معادلات پيچيده تاريخ سياسي معاصر کردستان

در حالي که هنوز شش ماه از انتشار جلد نخست «پس از60 سال» نگذشته است، به زودي چاپ دوم آن مجدداً به بازار عرضه مي شود. قرار است در نمايشگاه کتاب ارديبهشت ماه 1389 نيز- پس از تکميل گفت وگو با جلال طالباني- جلد دوم اين کتاب منتشر شود که در آن وقايع سال هاي 1989- 1966 يا 1368- 1345 بررسي و روايت مي شود و توسط نشر علم در 3650 نسخه منتشر خواهد شد. شايد بتوان اين مجلد را حساس ترين و پيچيده ترين بخش اين اثر سه جلدي ناميد به طوري که جاناتان رندل در مقدمه انگليسي اثر، آن را يکي از مستند ترين و معتبر ترين مرجع هاي تاريخ کردستان معاصر ناميده است. براي نگاهي کوتاه به اين اثر تاريخي و سير حوادثي که در جلد دوم اين کتاب مطرح مي شود، با عرفان قانعي فرد نويسنده اين اثر گفت وگويي انجام داده ايم که جهت مطالعه خوانندگان ارجمند تقديم مي شود.

---

-فضاي کردستان عراق در سال هاي پس از 1966 تا انعقاد قرارداد 1970 مصطفي بارزاني با صدام حسين چگونه بود؟

شاه سابق ايران از 1958 به بعد با کمک ساواک تصميم به انجام کودتايي در جهت ساقط کردن حکومت مرکزي عبدالکريم قاسم داشت و از ديگر سو امريکا و سازمان سيا نيز نسبت به اين قضيه بي ميل نبودند. اما پس از سال 1966 شاه تلاش کرد بارزاني را به سوي اسرائيل سوق دهد و به همين دليل بارزاني نيز سفرهايي به اسرائيل داشت و در 1972 نيز قرارداد محرمانه يي با سيا منعقد کرد. به هر حال قرارداد 15ماده يي 11 مارس 1970 با هدف تحصيل خودمختاري کردها از طرف بارزاني مطرح شد. اما حکومت مرکزي عراق مي خواست راه را بر نفوذ ايران ببندد و سپس با ايران درباره اختلافات ارضي به گفت وگو بنشيند. بارزاني هم تمايل داشت گروه طالباني در بغداد را - که از سال 1966 از يکديگر جدا شده بودند - از گردونه سياست عراق به کلي حذف کند. اما ساواک برنده و چندي بعد دوران ماه عسل تمام شد و پس از 11 مارس و توافق بارزاني با صدام کم کم رابطه طالباني و گروه وي به هم خورد و به ناچار طالباني سال هاي 1970 تا 1974 را در لبنان و سوريه و مصر گذراند و به رهبران فلسطيني مانند جرج حبش نزديک شد (که متاسفانه در سفرم به سوريه جهت ديدار و گفت وگو با وي دوران نقاهتش را مي گذراند و هنگامي که در لبنان بودم ايشان درگذشت).

-پس از انعقاد قرارداد 1975 الجزاير چه حوادثي در کردستان عراق رخ داد؟

هنوز آن دسته از اسناد ساواک و رکن 2 ارتش ايران و وابسته نظامي ايران در عراق، محرمانه مانده است. اما در شش مارس 75 حادثه غيرمترقبه ديدار شاه و صدام در اجلاس اوپک رخ داد که در مقابل رسانه ها روبوسي کردند و سپس سيا و شاه حمايت از بارزاني را رها کردند و ديگر چيزي به اسم حرکت مسلحانه کردها در عراق نماند- که کردها آن را جنبش ملي گرايي کردستان عراق مي نامند- و ادريس بارزاني آن را «ئاش به تال» يا «آسياب از کار افتاده» ناميد. ديگر بارزاني به مقاومت باور و عقيده يي نداشت. شايد هم نااميد از شاه و امريکا و اسرائيل شده بود (اگرچه از اکتبر 74 به بعد عملاً اسرائيل از بارزاني حمايت مي کرد). شاه نيز به شدت به مفاد و محتواي قرارداد احترام مي گذاشت و ساواک هم حرکت کردها را با تعقيب و کنترل امنيتي زير نظر داشت تا روابط حسنه و ديپلماسي جديد با عراق به هم نخورد و حتي چند بار هم مسعود بارزاني دستگير شد و به ادريس هم اخطار دادند که از تحريک احساسات وفاداران بپرهيزد. پس از خلع سلاح، گروه بارزاني در اردوگاه هاي ايران سرگردان بودند يا در کشورهاي مختلف پناهنده شدند. به هر حال دوران بسيار سختي برايشان شروع شده بود.

