صعود و سقوط تیمورتاش

وي پس از تحصيلات مقدماتي در زادگاه خود، (باحمايت پرنس ميرزا رضاخان ارفع الدوله وزير مختار ايران در روسيه) راهي يكي از مدارس نظامي درجه اول روسيه در پطرز بورگ گرديد. وي از شاگردان ممتاز مدرسه بود و براي كسب موفقيت بيشتر در محافل اشرافي، نام خود را به "خان نردينسكي" تغيير داد. در سال 1285 به ايران بازگشت و به عنوان مترجم با تسلط بر دو زبان فرانسوي و روسي (بعدها انگليسي را هم به خوبي فراگرفت) در وزارت امور خارجه استخدام شد. وي پس از مدتي با وجود ميرزاحسين خان معين الوزاره (كه ميانه خوبي با وي نداشت)، از وزارت امور خارجه استعفا كرد و با حمايت پدر به سمت نايب الحكومه بلوك جوين برگزيده شد. در اين منصب با شاهزاده محمدهاشم ميرزا آشنا شد و انجمن ادبي تشكيل داد و به تدريج صاحب معتبرترين كتابخانه هاي اختصاصي در ايران گرديد

سال‌های آغازین زندگی
.پدرش در سن پانزده سالگی عبدالحسین را با خود به قفقاز برد و به “نصیر اف”بازرگان قفقازی و دوست نزدیک خود که , در آن شهر دستگاه و دفتری مفصل داشت سپرد تا زبان روسی بیاموزد و برای سفر به سن پطرزبورک رویایی آماده شود. یکسال بعد“نصیر اف” در زمانی که ایران در گیر انقلاب مشروطه بود به “کریمداد خان” اطلاع داد که وقت فرستادن عبدالحسین خان به سن پطرزبورک فرا رسیده است. در سن پطرز بورک تحت کفالت “پرنس ارفع” سفیر وقت ایران قرار گرفت. در آن زمان کمتر کسی حدس میزد که جانشین “پرنس ارفع “ناگزیر خواهد شد او را به کار در سفارت دعوت کند تا از طریق او با اشراف روس نزدیک شود. بعد از ورود به روسیهء تزاری عبدالحسین خان با اجازه مخصوصی که امپراتور روسیه به تقاضای “پرنس ارفع” صادر کرده بود وارد مدرسه ی نظامی نیکلا شد و همدم فرزندان ژنرالها ,شاهزادگان و اشراف گردید. او برای نفوذ در خانواده های اشرافی دربار روسیه فقط یکسال فرصت لازم داشت. در این فاصله چنان در خرج پول گشاده دستی میکرد که فریاد “کریمداد خان” بلند بود. عبدالحسین چاره ای نداشت جز آنکه بخش عمده هزینه ی خود را از راه ربودن دل زنهای اشراف و شاهزادگان تامین کند. بعد از شروع همکاری با سفارت ایران نام “خان نردینسکی “را برای خود برگزید. بهانه اش این بود که “عبدالحسین خان فرزند معزز الملک” برای روسها ثقیل ونامانوس است. نردینسکی نامی بود که از زادگاهش “نردین” به عاریت گرفته بود .این نام در روسیه جلوه ای اشرافی داشت.
در جریان انقلاب مشروطه به مشروطه‌خواهان پیوست. او که جز تسلط بر روسی و فرانسوی،با زبان‌های انگلیسی و ترکی نیز آشنایی داشت،شیفته ادبیات فارسی نیز بود.
وی دو بار ازدواج نمود : با سرورالسلطنه دختر خازن الملك ازدواج كرد و صاحب یك دختر به نام ایران و سه پسر به نام های منوچهر ، مهرپور و هوشنگ گردید.
- در سال ۱۳۰۰ همسر دومی هم به نام تاتیانا (اهل ارمنستان) اختیار کرد و از وی نیز صاحب ۲ دختر شد که پس از فوت پدر راهی امریکا شدند.
 
زندگی سیاسی
وی از سوی مردم خراسان در دومین دوره مجلس شورای ملی نماینده‌بود. با بسته شدن مجلس او به فرماندهی نیروهای نظامی خراسان برگزیده شد. وی در دوره‌های آینده مجلس نیز تا مجلس ششم نماینده بود. در زمان میان دو جلس سوم و چارم او حاکم گیلان شد و به نبرد با نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی پرداخت و گروهی را از جمله دکتر حشمت را به دار آویخت و سرانجام برکنارشد.
در روند کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی بازداشت و به قم تبعیدشد و تا بر سر کار آمدن احمد قوام هم در تبعید ماند. در دوره چهارم مجلس در کنار سید حسن مدرس و سید محمد تدین حزب اصلاح‌طلبان را پدیدآوردند. وی در رویداد قرارداد ۱۹۱۹ از مخالفان سرسخت آن پیمان بود. وی در دولت مشیرالدوله وزیر عدلیه شد. در ۱۳۰۱ والی کرمان و بلوچستان شد. در کابینه سردارسپه(رضاشاه پهلوی آینده) به وزارت تجارت و فوائد عامه رسید. او از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلوی‌ها کوشش بسیارکرد. او به رضاشاه بسیار نزدیک شد و پس از پادشاهی نخستین شاه پهلوی در ۲۵ آذر۱۳۰۴ وزیر دربار شد.
