مرجعيت و ماجراي تصويبنامه

مطالعه در شيوه سلوك يك رهبر بزرگ ديني و سياسي، با شخصيتهاي بزرگ ديني ديگر به خودي خود جذاب است و دانستن چگونگي گفتگو و تعامل امام خميني (ره) با ساير مقامات بلند پايه خاستگاه اجتماعي‌اش، به ويژه در روند شكل‌گيري نهضت اسلامي، جالب و خواندي است.
با ارتحال مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (ره) كه مرجعيت عامه و فراگيري بر تمامي بلاد شيعه داشت، مدتي درنگ در ظهور يك مرجع عام و علي الاطلاق پيش آمد. شاه پيام تسليت ارتحال مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(ره) را براي آيت الله العظمي حكيم(ره) در نجف فرستاد تا زمينه‌هاي انتقال مرجعيت از ايران به عراق را فراهم كند، اما علما و فضلاي ايران با هوشياري تمام شخصيتهايي همچون حضرات آيات عظام گلپايگاني، مرعشي و امام خميني رحمه الله عليهم اجمعين به مردم معرفي كردند. امام كه هم سيره و مبارزه سياسي آشكاري داشت و هم شاگردان بسياري را در طي سالهاي تدريس پرورش داده بود به زودي در جايگاه ممتازي قرار گرفت. ايشان با توجه به تجربه‌هاي شكست در جنبشهاي معاصر، به مشورت و هماهنگي و همگامي رهبران مذهبي باور داشتند و از همين رو در مسائل گوناگون اجتماعي مانند انجمنهاي ايالتي، رفراندم، باستانگرائي و اقدامات ضد مذهبي شاه، واقعه فيضيه و… به ايجاد مواضع مشترك در ميان مراجع مي‌پرداختند و در بسياري از موارد به صدور اعلاميه‌هاي مشترك اقدام مي‌كردند. مقاله زير براي عطف توجه شما عزيزان و علاقمندان گرامي تقديم گرديده است.

مقدمه
روح الله در اول مهرماه 1281 .ش برابر با 6 مه 1900.م و مصادف با سالروز ولادت حضرت فاطمه (س) در خمين متولد شد. پدرش سيد مصطفي پس از تحصيل مقدمات درخمين و اصفهان، عازم نجف گرديد و با اخذ درجه اجتهاد به خمين بازگشت و به حل امور شرعي مردم پرداخت. روح الله پنج ماهه بود كه پدرش به دست خوانين ترور شد اما با پيگيريهاي مستمر خانواده، قاتل وي در سال 1332.ش در بهارستان به دار آويخته شد.1 روح الله فراگيري علوم اسلامي را نزد برادر بزرگترش آيت الله پسنديده آغاز نمود و در 19 سالگي به حوزه درس آيت الله حائري در اراك راه يافت. در سال 1301.ش پس از هجرت آيت الله حائري به قم وي نيز عازم اين سفر شد. روح الله زماني كه 35 ساله بود از مدرسين فاضل و بنام حوزه علميه قم بشمار مي‌آمد. وي كه در سال 1318.ش كتاب «شرح منظومه حاج ملاهادي سبزواري» در حكمت متعاليه را تدريس مي‌نمود از سال 1324 به بعد نيز ارائه دروس مختلفي از جمله خارج فقه، اصول و «منظومه» در فلسفه و عرفان را آغاز كرد. ايشان در دوران رضاخان كه جو «سياست گريزي» غالب بود، مشتاقانه به تهران مي‌رفت و از نزديك مذاكرات مجلس و به ويژه نطق‌هاي مدرس را دنبال مي‌نمود. حاج آقا روح الله در سال 1322.ش كتاب«كشف الاسرار» را كه پاسخي به كتاب«اسرار هزار ساله» علي اكبر حكمي بود در مدت دو ماه و با تعطيل درس‌هايش به رشته تحرير درآورد و بدون نام مولف منتشر ساخت. البته در اين كتاب نمي‌توان چنين استنباط كرد كه وي در سال 1322.ش و در جو سياست گريزي آن دوره آشكارا معتقد به نفي سلطنت و تاسيس ساختار جديد حكومتي بوده باشد.2
بهره‌مندي از تجارب نهضت‌هاي معاصر ايران
آيت الله خميني(ره) تا سال 1340 به خاطر حفظ جايگاه و شان مرجعيت، موضع‌گيري سياسي مستقلي را اتخاذ نكرد. وي با تجربه اندوزي از تاريخ معاصر ايران در جنبش تنباكو، نقش مرجعيت و علما در انقلاب مشروطه، خدمات مدرس در دوران نمايندگي مجلس، درك دوران خفقان رضاخان و نقش آيت الله كاشاني در نهضت ملي شدن نفت بر اين اصل اعتقاد داشت كه هرگونه حركت سياسي بايد از جايگاه مرجعيت انجام گيرد. او اگر چه از همراهان آيت الله حائري در هجرت به قم بود و در تثبيت مرجعيت آيت الله بروجردي نيز نقش مهمي داشت اما در دوران حيات ايشان از هرگونه اقدام سياسي مستقل از مرجعيت زمان خودداري نمود.
