مظفـر بقايـى
دكتر مظفّر بقائى كرمانى(1290ـ1366) يكى از بحث انگيزترين چهرههاى سياسى ايران، بوده است.
مظفّر، نخستين و تنها فرزند ذكور ميرزا شهاب، در چهارم تيرماه 1290 هش در شهرستان كرمان در خانوادهاى معتقد به «شيخيه» چشم به جهان گشود. خانواده وى داراى پيشينه سياسى بود. پدرش، ميرزا شهاب، از فعالان انجمنهاى مخفى وابسته به «لژ بيدارى ايران» در دوران محمدعلى شاه و پس از آن در كرمان بود و رهبرى سازمانى را به دست داشت كه «مجمع احياى نفوس» ناميده مىشد. او سپس رياست فرقه دمكرات كرمان را به دست گرفت. در دوره چهارم به نمايندگى مجلس شوراى ملى رسيد و خانوادهاش را به تهران برد و تا پايان عمر به مدت سيزده سال، در اين شهر اقامت گزيد. در اوايل سال 1301 هش ميرزا شهاب، به همراه سليمان ميرزا اسكندرى و عدهاى ديگر «حزب سوسياليست» را تأسيس كرد. به هنگام انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوى، ميرزا شهاب نمايندگى دوره پنجم مجلس را عهدهدار بود و در دوران سلطنت رضاشاه از نظر نيل به مقامات عالى سياسى، ترقى چندانى نكرد. وى در سال 1313، در 56 سالگى، از دنيا رفت. زندگى ميرزا شهاب تأثيرى ژرف بر روحيات مظفّر به جا گذاشت.
مظفّر در هجده سالگى با هزينه دولت، براى ادامه تحصيل، راهى فرانسه شد، براى اين كه بتواند از رساله دكترايش دفاع كند مىبايست تا اواسط سال 1318 در پاريس مىماند اما به علت قطع روابط دو كشور ايران و فرانسه، ناچار شد، در 27 سالگى به ايران بازگردد. ناتمام ماندن پاياننامهاش، موجب شد كه وزارت فرهنگ مدرك او را درجه ليسانسيه تعليم و تربيت ارزيابى كند. خدمت سربازى او نيز بر پايه همين ارزيابى با درجه ستوان دومى وظيفه، به اتمام رسيد.
بقائى توانست پس از شهريور 1320، در دوران رياست فرهنگ دكتر غلام حسين صديقى،
موفق به اخذ مدرك دكترا در رشته فلسفه گردد.
با رواج فعاليت احزاب سياسى در فضاى پس از شهريور 1320، بقائى به انجام فعاليتهاى حزبى پرداخت. او ابتدا به عضويت حزب «اتحاد ملى» در آمد و خزانهدار حزب شد. اين حزب
توسط سهامالسلطان بيات، سيد محمدصادق طباطبائى(از دوستان پدرش) و باقر كاظمى تشكيل شده بود. مدتى بعد، از اين حزب جدا شد و به عضويت «حزب كار» مشرفالدوله نفيسى درآمد و در روزنامه «پند»، نشريه اين حزب، مقالاتى نوشت. در سال 1323، به كمك سردار فاخر حكمت به رياست فرهنگ كرمان منصوب شد. فعاليت سياسى بقائى با تأسيس «حزب دمكرات ايران» توسط قوامالسلطنه، وارد مرحله جديدى شد. بقائى، به اين حزب پيوست و به سرعت رشد كرد و براى تأسيس و تصدى شعبه اين حزب از كرمان به مجلس پانزدهم راه يافت.