در ۱۳۰۵ به حل اختلاف‌های میان شوروی و ایران پرداخت. او از این پس نقش مهمی را در سیاست خارجی ایران بازی کرد. وی از همراهان محمدرضا شاه پهلوی- که آن زمان ولیعهد بود-در سفر به سوئیس برای آموزش بود.

وزير دربار

تيمورتاش حتي اگر اولين كسي نباشد كه انديشه تغيير سلطنت را مطرح كرد، قطعاً بيش از سايرين در عملي شدن اين انديشه مؤثر بود. بنابراين او پس از نشستن رضاشاه بر كرسي سلطنت، نقش بسيار كليدي در نظام تازه پيدا كرد. از تيمورتاش نقل شده كه رضاشاه پس از تاج‌گذاري به او گفته است از اين به بعد امور نظامي كشور را من اداره مي‌كنم و امور سياسي به عهده توست. در نخستين سال‌هاي سلطنت پهلوي نيز كشور عملاً به همين شيوه اداره مي‌شد. تيمورتاش قدرتمندترين شخص پس از شاه بود و كنترل دولت و حتي مجلس را در اختيار داشت. سياست خارجي كشور را نيز او اداره مي‌كرد. تيمورتاش در اين دوران نهايت كفايت و توانايي را از خود نشان داد و به گفته گروهي از صاحبنظران (از جمله مرحوم دكتر شيخ‌الاسلامي) خدمات كم نظيري براي ايران انجام داد.
اما اقتدار و توانايي فراوان و احاطه كاملي كه تيمورتاش بر امور كشور داشت با گذشت زمان به عاملي عليه خود او تبديل شد. رضاشاه به تدريج از طرف وزيردربارش احساس خطر كرد. قدرت رشك‌انگيز و شيوه رفتار تيمورتاش، دشمني سرسختانه عده‌اي از رجال را نيز برانگيخته بود. آنها از هر فرصتي براي بدگويي از تيمور و دامن زدن به بدبيني بيمارگونه شاه استفاده كردند. گويا شيطنت وزارت خارجه بريتانيا و مديران شركت نفت ايران و انگليس (يا دست كم روزنامه تايمز لندن) نيز در وارد آمدن ضربه آخر به تيمورتاش تأثير فراوان داشت. تايمز در مقاله‌اي تيمورتاش را اداره كننده اصلي كشور و شخص مقتدري معرفي كرد كه در صورت مرگ ناگهاني شاه، امور را قبضه خواهد كرد. مدتي پس از انتشار همين مقاله بود كه تيمورتاش ناگهان بركنار و پس از چندي محاكمه و زنداني شد.
وزير مختار وقت انگلستان در تهران در گزارشي به وزارت خارجه كشورش در مورد مرگ تيمور نوشته است: «[تيمورتاش سه روز پيش در زندان قصر درگذشت] در سه هفته گذشته خبر داشتيم كه ايشان بيمار هستند ولي رضاشاه او را در عرض همين مدت در بدترين وضعي كه براي يك زنداني مجرد قابل تصور است از دنياي خارج جدا كرده و حتي اجازه‌اي را كه اعضاي خانواده‌اش سابقاً داشتند كه او را گاهگاهي در زندان ملاقات كنند، لغو كرده بود كليه اثاث و ملزومات سلولش را از دسترسش خارج كرده بودند. به اين ترتيب مردي كه لياقت و استعداد درخشانش او را در قلّه‌اي از عظمت كه فقط تالي مقام شاه بود قرار داده بود، در آخرين شب حياتش حتي تختخوابي كه روي آن بميرد در اختيار نداشت.»
 
علت برکناری
در باره علت برکناری و سرنوشت بعدی تیمورتاش دیدگاههای متفاوتی بیان شده است ظاهراً مجموعه عواملی سبب قتل تیمورتاش شده است . از جمله این عوامل دخالت بیش از حد او در امور سیاسی کشور و فزونی قدرتش بود که وی از حد مستخدم شاه خارج کرده و مایه بدبینی و سوءظن شاه شده بود. تیمورتاش خود دسیسه افرادی چون محمدحسین آیرم رئیس شهربانی وقت تقی زاده و نواب را زمینه ساز سقوطش ذکر کرده است. نگرانی رضاشاه از آینده فرزندش که ولیعهد و جانشین او محسوب می شد از دیگر دلایل دور کردن تیمورتاش از صحنه قدرت به شمار می رود زیرا رضاشاه می پنداشت تیمورتاش قدرتمند مجال حضور به ولیعهد سیزده ساله را نخواهد داد و خود جانشین پهلوی می شود.

مهم‌ترین فرضیه مطرح شده در باره علت برکناری تیمورتاش دسیسه و دخالت دولت انگلیس است . طی مذاکرات طولانی تیمورتاش و سرجان کدمن (که در آن تیمورتاش به افزایش سهم ایران از درآمدهای نفت پافشاری می کرد) انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که وجود او مانع از حل مسئله نفت است لذا اسباب سقوطش را فراهم کردند (برای اطلاع از مذاکرات کدمن و تیمورتاش رجوع کنید به نفت در دوره رضاشاه). چاپ مقاله ای در روزنامه تایمز با عنوان «شاه و مستشارانش » در ۹ ژانویه ۱۹۳۳ دو هفته پس از عزل تیمورتاش که احتمالاً به دستور وزارت خارجه انگلیس صورت گرفت (برای آگاهی از متن مقاله رجوع کنید به صعود و سقوط تیمورتاش) به منظور جلوگیری از بازگشت تیمورتاش به صحنه قدرت بود تا مذاکرات نفت به نتیجه برسد. همچنین بر پایه سندی به نظر می رسد که انگلیس دو سال قبل از عزل تیمورتاش کنار گذاشتن وی را از صحنه سیاست پیش بینی کرده بود. سازمان جاسوسی انگلیس نیز برای بی اعتبار کردن تیمورتاش اطلاعات مربوط به وی را در اختیار رضاشاه قرار می داد.
