همایون کاتوزیان: مهارت مصدق در رهبری اقلیت بیشتر از ریاست دولت بود
محمدعلی همایون کاتوزیان یا چنانکه در خارج از مرزها مینامندش، هما کاتوزیان، شاید برای پاسخ به انتقادهایی که اخیرا و به ویژه از سوی برخی اقتصاددانهای وطنی از عملکرد دکتر مصدق مطرح شده، بهترین گزینه است که هم آثار متعدد و قابل توجهی در این زمینه نگاشته و هم در مقام یک اقتصاددان میتواند نقدهای ایشان را پاسخ گوید. این استاد بخش مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، با آثار و گفتار پژوهشی فراوانش در حوزه تاریخ و ادبیات ایران شناختهشدهتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. تعلق خاطر او به نهضت ملی و دکتر مصدق صدالبته سبب نشده که از بررسی انتقادی رخدادهایی که از بزنگاههای حساس تاریخ معاصر ایران است، غافل بماند. به مناسبت ۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن نفت ایران گفتوگویی با دکتر کاتوزیان داشتیم که از نظر میگذرد.
***
به نظر شما انگیزه و هدف اصلی نهضت ملی شدن نفت چه بود؟ آیا هدف جنبش ملی صرفا کوتاه کردن دست اجانب و به دست آوردن استقلال ملی بود یا دکتر مصدق و یارانش اهداف ضمنی دیگری را نیز دنبال میکردند؟ طرح این پرسش ناظر بر این مفروض است که شما همواره در آثارتان بر موضوع قانون به مثابه عنصر مفقوده در نظام سیاسی اجتماعی و حقوقی ایران تاکید میکنید.
ملی کردن نفت حاصل و نتیجه سالها کوشش برای استیفای حقوق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس بود. مذاکراتی که تا آن زمان شده بود، به قرارداد گس- گلشاییان یا «قرارداد الحاقی» انجامیده بود. بر اثر این قراردادِ پیشنهادی ایران حقوق و امتیازات بیشتری از قرارداد ۱۹۳۳ به دست میآورد. اما مبارزان ملی این را کافی نمیدانستند و کمکم به این فکر افتادند که دست شرکت نفت را به کلی از ایران و صنعت نفت ایران کوتاه کنند. در نتیجه، علاوه بر استیفای حقوق ایران، موضوع مهمتر و بزرگتری مطرح شد و آن، تامین استقلال کامل ایران برای بنیاد کردن یک دموکراسی پایدار بود. و به همین جهت آن جنبش نه «نهضت ملی کردن صنعت نفت» بلکه «نهضت ملی» خوانده شد. استدلال مصدق و یارانش این بود که تا یک شرکت خارجی به اهمیت شرکت نفت کنترل بزرگترین صنعت ایران را در دست دارد و در استان نفتی خوزستان عملا حاکم است، استقرار یک دموکراسی واقعی و پایدار ممکن نیست زیرا این شرکت برای حفظ و پیشبرد منافع خود آشکار و پوشیده در امور سیاسی ایران دخالت میکند. به این ترتیب ملیون به این نتیجه رسیدند که باید دست شرکت را به کلی کوتاه کرد اما در شیوه انجام آن مردد بودند. توضیح اینکه رضاشاه قرارداد دارسی را یکجانبه الغا کرد. انگلستان به جامعه ملل شکایت کرد که ایران حقوق بینالملل را زیر پا گذاشته است. در نتیجه ایران ناگزیر به مذاکره با شرکت نفت شد که حاصل آن، قرارداد ۱۹۳۳ بود، یعنی همان قراردادی که در اواخر دهه ۱۳۲۰ مورد دعوا بود. بنابراین ملیون نگران بودند که اگر قرارداد را یکجانبه الغا کنند، همان پیش بیاید که پیشتر آمده بود، یعنی شکایت انگلستان (این بار) به سازمان ملل و ناگزیر شدن از مذاکره با شرکت، که نتیجه آن هر چه میبود، شرکت نفت بر سر جای خود میماند. اینجا بود که فکر ملی کردن صنعت نفت مطرح شد و این الگویی بود که ملیون از خود انگلستان گرفته بودند: پس از جنگ جهانی دوم دولت حزب کارگر بر سر کار