مرورى بر حادثه «بلواى نان» در ۱۷ آذر ۱۳۲۱

• سابقه
در مردادماه ۱۳۲۱ وقتى احمد قوام نخست وزير شد، تكه نانى را روى ميز كنفرانس مطبوعاتى خود گذاشت و گفت: «مشكل من اين است. اگر بتوانم نان مرغوب به دست مردم برسانم، بقيه مشكلات حل خواهد شد.» شايد در آن زمان هيچ كس گمان نمى كرد كه در پاييز همان سال معضل كمبود نان به مسئله اصلى كشور بدل شود. حوادث آذرماه ۱۳۲۱ نشان داد كه قوام سياستمدار كهنه كارى است كه با اتكا به تجربيات خود و نيم نگاهى به تاريخ معاصر ايران، پيش بينى درستى كرده است.
در سال ۱۲۷۷ هجرى قمرى قحطى بخش هايى از ايران عصر ناصرى را درنورديد. در يك پديده كم نظير توده زن ها در اعتراض به نبود نان در خيابان هاى دارالخلافه دست به راهپيمايى زدند و وقتى از حكومت وقت نااميد شدند به سفارت روس و انگليس شكايت بردند. ناصرالدين شاه كه از ارگ سلطنتى شاهد بدرفتارى كلانتر تهران با زنان بود، دستور قتل او را صادر كرد. نارضايتى ها تنها با به فلك بستن كدخدايان محلات مختلف تهران فروكش نمود.
ده سال بعد در ۱۲۸۸ هجرى قمرى، بار ديگر قحطى به سراغ ايران آمد. اين بار اما ابعاد فاجعه گسترده بود. تمامى ايران به جز بخش هاى اندكى، عرصه فلاكت مردمى شد كه از كمبود غله و نبود نان رنج مى بردند. بسيارى از مردم هلاك شدند. قحطى چنان سخت شد كه اين سال به سال مجاعه يا گرسنگى در تاريخ معاصر ايران معروف شد. ناكارآمدى عناصر حكومتى، ناصرالدين شاه را واداشت براى برون رفت از بحران «پاى در بساط مستوفى الممالك صدراعظم گذارد» و ميرزا حسين خان سپهسالار را بركشد. اين نقطه آغازين ظهور مردى شد كه بعدها پيشاهنگ اصلاحات نوين در ايران لقب گرفت.
در زمانه خيزش مشروطيت، علاوه بر خشكسالى هاى سنتى، عوامل سياسى و گسست نهادهاى نظارت شهرى، تجربه كمبود نان را تكرار كرد. مذاكرات درباره ساماندهى امور غله و خبازخانه ها وقت عمده اى از مجلس اول را به خود اختصاص داد و حتى موجب بروز اختلاف ميان مشروطه خواهان شد. مذاكراتى كه به دليل كارشكنى هاى عناصر حكومتى هيچ گاه به سرانجام نرسيد. بعد از آن، استبداد صغير محمدعلى شاهى، عرصه را بر مردم تنگ تر كرد. اگرچه شاه كوشيد وضع نان را سر و سامان بخشايد اما دولتش مستعجل بود و تهران به دست آزاديخواهان فتح شد. مجلس دوم هم نتوانست با مذاكرات مفصل خود مشكل را حل نمايد. فريادهاى تقى زاده در مجلس مبنى بر اينكه كار نان برعهده بلديه است و از حوزه وظايف مجلس ملى خارج است به جايى نرسيد و براى هميشه مجلس مشروطه از سوى مردم به خاطر معضل نان مقصر شناخته شد.
چند سال بعد ايران در جنگ جهانى اول اعلام بى طرفى كرد. اما به رغم اين بى طرفى، عملاً به عرصه كارزار ميان نيروهاى روس، عثمانى و بريتانيا تبديل شد. جنگ تاثير ويرانگرى بر اقتصاد ايران داشت. قحطى و كمبود غله اين بار نه به علت خشكسالى رخ داد و نه به خاطر انقلاب؛ ماشين جنگى كشورهاى درگير، مازاد غله ايران را فرو بلعيد و بنابر برخى برآوردها در قحطى بزرگ سال هاى ۱۹-۱۹۱۷ جمعيتى بيش از دو ميليون نفر از مردم ايران قربانى شدند.