شایعاتی نیز در خصوص ارتباط تیمورتاش با روسها وجود داشت . به گفته باژانوف (دستیار استالین و منشی حزب کمونیست شوروی که در ۱۹۲۸ به غرب پناهنده شد.) تیمورتاش جاسوس روسها بود و اطلاعات مهم را در اختیار روسها قرار می داد. آقابیگ اوف دیگر مأمور شوروی نیز از تیمورتاش به عنوان خدمتگزاری صدیق نام برده است که کلیه اهداف سیاسی و اقتصادی شوروی را تأمین می کرد.
به نظر می رسد نزدیک شدن تیمورتاش به روسها و از آن جمله سفر به مسکو و ملاقات خصوصی او با وروشیلوف وزیر جنگ سبب بدگمانی رضاشاه شده بود و انگلیسیها نیز با دادن اطلاعات محرمانه سوءظن او را بیشتر می کردند. با اینهمه هیچ یک از فرضیات مذکور رسما اعلام نشد و تیمورتاش تنها به جرم ارتشا محکوم گردید. شاید بهترین روش برای کشف سبب برکناری و مرگ تیمورتاش مقایسهآن با سرنوشت سایر رجال دوره سلطنت رضاشاه باشد. رضاشاه در مدت کوتاهی افراد لایق و نافذ اطراف خود را (که موجب تحکیم سلطنت او شده بودند و ممکن بود به نحوی تهدیدی برای او و یا فرزندش باشند) از بین برد که تیمورتاش نیز یکی از آنان بود.
درگیری تيمورتاش و درگاهي
مورخان و آگاهان به امور آن روزگار درگاهي را فردي «بسيار شرور و بيرحم» توصيف كرده اند كه در تعقيب مخالفان سياسي رضاشاه حد و حصري نمي شناخت و در وفاداري به رضاشاه ترديدي از خود نشان نداد و همين موضوع از دلايل اصلي تقرب او نزد رضاشاه بود. رضاخان، قبل از رسيدن به سلطنت، در بسياري از موارد درگاهي را مصدر امور قرارداد، و به ويژه، در هنگام سفرهاي رضاشاه به خارج از پايتخت، درگاهي نقش مهمي در كنترل تهران بر عهده داشت.
در ماجراي جمهوري خواهي رضاخان، درگاهي «يكي از آتش بياران معركه بود»؛ و هم او در فراهم آوردن مقدمات پادشاهي رضاخان سرآمد تمام چاكران او محسوب مي شد و در اين راستا، برخي ازمهم ترين مخالفان پادشاهي رضاشاه، كه در رأس همه آنها سيدحسن مدرس قرار داشت، بارها از سوي مأموران شهرباني درگاهي مورد حمله و سوءقصد قرار گرفتند. يحيي دولت آبادي درباره واقعه سوءقصد مأموران شهرباني به جان آيت الله سيدحسن مدرس در آستانه پادشاهي رضاخان چنين نوشته است:
كاركنان سردار سپه در مجلس و در خارج از تحريكهاي آقاسيدحسن مدرس در زحمت هستند و لازم مي دانند گوشمالي به او داده شود . . . صبح زودي است مدرس از خانه اش درآمده به طرف مدرسه سپهسالار ناصري مي رود. همراه او فقط يك طلبه روحاني هست.
در پيچ و خم كوچه باريكي دو نفر بر او حمله كرده دو تير رولور به طرف او خالي مي كنند، كه يكي به بازوي وي اصابت كرده جراحتي وارد مي سازد. مدرس مي افتد. حمله كنندگان فرار مي نمايند. كميسري نظميه محل نزديك است و شنيده مي شود كه رؤساي آن از محل كميسري هم به محل وقوع حادثه نزديك تر بوده اند. تا چه درجه صحت داشته باشد معلوم نيست؛ شايد هم اتفاقاً بوده باشد.
به هر صورت، رؤساي نظميه به فاصله دو سه دقيقه رسيده مضروب را كه در حال غشوه بوده است به مريضخانه نظميه مي برند. خبر به مجلس شوراي ملي و به بازار مي رسد. دستجات همفكر با مدرس در مجلس و جمعي از تجار و كسبه در اطراف نظميه جمع مي شوند. مدرس در مريضخانه به هوش آمده از بودن در مريضخانه نظميه بيشتر وحشت مي كند تا از جراحتي كه بر او رسيده است.