در سال 1340 با درگذشت آيت الله بروجردي و پس ازآن وفات آيت الله كاشاني، رژيم پهلوي زمينه را براي اجراي دكترين كندي در راستاي اصلاحات آمريكايي به منظور تضمين وابستگي كشور مهيا مي پنداشت. از اين رو واكنش‌هاي شاه جهت همبستگي با شرايط بين المللي و با فشار كاخ سفيد بسيار آشكار و صريح گرديد.3
از سوي ديگر تمهيدات آيت الله حائري و استمرار آن توسط آيت الله بروجردي و ايجاد زمينه‌هاي تثبت حوزه علميه قم، فرصتي فراهم ساخت تا شاگردان زيادي در محفل درس امام خميني (ره) شركت كنند. شمار فراوان، جوان بودن و علاقه آنان به درس همزمان با داشتن گرايش‌هاي سياسي، موجي از اميد را نه تنها در حوزه علميه قم بلكه در جامعه و به ويژه در اقشار تحصيل كرده و متدين به وجود آورد.4
مرجعيت حضرت امام خميني(ره)
پس از درگذشت آيت الله بروجردي و ارسال پيام تسليت شاه در ارتحال ايشان به آيت الله حكيم در نجف اشرف، رژيم قصد دور كردن مرجعيت از ايران و منفعل ساختن حوزه علميه قم را داشت. اين حركت متدينين آگاه و هوشيار جامعه را وادار كرد كه در مورد انتخاب مرجع خويش به يك تلاش علمي و انتخاب آگاهانه دست بزنند تا مرجع بعدي بتواند راه گشاي مردم در حل مسايل سياسي و اجتماعي روز باشد. در نتيجه با دعوت از شخصيت هاي مذهبي و برگزاري جلسات متعدد  سخنراني در تهران توسط شهيد بهشتي، مطهري، علامه طباطبايي و حتي مهندس بازرگان موضوعاتي نظير«بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» پديدار شد و در كتاب‌هايي چون «ده گفتار» و«گفتار ما» انتشار يافت. با حضور آيات عظام گلپايگاني و نجفي مرعشي در قم و نيز توجه خواص و اقشار متدين و تحصيل كرده نسبت به امام خميني (ره) ترفندهاي دربار خنثي شد. البته علاوه بر مراجعي كه در قم بودند، مراجع محلي5 مانند آيت الله محمدهادي ميلاني و آيت الله حاج سيد حسين قمي در مشهد، آيت الله سيد بهاءالدين محلاتي در شيراز، آيت الله حاج شيخ محمدتقي آملي و آيت الله سيد احمد خوانساري در تهران نيز بيش از پيش در بين مردم شناخته شدند.