بقائى از سالهاى آغازين فعاليت سياسىاش، با حسن پاكروان(سرلشكر و رئيس بعدى ساواك) و مادر فرانسوىاش(امينه پاكروان) ارتباط نزديك داشت. اين ارتباط تا واپسين سالهاى زندگى اينان ادامه يافت. به اين حلقه دوستان، بايد عيسى سپهبدى و على زُهَرى را افزود. در اين ميان، پيوندهاى بقائى با عيسى سپهبدى، دوست دوران فرانسه او از اهميت ويژهاى برخوردار است. عيسى سپهبدى از سال 1932 م در پاريس به سر مىبرد و پس از بازگشت بقائى به ايران نيز بطور منظم با او مكاتبه داشت. اين مكاتبات، بيانگر ارتباط بسيار صميمانه اين دو است. زمان ورود سپهبدى به ايران مقارن با آغاز عمليات «بدامن» است كه توسط شاپور ريپورترهدايت مىشد. در اوايل سال 1326، ايستگاه سازمان اطلاعاتى آمريكا «CIA» در سفارت آمريكا در تهران داير شد. عمليات «سيا» در ايران در ظاهر تنها صبغه ضد كمونيستى داشت ومشتمل بود بر تشكيل شبكهاى براى تبليغ و ايجاد جنگ روانى به منظور تضعيف شوروى وحزب توده، مع هذا چنانكه حوادث بعدى ثابت نمود، هدف تكاپوى اطلاعاتى آمريكائيها در ايران تنها مقابله با نفوذ كمونيسم نبود. همزمان با ورود سپهبدى به ايران، رشد سريع بقائى آغاز مىشود. او در آذر 1326 عضو هيأت اجرائيه موقت حزب دمكرات ايران و دبير آن شد و به عضويت هيأت سرى تصفيه حزب دمكرات ايران درآمد. در اوايل سال 1326 دوره جديد روزنامه شاهد را منتشر كرد.
در دوران نخستوزيرى سپهبد حاجعلى رزمآرا، بقائى سرسختترين مخالف او بود و به همين دليل، دستگير و به يك سال زندان محكوم شد، ولى در دادگاه تجديد نظر تبرئه گرديد.
اين مخالفتها و محاكمههاى جنجالى، كه توسط مطبوعات آن زمان انعكاس وسيع مىيافت، شهرت بقائى را افزايش داد. بدينسان، بقائى در آستانه چهل سالگى به يكى از چند چهره درجه اول سياسى كشور تبديل شد. در اسفند 1329 رزمآرا به قتل رسيد. مدت كوتاهى بعدطرح ملى شدن صنعت نفت، تصويب شد. اين حوادث، در ارديبهشت ماه 1330 به تشكيل دولت دكتر محمّد مصدق انجاميد و اختلافات ميان ايران از يك سو و شركت نفت انگليس و
دولت بريتانيا از سوى ديگر به اوج خود رسيد. در اين دوران، بقائى به عنوان يكى از چهرههاى اصلى نهضت ملى شناخته مىشد. از جمله، بقائى در نطقى در مجلس، خود را به عنوان «مراقب و محافظ دكتر مصدق» مطرح نمود. در اين دوران بقائى با خليل ملكى همكارى نزديكى را آغاز كرد.
ملكى از رهبران حزب توده بود كه در سال 1326 انشعاب گستردهاى را از اين حزب، سازمان
داد و منادى مشى سوسياليستى مستقل از مسكو شد. اين مشى، بعدها به نام «نيروى سوم»
شهرت يافت. پس از مدتى، ملكى به اتفاق هوادارانش به «سازمان نگهبانان آزادى»، به رهبرى بقائى پيوست و در اواخر ارديبهشت 1330 به اتفاق بقائى، «حزب زحمتكشان ملت ايران» را تأسيس كرد. روزنامه شاهد ارگان اين حزب شد. «سازمان نگهبانان آزادى» و سپس «حزب زحمتكشان ملت ايران» با بهرهگيرى از تجارب سازمانى و تئوريك ملكى و دوستانش توانست در بين روشنفكران و كارگران نفوذ كند. حزب زحمتكشان كه تنها سازمان متشكل عضو جبهه ملىايران به شمار مىرفت، نقش اصلى را در مقابله با نفوذ حزب توده به عهده گرفت. مقابله اين دو حزب، حوادث خشونتآميزى آفريد كه در نهايت نهضت ملى ايران را تضعيف نمود. از اوايل سال 1331 بقائى به تدريج مخالفتهائى عليه دولت دكتر محمّد مصدق ابراز مىداشت.