اصرار مي كند كه او را به فوريت به مريضخانه دولتي ببرند و حتي راضي نمي شود جراح آن مريضخانه در كار جراحت او دخالت كند. حاضرين از نمايندگان مجلس شوراي ملي و از مردم شهري كه جمع شده اند به مقصود او پي برده انديشه او را تأييد مي كنند و نظميه ناچار مي شود او را تحت نظر نمايندگان مجلس به مريضخانه دولتي بفرست.2
درگاهي را بايد پايه گذار شهرباني مخوف دوران رضاخان (رضاشاه) دانست. در اين دوره، علاوه بر اينكه تمهيدات علي الظاهر قانوني براي تشكيلات و دواير عريض و طويل شهرباني انديشيده شد، دستگاه اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي شهرباني نيز جاني تازه گرفته در جهت تعقيب مخالفان و حتي كارگزاران حكومت به شدت فعال شد .
و بر اثر توطئه ها و پرونده سازيهاي اداره تأمينات و جاسوسي شهرباني بود كه برخي از مهم ترين مخالفان سياسي رضاخان از صحنه سياسي ـ اجتماعي شدند.3
امّا خود محمددرگاهي هم، نظير بسياري از رجال پرنفوذ آن روزگار، عاقبت خوشي نيافت و درنهايت در رقابت با تيمورتاش وزير دربار رضاشاه مغلوب شد. در اثر سعايتها و پرونده سازيهاي او، مغلوب و از رياست شهرباني معزول گرديد و بازداشت شد؛ امّا پس از مدتي مورد عفو قرار گرفته به رياست اداره نظام وظيفه منصوب گرديد و پس از مدتي اجباراً بازنشسته شد.
او تا اواخر عمر در ورامين كشاورزي مي كرد.4 درگاهي در حدود 12 آذرماه 1308 از رياست شهرباني كنار گذاشته شد و بدين ترتيب حدود 6 سال در رأس شهرباني باقي بود. روند عزل درگاهي از رياست شهرباني را از لا به لاي نوشته هاي محققان دنبال مي كنيم:
سال 1307 اوج قدرت درگاهي است و با تقربي كه به شاه پيدا كرده تمام مقامات مملكتي از او حساب مي برند. تنها رقيب او در قدرت تيمورتاش وزير دربار رضاشاه است، كه از او خاطره خوشي ندارد و از پرونده سازي رئيس مقتدر نظميه عليه خويش بيمناك است.
رقابت و مبارزه بين اين دو در سال 1308 شدت مي يابد و تيمورتاش سرانجام مداركي از سوءاستفاده درگاهي در ساختمان زندان قصر به دست مي آورد، ولي ارائه اين مدارك را به فرصت مناسب تري بعد از افتتاح ساختمان زندان موكول مي نمايد. ساختمان محبس نظميه، كه به نام زندان قصر معروف شد، روز يازدهم آذرماه 1308 در حضور رضاشاه افتتاح شد.
رضاشاه در جريان بازديد از قسمتهاي مختلف زندان كه 112 سلول انفرادي و جمعي، به گنجايش 800 زنداني را داشت از سرتيپ درگاهي تقدير كرد، ولي تيمورتاش فرداي آن روز با ارائه مدارك سوء استفاده درگاهي در ساختمان زندان، به مقصود خود نائل آمد و رضاشاه همان روز دستور بركناري و بازداشت درگاهي را صادر نمود.
با مغضوب شدن تيمورتاش و بركناري و بازداشت خود او، درگاهي هم مورد عفو قرارگرفت و به رياست اداره نظام وظيفه منصوب شد؛ ولي بعداً بر اثر نزاع با سرلشكر ضرغامي رئيس ستاد ارتش وقت، بازنشسته شد و در اواخر عمر در ورامين به كار كشاورزي اشتغال داشت.
 
4. ويژه گيهاي كلي شهرباني در دوران رياست آيرم
از هنگام عزل درگاهي از رياست شهرباني در آذر ماه 1308 تا انتصاب سرتيپ محمدحسين آيرم به جاي او در ارديبهشت 1310 دو تن ديگر در رأس شهرباني قرار گرفتند. اولين آنان سرتيپ محمدصادق كوپال ملقب به سالار نظام بود كه نزديك به سيزده ماه در رياست شهرباني باقي ماند. كوپال در دوران سوئديها از افسران ژاندارمري بود و در سال 1300 آجودان رضاخان شد. در سال 1304 مدتي وابسته نظامي ايران در تركيه بود.
طي سالهاي 1301 تا 1304 هم رئيس شهرباني رشت بود؛ شهرباني رشت تا آن هنگام هنوز از شهرباني كل كشور تبعيت نمي كرد و تحت كنترل حكمران گيلان فعاليت مي نمود. در دوران رياست كوپال در شهرباني تغيير و تحول ساختاري و اداري قابل توجهي صورت نگرفت.2 تشكيلات اداري و مديريتي شهرباني در تهران و در برخي شهرهاي كشور و نيز رؤسا و مديران ارشد برخي دواير و ادارات تابع شهرباني در دوره كوپال به شرح زير بود:
سازمان شهرباني كل در دوره كوپال تقريباً همان «تشكيلات نظميه كل مملكتي» دوره درگاهي است. پايوران يعني افسران و كارمندان شهرباني از پايه اداري برخوردار هستند. سرتيپ محمدصادق كوپال رتبه 8 رئيس كل تشكيلات نظميه مملكتي، نايب سرهنگ (سرهنگ دوم) سيد مصطفي راسخ قائم مقامي رتبه 6 آجودان كل، ميرزاعلي رضاخان علي آبادي رتبه 6 رئيس اداره كابينه (دفتر شهرباني) و ميرزاصادق خان صادقي رتبه 6 منشي دايره سياسي مي باشند.