• زمينه ها
اما اين بار ظاهراً قرار بود كه تاريخ به گونه اى ديگر تكرار شود. رضا شاه مغرورانه و با اتكا به حمايت قدرت نوظهور آلمان نازى و بدون داشتن تحليل درستى از اوضاع بين المللى، كشور را به ورطه نابودى سوق داد. ايران در سال ۱۹۳۹ يعنى به هنگام شروع جنگ جهانى دوم، بنا بر سنت خود، اعلام بى طرفى كرد. رضاشاه بعد از آن سرمست از تصور دنياى بعد از پيروزى آلمان و نقشى كه ايران مى توانست در آن ميانه به دست آورد، به شكلى لجام گسيخته و با فراموش كردن تعهداتش نسبت به بريتانيا، روابط بازرگانى و حتى نظامى با آلمان را گسترش داد. اما قرار نبود اوضاع هميشه آن گونه پيش رود كه ديكتاتور مى خواهد.
در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ آلمان به شوروى حمله كرد و رضاشاه بدون توجه به هشدارهاى مكرر بريتانيا مبنى بر اخراج كارشناسان آلمانى و تجديد بى طرفى ايران در جنگ راه خود را ادامه داد. اما ايران در استراتژى نظامى متفقين آن قدر اهميت داشت كه بدان لقب پل پيروزى بخشايند تا دشمن ديروز و دوست امروز خود يعنى اتحاد جماهير شوروى را از طريق آن يارى كنند حتى اگر در اين ميانه متحدى همچون رضاشاه كه نگاهش از آنها برگشته بود از صحنه خارج شود. ارتش رضاشاهى كه قسمت عمده اى از بودجه كشور را طى سال هاى قبل از جنگ اختاپوس وار بلعيده بود، پس از تنها دو روز مقاومت در برابر متفقين درهم شكست و رضاشاه بركنار و تبعيد شد.
استقلال سرزمين ايران اين بار نيز به دليل حفظ منافع بزرگان نقض شد.
كشور صحنه عبور خط تداركاتى آذوقه و تجهيزات نظامى نيروهاى متفق به شوروى شد. جنگ اقتصاد ايران را درهم شكست. ميزان برداشت محصولات زراعى به شدت افت كرد «گندم و جو به ميزان ۲۵ درصد، پنبه ۳۹ درصد، برنج ۱۰ درصد و توتون و تنباكو ۷ درصد كاهش توليد يافتند». كاهش محصولات غذايى و نيازمندى هاى ارتش تازه وارد خارجى زمينه را براى بروز يك قحطى تمام عيار آماده كرد.
 

از سوى ديگر فضاى آزاد بعد از سقوط رضاشاه موجب بروز واكنش هاى متعددى شد كه در اشكال مختلف مجال بروز يافت. شكل گيرى احزاب آزاد و مطبوعات مستقل مهمترين جنبه اين واكنش ها بود كه حكومت مركزى و شاه جوان را دستمايه انتقادات تند و تيز خود قرار داده بودند. احزابى همچون اتحاد ملى، ميهن، آذربايجان و عدالت از جمله چهار فراكسيون اصلى مجلس شوراى ملى بودند كه در خلأ قدرت رضاشاه بر سر تصاحب قدرت به رقابت با يكديگر برخاستند و نقش فعالى در حادثه ۱۷ آذر ۱۳۲۱ ايفا كردند.
شاه جوان نيز به بازيچه اى در ميان كهنه كاران عرصه سياست بدل شده بود كه هرگونه مى خواستند نقش ايفا مى كرد. در ميان اين بزرگان بى شك نام احمد قوام در صدر قرار مى  گيرد. «او سياستمدارى باسابقه بود كه پيشتر رياست چهار كابينه را برعهده داشت و سپس از سوى رضا شاه ابتدا به پاريس و بعدها به كشتزارهاى چاى خود در گيلان تبعيد شده بود. به گفته بولارد سفير وقت بريتانيا در تهران، وى گرچه نه بى طرف و نه طرفدار انگليس بود در بين دولتمردان قديمى ضد دربار تواناترين، زيرك ترين، ماهرترين، جسورترين، جاه طلب ترين و مقتدرترين فرد شناخته مى شد.» حتى برخى از محققان مدعى هستند كه قوام پس از ورود دوباره به عرصه سياست در سال ۱۳۲۰ قصد داشت حكومت جمهورى تشكيل دهد و خود نخستين رئيس جمهور آن شود. شاه در گفت وگو با سفير بريتانيا قوام را توطئه گرى خطرناك توصيف مى كند كه به همراه مشتى آدمكش منتظر بودند تا روس ها نقشه شوم خود را اجرا كنند.