امام خميني(ره) علي رغم ارتباط و علاقه اي كه به مدرس و كاشاني داشت مي‌كوشيد تا سياست را به محور اصلي آن يعني مرجعيت بازگرداند لذا تقويت حوزه علميه مهمترين هدف امام (ره) براي حركت‌هاي آينده را شكل مي‌داد6
همگامي ديگر مراجع
امام خميني(ره)  با توجه به تجربيات جنبشهاي معاصر موضع‌گيريهاي سياسي را تنها از جايگاه مرجعيت موثر و كارساز دانسته و در دوران مرجعيت خويش به مشورت، ارتباط و تصميم دسته جمعي مراجع توجه خاصي داشتند. از ديگر اقدامات ايشان نامه نوشتن به علماي شهرها و همسو كردن ديدگاه‌هاي سياسي روحانيان سراسر كشور بود. تعداد نامه‌هايي كه امام با  انشاي روان، بيان مستند، خلوص قصد و روح خروشان خود نوشته است رقم قابل توجهي را تشكيل مي‌دهد كه اين عمل نمونه‌ايي از شيوه‌هاي فراگير شدن انقلاب بود.7
به عبارت ديگر، از جمله كوشش هاي ژرف و توانفرساي امام خميني(ره) به هنگام تهيه مقدمات انقلاب اسلامي، مجاهدت وسيعي بود كه ايشان براي بيداري و آماده سازي ذهنيت روحانيان سراسر كشور به عمل‌ مي‌آورد. در اين سالها ده‌ها و صدها تن از طلاب و فاضلان حوزه علميه قم از تعاليم وي بهره مند و روح خروش و تعهد ديني در آنان دميده مي‌شد. اين طلاب در ايام تبليغ نظير ماههاي محرم، صفر و رمضان با مردم سراسر كشور تماس تبليغي و تعليمي داشتند. موفقيت اين پيام آوران اسلام، زمينه مساعد پذيرش صميمانه‌اي بود كه  بايد در مردم وجود داشته باشد. اين زمينه درآن زمان تا اندازه قابل ملاحظه‌ايي، در اختيار روحانيان محلي قرار داشت. اگر روحانيان محلي در جريان كار انقلاب و مسائل روز نباشند و از آنچه در حوزه علميه قم مي‌گذرد بي‌خبر باشند، كار و تلاش روحانيان اعزامي كم ثمر خواهد بود.8  بنابراين امام خميني(ره) ضمن برگزاري نشست‌هايي با مراجع قم ارتباط و هماهنگي با روحانيان محلي را نيز مدنظر قرار داد تا با كمك آنان تصميمات مشترك مراجع حوزه علميه قم به روحانيان شهرستان‌ها نيز برسد.
امام خميني(ره) و به كارگيري قرائت جديد در اجتهاد و تقليد
امام خميني(ره) در بحث اجتهاد و تقليد قرائت جديدي ارائه مي‌كند كه در آن هشت شرط براي احراز اجتهاد لازم است. ايشان همچنين شش شرط ذيل را براي فقيه در نظر مي‌گيرند: 1-عدم جواز مراجعه به غير درتكاليف شرعي 2-جواز عمل بر طبق راي خويش 3-منصب افتاء 4-منصب قضاوت 5-منصب زعامت سياسي 6-مرجعيت تقليد
امام خميني (ره) دليل جواز رجوع جاهل به عالم را بناي عقلا عنوان نموده و در مقام اثبات قضاوت و سياست تعيين موضوع را به وسيله شرع مي‌داند و بسط و قبض شان اول و دوم را به وسيله عقل اثبات مي‌كند. ايشان اثبات منصب قضاوت و ولايت براي فقيه عادل را به نوعي براساس حكم عقل دانسته و از همين جهت بحث ولايت فقيه را امري كلامي و در راستاي اصل نبوت و امامت مي‌داند. بنابراين تنها انسانهايي كه منصب حكومت براي آنان جعل شده است فقط فقيهان آگاه به قضاوت و سياست ديني هستند كه بايد در امور شخصي و نسبت به رعيت و مردم عدالت به خرج دهند.9
شكسته شدن گفتمان سكوت
با درگذشت آيت الله بروجردي كه در دوران مرجعيت خويش مانع از اجراي اصلاحات ارضي شده بود، فرصت و زمينه اجراي دكترين كندي فراهم گرديد. دكتر علي اميني در 27/2/1340 با اصرار آمريكا براي تحقق اصلاحات مورد نظر به نخست وزيري ايران منصوب شد. نگرانيهايي كه شاه از اميني داشت او را وادار ساخت تا به آمريكا سفر كرده و شخصا اجراي اصلاحات را به عهده بگيرد. بدين ترتيب اميني از كار بركنار شد و امير اسدالله علم به مقام نخست وزيري كشور منصوب گرديد. شاه در ديدار با جانسون معاون رياست جمهوري وقت آمريكا كه در همين زمان به منظور اطمينان از اجراي اصلاحات وارد ايران شده بود ابراز داشت: «… اصلاحات ارضي كه اكنون در جريان است مسلما تا به آخر ادامه خواهد يافت و برنامه‌هايي كه به نفع كارگران و كارمندان دولت و طبقات مختلف ديگر براي بالا بردن سطح زندگي مردم ايران در دست اجرا است نيز دنبال خواهد شد. همچنين فعاليت وسيع آباداني و عمراني و صنعتي نيز بدون وقفه تعقيب خواهد گرديد.»10
شاه از ناحيه احزاب و سازمانهاي ملي‌گرا‌ احساس خطر ‌نمي‌كرد ولي در مورد روحانيان در صدد بود ارزيابي دقيقي از افكار و حركت آنان داشته باشد و بدين گونه غائله«انجمن هاي ايالتي و ولايتي» را به وجود آورد.