 
.در سن 25 سالگی پیشنهاد مدیر “مدرسه ی نظامی نیکلا ” مبنی بر ورود به ارتش روسیه با درجه ی سروانی را رد کرد ,برای این کار باید از ایران دل میپوشید. در حالی که هرچه میگذشت در عشق به وطن متعصب تر میشد. بعد از بازگشت به ایران به عنوان مترجم روسی در اداره ی روس وزارت امور خارجه مشغول به کار شد. ولی بعد از مدت کوتاهی در پی اختلاف با وزیر امور خارجهء وقت “حسین خان معین الوزاره “ این وزارت خانه را ترک کرد. تهران را ترک کرد و راهی خراسان شد.از سوی پدرش که حاکم سبزوار شده بود حکومت بلوک جوین را بدست آورد , در سن 26 سالگی قدرت و کاردانی خود را در حکومت گرچه در منطقه ای کوچک به نمایش گذاشت. بعد از سقوط “محمد علی شاه” به عنوان نماینده ی سبزوار به مجلس(مجلس دوم) راه یافت و با وجود سن کم و سیاستمداران بزرگ آن زمان عضو هیات راییسهء مجلس و مخبر کمسیون نظام گشت. بعد از انحلال مجلس (در پی اختلاف شدید با دولت “صمصام السلطنه”) با عنوان فرمانده قشون خراسان  با لقب تازه “سردار معظم”  مشغول بکار گردید. در هنگام تشکیل مجلس سوم نیز به عنوان وکیل خراسان انتخاب گردید. در هنگام عضویت در همین مجلس نیز عضو کمسیون میکس(مختلط) گردید . بعد از تعطیل شدن دوره ی سوم مجلس از طرف دولت نوپای “وثوق الدوله” به عنوان حاکم گیلان منصوب شد. در این هنگام “میرزا کوچک خان” جنگلی نهضت جنگل را در گیلان بر پا داشته بود و با نفوذ بیگانگان در ایران مخالف بود. “وثوق الدوله”ء با تجربه با این حرکت او را در مقابل “میرزا کوچک خان” قرار داد. به دام افتادن “دکتر حشمت طالقانی” از سران نهضت جنگل و اعدام او در همین دوران به نام او نوشته شد. بعدها هر چه کوشید تا خود را از ز یر بار این اتهام بیرون آورد ممکن نشد. بعد از سقوط دولت “وثوق الدوله” و کودتای سوم اسفند 1229 با نقشهء “ژنرال آیرون ساید “و به سرکردگی “سید ضیاء” و “رضا خان سواد کوهی”(رضا شاه پهلوی) و شنیدن خبر بازداشت سرمایه داران و اشراف جانب احتیاط را گرفت . در روز اول فروردین چون هر سال, سلام خاص نوروز در کاخ گلستان برپا گردید و او به عنوان نمایندهء مجلس چهارم که دایر نبود دعوت داشت. در این مراسم “سردار معظم “نتوانست زبان خود را نگه دارد و در گفتگو با “نورمان “ کاردار سفارت انگلیس , دولت “سید ضیاء” را ناپایدار خواند و آشکارا در صدد بر امد که به “نورمان” بفهماند اگر لندن میخواهد در ایران تحول ایجاد کند او خود بهتر میتواند چنین دولتی را تشکیل دهد. خبر این گفتگو به “سید ضیاء “رسید و غروب همان روز چهار مامور به در خانهء “سردار معظم” رفتند و او را پیاده از خانه اش به عشرت آباد بردند تا در کنار دیگر رجال سیاسی زندانی “سید ضیاء” گردد. یک هفته بعد با شفاعت “نظم الملک” به کاشان تبعید شد و دو ماه بعدی را در کاشان گذراند. با سرنگون شدن کابینهء “سید ضیاء” و روی کار آمدن دولت “قوام السلطنه” خود را به تهران رساند . این بار گستاخ تر و جدی تر از پیش به کار سیاست افتاد. با گشوده شدن مجلس چهارم نیابت مجلس را بدست اورد و با استفاده از نفوذ خود هم پیمان خود (در برابر انگلیس) سید حسن مدرس را به نیابت دومی مجلس رساند. با روی کار آمدن دولت “مشیر الدوله” به عنوان وزیر عدلیه وارد کابینه شد ,علت انتخاب او این بود که “مشیرالدوله” میخواست محاکم قضایی را تابع قانون مدنی کند و از چنگ روحانیون به در اورد , پس نیاز به شخصیت سیاست باز و سخندانی چون “سردار مغظم” داشت که این کار را به انجام برساند. اما کابینه ی “مشیرالدوله” چند ماهی بعد با کارشکنی های “سردار سپه” (رضا خان پهلوی)سقوط کرد و اکثریت مجلس “قوام السلطنه” را به صدارت گماردند , چون قوی تر از او کسی برای جلوگیری از زیاده خواهی های “سردار سپه” ( رضا خان پهلوی ) نداشتند. “سردار معظم” دیگر مجلس را برای خود کوچک میدید پس حکومت کرمان و بلوچستان را برگزید و راهی کرمان گشت. مجلس پنجم که افتتاح گردید به عنوان وکیل نیشاپور به آن راه یافت. در این هنگام “احمد شاه” در فرنگ بود و “سردار سپه” نخست وزیر. “سردار معظم” میدانست که برای “احمد شاه” بازگشتی در کار نیست پس به صف هواداران “سردار سپه” درآمد. “رضا خان “ او را به عنوان وزیر فواید عامه و تجارت وارد کابینه ی خود کرد. حوادثی که از آن پس رخ داد آشکار ساخت که “سردار معظم” یکی از کسانی بود که “سردار سپه” اول بار فکر خود را برای بدست آوردن سلطنت با او در میان گذاشت. از آن پس بود که “سردار معظم” موتور ماشینی شد که میبایست قزاق سواد کوهی را در اذر 1304 به سلطنت برساند. یک هفته بعد از به سلطنت رسیدن “رضا شاه پهلوی” او به منظور خود رسید و رییس دربار پهلوی شد .عملا مقتدر ترین فرد بعد از شاه. او به زودی نام خود را به “تیمورتاش” تغییر داد , از به کار بردن اسم کوچک خود (غلام حسین) برای گریز از لغات عربی پرهیز داشت. و برای شاه نیز او نام فامیل پهلوی برگزید . سرانجام وقتی تاجی را که به سلیقه ی خود برای “رضا خان” ساخته بود در دست گرفت و به سوی کاخ گلستان به راه افتاد تا “رضاخان” با گذاشتن آن بر سر خود شاه شود از سوی خانواده ی قاجار متهم ردیف اول محسوب می شد.
