عملکرد بهائیت در دهه ۴۰ شمسی

دوران حکومت پهلوی دوم  را باید یکی از مناسبترین و مساعدترین ادوار رشد وگسترش سریع و شتاب آلود “بهائیت” در ایران نامید.بگونه ای که در هیچیک از قطعات تاریخ این سرزمین ؛ این فرقه ضاله نتوانست همچون این دوره به طور رها و آزاد در عرصه ها و صحنه های مختلف حاکمیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و قضائی این کشور به تاخت و تاز بپردازد و برهمه امور ایران سیطره یابد و از تمام امکانات و ابزارها و اهرمهای حکومت برای تحقق اهداف خود بهره برداری نماید .
اسناد و مدارک مسلم و قطعی و اعترافات عناصر وابسته به رژیم پهلوی ؛ به وضوح و صراحت از این واقعیت تلخ و انکار ناپذیر حکایت دارند که دستگاه ها و تشکیلات عریض و طویل حکومت شاه به طور کامل در چنبره قدرت بهائیان گرفتار آمده بود و عناصر اصلی این فرقه مخوف و معارض با اسلام و قرآن و استقلال و تمامیت ارضی ایران ؛ با ارتباط با “انگلیس” و “اسرائیل”و “امریکا”و در مسیر تحقق سیاست های شیطانی “اینتلجنت سرویس”و “موساد”و “سیا”در تمام تار و پود نظام سیاسی و حکومتی ایران رخنه کرده بودندو فرامین و برنامه ها و دستورالعمل های دیکته شده قدرتهای استعماری را به مرحله عمل در می آوردند و در کنار تلاش بی وقفه ای که برای تحقق اهداف و مقاصد اربابان خارجی خود داشتند ؛ تمام مراکز حساس اقتصادی را نیز تحت سیطره خویش در آورده بودند و از منافع قراوانی که به دست می آوردند ؛ به نشر و ترویج بهائیت و اجرای دستور العمل های صادره از “بیت العدل” مستقر در اسرائیل می پرداختند.
ارتشبد “حسین فردوست” که از مهره های مهم رژیم شاه و دربار محسوب می شدو درمناصب حساسی چون معاونت ساواک ؛ ریاست دفتر اطلاعات ویژه شاه و ریاست  دفتربازرسی شاه خدمت می کرد؛ درباره تعامل تشکیلات بهائیان باحکومت شاه چنین میگوید:
“…… یکی از فرقه هایی که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال می شد؛بهائیت بود.شعبه مربوط بولتن های نوبه ای (سه ماهه) تنظیم می کرد که یک نسخه ازآن ازطریق من (دفتر ویژه اطلاعات به اطلاع محمدرضا می رسید.این بولتن مفصل ترازبولتن فراماسونری بود. اما محمدرضا از تشکیلات بهائیت و به خصوص افراد بهائی درمقامات و مهم حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنان حسن ظن نشان می داد.اصول رضاخان نیز با بهائیت روابط حسنه داشت؛تا حدی را که اسدالله صنیعی را یک بهائی طرازاول بود؛آجودان مخصوص محمدرضا کرد.صنیعی بعدها بسیارمتنفذ شد و در زمان نخت وزیری علم و حسنعلی منصور و به خصوص هویدا به وزارت جنگ و ریاست خواربار ارتش رسید…….. ” (صفحه۳۷۶جلد۱کتاب ظهورو سقوط سلطنت پهلوی
دهه ۳۰ و۴۰ شمسی مصادف است با استحکام دولت صهیونیست اسرائیل در سرزمین فلسطین و بهائیت در آن زمان با رهبری شوقی آفندی در مقر خود درخاک اسرائیل مشغول برنامه ریزی های چند ساله برای گسترش نفوذ خود در ایران بود . شوقی آفندی با کمک ایادیان آمریکائی و انگلیسی خود برنامه مفصلی برای بهائیت تدوین نمود که آنرا “برنامه دهساله” نامید . این برنامه برای سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳میلادی (۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲)تنظیم شده بود.براساس این برنامه دهساله؛ حداکثر تلاش جامعه بهائیت برای تبلیغات بهائی گری و به انحراف کشاندن مسلمانان و تقویت تشکیلات بهائیت درایران و به چنگ در آوردن امکانات اقتصادی و تجاری و افزایش مراکز بهائی در کلیه نقاط ایران در نظر گرفته شده بود .از دیدگاه شوقی آفندی ؛ کشور ایران “مهد امرالله” می باشد و بایستی به مرکز اصلی بهائیت در دنیا تبدیل گردد.
اقامت شوقی در حیفای اسرائیل و حمایت های بیدریغ و رایگان اسرائیل از تشکیلات و اموال بهائیان در خاک اسرائیل ؛ فرصت مغتنمی برای ایجاد “خانه امن بهائیت ” در اسرائیل را فراهم کرده بود.
شوقی آفندی در توقیعات مبارکه ؛ نوروز ۱۰۱ بدیع می گوید:
“در ارض اقدس(اسرائیل) شعائر بهائیت بی پرده و حجاب اجرا می شود …….و معافیت مقامات بهائیت و توابع آن از مالیات های دولت اسرائیل از طرف اولیای امور تصویب گردید.”
از عواملی که باعث می شد اسرائیل بیشتر به بهائیان روی خوش نشان دهد سرمایه گذاری بهائیان و جذب سرمایه های بزرگ آنان در اسرائیل بود که موجب شکوفائی اقتصادی این رژیم نامشروع می گردید. از جمله می توان به تدفین رهبران بهائی در این کشور که هر ساله گروه کثیری از بهائیان را با سرمایه های کلان به آنجا می کشاند ؛ اشاره کرد.
از آن طرف گسترش نفوذ اسرائیل در داخل کشورهای اسلامی نیازمند افرادی بود که هیچگونه دشمنی و کینه ای نسبت به اسرائیل در دل نداشتند و این افراد کسانی بهتر از بهائیان نبودند که کینه عمیق و ذاتی نسبت به علما و روحانیت شیعه و مکتب تشیع در عمق جان آنان ریشه دوانده بود.