اعلام تصويبنامه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي نقطه عطفي محسوب گرديد تا با استفاده از آن دوران گفتمان سياست گريزي تمام شود. در اين راستا نقش برجسته و هوشمندانه امام خميني (ره) براي پايان دادن به گفتمان سياست گريزي بسيار ارزشمند بود. ايشان براي شكستن جو سكوت و زدودن افكاري كه سال‌ها در دل وجان حوزه هاي علميه و مردم رسوخ كرده بود با استفاده از رهيافتي كاملا مذهبي و شرعي به اقدامات بسيار موثري دست زد. امام خميني (ره) با به كارگيري قرائت هاي جديد از مقولات سياسي شيعه، باعث زوال«استراتژي بقا» و آغازگفتمان جديد«مبارزه عملي براي تحقق حكومت اسلامي» گرديد.
آغاز گفتمان مبارزه عملي براي تحقق حكومت اسلامي
با اعلام تصويبنامه انجمن‌هاي ايالتي در جرايد، امام خميني بلافاصله علماي طراز اول قم را به تبادل نظر دعوت نمودند. سرانجام اين جمع تصميم مي‌گيرند طي تلگرافي به شاه، مخالفت خود را با تصويبنامه اعلام داشته و لغو آن را درخواست نمايند. همچنين مراجع طي ارسال نامه‌هايي به عالمان ديني تهران و ساير شهرستانها ضمن بيان خطر تصويبنامه، آنان را به مقابله دعوت كردند. علماي قم تصميم گرفتند تا تحقق خواسته‌هايشان جلسه مشاوره و تبادل نظر استمرار داشته باشد و متن تلگراف‌ها جهت اطلاع افكار عمومي انتشار يابد.
شاه در جواب تلگراف مراجع قم ايشان را با عنوان«حجج الاسلام» خطاب قرار داد تا بدين طريق اعلام كند آنان را به عنوان مرجع تقليد به رسميت نمي‌شناسد. بر اين اساس مراجع قم بار ديگر تلگرافي به عنوان رئيس دولت مخابره مي‌كنند. امام خميني كه مبارزه با طاغوت زمان را با الهام از قرآن11 و با استفاده از شيوه حضرت موسي و  به عبارت بهتر« اتمام حجت» در نظر داشت طي دو تلگراف ديگر به شاه و علم اعلام مي‌دارد: «… با آن كه به آقاي اسدالله علم در اين بدعتي كه مي‌خواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد كردم، ايشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسي و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه به نصيحت علماي اسلام توجه نمودند و نه به خواست ملت مسلمان.»12 در اين قبيل تلگراف‌ها امام جهت استفاده از همياري ديگر علما و از سوي ديگر نبودن آمادگي لازم در عموم مردم، شاه را مورد خطاب مستقيم قرار نداد. همچنين تمسك ايشان به قانون اساسي براي همراه ساختن همه اقشار مردم اعم از مذهبي و ملي است كه نشات گرفته از تدبير، مديريت و آگاهي سياسي امام (ره) مي‌باشد.
