مسئلة فلسطين، آغاز همراهى آيتاللّه كاشانى و نواب صفوى در مبارزات سياسى / گفتار دوازدهم / مصاحبه داود اميني با محمّدمهدى عبدخدايى
اما اينكه در مورد اشغال فلسطين سؤال كرديد؛ مىدانيد كه رژيم اشغالگر قدس در سال 1948م. رسما تشكيل شد و جنگ هم از سال 1947 شروع شده بود. اوّلين نخستوزير اين رژيم اشغالگر هم ديويد بن گوريون بود.
موشهدايان، الازار و ديگران هم جزو نيروهاى مقاومت بودند. خروج عدهاى از يهوديان از ايران بعد از تشكيل دولت اشغالى فلسطين و آواره شدن عدهاى از فلسطينيها موجب مىشود كه نواب صفوى تحرّك جديدى پيدا كند و تصميم بگيرد كه در اينجا نامنويسى كند. در اين مورد، با آيتاللّه كاشانى پيوند دارد و از حمايت كامل آيتاللّه كاشانى برخوردار است.
به همين جهت، دفتر دائر مىكنند و از جوانهاى مسلمان مىخواهند كه نامنويسى كنند، از اينجا به فلسطين اشغالى بروند و با يهوديها بجنگند.
در يك گردهمايى كه در مسجد امام (مسجد شاه سابق) تشكيل مىشود، نواب صفوى اعلاميهاى مىدهد و اعلام مىكند كه پنج هزار نفر اسم نوشتهاند تا به كمك برادران فلسطينىشان بروند. اعلاميه پخش مىشود، از دولت هم درخواست مىكنند كه كمكهاى لازم را به اين عده بكنند كه متأسفانه دولت ايران، دولت آلتدستى بوده است. البته فضاى سياسى كشور باز بوده است. به نظرم اين قضيه در سال 1327 شمسى بوده؛ چون در سال 1329 كه نواب صفوى فرارى بوده، بايد 1327 باشد يا 1326. متن اعلاميه و تاريخ اعلاميه هم موجود است، مىشود از اسناد به دست آورد.
به هر جهت، اولين كسى كه در ايران اعلام همدردى با فلسطينيان كرد، با حمايت مرحوم آيتاللّه كاشانى، تقريبا آماده شد گروهى از جوانان ايرانى را به فلسطين ببرد تا، همدوش سربازان فلسطينى، با اسرائيليها بجنگند، نواب صفوى بوده است. اين كار انجام نمىگيرد و اين قضيه فقط در مرحله حمايت زبانى باقى مىماند؛ چون نه دولت كمك مىكند، نه پولى در كار بوده، نه امكانات مالى در كار بوده، نه ويزا مىدادند، نه دولت ايران آن روز حاضر بوده كه با يهود بجنگد؛ براى اينكه تازه از اشغال بيرون آمده بود. به هر حال، دولت ايران در مجامع بينالمللى هم حمايت چندانى از فلسطينيها نكرد. اگرچه من يك سخنرانىاى از آقاى محمّد عبده در سازمان ملل شنيدم كه به حمايت از فلسطينيها بود؛ بايد گشت آن را هم پيدا كرد. اگرچه محمّد عبده، وابسته همان دستگاه بود؛ امّا اين صحبتش در زمانى كه امير عبدالله انتظام در سازمان ملل بوده، جالب است. بايد به اسناد تاريخى مراجعه كرد. اگر آنها هم اين كار را مىكردند، در اثر فشار مردمى بوده كه در ايران به توسط نواب صفوى، گروههاى مذهبى، علما و روحانيون بر دولت ايران وارد مىشده است. همة اينها از اشغال فلسطين و آواره شدن صدها هزار نفر آدم ناراحت بودند.
من دوستى داشتم به نام سيد احمد فاطمى كه به لبنان رفته بود. از لبنان، دربارة وضع بد آوارگان براى من نامهاى نوشت؛ نامه عجيبى نوشت. اينها در ايران منعكس مىشد. البته آن موقع سيزده يا چهارده سالم بود. راجع به اين اخبار در خانوادهها گفت و گو مىشد. خوب، آيتاللّه كاشانى هم واقعا در اين مورد، اعلاميه داده و با اشغال مخالفت كرده بود.
متأسفانه، آن روز كه جبهة ملّى نبود؛ امّا طرفدارانى كه بعدا جبهة ملّى را تشكيل دادند، يعنى ناسيوناليستهاى ايران، در اين جريان سكوت اختيار كردند. در اينجا مسئلهاى است كه گاهى رنجم مىدهد و آن اين است كه ناسيوناليستهاى ايران، بعد از مشروطيت، حتّى نسبت به مليّت هم متحجّرانه فكر مىكردند، بسته فكر مىكردند. منظورم اين است كه احساس نمىكردند كه منافع ملّى ما جداى از منافع مذهبى ما يا جداى از منافع اعراب نيست. ما با اعراب اختلاف ارضى داريم. شايد كينة ناشى از تجاوز آنها هم در طول تاريخ داشته باشيم. وقتى مىگويم بسته فكر مىكردند، يعنى حتّى اين كينة تاريخى را هم به حساب نمىآوردند. در واقع، وحدت اعراب و اسرائيل، در هر زمانى، به ضرر ماست؛ چون اعراب خيلى روحية تجاوزگرانهاى دارند، داعية ارضى با ما دارند. به همين جهت، از نظر ملّى و حفظ حاكميت ملّىمان ضرورت داشت كه در جريان اشغال فلسطين از سوى اسرائيل، از اعراب حمايت كنيم؛ يعنى اين ضرورت منافع ملّى ما بود. متأسفانه، ناسيوناليستهاى ايران، چون فكر بستهاى داشتند، اصلاً در اين مورد حاضر نبودند فكر كنند.