مخالفت بقائى با مصدق مدتها قبل از سال 1331 شروع شده بود. در اين زمان در حزب زحمتكشان بر سر مسأله مصدق دو ديدگاه پديد آمد:
ديدگاه بقائى كه دوران همكارى با مصدق را پايان يافته مىديد و ديدگاه ملكى كه به تداوم
همكارى با مصدق تمايل داشت. از 26 تيرماه 1331 مواضع بقائى در اين زمينه علنى شد. در
اين روز مصدق استعفاى خود را روى ميز كارش گذاشت و شاه، احمد قوام را به جاى او منصوب نمود. در همين روز، دكتر عيسى سپهبدى توسط بقائى با قوام ديدار كرد. خليل ملكى و همراهانش از اين ملاقات مطلع شدند و خواستار آن گرديدند كه مضمون گفتگوهاى سپهبدى با قوام به اطلاع اعضاى حزب برسد. بقائى ابتدا تمارض كرد و در بيمارستان خصوصى «رضانور» بسترى شد. پزشك وى اعلام كرد كه كسى حق ملاقات با بقائى را ندارد. به دليل تمارض بقائى، رسيدگى به مسأله تا مهرماه 1331 به تعويق افتاد. در اين زمان مخالفت بقائى با نهضت ملىكاملاً آشكار شد. در 20 مهرماه 1331 جلسه حزبى تشكيل شد و بقائى كه مىكوشيد از پاسخگوئى طفره رود، با عصبانيت جلسه را ترك و از حزب استعفا نمود و در خانه نشست. سپس هواداران او، در عصر 22 مهرماه 1331، به دفتر حزب ريختند و طرفداران ملكى را، پس از ضرب و شتم، بيرون رانده و بقائى را از منزل به مركز حزب آوردند و در اجتماعى، دوازده نفر از اعضاى حزب را اخراج كردند. بقايى در اعلاميهاى، كه در روزنامه شاهد منتشر شد، علت اخراج خليلملكى را كمونيست بودن او عنوان كرد. در پى اين اطلاعيه، حزب زحمتكشان به دو گروه منشعب شد. حزب زحمتكشان ملت ايران به رهبرى بقائى و حزب زحمتكشان ملت ايران «نيروى سوم» به رهبرى خليل ملكى. در اين دوران، بزرگنمائى خطر كمونيسم در ايران خطاصلى تبليغاتى بقائى و همكارانش را تشكيل مىداد. اين تبليغات، بهانهاى براى دخالتهاىبعدى قدرتهاى غربى بود. اين درست است كه حزب توده در برخى مناطق شهرى از نفوذى قابل اعتنا برخوردار شد و چنانكه بعدها آشكار شد، در صفوف نيروهاى مسلح نيز رسوخ كرده بود، ولى در ارزيابى ميزان اين نفوذ و قدرت حزب توده، به شدت اغراق مىشد. هم دكتر مصدق و هم آيتاللّه كاشانى به بزرگنمائى نقش حزب توده در آن زمان به عنوان يك ترفند تبليغاتى امپرياليستى توجه داشتند.