“تيمورتاش” درست انتخاب شده بود . وزارت دربار پهلوي براي او مناسبترين مقام بود , چرا که “سردار سپه” خانواده و دور و بريهايش که با او وارد کاخهاي سلطنتي شده بودند از اداب و تعليم و تربيت اشرافي بي بهره بودند و از سوي ديگر “رضا خان” نه اطلاعي از دموکراسي و قانون داشت و نه اعتقادي به آن , بنابراين دولت و مجلس بازيچه اش بودند. حتي نخست وزير هم با وجود او معنايي نداشت. پس تمام اين قدرت در دربار جمع مي شد و “تيمورتاش” هم بالاي سر اين دربار نشسته بود و سلسلهء پهلوي را شکل ميداد. دوره ي پنجم مجلس از وکيلاني پر شد که همه را تيمورپاش تصويب کرده بود. هنوز “رضا شاه” کاملا در جاي خود مستقر نشده بود که “تيمورتاش” با سفري به مسکو خود را در راهي انداخت که دام مرگ او بود. حکومت سوسياليستي که فهميده بود بر روي کار آمدن “رضا خان” ادامه طرح انگليس مبني بر استقرار حکومتهاي ضد کمونيست در حاشيه ي شوروي است , به بهانه ي قرارداد دوستي و تامين ايران و ترکيه مرزهاي خود را بر روي تجار ايراني بست و اولين بحران را براي حکومت نوپاي پهلوي درست کرد. شاه دولت را نديده گرفت و وزير دربار را براي حل مشکل به مسکو فرستاد. جايي که “تيمورتاش” هم زبانشان را ميدانست و هم با خلقياتشان آشنا بود. اکنون حکومت سوسياليستي جاي امپراتوري را گرفته بود و به دنبال ياراني در فراسوي مرزهاي خود ميگشت.“تيمورتاش” آنکس بود که با ياران “لنين” گفتگوها کرد و از آنجا به به آنکارا رفت و در گفتگو با “آتاتورک” پيمان سه جانبه ايران ترکيه و شوروي را بست. سياست خارجي و اداره آن که “تيمورتاش” به سادگي بدست آورده بود زمينه ي خطرناکي محسوب ميشد. “رضا خان” به شدت به خارجي ها بدگمان بود و هرکس که در اين وادي پا ميگذاشت در خطر بود و “تيمور تاش” از سر غرور اين خطر را نديد. “رضا شاه” به او ميگفت من قشون را اداره ميکنم و تو کشور را. جز ما کسي نيست و خطاب به ديگران ميگفت نظر تيمور نظر من است. و اين حکايت تا شش سال ادامه داشت. “رضا شاه” تلاش خود را مصروف ارتش و تامين امنيت کشور ميکرد و وزارت خارجه و امور اقتصادي هم زير نظر “تيمورتاش” بود. در اين ميان “تيمورتاش” بيشتر با روحانيون درگير بود و در پشت سر شمشير رضا شاه را عليه نفوذ روحانيون  که بزرگترين سد عليه تجدد بودند تيز ميکرد. تغيير لباس ,تاسيس دانشگاه , اعزام محصلين به خارج , محدود کردن فعاليت روحانيون , بر سر کار اوردن گروهي از تکنوکراتها و تحصيلکرده هاي غرب , بيرون راندن رجال سابق ,همه و همه از فعاليتهاي “تيمورتاش” بود که , با نيرويي فوق العاده کار ميکرد و مملکت را بسويي که ميخواست ميگرداند. چهار سال از سلطنت “رضا شاه” گذشته بود که او به فکر آيندهء سلطنت خود افتاد. فرستادن وليعهد به خارج فکري بود “تيمورتاش” مطرح کرد . از روزي که رضا شاه بر تخت نشست چون هميشه کارهايي در سر داشت که براي انجام انها به پول احتياج داشت و نبود , نسبت به سهم و عايدي ايران از نفت جنوب گلايه داشت ولي انگليسيها راه نميدادند. حالا “تيمورتاش” وظيفه داشت اين مشکل را حل کند. او مي پنداشت در اين صحنه هم سربلند ميشود. نميدانست در اين وادي با انگليشيهاي حيله گر طرف ميشود که تمام حرکات تهران را زير نظر دارند. “تيمورتاش” , وليعهد را در سوييس به مدرسه گذارد و خود به لندن رفت. در اولين دور مذاکرات با رئیس شرکت نفت ايران و انگليس با درايت و فراست تمام مطالبات ايران را پيش کشيد. انگليسيها مذاکره گري چربدست ديدند و به وقت کشي افتادند. “تيمورتاش” يک ماهي به فرانسه و سوييس رفت و با متخصصان نفتي به گفتگو نشست. يا قصد آنرا داشت که ديگران را به ايران بکشاند و یا مي خواست انگليسي ها را