قوام بعد از كشمكش جناح هاى مختلف بر سر انتخاب نخست وزير و بعد از ناموفق بودن سهيلى در اجراى خواسته  هاى متفقين در مرداد ماه ۱۳۲۱ به قدرت رسيد. او مناسب ترين گزينه براى نخست وزيرى به شمار مى رفت. براى نخستين بار پس از سال ۱۳۲۰ غيرنظاميان به رهبرى قوام تلاش كردند زمام ارتش را در دست گيرند و شاه را تضعيف كنند. دولت قوام بيش از ۱۵۰ افسر طرفدار آلمان را دستگير كرد. به منظور چاپ اسكناس هاى مورد نياز نيروهاى متفق در ايران كميسيون فوق العاده تشكيل داد و زمام اقتصاد كشور را به ميلسپويى سپرد كه رضاشاه زمانى او را از ايران اخراج كرده بود. او همچنين سلطنت طلبان را از ارتش بيرون كرد و به اعضاى كابينه دستور داد كه فقط از طريق دفتر نخست وزير با شاه تماس بگيرند.
• حوادث
گره كور مناسبات ميان دولت قوام با شاه و احزاب مختلف به بهانه كمبود نان، تهران را طى روزهاى
۱۹-۱۷ آذرماه ۱۳۲۱ به صحنه آشوب هاى خيابانى تبديل كرد. كيفيت نان بسيار بد بود. نانواها آرد را الك مى كردند با آرد الك شده براى ثروتمندان نان مى پختند و براى بقيه مردم آرد را با خاك اره، خاكستر و خاك مخلوط مى كردند.
شورش تهران در صبحگاه روز ۱۷ آذرماه و با راهپيمايى از پيش سازماندهى شده دانش آموزان تهرانى به سمت ميدان بهارستان و محل مجلس آغاز شد. خبر راهپيمايى به سرعت تهران را درنورديد و به زودى ساير دانش آموزان و دانشجويان با تعطيلى كلاس هاى درس به راهپيمايان پيوستند. مهمترين دليل اعتراض كمبود نان، قيمت بالاى مواد غذايى، مسئله چاپ اسكناس ها كه موجب تورم شده بود و قانون جديد ماليات وضع شده از سوى ميلسپو عنوان شد. نمايندگان بعد از اطلاع از راهپيمايى با حضور در محوطه مجلس مشغول مذاكره با دانش آموزان و دانشجويان شدند. با حضور افراد تحريك شده از سوى احزاب مخالف قوام در ميان تظاهركنندگان و وقتى مذاكرات به نتيجه نرسيد طى يك حركت از قبل پيش بينى شده عده اى فرياد برآوردند كه شاه هرگز اجازه نمى دهد تا سربازان به طرف مردم تيراندازى كنند. بلافاصله بعد از اين اعلام تظاهركنندگان به سمت مجلس حمله ور شدند و راهروها و تالار مجلس اشغال شد. مهاجمين با اطمينان از حمايت ارتش، به نمايندگان حمله كردند و جلسه آنها را برهم زدند. آشوب به سرعت از مجلس به ساير نقاط شهر سرايت كرد. از ظهر همان روز به بعد كليه مراكز كسب و تجارت واقع در ميدان بهارستان، خيابان شاه آباد، خيابان استانبول، لاله زار و نادرى از سوى اوباش غارت شد. عده اى نيز حتى به سمت خانه قوام پيشروى كردند. شعار تظاهركنندگان مشخص و از پيش ساخته شده بود: «يا مرگ يا نان»، «ما نان مى خواهيم»، «نان و پنير و پونه، قوام گشنمونه» و «قوام فرارى شده، سوار گارى شده». قوام اما بدون آنكه بخواهد تصميمى بگيرد كه بعدها از آن پشيمان شود با كمك نيروهاى متفق، كنترل اوضاع را در مدت زمانى كوتاه به دست گرفت. وزير خواروبار قوام سيدمهدى فرخ كه به هنگام بلواى نان در كنار قوام حضور داشت مى گويد وقتى به قوام خبر دادند كه خانه اش غارت شده و در آتش مى سوزد او با خونسردى پاسخ مى دهد «به جهنم بگذار بسوزد.»
