مطبوعات ايران در دوره رضاشاه

با كودتاي رضاخان فصل تازه‌اي از دوران سياه سكوت آغاز شد كه تا شهريور 1320 ادامه يافت. در اين دوره، سايه‌ي ارعاب و وحشت رضاخاني نه تنها بر دستگاه سياسي ـ نظامي كه در حوزه‌ي انديشه نيز سنگيني مي‌كرد. زماني كه رضاخان در تلاش بود تا ضمن سلطه و كنترل كامل بر فرهنگ و سنن جامعه آن را به گونه‌اي دلخواه شكل دهد، با بسط مباني تئوريك و قلمرو علمي مدرنيته، ايمان و معنويت مردم را به چالشي نابرابر فراخواند. اين سلسله اقدامات، از كشف حجاب تا مجالس خطابه و عزاداري را در بر مي‌گرفت. به علاوه، از آن جا كه در پي واكنش‌هاي مطبوعات، قدرت اين نهاد براي رضاخان معلوم شده بود، كوشيد تا اين رسانه را به عنوان ابزار تبليغ و تحكيم دولت استبدادي درآورد. از اين رو،‌آن دسته از مطبوعات كه در راستاي رسالت خويش با نقادي هيئت حاكمه، نقش تاريخي خود را رقم مي‌زدند، مشمول سانسور و توقيف شدند. البته روند سانسور از دوران وزارت جنگ آغاز و تدريجاً به موازات رشد قدرتش شديدتر گرديد، به طوري كه در ايام سلطنت، مطبوعات مطلقاً يك سويه، جهت‌دار، و دولتي بودند و فضاي تك‌صدايي بر مطبوعات كشور حاكم بود. اگر با سيري كوتاه مطبوعات اين دوره را مورد مداقه قرار دهيم، خواهيم ديد كه دوره‌ي وزارت جنگ، دوره‌ي نخست‌وزيري و دوره‌ي سلطنت رضاخان هر كدام به مثابه حلقه‌اي از فرايند سانسور مطلق قلمداد مي‌شود كه به اختصار به آنها مي‌پردازيم.