مخالفت مراجع و علما با تصويبنامه
آيت الله گلپايگاني در اولين تلگراف خود به شاه در تاريخ 17/7/1340 تصويبنامه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و عدم تطبيق آن با مصالح مملكت و قوانين شرع را يادآور شد.13 ايشان در دومين تلگراف خود كه خطاب به نخست وزير بود اظهار داشت كه از دولت انتظار نمي‌رفت با مسئوليت خطيري كه در تطبيق مقررات با قواعد مقدس اسلام  و حفظ مصالح عاليه مملكت و احترام به عقايد و افكار مردم مسلمان دارد چنين تصويبنامه‌ايي را صادر كند.14
آيت الله گلپايگاني در قسمتي از دومين تلگراف خود به علم ضمن تاسف از مسامحه دولت، اظهار مي‌دارد: «آقاي نخست وزير، به جناب عالي تذكر مي‌دهم در دنياي امروز اين وضع كه چندنفر خود را صاحب اختيار و حاكم بر مقررات بيست ميليون مردم بشمارند و براي آنها قوانين و تصويبنامه خلق الساعه جعل نمايند، مطابق هر مبنا و قاعده و منطق از نظر تمام ملل متمدن جهان، غيرصحيح و تحميل و بي احترامي به عقايد و حقوق افراد است. در اين مملكت اصلي ثابت تر از ايمان و ديانت و علاقه مردم به سنن اسلامي نيست. اگر به اين اصل تجاوز شود و به تذكرات جامعه روحانيت و مسلمين اعتنا نگردد، حافظ و نگهباني براي ديگر اصول قانون اساسي باقي نخواهد ماند. دولت جناب عالي چه تصويبنامه را لغو نمايد و چه ننمايد، خود به خود آن تصويبنامه از نظر ملت مسلمان ملغي است.»15
آيت الله مرعشي نجفي نيز در تلگراف‌هايي جداگانه خطاب به شاه و نخست وزير تاسف خود را در مورد عدم توجه به خواسته‌هاي شرعي علما و مسلمانان اعلام مي‌دارد.16همچنين آيت الله اراكي طي تلگرافي به شاه، عدم موافقت تصويبنامه مذكور با موازين شرع و عدم رضايت مردم مسلمان را يادآوري مي‌كند.17 آيت الله ميلاني از مراجع حوزه مشهد نيز با ارسال تلگرافي به نخست وزير در قسمتي از آن يادآور مي‌شود: « وظيفه خود مي‌دانم با استمداد از حضرت بقيه الله ارواحناه فداه براي سومين بار صريحا اعلام بدارم تصويبنامه دولت شما در مورد انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي با عدم رعايت شرط اسلام در انتخاب شوندگان و تبديل قسم به قرآن مجيد، به قسم به كتاب آسماني، ملت مسلمان ايران و خاصه علماي اعلام را بي نهايت خشمگين ساخته است… در خاتمه تذكر مي‌دهم به حكم موازين شرعي و احترام به افكار و معتقدات ملت مسلمان ايران لازم است هرچه زودتر تصويب نامه مزبور را لغو و براي اطلاع افكار عمومي اعلام نماييد.»18  
 آقاي سيد محمد صادق روحاني با ارسال تلگراف به شاه و نخست وزير و آقاي حاج سيد حسن طباطبايي قمي با تلگرافي به اميراسدالله علم به مخالفت با تصويبنامه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي پرداختند.19
آيت الله خوئي نيز با ارسال تلگرافي به آقاي حاج سيد محمد بهبهاني از علماي تهران استنكار شديد خود و حوزه علميه نجف را نسبت به تصويبنامه اظهار مي‌دارد.20 ايشان همچنين در مهرماه 1341 ضمن ارسال تلگراف خود به شاه، صدور بعضي قوانين كه در تقليد از بيگانگان و مخالف قوانين اسلام و قانون اساسي است را از نظر اكثريت ملت ايران فاقد ارزش دانسته و در پايان اظهار اميدواري مي‌كند كه شخص اول مملكت، مقدسات اسلامي يك كشور مسلمان را كه نزد او به وديعت نهاده شده است با نهايت دقت نگهداري و آرامش قلوب مسلمانان را تامين نمايد.21
همچنين آيت الله حكيم نيز در تلگرافي به آيت الله بهبهاني اظهار مي دارد:«تلگرافات و نامه‌هاي زيادي از علما و مسئولين ولايات ايران به اين جانب رسيده كه انزجار مومنين را از اين لايحه مي‌رساند. لذا لازم ديدم بدين وسيله مجددا تذكر دهم كه به اولياي امور ابلاغ كنيد از تصويب اين گونه قوانين كافره كه برخلاف قوانين مقدس اسلام و مذهب شيعه جعفري است، جلوگيري نمايند و اين مركز اسلامي كه مطمح انظار مومنين جهان است به رايگان از دست نداده و به طوفان بلاهاي گوناگون نيندازند.»22