به دستور قوام كليه مطبوعات توقيف شدند. سرپاس رادسر رئيس شهربانى و سرتيپ غلام  على  قدر فرماندار نظامى تهران بركنار و به جاى آنها سرتيپ اعتقاد مقدم و سپهبد امير احمدى به ترتيب رئيس شهربانى و فرماندار نظامى تهران شدند. مقابله با معترضان به جنگ واقعى بدل شد. فرماندارى پس از صدور چند اخطار به مردم، به سربازان اجازه تيراندازى داد. از روز ۱۸ آذر دستگيرى هاى گسترده آغاز شد. بسيارى از مديران نشريات به زندان افتادند. عده بسيارى از مردم بازداشت شدند. تعداد كشته ها بنابر منابع مختلف، متفاوت است. بعضى از پژوهشگران از ۲۰ كشته و برخى ديگر از ۷۰-۶۰ نفر خبر مى دهند. بعدها محمد تدين در جلسه ۲ خرداد ۱۳۲۹ مجلس سنا، تعداد كشته شدگان در بلواى ۱۷ آذر ماه ۱۳۲۱ را ۵۴ تن ذكر كرد. هر چند متفقين به كمك قوام شتافتند اما اين مداخله آنها را متقاعد كرد كه شايد رقابت ميان نخست وزير و شاه موجب به هدر رفتن اندك منابع ارتشى مى شود كه مى بايست براى انجام وظيفه انتقال تجهيزات و آذوقه به جبهه شوروى صرف شود. بنابراين آنان از بين اين دو نفر شاه را ترجيح دادند. زيرا همچنانكه وابسته نظامى انگليس تاكيد مى كند: «ارتش تنها نيروى كارآمد بود.»
• تحليل ها
تحليل هاى مختلف و بعضاً متفاوتى درباره وقوع حادثه ۱۷ آذر ۱۳۲۱ از سوى پژوهشگران ارائه شده است كه مى توان آنها را به ترتيب، ذيل دو عنوان اقتصادى و سياسى جاى داد:
۱- عوامل اقتصادى
الف: در دوره جنگ جهانى دوم ايران با مشكلات فراوان اقتصادى روبه رو بود. تبديل ايران به محل عبور تجهيزات نظامى و آذوقه و حضور پر شمار سربازان خارجى در خاك ايران، آسيب هاى فراوانى را متوجه اقتصاد شكننده ايران كرد. گذشته از افت توليد محصولات دامى و كشاورزى كه گوشه اى از آن پيشتر بررسى شد، تامين غذاى نيروهاى متفق و نيز سربازان شوروى در جبهه جنگ با آلمان، فشار را بر پيكره اقتصاد ايران مضاعف مى كرد. از سوى ديگر نياز متفقين به اسكناس ايرانى و وضع قانون جديد ماليات از سوى ميلسپو باعث دامن زدن به اوضاع بد اقتصادى شد به گونه اى كه قيمت كالاهاى ضرورى از جمله نان تا ۸۰ درصد افزايش يافت.
ب: كمبود نان در سال هاى اوليه بعد از اشغال ايران از سوى متفقين به هنگام جنگ جهانى دوم به دليل حضور ارتش متفقين در ايران نبود. به عكس متفقين با وارد كردن گندم از كانادا، هند و ايالات متحده از ذخاير گندم ايران استفاده نكردند. بولارد سفير وقت بريتانيا در تهران به اين موضوع در يكى از تلگراف هاى خودش اذعان مى كند. او حتى در جايى از استفاده دولت ايران از ۵۰۰ تن گندمى سخن مى گويد كه متفقين براى مصرف نيروهاى خودشان به ايران وارد كرده بودند. بولارد در جاى ديگر مى گويد: در سال زراعى قبل(۱۳۲۱-۱۳۲۰) دولت بريتانيا هفتاد هزار تن گندم به ايران كمك كرده است و بعد از بلواى نان نيز ۱۵۰۰ تن آرد و مقدارى جو به ايران داد ولى افكار عمومى باور نمى كند كه انگليسى ها به ايران گندم داده باشند. اين طيف از پژوهشگران معتقدند كه علت اصلى كمبود گندم اقدامات نابخردانه رضاشاه در سال هاى پايانى حكومتش بوده است و براى اثبات اين ادعا بيشتر به گزارش ديپلمات هاى غربى استناد مى كنند.