1.دوره‌ي وزارت جنگ

آن گاه كه در شب 20 فوريه 1921 (1299 شمسي) كودتاي سوم اسفند صورت گرفت، ايران و به تبع آن مطبوعات، وارد عهد جديدي گرديدند.در اين برهه سيد‌ضياء عضو مؤثر سياسي كودتا ـ‌كه تا سال‌هاي قبل، براي آزادي مطبوعات مبارزه مي‌كرد! ـ به مدد اين پيش‌آمد، به نخست‌وزيري رسيد. او بر خلاف رويه‌ي قبلي و يا شايد تحت تأثير رضاخان، دستور توقيف جرايد را صادر كرد و نيز عده زيادي از روزنامه‌نگاران را به بند كشيد. 1 به طوري كه جز روزنامه‌ي ايران، روزنامه‌ي ديگري انتشار نيافت. مدير اين روزنامه مي‌نويسد: «حكومت كودتا در يكي، دو روز، همه سرجنبانان را دستگير كرد ... پس معلوم شد كه اين حركت يك حركت حزبي و مرامي و مسلكي نبوده است، بلكه مراد آن بود كه در ايران سرجنباني كه بتواند حرف خودش را بزند، يا لايحه‌اي بنويسد باقي نماند... قرار بود مؤسس كودتا همه جرايد را ببندد و تنها روزنامه ايران را كه مديرش من بودم باقي بگذارد و ماهي هزارتومان به روزنامه كمك كند و من و ايشان دست به دست يكديگر بدهيم. اين پيشنهاد روز قبل از نشر بيان نامه آقاي سيد‌ضياءالدين و تشكيل دولت از طرف خود ايشان... به من شد و من به دلايلي نپذيرفتم.» 2
در اين ميان با نخست‌وزيري سيد‌ضياء، رضاخان نيز كه مقام وزارت جنگ را احراز كرده بود، برنامه‌اش را با هوشياري كامل به پيش مي‌راند. او خوب مي‌دانست كه روزنامه‌نگاري و مطبوعات مهمتـرين و بلكه مشخص‌ترين وسيله‌ي نفوذ و تحصيل قدرت سياسي در ايران آن روز محسوب مي‌شد، لذا براي رسيدن به جايگاه مورد نظر، نگاه خويش را به اين زاويه معطوف كرد. بدين ترتيب، نخستين برخورد ميان رضاخان و مطبوعاتيان در اولين سالگرد كودتاي 1299، هنگامي رخ داد كه شماري از روزنامه‌ها به انتقاد از كودتا و دست‌اندركاران آن پرداختند و جوياي مسبب اصلي كودتا شدند. 3 اين موضع‌گيري مطبوعات، شديداً وزير جنگ را برآشفت تا آن جا كه در سوم اسفند 1300 اعلاميه‌اي منتشر كرد و خود را مسبب اصلي كودتا خواند و صريحاً به روزنامه‌نگاران هشدار داد كه چنانچه روزنامه‌اي مطلبي را در اين زمينه منتشر كند، مدير و نويسنده‌ي آن را مجازات خواهد كرد.
در پي انتشار اين اعلاميه، مطالبي در مطبوعات كشور از جمله روزنامه‌ي نجات ايران در رد اولتيماتوم نگاشته شد، و همين كار باعث شد كه بار ديگر ، سردار سپه در تاريخ 17 اسفند 1300 ابلاغيه‌ي شديد‌اللحني صادر نمايد و در آن تهديد كند كه بعدها قلم مخالفين را مي‌شكنم و زبان مي‌برم. 4 هر چند پس از اين اقدام، حكومت نظامي عرصه را بر اهل قلم تنگ و تاريك ساخت؛ با وجود اين، گروهي از روزنامه‌نگاران بي‌باك، نه تنها خاموش ننشستند بلكه اقدامات سركوب‌گرايانه‌ي سردار سپه را مورد اعتراض قرار دادند. اما از آن‌جايي كه آنها فاقد هرگونه امنيت جاني بودند، به ناچار به همراه عده‌ي ديگري از آزاديخواهان و منتقدين سردار سپه، در سفارت روس متحصن شده، عليه وي شروع به فعاليت نمودند.