-در جلد نخست «پس از 60 سال» از حمايت هاي مالي و سياسي روسيه به بارزاني سخن رانده شده است. آيا در اين مقطع زماني نيز روس ها همچنان از ژنرال بارزاني حمايت مي کردند؟

وقتي بارزاني به شاه نزديک شد، روس ها نيز حمايت خود را از وي کاهش داده بودند. اما روس ها همچنان مراقب اوضاع بودند و بارزاني هم حرمت آنها را نگه مي داشت چون بارزاني همسري روسي داشت و همچنين خود را ژنرال ناميده بود در حالي که پريماکف- نماينده وقت کا گ ب- سال گذشته در ديدار با مسعود بارزاني اظهار داشت؛ «روزي مصطفي بارزاني به فروشگاه فروش لباس نظامي مي رود و لباس نظامي به تن مي کند و عکاسي انگليسي نيز از وي عکس مي گيرد. و مطلقاً بارزاني در آکادمي نظامي دوران ژنرالي را طي نکرده است بلکه در يک کلخوز، در قصابي کار مي کرد.» البته گروهي معتقدند وي مدتي آموزش نظامي ديده است، اما نه در سطح ژنرالي. و گروهي هم معتقدند قاضي محمد به طور افتخاري وي را ژنرال ناميده است و در سند ساواک هم اين مطلب وجود دارد که وي ژنرال و حتي ملا هم نيست- چون سواد خواندن و نوشتن نداشت- به هر حال در اسناد تاريخي در اين باره مناقشه هايي وجود دارد که در تاريخ معاصر چيز غريبي هم نيست. اما وقتي صدام در 1974 بعد از قرارداد دوستي با شوروي و بعدها در دسامبر 1978 براي ديدار برژنف به مسکو رفت و حتي از ژوئيه 1979 که به رياست جمهوري هم رسيد، باز به کمونيست ها نزديک نشد و با تحريک سيا به دستگيري و محدوديت آنها پرداخت. کمونيست ها هم در منطقه کردستان تحت نفوذ طالباني جمع شدند و مبارزه مسلحانه عليه بعث را شروع کردند و اينکه آيا نفوذ کاگ ب در ميان بوده است يا نه، متاسفانه اداره اسناد روسيه در اين باره کاملاً بسته عمل مي کند (و متاسفانه به دليل اينکه زبان روسي را نمي دانستم، قادر به مطالعه اسناد موجود هم نشدم). اما کمونيست ها تا مدت ها با اتحاديه ميهني کردستان عراق- بنا به اسناد فرانسه- هم پيمان بوده اند. ولي از 1970 تا 1979 روس ها ديگر سياست خاصي را در کردستان عراق دنبال نمي کردند و پس از انقلاب ايران هم پيگيري اين قضيه از سوي روس ها چندان جدي نبود و شايد نمي خواستند دل حکومت مرکزي ايران، ترکيه و عراق را به خاطر کردها برنجانند.

-در اين ميان جلال طالباني پس از انعقاد قرارداد الجزاير و شکست بارزاني مشغول انجام چه کاري بود؟

بارزاني به کرج آمد و نمي خواست تحت هيچ شرايطي دل شاه ايران را بشکند و در روزنامه اطلاعات هم گفت؛ «کار من تمام شد و خواست خدا بود که چنين شد.» اصرار هم بي فايده بود. ساواک هم اخطار خود را به بارزاني داده بود. وي فقط اصرار داشت براي معالجه به امريکا برود و البته بعدها هم رفت و با يکي دو خبرنگار مصاحبه کرد و گفت؛ «شاه و کيسينجر به کردها خيانت کرده اند.» طالباني هم در اين ايام در دمشق پايتخت سوريه اتحاديه ميهني کردستان عراق را تشکيل داد که از حمايت حافظ اسد هم برخوردار بود. نيروهاي پيوسته به طالباني هم توسط چريک هاي فلسطيني آموزش نظامي مي ديدند و البته اسناد انگلستان حاکي از آن است که قبل از حمايت حافظ اسد، طالباني به مسعود بارزاني پيام داده، اما وي نپذيرفته است چون عملاً طرفداران بارزاني فلج شده بودند. گرچه هواداران بارزاني معتقدند رهبري حزب را از 1976 به بعد همچنان حفظ کرده بودند، اما بنا به نظر کارشناسان سياسي تا 1991 لرزان بودند. گروهي هم معتقدند طالباني هنگام تشکيل حزب، نامه يي را توسط ابراهيم احمد به بارزاني در کرج روانه مي کند اما بارزاني با ديدن ابراهيم احمد آشفته مي شود و هيچ تمايلي به پاسخ نامه طالباني از خود نشان نمي دهد. هنوز هم توافق طالباني با سوري ها در پرده ابهام قرار دارد. (با رئيس بازنشسته اداره امنيت سوريه و همچنين مسوول وزارت کشور وقت آن زمان تقاضاي ملاقات کردم اما هر دو آنان اين ملاقات را نپذيرفتند و به نماينده طالباني در سوريه- عبدالرزاق کويي- نيز اظهار داشتند.)