در 30 مهرماه 1331 دكتر حسين فاطمى، وزير امورخارجه دولت مصدق در يادداشتى به
سفارت انگليس، قطع روابط سياسى ايران با آن دولت را اعلام نمود. به دنبال اين اقدام، فعاليت مخالفان دولت شدت گرفت. دكتر بقائى يكى از رهبران اصلى مخالفان بود. در ماجراى نهم اسفند 1331 نيز، بقائى بار ديگر حمايت علنى خود را از شاه اعلام كرد. در اين روز شاه، به توصيه مصدق، قصد داشت همراه همسرش، ثريا اسفنديارى، از ايران خارج شود. مصدق، براى خداحافظى به كاخ مرمر رفت. مخالفان خروج شاه از ايران به طرف كاخ حركت كردند. رهبرى اين جمعيت با گروهى از سلطنتطلبان و افسران اخراجى ارتش بود كه خود را فدائى شاه عنوان مىنمودند و در واقع يك توطئه سازمان يافته را عليه دولت مصدق هدايت مىنمودند. آنان در بيرون كاخ، شعار مرگ بر مصدق سر دادند، مصدق در اين زمان از كاخ خارج شده و به قصد منزل حركت كرد. به دنبال آن عدهاى از شعار دهندگان به طرف خانه مصدق حركت كردند. اين گروه پس از در هم شكستن مقاومت محافظان خانه نخستوزير، در خانه را خرد كردند، وارد منزل شدند، ليكن مصدق از راه پشتبام، خانه را ترك كرده بود. اين عمليات سبب شد كه محمدرضا پهلوى از مسافرت خود صرف نظر كند. در اين عمليات، بقائى آشكارا به سود شاه موضع گرفت و افراد او در حمله به خانه مصدق شركت داشتند.
در اوايل سال 1332، عمليات عليه نهضت ملى شدت گرفت. در اول ارديبهشت، سرتيپ محمود افشارطوس، رئيس كل شهربانى دولت مصدق، ربوده شد. شش روز بعد، جسد افشارطوس در تپههاى «لشكرك» كشف گرديد. در 12 ارديبهشت، فرماندارى نظامى تهران
اعلام كرد كه بقائى و زاهدى در اين جنايت دست داشتهاند و تصميم به قتل نيز در خانه بقائى و توسط او گرفته شده است. گفته مىشد قاتلان قصد داشتند وزراى خارجه و دفاع را نيز بكشند و بقائى را نخستوزير كنند. سالها بعد در تاريخ 27 مه 1985 (6 خرداد ماه 1364) برنامهاى درباره نقش انگلستان در زمينهچينى كودتاى 28 مرداد و قتل سرلشكرمحمود افشارطوس در كانال چهار تلويزيون لندن پخش گرديد كه گويى برخى واقعيات اين جريان بود. در اين برنامه يكى از عوامل سازمان اينتليجنس سرويس «MI-6» انگلستان بىآنكه چهرهاش نشان داده شود، اظهار كرد، افشارطوس به دست اينتليجنس سرويس ربوده شده و به قتل رسيد، وى چند تن از امراى بازنشسته ارتش به رهبرى سرلشكر فضلاللّه زاهدى و دكتر مظفّر بقائى و برادران رشيديان را عامل اجراى اين جنايت معرفى و هدف از قتل افشارطوس را بالا بردن روحيه مخالفان دولت مصدق و تهديد طرفداران آن دانست. در ارديبهشت 1332 وزارت دادگسترى از مجلسين تقاضاى سلب مصونيت پارلمانى بقائى را به دليل مشاركت او در قتل سرتيپ افشارطوس نمود. بقائى و على زهرى نماينده مجلس هفدهم و دوست نزديك بقائى، در مجلس متحصن شدند و وابستگان دربار در مجلس مانند شمس قناتآبادى، براى جلوگيرى از دستگيرى و محاكمه بقائى، با جنجال، مانع از سلب مصونيت پارلمانى او شدند. در روزهائى كه لايحه سلب مصونيت از بقائى مطرح بود، على زهرى دولت را استيضاح كرد. اين امر سبب شد كه دولت از اكثريت مجلس كه هوادارش بودند، بخواهد كه استعفا كنند و سپس مجلس هفدهممنحل گرديد. در 25 مرداد ماه 1332 بقائى و زُهَرى دستگير شدند و به زندان عشرتآباد انتقال يافتند. زهرى فرداى آن روز آزاد شد ولى بقائى تا كودتا و سقوط