اين تحصن اگر چه به بار ننشست، ليكن رضاخان را نسبت به تأثير و نفوذ مطبوعات هوشيار كرد. از آن به بعد او كوشيد به نحوي از انحاء ـ خصوصاً با توسل به تهديد و تطميع تعدادي از مديران ـ جرايد را به سوي خود جلب نموده، آن‌گاه به مدد آنها به قبضه قدرت بپردازد.
از جمله وقايعي كه حساسيت رضاخان را نسبت به مطبوعات نشان مي‌ دهد، واكنش وي به مندرجات روزنامه‌ي «حقيقت» درباره‌ي اختلاس‌هاي سردار اعتماد، رئيس قورخانه و انتقاد و اعتراض به سوءاستفاده افسران از موقعيت خود مي‌باشد. با توجه به اين اعتراض و انتقاد، رضاخان از رئيس‌ الوزرا خواست تا روزنامه‌ي مزبور را توقيف كند. او به مشيرالدوله (رئيس‌الوزرا) پيغام داد كه يا روزنامه حقيقت را توقيف كنيد يا مي‌سپارم كه ديگر به دربار راهتان ندهند. مشيرالدوله هم كه بجز كناره‌گيري راهي در مقابل خود نمي‌ديد، استعفا داد. 5
به هر حال، مداخلات فزاينده‌ي رضاخان در تمامي امور كشور، بار ديگر باعث شد تا مطبوعات، دوره‌ي اعتراضات جديدي را عليه او شروع كنند. اين واكنش سبب شد تا برخي از روزنامه‌نگاران از جمله فلسفي، مدير حيات جاويد؛ حسين صبا، مدير ستاره‌ي ايران؛ هاشم ‌خان محيط، مدير روزنامه‌ي وطن مورد ضرب و شتم شديد قرار گيرند.
به دنبال اين اعمال غير قانوني،‌آيت‌الله مدرس طي سخناني قلمرو و اختيارات مجلس را در خصوص عزل پادشاه، رئيس‌الوزرا، و وزير جنگ ترسيم نمود. نطق شجاعانه‌ي مرحوم مدرس، دگربار قوتي تازه به دست‌اندركاران مطبوعات داد؛ به طوري كه موج تهاجمات مطبوعات مخالف، عليه رضاخان به راه افتاد، و اين تهاجمات به حدي بود كه سردار سپه را وادار به استعفا كرد.
سردار سپه، پس از استعفا، با مانورهاي متقلبانه وانمود كرد كه وجود او براي اثبات وامنيت كشور لازم و ضروري است. با توجه به اين اقدامات، محمد‌حسن ميرزا وليعهد و قوام‌ السلطنه از رضاخان خواستند كه در مجلس حاضر شود و متعهد گردد كه بعد از اين، مطابق قانون اساسي رفتار نمايد. به اين ترتيب، براي نخستين بار سردار سپه در مجلس حاضر شد و ضمن نطقي به خواسته‌هاي نمايندگان تن در داد. 6
اين شكست رضاخان ـ‌كه وي آن را از تحريكات قوام مي‌دانست ـ منجر به تحولاتي در سياست‌هاي وي گرديد كه از آن جمله كنار آمدن با فراكسيون سوسياليست مجلس به رهبري سليمان‌ميرزا اسكندري بود. در پي اين اتحاد، روزنامه‌هاي وابسته به سوسياليست‌ها و سردار سپه، قوام را مورد حمله قرار دادند. قوام نيز بار ديگر به تصويب طرح قانون هيئت منصفه‌ي مطبوعات در مجلس پاي فشرد، ليكن مجلس در اين باره اقدام قابل توجهي انجام نداد. بدين مناسبت،‌جمعي از روحانيون در برابر مطبوعات هتاك و وابسته به سردار سپه مواضعي را اتخاذ نمودند كه در نتيجه، دكان‌ها بسته شد و ‌عده‌اي از روحانيون در مسجد جامع اجتماع كردند. تحصن علما از چند جهت تبليغات مثبتي در پي داشت: نخست‌ اين كه قانون هيئت منصفه‌ي مطبوعات در چهارده ماده به تصويب رسيد، دوم آن كه مميز مطبوعات در وزارت معارف تعيين شد. 7 به هر روي، رضاخان به مدد مطبوعات وابسته به خود همچون كوشش، تجدد، ناهيد و گلشن درصدد بود تا افكار عمومي را عليه قوام تحريك نموده،‌بستر نخست‌وزيري خويش را فراهم آورد.