گزارش هاى متعدد غربى ها تائيد مى كند كه رضاشاه بدون توجه به ذخيره گندم در انبارهاى دولتى در سال هاى آخر حكومت خويش مقدار معتنابهى گندم و گوشت از املاك گسترده خود به آلمان و شوروى صادر كرده است. پول ناشى از صادرات به صورت مستقيم به حساب هاى شخصى شاه در خارج از كشور واريز مى شده است. دكتر مجد در اثر ارزشمند خود با نام: «رضاشاه و بريتانياى كبير غارت ايران طى سال هاى ۴۱-۱۹۲۱؛ به جمع آورى گزارش هايى پرداخته است كه اين ادعا را اثبات مى كند. او با استفاده از اسناد موجود در مركز اسناد ملى ايالات متحده در راه اثبات اين مسئله تمام همت خود را به كار بسته است.
در يكى از اسناد مستند كتاب ياد شده دريفوس وزير مختار وقت ايالات متحده در ايران قبل از اشغال ايران از سوى نيرو هاى متفق گزارش مى دهد: «وضع نان در شهر تهران بسيار بد است. كمياب شدن اين كالاى بسيار مهم به دو دليل است: اول صدور گندم به آلمان قبل از شروع جنگ كه ذخيره انبارهاى گندم را كاهش داده است و وضع بسيار بد غلات ايران در سال ۱۹۴۰.
ج: احتكار گندم از ديگر عوامل اقتصادى بود كه كمبود نان را تشديد كرد. علت گسترش احتكار در زمان قحطى در ايران پيوستگى محتكران با عناصر حكومتى بود. بولارد ضمن گزارشى اشاره مى كند كه امسال (۱۹۴۱-۱۹۴۰) محصول نسبتاً خوب است. اما مثل هميشه در مواقع بحرانى ميل به احتكار وجود دارد و ميزان واقعى محصول پنهان مى ماند... ضمناً گندم به جاهايى از خارج كشور كه قيمت بالاتر است قاچاق مى شود.
 


2- عوامل سياسى
الف: همان گونه كه پيشتر اشاره شد، فضاى باز بعد از سقوط رضا شاه و نيز خلأ قدرت ديكتاتورى موجب گشت احزاب سياسى براى به دست آوردن سهمى از قدرت به كشمكش با يكديگر برخيزند. قوام از جمله نيروهايى بود كه ضمن تحقير شاه جوان، قصد داشت هژمونى خود را به او تحميل كند. در اين ميان احزابى همچون عدالت، به رهبرى على دشتى تلاش كردند ضمن حمايت از شاه و مخالفت با قوام موقعيت سياسى خود را پس از سقوط كابينه قوام استحكام بخشايند. حادثه ۱۷ آذر ماه در واقع محلى براى رويارويى نيروهاى طرفدار شاه و قوام بود كه در پس مشكل كمبود نان به وجود آمد.
ب: ظهور مطبوعات مستقل در زمانه پس از سقوط ديكتاتورى، جو ملتهبى را پيرامون حكومت مركزى و شاه كه طى شانزده سال قبل از آن از دسترس انتقاد مصون بودند به وجود آورد. از جمله معروف ترين اين نشريات مى توان به روزنامه اطلاعات اشاره كرد كه با مالكيت عباس مسعودى قصد داشت براى جبران اتهاماتى كه روزنامه اش در سال پايانى حكومت رضا شاه از جمله در قضيه سرقت جواهرات ملى توسط شاه، به خاندان پهلوى وارد كرده بود، رابطه اش را با دربار و شاه جوان بهبود ببخشايد. او در اين راه كوشيد با نزديك شدن به نيروهاى مخالف قوام جايگاه خود را نزد دربار باز يابد. بنابراين تلاش كرد فضا را عليه قوام بياشوبد و نقش مهمى در جهت تهييج افكار عمومى قبل از وقوع حادثه ۱۷ آذر ماه ايفا كرد و تاريخ نشان داد كه كار خود را خيلى خوب انجام داده است!
منابع:
۱-مقاومت شكننده - جان فوران - احمد تدين - انتشارات رسا - ۱۳۸۲
۲-انديشه ترقى و حكومت قانون _ فريدون آدميت _ انتشارات خوارزمى _ ۱۳۵۱
۳-ايران بين دو انقلاب _ يرواند آبراهاميان _ گل محمدى و فتاحى _ نشر نى _ ۱۳۸۰
۴-زندگى و زمانه على دشتى _ عبدالله شهبازى _ ۱۳۸۳
۵- The, Great Britain and Reza Shah Plunder of Iran 1921-1941-MG. Majd-تUniversity Press of Florida-2001