دولت مصدق در زندان بود. در همين رابطه گفتنى است كه در اسناد شخصى به دست آمده از منزل دكتر بقائى، مجموعهاى از نامههاى فردى به نام «حسين خطيبى» موجود است كه واجد اهميت فراوان تاريخى مىباشد. حسين خطيبى از دوستان نزديك بقائى بود كه در عين حال، با محمدرضا پهلوى و اردشير زاهدى نيز ارتباط نزديك داشت. اسناد موجود، آشكار مىكند كه خطيبى حداقل از سال 1329 در رأس يك سازمان مخفى اطلاعاتى قرار داشت كه در حزب توده داراى عوامل نفوذى بود و با عناصر برجسته اطلاعاتى ارتش پهلوى و در رأس آنها حسن ارفع، حسن اخوى و حبيباللّه ديهيمى مرتبط بود. اين سازمان، به ظاهر در رهبرى عالى بقائى قرار داشت و خطيبى، خود را تابع بقائى وانمود مىكرد اما كاوش بيشتر نشان مىدهد كه خطيبى در عمليات خود كاملاً مستقل بود و سازمان او بخشى از شبكههائى است كه در ارتباط باسرويسهاى اطلاعاتى غرب و محمدرضا پهلوى قرار داشتند.
حسين خطيبى در روز 30 ارديبهشت 1332 توسط مأموران فرماندارى نظامى دولت مصدق به اتهام كارگردانى عمليات قتل افشارطوس دستگير شد. او در زندان بطور منظم با بقائى مكاتبه پنهانى داشت. در اين زمان، حسن پاكروان، دوست صميمى بقائى و خطيبى، رئيس ركن دوم ستاد ارتش بود. خطيبى در اين نامهها مأموران انتظامى مصدق را به شكنجههاى قرون وسطائى عليه خود و ساير متهمان قتل افشارطوس متهم مىكرد و بدينسان به كمك بقائى، كارزار گسترده تبليغاتى، در مجلس و مطبوعات، به سود او جريان يافت. خطيبى در اين نامهها طرح توطئه موهوم كودتاى مصدق عليه كاشانى، مكى، بقائى و غيره را افشا مىكند. قابل تصور است كه بقائى اين نامهها را در اختيار آيتاللّه كاشانى قرار مىداد و بدينسان تعارضهاى آن زمان به سوى روياروئى محتوم سوق مىيافت.
در ماجراى كودتاى 28 مرداد 1332 نيروهاى دكتر مظفّر بقائى از زمره افرادى بودند كه به خانه مصدق حمله بردند. در واقعه 28 مرداد شعبان بىمخها و دار و دسته چاقوكشان بقائى نقش عمدهاى داشتند. مطبوعات پس از كودتا، بقائى را يكى از رهبران «قيام ملى» عليه دولت دكتر مصدق عنوان مىكردند. علت ناكامى بقائى در تصدى مناصب عالى دولتى را بايد در ارزيابى دقيق مأموران اطلاعاتى غربى از شخصيت بقائى جستجو كرد. براى نمونه، مأموران اطلاعاتى آمريكا بقائى را فردى «متلون، زيرك و هوچى» مىشناختند و به همين دليل به وى اعتماد نداشتند. بقائى سرخورده از ناكامى سياسى، سخنانى عليه زاهدى بيان داشت كه منجر به تبعيد محترمانه او به زاهدان شد. در زمان تبعيد، توسط دربار هر هفته برايش گوشت، ميوه و ساير وسايل رفاهى فرستاده مىشد. در اسناد لانه جاسوسى هم اشاره به اين امر شده است. در آذر ماه 1334 بقائى از زاهدان به تهران بازگشت. او همزمان با دستگيرى سيد مجتبى نواب صفوى و سران جمعيت «فدائيان اسلام» به اتهام مشاركت در قتل رزمآرا بازجوئى شد ليكن تبرئه گرديد. از فعاليتهاى بقائى در سال 1335 مىتوان به سخنرانىهاى مهيج وى در دفاع از تقسيم اراضى اشاره كرد. در اين زمان صحنه سياست ايران شاهد حضور دو حزب فرمايشى «مردم» به رهبرى اسداللّه علم و «مليون» به رهبرى منوچهر اقبال بود. در همين ايام بقائى سخنانى در جمع اعضاى حزب زحمتكشان ايراد كرد. تقسيم اراضى و شعارهائى نظير آن، سناريو جديد آمريكا براى گسترش دايره نفوذ خود در ايران و كشورهاى مشابه بود.