2.دوره‌ي نخست‌وزيري

رضاخان در دوره‌ي نخست‌وزيري نيز همچون گذشته از مطبوعات استفاده‌ي ابزاري مي‌نمود. او به واقع دريافته بود كه روزنامه مهم‌ترين وسيله‌اي است كه مي‌تواند موجبات شكست يا پيروزيش را فراهم سازد. از اين رو، به انحاي مختلف مي‌كوشيد تا تمامي جرايد را با خود هم‌صدا سازد. او طبق عادت هميشگي از طريق مطبوعات فرمايشي و وابسته به خود، موج گسترده‌اي از تبليغات جهت‌دار را عليه احمد‌شاه آغاز كرد و وانمود ساخت كه مردم خواهان جمهوري هستند، اما هوشياري مدرس، بار ديگر خواب را از چشم رضاخان ربود. مدرس با بسيج اقليت در داخل مجلس و مردم و روحانيون در خارج، شروع به مقابله با جريان جمهوري رضاخاني كرد. اين مخالفت باعث شد تا جرايد همچون گذشته به دو دسته تقسيم شدند: يك گروه آنها كه از ترس زور، طرفدار سردار سپه و جمهوري قلابي او بودند، و دسته‌ي ديگر با اقليت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه عليه جمهوري، متفق بودند.
يكي از جرايد مخالف جمهوري سردار سپه، روزنامه‌ي فكاهي «قرن بيستم» به مديريت ميرزاده‌ي عشقي بود، كه او نيز سرانجام، پس از سانسور شماره‌هايي از اين روزنامه،‌ به دستور رضاخان ترور گرديد. پس از اين واقعه، مرحوم مدرس به روزنامه نويساني كه خود را طرفدار وي مي‌شمردند، پيشنهاد نمود كه در مجلس شوراي ملي، تحصن كنند و براي كسب امنيت و مصونيت قانوني مداخله مجلس را تقاضا كنند؛ در نتيجه، عده‌اي از روزنامه‌نگاران مخالف در مجلس تحصن كردند. اين تحصن مدتي نزديك به سه ماه طول كشيد تا اين كه با ورود تيمورتاش به كابينه، وي با زعماي اقليت مجلس وارد مذاكره شد و در پايان كار، سردارسپه خود شخصاً به مجلس آمده، با مديران جرايد به گفت و گو نشست. 8
رحيم‌زاده صفوي نيز به نمايندگي از جانب مديران جرايد، خواسته‌هاي آنان را كه اكثراً در ارتباط با امنيت جاني‌، حقوقي و مصونيت قانوني بود، به تفصيل بيان نمود. هر چند تحصن پايان يافت، ولي سه روز بعد از آن، رحيم‌زاده صفوي دستيگر و چون فراكسيون اقليت تهديد به استيضاح دولت نمود، با مداخله‌ي تيمورتاش آزاد شد. 9
به هر حال، با توجه به نقش و كاركرد فزاينده‌ي وسائل ارتباط اجتماعي، به ويژه مطبوعات در اين دوره و درك و فهم اين مهم از سوي رضاخان ـ كه همواره كانون تهديدي براي او به شمار مي‌آمد ـ باعث شد كه به دستور نخست‌وزير، تمامي جرايد اقليت به محاق توقيف افتد و بار ديگر، حلقه‌ي تنگ‌تري از سانسور پديد آمد.