بترساند. هرچه بود اثر کرد. بازهم باب مذاکره با انگليسيها باز شد و چون اين بار نيز تيمورتاش سماجت کرد , داستان گردش ديگري پيدا کرد. تايمز لندن مقاله اي مشهور نوشت و در آن “تيمورتاش” را جوان و قدرتمند و همه کاره ي ايران توصيف کرد و “رضا شاه” را پيرمردي شکسته و فرتوت , که اگر بميرد اختيارات بر عهده ي شوراي سلطنتي خواهد افتاد که رياست آن با ” تيمورتاش” خواهد بود . اين سفر طولاني به دوستي او با شاه بدگمان و دهن بين پايان داد. به خصوص وقتي در سر راه توقفي در مسکو کرد و خواست روسها را هم به دادن پيشنهادات بهتري براي نفت ايران برانگيزد. سرانجام وقتي که وارد ايرن شد خود فهميد که ان آدمي نيست که رفته بود. حادثه اي که تا سالها پس از آن آشکار نشد حرکتي بود که “سرجان کدمن” (رئيس شرکت نفت ايران و انگليس)انجام داد. او به تهران آمد و مذاکرات نيمه کاره اروپا را با “تيمورتاش” از سر گرفت و بازهم توافق حاصل نشد.“سرجان کدمن” روزي که در کار رفتن بود به درخواست خود به ملاقات آخر با “رضاشاه” رفت. در اين ديدار “دکتر يانگ” پزشک فارسي دان را که در حقيقت يک افسر ضد اطلاعات بود با خود همراه برد. اين گفتگو در ظاهر به توافق رسيد. اما در حالي که کسي جز آندو در اتاق نبود, آن افسر ماموريت خود را براي “رضاشاه” فاش کرد و گفت به دستور دربار بريتانيا مامور است که اطلاعاتي را که حتي از متحدان انگلستان مخفي مانده براي شاه ايران فاش کند. او ادعا کرد که اين اطلاعات از منشي “استالین” به نام “(باژانف)” بدست امده که به غرب گريخته و بر اساس آن , فهرست جاسوسان و همکاران شوروي در ايران کشف شده و در اين ميان نام “تيمورتاش” و “خاقاني” مدير دفتر رمز نخست وزيري را به عنوان ماموران دولت کمونيستي به رضاشاه داد و اين تير خلاص بود. “خاقاني” چند روز بعد دستگير و به جرم جاسوسي اعدام شد. مدتي بعد با يک خط خبر که در روزنامه ها آمد “تيمورتاش” مقتدرترين شخص در سلطنت پهلوي نيز خانه نشين شد . علاوه بر سفارت انگليس افراد مشهور به داشتن ارتباط با آن سفارت (“تقي زاده” , “فروغي” و “نواب”) نيز عليه او در کار بودند و موثر تر از همهء اينها “سرلشگر آيرم” بود که , براي تنها ماندن با شاه فقط “تيمورتاش” را سد راه خود مي ديد. “آيرم” به جهت نقص عضو از طبيعي ترين خصوصيات مردانه محروم بود و نسبت به خوشگراني هاي “تيمورتاش” و روابط گسترده و پايان ناپذيرش با زنان عقده اي آشکار داشت. گزارشهاي او در گوش ديکتاتوري که نگران سلطنت فرزند نوجوانش بود اثر مي کرد و سرانجام نيز “تيمورتاش” را به جرم اختلاس به گوشه ي زندان انداخت. به دستور “آيرم “در زندان نهايت بدرفتاري را با او معمول داشتند. و سرانجام در روزي که “کارخان” معاون تجارت خارجي شوروي به تهران آمد و بيم آن ميرفت که خلاصي “تيمورتاش” را تقاضا کند , “پزشک احمدي” بهيار زندان و ميرغضب ديکتاتوري پهلوي با آمپول سمي در حالي که “تيمورتاش” آن مرد مقتدر و مغرور به سختي زاري ميکرد و ميگريست به زندگي پر ماجرايش پايان داد. “تيمورتاش” در سن پنجاه و چهار سالگي توسط همان نيروي خارجي تدارک ديده شد که پيش از اين “قائم مقام” و “اميرکبير” را نيز به قتل رسانده بودند. گيريم که “تيمورتاش” با تمام قابليتهاي خود به اندازه آنان نبود
مرگ تیمور تاش
 
عبدالحسين‌خان تيمورتاش، وزير مقتدر دربار رضاشاه در سال‌هاي نخستين سلطنتش كه پس از عزل و محاكمه حدود 8 ماه زنداني بود، روز 9 مهر 1312 به شكل مرموزي در زندان قصر درگذشت. در جريان محاكمه عوامل شهرباني پس از بركناري رضاشاه در سال 1320، گفته شد كه «پزشك احمدي» (بهيار زندان) ابتدا او را مسموم كرده ولي چون هنوز زنده بوده است او را خفه كرده‌اند.