در سال 1336 بقائى ديگر يك چهره سياسى معروف به شمار نمىرفت. در واقع از اين زمان
حيات سياسى بقائى به شكل پوشيده درآمد. در سال 1339 بقائى با شاه ملاقات كرد و پس از مذاكراتى به وى اجازه داده شد كه در انتخابات مجلس شركت كند و بدين ترتيب با اشاره دربار، بقائى از كنج عزلت خارج شد و اجازه يافت كه در انتخابات مجلس بيستم فعالانه وارد گود شود.
چنين بود كه در انتخابات مجلس بيستم، بقائى «سازمان نگهبانان آزادى» را تشكيل داد و بار ديگر كار خود را آغاز كرد. در مجموعه اسناد به دست آمده از منزل بقائى طرحى موجود است كه در اين زمان بقائى براى تجديد فعاليت سياسى خود تنظيم كرده است. اين طرح كه نسخه اصلى آن به خط فرد ناشناسى است و توسط بقائى اصلاحات مختصرى در آن صورت گرفته و سپس تايپ شده، به روشنى گوياى اهداف تكاپوى بقائى در اين دوران است. مطالب مندرج و بويژه درخواستهاى بقائى روشن مىكند كه اين طرح، كه نام مخاطب بقائى در آن مندرج نيست، براى ارايه به مقامات عالى تصميم گيرنده تنظيم شده است. در تابستان 1339 انتخابات مجلس بيستم برگزار شد. در اين انتخابات، تقلب صورت گرفت كه منجر به ابطال آن شد. بقائى در اواخر مرداد ماه، اجازه يافت كه يك راهپيمائى را سازمان دهد، ليكن دو هفته بعد به علت انتشار اعلاميه عليه دولت وقت دستگير و محاكمه شد. او در دادگاه، حملات شديدى به مصدق كرد. رأى دادگاه، برائت بقائى بود اما به زودى، در خردادماه 1340، در دادگاه ديگر به دو سال زندان تأديبى محكوم شد ولى در دادگاه تجديد نظر تبرئه گرديد. او در اين دادگاه نيز به مصدق حمله و اعلام كرد كه تاكنون چند بار تاج و تخت شاه را نجات داده است.
يكى از عرصههائى كه مكتب بقائى بيشترين تأثير را در آن بر جاى نهاد، تاريخنگارى دوران
نهضت ملى شدن صنعت نفت بود كه به ايجاد تقابلى تند و مطلقگرايانه ميان نقش تاريخى دو رهبر نامدار آن، آيتاللّه سيدابوالقاسم كاشانى و دكتر محمّد مصدق، انجاميد. اين امر تا حدود زيادى بازتاب تعارضهاى سياسى روز بود. به عبارت ديگر، تاريخنگارى حوادث سالهاى نهضت ملى به عرصهاى پر تنش بدل شد. امروزه به نظر مىرسد كه اين وضع تا حدودى دگرگون شده و فضائى مناسب پديد آمده تا به دور از تعارضهاى بالفعل سياسى، حوادث دهههاى گذشته مورد بازبينى و تحليل واقع گرايانه قرار گيرد. اگر چنين نيت و غرضى در كار باشد، اسناد مفصل موجود در پروندههاى ساواك، دستمايهاى غنى و راهگشا خواهد بود.