-آقاي جلال طالباني چگونه متحد و هم پيمان جمهوري اسلامي شد؟

همان طور که اشاره کردم ايران از سال 1982 به بعد در تاسيس جبهه متحد معترضين عراقي تلاش کرد و بعدها در اواخر دسامبر 1986 کنفرانس همبستگي اپوزيسيون عراقي تشکيل شد که بعدها امريکا از 1991 به بعد از آن سود جست. در 10 اکتبر 1986، بمباران تاسيسات نفتي کرکوک با عمليات مشترک اتحاديه ميهني و سپاه پاسداران با موفقيت انجام شد و طالباني، سپاه را به کرکوک وارد کرد اما آن عمليات با سانسور شديد رسانه هاي امريکايي و غرب مواجه شد. 7 نوامبر 87 طالباني به ديدار هاشمي رفسنجاني و ولايتي رفت و با ذوالقدر قرارداد امضا کرد و در آن دوران آيت الله خامنه يي، هاشمي رفسنجاني، ميرحسين موسوي، آيت الله منتظري و... در نقش دادن سياست به آن قرارداد و اتحاد نقش داشتند و سوريه هم معترض به طالباني بود که چرا با ايران رابطه برقرار کرده است. در 13 مارس 88 ايران حلبچه 70 هزار نفري را تصرف کرد و قتل عام واحدهاي عراقي رخ داد و عراق هم در واکنش سريع در 16 و 17 مارس 88 به بمباران شيميايي آن شهر پرداخت و بيش از پنج هزار نفر در جهنمي سرد جان باختند و از بين رفتند که نشانه سبوعيت و بربريت صدام بود و طالباني با سفر به اروپا سعي در افشاي جنايت نسل کشي صدام داشت زيرا اروپا سکوت کرده بود. اما قاسملو در مصاحبه با روزنامه فرانسوي لوموند، بمباران حلبچه را مورد ترديد و انکار قرار داد که گويا چنين موضوعي صحت ندارد. کردها جبهه کردستاني تشکيل دادند و پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل در 18 ژوئيه 88 و اعلام آتش بس در 20 آگوست تا حد زيادي در فروپاشي حرکت مسلحانه کردهاي عراق تاثير داشت و 5 آگوست 88 باز هم ارتش عراق به کردستان حمله ور شد. شايد طالباني در آن دوران از سال 1979 تا 1989، سخت ترين روزهاي زندگي اش را شناخت. طالباني نشيب و فراز نزديکي به امام خميني(ره) در سال 1979، حمايت از قاسملو در برنامه مسلحانه عليه ايران در سال هاي 1981-1980 و سپس رها کردن ايران و نزديک شدن به صدام براي گفت وگو، اختلافات با بارزاني و سوسياليست ها، قطع کمک مالي سوريه و ليبي، اختلافات درون حزبي با تحريک نوشيروان مصطفي و توطئه ترور وي توسط ملا بختيار، دوران افشاي کمک مالي وي توسط منزر نقشبندي به حزب بعث و... را طي کرد. تا پايان دوران صدام نيز تاثير حزب بعث و ماموران و نفوذي هايش باقي بود. نيروهاي خودي کرد حزب اتحاديه ميهني، جاسوسي وي را نزد حزب بعث برده اند که بعدها اسناد بسياري از آنان در سال 2003 افشا شد و طنز تاريخ هم اينجاست که امروزه بعضي از آن چهره ها در کشورهاي مختلف حتي در مقام سفيرند يا شايد نماينده خاص طالباني و بعيد هم نيست که اقليم کردستان در فلان کشور. و نکته بامزه اينکه خود مخبر بعث بوده اند و امروزه خود را مدافع سينه چاک حقوق کردها يا مخالف سرسخت حزب بعث مي نامند که البته در جلد دوم فهرست اسامي آنان بنا به سندهاي حزب بعث براي ثبت در تاريخ ذکر شده است. طالباني اين فسادهاي سياسي و مالي را بهتر از هر کسي مي داند اما بنا به چه سياستي آنها را در آن کشورها و مشاغل نگه داشته است نمي دانم اما مي دانم که خوب سالوسان قدرت مسلط را تشخيص مي دهد و آينده نگر است و خود مدافع حقيقت و محکمه تاريخ.

-در مجموع جلد دوم کتاب «پس از 60 سال» حاوي چه مطالبي است؟

در اين جلد شامل معادلات پيچيده تاريخ سياسي کردستان عراق از 1967 تا 1989 است و به راستي حساس ترين بخش اين پروژه را بررسي مي کند. هرچند جلال طالباني از 1975 به عنوان رهبر حزب مطرح شده است، اما شاهد حوادث تلخي هم بوده است. البته جداي از مسائل مطرح شده خيانت، برادرکشي، نزاع دروني، اشتباه استراتژيک و ناآرامي در کردستان که در اين دو جلد بر اساس گفت وگوها و اسناد به تشريح آنان پرداخته شده است.

-و به عنوان سوال پاياني؛ در جلد دوم اين کتاب از چند منبع مطالعاتي استفاده شده است؟

حدود 930 کتاب و نشريه و مصاحبه و همچنين از حدود 650 سند- به ويژه در فرانسه و امريکا- استفاده شده است که البته ساختار جلد دوم کتاب نيز مانند جلد اول است و بسياري از سندها براي نخستين بار افشا مي شوند و اميدوارم براي تاريخ سرزمينم برگ سبزي ناقابل باشد.