در مورد علت مغضوب شدن تيمورتاش نزد رضاشاه چند روايت وجود دارد. گروهي عقيده دارند تيمورتاش با شوروي‌ها سروسري داشته و گفته‌هاي يك مأمور سابق امنيتي اين كشور را شاهد مي‌گيرند كه تيمورتاش اطلاعاتي در مورد مذاكرات دولت ايران با بريتانيا در اختيار شوروي‌ها قرار داده است. به گفته اين گروه رضاشاه هنگامي كه در جريان اين گونه روابط تيمورتاش قرار گرفت او را عزل كرد. گروه ديگري عقيده دارند نگراني اصلي رضاشاه اين بوده است كه پس از مرگش با وجود شخصيت توانا، مقتدر و بلندپروازي چون تيمورتاش، وليعهد شانسي براي رسيدن به سلطنت نخواهد داشت و بنابراين آمادگي كنارگذاشتن او را داشته است. دشمني گروهي از رجال داخلي و بدگويي‌هاي مداوم آيرام (رئيس كل وقت نظميه) نيز به بدبيني شاه دامن زده و سرانجام باعث سقوط تيمورتاش شده است. به نظر مي‌رسد روايت دوم به حقيقت نزديك‌تر باشد
در مرداد ماه سال ۱۳۰۵ تیمورتاش به عنوان نماینده فوق العاده ایران برای انعقاد قرارداد تجاری و رفع اختلافات موجود با دولت شوروی راهی مسكو شد ولیكن از این سفر سیاسی موفقیتی كسب نشد. درسال ۱۳۰۸ در پی بروز اختلافات بین شركت نفت انگلیس و ایران، سرجان كدمن، مدیركل شركت ، پیشنهاد تمدید قرارداد دادرسی را مطرح كرد. رضاشاه كه از ابتدای سلطنت خود درصدد افزایش سهم ایران از نفت بود تیمورتاش را به همراه ولیعهد كه برای ادامه تحصیل عازم سویس بود به انگلستان فرستاد. در این سفر كه در سال ۱۳۱۰ انجام شد تیمورتاش به گفت و گو با سرجان سایمون وزیر امور خارجه انگلیس و سایر مقامات دولتی پرداخت كه از این مذاكرات نیز نتیجه مثبتی عاید نگردید. وی در راه بازگشت از سفر از طریق روسیه، در مسكو با چند تن از مقامات رسمی مسكو از جمله ورشیلف، وزیر جنگ شوروی دیدار و مذاكره محرمانه نمود.
انگلیسی ها كه می دانستند رجال ایران و حتی رضاشاه زیر نفوذ تیمورتاش قرار دارند سعی در نابودی وی كردند. مطبوعات انگلیس و سایر كشورهای زیر سلطه انگلستان مطالبی را در مورد پیشرفت ایران و جانشینی تیمورتاش مطرح كردند و شایع شد كه كیف محتوی اسناد مهم مفقود شده است. سرانجام در آذرماه سال ۱۳۱۱ به دستور رضاشاه قرارداد دارسی لغو و تیمورتاش متهم به جاسوسی گردید.
ناصر نجمی در کتاب بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی می نویسد: احتمالا جاسوسان انگلیسی کیف تیمورتاش را در قطار ربودند و بعد روزنامه تایمز لندن خبر داد که کیف تیمورتاش پیدا شده است (لابد بدون محتویات باارزش آن).

ناكامی تیمورتاش در مسئله نفت، ملاقات محرمانه با سران شوروی ، مطالب روزنامه های انگلیسی راجع به جانشینی تیمورتاش، غرور و تكبر نامبرده و سوابق ناشی از ولخرجی های وی از بودجه دربار ، اخذ وام های كلان از بانكها و اشخاص مختلف، خوشگذرانی، شهوترانی، قمار، شرب خمر مدام، استعمال افیون و دوستی با افراد ناباب، رضاشاه را نسبت به تیمورتاش بدگمان ساخت. تیمورتاش كه پس از بازگشت از سفر متوجه كدورت رضاشاه شده بود درخواست مرخصی كرد و پس از ۴۰ روز مرخصی رضاشاه وی را حضار كرد و خواستار ادامه كار او در دربار شد. در همان سال موضوع اختلاس تیمورتاش با همكاری رئیس آلمانی بانك ملی (در جریان تبدیل ارز) و حسینقلی نواب، رئیس هیئت نظارت مطرح شد. همچنین در همان اوان وكیل الملك دیبا، رئیس حسابداری دربار و یار نزدیك تیمورتاش پس از محاكمه در دادگستری، توسط رضاشاه از كار بركنار گردید.
 
منابع
 
كتاب بازيگران سياسي عصر رضاشاهي و محمدرضاشاهي.
کتاب تيمورتاش در صحنه سياست ايران تالیف دكتر باقرعاقلي
دانشنامه جهان اسلام
 کتاب “کشته گان بر سر قدرت” اثر مسعود بهنود
صعود و سقوط تيمورتاش» اثر جواد شيخ‌الاسلامي
کتاب “این سه زن” اثر مسعود بهنود