آمده بود و از جمله چهار صنعت بزرگ را ملی کرده بود بدون اینکه مخالفانش نفس ملی کردن را که از طریق لوایح پارلمانی انجام شد، غیرقانونی بدانند. این بود که ملیون شعار و برنامه ملی کردن صنعت نفت را پیش نهادند. دکتر مصدق طرح ملی شدن نفت را وقتی از مجلس گذراند که هنوز رهبر اقلیت بود. نه همان، که حتی پذیرش نخستوزیری را مشروط به تصویب قانون خلع ید (یعنی چگونگی کوتاه کردن دست شرکت نفت) کرد یعنی وقتی نخستوزیر شد هم نفت ملی شده بود و هم قانون خلع ید از مجلس گذشته بود. به این ترتیب هیچ اقدام دیگری برای کوتاه کردن دست شرکت نفت متصور نبود و نیست، که آنها امیدوار بودند با افزودن زیاد بر درآمد نفت، ایران زمینه را برای پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی آماده کند. هر کس میگوید مصدق- در واقع مجلس شورای ملی- نباید نفت را ملی میکرد، لازم است که به دقت بگوید پس چه باید میکرد، آیا باید «قرارداد الحاقی» را میپذیرفت و شرکت نفت را ابقا میکرد؟ ملی شدن نفت گام بزرگی برای کوتاه کردن دست شرکت سابق از سیاست ایران و (در عین حال) افزایش درآمد نفت ایران بود. این هر دو حتی پس از ۲۸ مرداد تا اندازهای- اگرچه نه تا آن حد که ملیون میخواستند- ادامه یافت: هم قدرت انگلیس به شدت در ایران کاهش یافت، هم درآمد پنجاه- پنجاه نفت بسیار بیشتر از امتیاز ۱۹۳۳ (حتی به اضافه «قرارداد الحاقی») بود، گذشته از اینکه سررسید کنسرسیوم ۱۹۷۹ بود، حال آنکه سررسید امتیاز ۱۹۳۳، ۱۹۹۳ بود. پس بهترین شیوه همان ملی کردن نفت بود. اما اگر کسانی عقیده دارند که پس از ملی شدن باید صنعت نفت را خصوصی میکردند، اولا کل بخش خصوصی ایران در آن زمان به هیچوجه ظرفیت و توانایی اقتصادی و مالی برای اجرای چنین برنامهای را نداشت، ثانیا ذخایر نفت بزرگترین گنجینه ملت ایران بود (و هنوز هم هست) و رانت آن در حکم مائدهای آسمانی است که نباید فقط پارهای از افراد از آن بهره گیرند.
منتقدان مذکور معتقدند رفتار و کردار پوپولیستی مصدق و عملکرد او در مثلا خواست انحلال مجلس، پیامدهای ناصوابی در روند وقایع تاریخی گذاشت و خود یکی از زمینهسازهای اولیه کودتای بیست و هشتم مرداد شد. به نظر شما تا چه حد این انتقاد بر مصدق و عملکردش وارد است؟
انحلال مجلس هفدهم از طریق رفراندوم برای اجرای انتخابات جدید جهت تشکیل مجلس هجدهم را نمیتوان کاری «پوپولیستی» نامید. از یک سو کسانی چون دکتر بقایی، حسین مکی، حائریزاده و... که به نام مصدق و نهضت ملی به عنوان نماینده مجلس هفدهم انتخاب شده بودند، اینک سردسته دشمنان مصدق شده بودند. از سوی دیگر مصدق نگران بود (و اینک اسناد سیآیای نشان دادهاند که حق داشت) که کودتاچیان به ۱۰، ۲۰ تن از نمایندگان مجلس رشوه بدهند تا با کمک آنان دولت را ساقط کنند. اما اینکه این اقدام از نظر سیاسی کار اشتباهی بود چون زمینه را برای کودتای ۲۸ مرداد آماده کرد را هزار بار به خود مصدق گفتند و صد بار هم بنده در «اقتصاد سیاسی در ایران» و «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» تکرار کردم. این جمله خلیل ملکی به مصدق برای انصراف او از رفراندوم معروف است: «آقای دکتر مصدق این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد.» این را دکتر کریم سنجابی که خود در آن ملاقات حضور داشت برای اینجانب نقل کرد و بنده با نقل آن در مقدمه «خاطرات سیاسی خلیل ملکی» آن را معروف کردم.