3. دوره‌ي سلطنت

با آغاز سلطنت رضاشاه در سال 1304 (ه‍. ش) حلقه‌ي نهايي سانسور مطبوعات كامل شد و استبداد قبل از مشروطه، به نوعي شديد‌تر، در جامعه حكمفرما شد. در آن هنگام هيچ روزنامه‌اي جرأت نداشت عليه حكومت كوچكترين انتقادي داشته باشد؛ به طوري كه مي‌توان گفت، حتي به كار بردن واژه‌ي كارگر در مطبوعات جرم تلقي مي‌شد؛ چه آن كه به تعبير حاكميت، كارگر وسيله تبليغ كمونيسم بود. 10
بنابراين،‌تنها روزنامه‌هايي چاپ و منتشر مي‌شدند كه توجيه‌گر نيات و اهداف حكومت بودند.
در اين مقطع، هر چند اثري از مطبوعات مخالف يافت نمي‌شد، ليكن حساسيت رضاشاه نيز نسبت به مندرجات و مطالب روزنامه‌ها فزوني يافت و پايه‌هاي قدرتش محكم شد. به همين منظور نيز وظيفه‌ي نظارت بر امور مطبوعاتي به شهرباني واگذار گرديد. البته، بايد اذعان نمود كه تا قبل از اين اقدام، سانسور مطبوعات به عهده‌ي مديران و سردبيران بود. آنها با سپردن تعهدنامه‌ خود اين كار را به عهده داشتند. 11 اما پس از مدتي شهرباني خود رأساً كار سانسور را بر عهده گرفت و كليه‌ي مديران جرايد مجبور شدند، براي درج هرگونه مطلبي در آغاز اجازه بازرسي مطبوعات را كسب نمايند. 12 در اين دوره بسياري از جرايد به دليل چاپ شعر و يا حديثي كه احياناً از آن معناي مخالفي برداشت مي‌شد، تعطيل شدند. 13
به همين دليل، كمتر روزنامه‌اي را مي‌توان سراغ گرفت كه در اين دوره حداقل يك بار توقيف نشده باشد،‌ به علاوه همين شرايط در خصوص مطبوعات خارج از كشور كه مضامين آنها به امور ايران مرتبط مي‌شد نيز صادق است. رضاخان از طريق نمايندگان سياسي ايران در كشورهاي خارجي، دامنه‌ي سانسور مطبوعات را گسترش داده بود. چنانچه مطلبي بر خلاف ميل و منافع حكومت در يكي از روزنامه‌هاي خارجي به چشم مي‌خورد، حكومت ايران، در جهت تكذيب و يا تقاضاي توقيف و محاكمه مدير روزنامه، و يا حتي قطع روابط اقدام مي‌نمود. به طوري كه به دليل مندرجات مجله فكاهي «اكسلسيور» فرانسه، رابطه ا يران را با آن كشور قطع نمود. 14
به هر روي، تنها مطبوعاتي ماندند كه در جهت ثبات و تحكيم پايه‌هاي استبداد رضاخاني حركت مي‌كردند. پس از سلطه‌ي كامل سانسور و سايه‌ي سنگين سكوت در عرصه‌ي مطبوعات داخلي و خارجي مربوط به اوضاع ايران و نيز سركوب ايلات و عشاير، همچنين حذف رجال قدرتمند و ذي‌نفوذ كشور، گام بعدي استبداد در پيشبرد پروژه‌ي تكميل ديكتاتوري برداشته شد. حذف مذهب و روحانيت،‌هدف اصلي اين اقدام بود. زيرا او خوب مي‌دانست دو مقوله‌ي مذهب و روحانيت، ‌از اصلي‌ترين موانع بازدارنده‌‌اي است كه بر سر راه او قرار دارند. لذا در كنار اقدامات عملي چون بر كنار داشتن روحانيون از اداره‌ي امور مردم، از طريق ايجاد محدوديت در برگزاري مراسم مذهبي، كوشيد با بهره‌گيري از روشنفكران غربزده و از طريق ترويج و نشر مظاهر پوسته‌اي تمدن غرب در قالب ادبيات، مطالب درسي، و يا از طريق ترويج لباس و مد غربي، به تدريج سنت‌‌هاي فكري و رفتاري جامعه ايران را كه براساس مذهب شكل گرفته بود، متحول سازد؛ زيرا انتظار داشت با رنگ باختن و سست شدن اعتقادات مذهبي جامعه، از نفوذ و قدرت حاملان و مروجين مذهب نيز در جامعه كاسته شود. 15 پس از اين رهگذر، از مطبوعات به عنوان ابزار تبليغاتي براي نيل به اهداف، مدد گرفته شد. اين دوره كه شروع رواج برخي مجلات سبك و سرگرم كننده نيز بود، تا شهريور 1320 به طول انجاميد و بار ديگر با سقوط استبداد،‌ مطبوعات ايران توانستند تا مدتي در فضاي نسبتاً آزادتري انتشار يابند.

پي نوشتها :

1. حميد مولانا، سير ارتباطات اجتماعي در ايران، دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي، تهران، 1358، ص 197.
2. ملك‌الشعراي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، ج 2، اميركبير، تهران، 1371، ص 10.
3. عبدالرحيم،‌ ذاكرحسين، مطبوعات سياسي در عصر مشروطيت، دانشگاه تهران، تهران، 1370، ص 86.
4. همان، ص 87.
5. ملك‌الشعراي بهار، پيشين، ج1، ص 209.
6. همان، ص 241.
7. همان‌، ص 246.
8. عليرضا روحاني، اسنادي درباره‌ي وضعيت مطبوعات در عصر رضاخان، فصلنامه‌ي گنجينه اسناد، شماره‌ي 29 و 30، بهار و تابستان 1377، ص 105.
9. همان.
10. عبدالرحيم ذاكر حسين، پيشين، ص 119.
11. عليرضا روحاني، پيشين، صص 117، 118.
12. همان، سند شماره 1 / 8، صص 110 و 111.
13. همان، سند شماره 9، ص 111.
14. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، نشر البرز، تهران، 1373، ص 46.
15. عليرضا روحاني، پيشين، سندهاي شماره 21، 22، 23، صص 120 و 121.