع الله مشيري، هادي بنده خدا لنگرودي، عباس دانش بهزادي، جليل انفرادي، ايرج نيري، علي محدث قندچي، محمد هادي فاضلي، اسمعيل معيني عراقي، ناصر سيف الله صفایي، اسكندر رحيمي در اسفند 49 تيرباران شدند و دو نفر رحيم سماعي و مهدي اسحاقي با انفجار نارنجك كشته شدند و غفور حسن‌پور اصل با شكنجه از بين رفته است(صفحه 284 كتاب حماسه مقاومت اشرف دهقاني).
35. 9 نفر از اين گروه كه شناسایي شده و براي دستگيري هركدام صدهزار تومان جايزه تعيين شد عبارت بودند از: امير پرويز پويان، جواد سلاحي، حميد اشرف، منوچهر بهايي‌پور، اسكندر صادقي نژاد، عباس مفتاحي، احمد زيبرم، محمد صفاري آشتياني، رحمت الله پيرو نذيري كه نفر اول و آخر كه در بهار 50 در خانه تيمي به محاصره درآمدند و كشته شدند و نفر دوم هنگام پخش اعلاميه كشته شد منوچهر بهايي پور در اسفند 50 اعدام شد و بقيه نيز در درگيري با پليس كشته شدند.
36. يكي از دختران گروه كه با پويان همكاري داشت اشرف دهقاني بود در ارديبهشت 50 دستگير و پس از قريب دو سال در فروردين 52 در حاليكه به ده سال محكوم شده بود از زندان فرار كرد وي با تفصيل جزیيات شكنجه هايي كه ديده است و نقل و انتقال از زندان قصر به او ين و كميته و غيره را بازگو كرده و يك‌يك شكنجه‌گران ساواك و شهرباني را معرفي نموده است.
او دختر 21 ساله ديپلمي است كه از وضع نابسامان اجتماع رنج مي‌برد و با مطالعاتي كه از كتب ماركسيستي داشته از طريق برادرش به گروه چريكهاي جواني كه تازه تشكيل شده بود، بدون اطلاع پدر و مادرش جذب مي‌شود، ديد او متمركز در خلقي است كه مایووچه گوارا مدافع آن‌اند و عاشق گروهي است كه در آن عضويت يافته كوچكترين شناختي از نيروي مذهبي جامعه ندارد و فداكاري و مقاومتي كه خود معرفي كرده است در حد مكاتب مادي است و هيچگاه شكوه و ابهت مقاومتها و مبارزات راه خدا را نداشته و حتي درك نمي‌كند و اين تفاوت عمده در همه اين مبارزات ملاحظه مي‌گردد.
37. تهراني شكنجه‌گر معروف ساواك در اين مورد در دفاع خود در دادگاه گفت« يكي ديگر از موارد اتهام كه براساس اعتراف خود من بر من وارد گرديد شركت در شهادت پرشكوه مجاهد راستين و حق شناس علي اندرزگو معروف به شيخ عباس تهراني مي‌باشد  من با نام او در سال 52 آشنا شدم او از جمله سربازان راستين اسلام بود كه قبلاً در هيأتهاي موتلفه اسلامي فعاليت داشت و در قتل منصور نقش داشت و از همان سال 43 متواري بود ولي هم چنان به ادامه راه توحيدي و مبارزه عليه رژيم و تحصيل علوم ديني مي پرداخت و خود را براي مبارزه مسلحانه آماده مي‌كرد دقيقاً نمي‌دانيم به چه نحو فعاليت ايشان و مرتبطين او مورد شناسایي ساواك قرارگرفت ولي به هرحال تعدادي از افراد مرتبط به اين شهيد دستگير و همراه با شكنجه‌هاي معموله بازجویي شدند و هنگامي كه اكيپ براي دستگيري او به منزلش رفت متواري شد ولي همه اثاثيه منزل و جهيزيه زنش را بعنوان وسايل گروه ضبط و به انبار كميته منتقل كردند ... در بهمن 55 كه به كميته اوين منتقل شدم متوجه شدم سه نفر را در ارتباط با او دستگير كرده‌اند ... در زمستان 56 بدستور ارغندي مأموريت قم يافتم  قصد مراجعت داشتم كه تلگراف شد اندرزگو در قم است احتمالاً منزل آقاي اشراقي يا آيه الله رباني شيرازي و از يك موتور استفاده مي‌كند او را نيافتم به تهران آمديم ارغندي گفت در مشهد است در ميدان دقيقي مشاهده شده به اتفاق 22 نفر به مشهد رفتيم و مستقر شديم ارغندي از طريق نواربرداري از تلفن‌ها كشف كرده بود كه مشهد است و خود را استوار جوادي مي‌نامد روي اندرزگو حساسيت بود ارغندي از سال 43 دنبال اين قضيه بود و فكر كنم اندرزگو يكي از قديميترين مبارزين بود كه بطور مخفي عليه رژيم فاسد فعاليت مي‌كرد در مشهد پس از مدتي خبر يافتيم كه در تهران است به كابل تلفن اطلاع داديم و به طرف تهران حركت كرديم و خبر شديم جوادي يا سيدعلي اندرزگو براي افطار منزل حاج علي اكبر مي‌رود من به محل مركز كنترل تلفن رفتم و ارغندي هم به كميته مشترك رفت تا طرح ضربت براي دستگيري اندرزگو تهيه شود ساعت 5 بعدازظهر خبر دادند كه نزديك خيابان ايران وسيله مأمورين به شهادت رسيد و معلوم شد درگيري روي داده ارغندي گفت مأمورين تيم، اندرزگو را مشاهده كردند و به تيم ضربت نشان دادند و به آنها دستور ايست دادند ولي با انجام حركاتي كه خود را مسلح نشان مي‌داد به رگبار مسلسل بسته مي‌شود و در حاليكه به زمين افتاده بود دفترچه بغلي خود را بيرون آورده چند برگ آن را پاره كرده و در دهان خود مي‌گذارد و مي‌خورد ... (اطلاعات 3 تير 58 گزارش دادگاه مأمورين ساواك). »
38. مجله ی عروه الوثقي شماره 79- 9 مرداد 59 طي چند صفحه به مبارزه و زندگي مخفي اندرزگو از زماني كه بمناسبت شركت در قتل منصور غياباً به اعدام محكوم شده پرداخته و او را از تعقيب شدگان قيام 15 خرداد 42 مي‌شناسد كه عضو هيأتهاي موتلفه بوده و با 23 شناسنامه و گذرنامه به اسامي مستعار در مدتي طولاني ساواك را در گيجي قرار داده به كشورهاي عراق و عربستان و لبنان و افغانستان بارها مسافرت كرده و در داخل ايران هم شهر به شهر در تماس مبارزاتي و بعضاً انتشار اعلاميه‌هاي امام بوده است و در 19 رمضان سال 57 پس از ارتباط با رابط گروه منصورون و دريافت اعلاميه امام مربوط به واقعه ی سينما ركس آبادان با مأمورين ساواك مواجه مي‌گردد.