برخی معتقدند نفت علتالعلل بدبختیهای ایران در طول تاریخ یکصد ساله گذشته است، شما تا چه اندازه با این نظر موافقید؟
اینجانب یکی از سه تن اقتصاددانی بودم که بیش از ۴۰ سال پیش درآمد نفتی کشورهای صادرکننده نفت را «رانت» اعلام کردند که نزدیک به ۲۰ سال طول کشید تا اقتصاددانان و جامعهشناسان غربی آن را بپذیرند (اقتصاددانان و جامعهشناسان خودمانی که اصلا حالیشان نبود). آن دو تن دیگر دنبال کار را نگرفتند ولی بنده ادامه دادم و به ویژه در «اقتصاد سیاسی ایران» نشان دادم چگونه رانت نفت در کشورهای استبدادی موجب تشدید استبداد و فساد اقتصادی و اجتماعی میشود. اما درآمد نفت به خودی خود عامل استبداد نیست. اگر اینطور بود الان باید در نروژ دولت استبدادی برقرار میبود. نفت وضع استبدادی موجود را که ریشههای عمیق تاریخی دارد تشدید میکند اما به وجود نمیآورد. دیگر اینکه نفت به عنوان بزرگترین گنجینه ملی از نروژ گرفته تا ونزوئلا در دست دولت است و باید همین طور هم باشد. اگر خصوصی شود معنایش این است که به جای همه ملت فقط پارهای افراد از رانت آن -که چنانکه گفتم پولی کار نکرده و در حکم موهبتی الهی است- بهرهمند خواهند شد. گذشته از این، نفت «بزرگترین عامل بدبختی ایران» نیست، زیرا اولا و چنانکه گفتم، ریشههای دولت و جامعه استبدادی در جای دیگر است، و ثانیا اگر درآمد نفت نبود، وضع اقتصادی ایران شاید از افغانستان هم عقبتر میبود، چنانکه اوایل قرن بیستم سطح زندگی در ایران از کنیا هم- که مستعمره انگلستان بود- پایینتر بود.
خود شما به عنوان محققی که سالها در این زمینه فعالیت و پژوهش کردهاید، چه انتقاد یا انتقادهایی به دکتر مصدق وارد میدانید و در کجا عملکرد او را مثبت ارزیابی میکنید؟
در بهمنماه ۱۳۳۱ - یعنی در اوج پیروزی نهضت ملی در داخل و خارج ایران- بانک جهانی داوطلب شد که بین ایران و انگلستان میانجیگری کند به این ترتیب که برای مدت دو سال عملیات صنعت نفت را در دست گیرد، نفت را صادر کند، بخشی از درآمد آن را به دولت ایران و بخش دیگری را به شرکت سابق نفت بدهد و بخش سوم را ذخیره کند تا پس از اینکه دولت ایران و شرکت نفت بر اثر مذاکره به توافق رسیدند آن را بین خود تقسیم کنند. انگلستان این پیشنهاد را تحت فشار امریکا پذیرفت، اما دولت ایران رد کرد. مصدق اساسا این پیشنهاد را قابل قبول میدانست ولی از ترس اینکه به «خیانت» متهم نشود آن را نپذیرفت. باید تاکید کنم با شناختی که از سیاست در ایران داریم، ترس او بیجهت نبود و اگر این پیشنهاد را - که بهترین طریق حل مساله بود- میپذیرفت، هم راستها و هم چپها او را به «خیانت» متهم میکردند. مصدق پیشنهادهای بعدی را هم نپذیرفت که شرح آن از حوصله این مختصر خارج است و آن را در کتاب «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» آوردهام. اگر مصدق با بهترین قرارداد ممکن در آن شرایط که تایید امریکا را هم داشت با انگلیس کنار آمده بود، نهضت ملی آنگونه شکست نمیخورد. دیگر اینکه اگر - در عین حال- دولت مصدق با اجرای قانون جلوی هرج و مرج و قانونشکنی دشمنان راست و چپ نهضت را میگرفت کودتای ۲۸ مرداد اجتنابپذیر میبود. اما گفتن این حرف امروز آسان است. چند تن از سران و هواخواهان نهضت ملی حاضر بودند از چنین اقداماتی دفاع کنند؟ مصدق سیاستمدار درستکار و شرافتمندی بود که یک عمر خواهان استقلال و دموکراسی بود و بهای سنگین آن را هم پرداخت. اما از زمره انبیا و اولیا و امامزادگان نبود. و از جمله چنانکه بنده در چندین نوشته نشان دادهام، جنم و مهارت او در رهبری اقلیت خیلی بیشتر از ریاست دولت بود.