به همين جهت، مىبينيم دكتر مصدق و دوستانش، اشغال يك كشور را، اشغال يك سرزمين را، آواره شدن عدهاى انسان را حتى تقبيح هم نمىكنند. ما، در دنيايى زندگى مىكنيم كه ارتباطات، ما را به هم نزديك كرده است. تجاوز، به هر صورتى و از ديدگاه هر انسانى، مذموم است. اينها كه فارغالتحصيل دانشگاههاى ايران يا خارج بودند، حداقل اگر آرمانخواه مذهبى نبودند، اومانيست كه بودند، به اصالت انسان كه معتقد بودند. كسى كه به اصالت انسان معتقد است، تجاوز به انسان را نمىپذيرد، حداقل مىتواند تقبيح كند.
آرى، اينهاست كه مرا رنج مىدهد. دوستانى كه داعية ناسيوناليستى دارند، پانايرانيست هستند [هم همينطور. آنها] مىگويند ما طرفدار قوميت ايرانى هستيم و اين خودش يك بحثى است كه قوميت ايرانى يعنى چه؟ مليّت ايرانى يعنى چه؟ محدودة جغرافيايى يعنى چه؟ زبان واحد يعنى چه؟ اين بايد مورد تحقيق قرار بگيرد. اين يك مسئلة كاملاً فكرى ـ علمى است؛ نمىشود همينجورى كنارش گذاشت. ملتشناسى است، انسانشناسى است. اينها خودش هر كدام يك مقولة مفصلى است. مقولة پرپيچ و خمى است كه بايد آن را روشن ساخت.
امّا، در مسئله فلسطين، متأسفانه نمىبينيم كسى از رجال سياسى را كه داعية مليّت دارند، داعية ناسيوناليسم دارند و خودشان را ناسيوناليست مىدانند، نسبت به اشغال سرزمين يك ملت، حساسيّت داشته باشند، حتّى اگر آن ملت، مسلمان نباشد. براى ما مسلمان بودن فلسطينيها مهم بود، امّا براى آنها انسان بودنشان كه بايد مهم باشد. لذا، در اين جريان مىبينيم كه هيچ تحركى از طرف جناحهاى ناسيوناليست انجام نمىگيرد.
خوب، آيتاللّه كاشانى يك روحانى و رهبر مذهبى است. نواب صفوى هم يك روحانى است. فلسطين هم از سوى يهود اشغال شده و مسلمانها آواره شدهاند. اين جريان بايد پيش بيايد و شايد يكى از عوامل نزديكى نواب صفوى با آيتاللّه كاشانى هم همين مسئله بوده است؛ يعنى بعد از مرگ كسروى، قبل از اينكه نواب صفوى وارد مسائل سياسى بشود، همين مسئله است؛ مخصوصا اينكه وقتى كه آيتاللّه حاج آقا حسين قمى فوت كرد، در ايران قوامالسلطنه روى كار بود. در كابينه قوامالسلطنه هم وزراى تودهاى حضور داشتهاند، مثل دكتر مرتضى يزدى و دكتر كشاورز. آيتاللّه كاشانى هم يك منتقد است، يك منتقد حكومت.
آيتاللّه كاشانى را در سبزوار دستگير كردند. نمايندگان دولت كه آمده بودند به نجف تا فوت مرحوم آقا سيد حسين اصفهانى را تسليت بگويند، در مجلس ختمى كه حضرت آيتاللّه حاج آقا حسين قمى گذاشته بوده، يك مرتبه مىبينند يك سيد جوانى از وسط جمعيت برخاست و گفت: دولت ايران داعية اسلام دارد، در حالى كه روحانيون را در ايران دستگير مىكند و آيتاللّه كاشانى را دستگير كرده است. اين سيد جوان، نواب بود.
نواب صفوى بدون گذرنامه و بهطور قاچاق به عراق رفته بود. آن موقع هم خروج از كشور به اين صورت نبود. نواب صفوى به منزل آيتاللّه كاشانى رفت و آمد زياد مىكند. خوب، اينها مخالف حكومتاند، مخالف حاكميتاند، با هم ارتباط دارند، در مبارزات سياسى با هم ارتباط دارند. در جريان ترور شاه، ارتباط بين نواب صفوى با آيتاللّه كاشانى خيلى زياد است.