همچنين مجتهدين و علماي معروف شهرهاي مختلف ايران اعم از شيراز، يزد، دزفول، اردكان، رفسنجان، بروجرد، خرم آباد، تهران، سبزوار، آذربايجان، قم، قزوين، اهواز، كاشان و ديگر شهرها با ارسال تلگرافهايي به مراجع تقليد و شاه و نخست وزير ضمن ابراز مخالفت با اين تصويبنامه خواستار لغو آن شدند.23
اعلاميه‌هاي علما و روحانيون تهران، وعاظ تهران وتبريز، حوزه علميه نجف اشرف و تبريز، جامعه اهل منبر تهران و تلگرافهاي دسته جمعي روحانيان خرم آباد، بهبهان، يزد، اهر، بابل، شميران، آذربايجاني‌هاي مقيم تهران، همدان، رشت، شهررضا، نورآباد، كربلا، زنجان، رفسنجان، لار، اردبيل و آبادان به مراجع تقليد قم، شاه و نخست وزير ضمن حمايت از نظرات مراجع تقليد، خواستار لغو تصويبنامه مذكور شدند.24علم با ارسال تلگراف براي آيات عظام گلپايگاني، مرعشي نجفي و شريعتمداري ضمن خودداري از ارسال پيام براي امام خميني (ره)، ضمن مصاحبه‌ايي حل نهايي مشكل را به نظر مجلس شوراي ملي و سنا كه وجود نداشتند و معلوم نبود چه زماني تشكيل خواهند شد موكول ساخت. امام (ره) بارديگر با تشكيل جلسه‌ايي با علماي قم دسيسه‌هاي دولت را براي آنان توضيح داد و در جواب سوال اصناف قم اظهارات نخست وزير را فاقد ارزش قانوني دانست. امام خميني طي فرآيند مخالفت با تصويبنامه، با شيوه‌ايي ماهرانه  مردم را با افكار سياسي و انقلابي اسلام آشنا ساخت و انديشه‌ «تفكيك دين از سياست» و تقبيح «دخالت در امور سياسي» را از ذهن ها زدود. امام خميني (ره) قرائت جديدي از امر به معروف و نهي از منكر ايجاد كرد و زمينه را چنان مهيا ساخت تا بتواند اعلام نمايد:« اين جانب برحسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي‌كنم. قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و تمام اقتصاد آن در قبضه صهيونيسم است… و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تاييد عمال خود قبضه مي‌كنند و ملت را از هستي در تمام شوون ساقط مي نمايند… ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود سكوت نمي‌كنند و اگر كسي سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر مسول و در اين عالم محكوم به زوال است.»25
امام خميني(ره) در اين پيام، مبارزه را فراتر از چارچوب تصويبنامه دانست و با طرح اعتراض به تعطيلي طولاني مجلسين، قانون شكني‌ها، تجاوز به قانون اساسي، سلب آزادي مطبوعات، ارعاب مردم، وضع نابسامان زندگي و بازگو كردن خطر صهيونيسم براي استقلال ايران در اقشار مختلف مردم ايجاد تحرك نمود.
باگسترش نارضايتي مردم هيات دولت اعلام كرد كه تصويبنامه مورخه 14/2/1341 قابل اجرا نيست اما در جلسه‌ايي كه پيرامون خبر لغو تصويبنامه با حضور مراجع قم تشكيل گرديد امام خميني (ره) لغو آن را مشروط بر اعلام رسمي از طريق جرايد نمود. سرانجام در تاريخ 10/9/1341 خبر لغو اجراي تصويبنامه در روزنامه‌ها اعلام گرديد.
امام(ره) طي صدور اطلاعيه‌ايي ضمن تشكر از حمايت هاي مردم تاكيد مي‌كند: «قيام عمومي ديني شما موجب عبرت براي اجانب گرديد ليكن لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار باشند و صفوف خود را فشرده‌تر كنند كه اگر خداي ناخواسته دست هاي ناپاكي به سوي مقدسات آنها دراز شود قطع گردد.»26
امام خميني با استفاده از جايگاه مرجعيت و همراه ساختن ديگر مراجع حوزه علميه قم و حتي نجف و ايجاد ارتباط با ديگر عالمان ديني صاحب نفوذ در شهرهاي مختلف ايران، سعي در آگاهي بخشيدن به توده‌هاي مردم نمود و به آنها آموخت كه اقدامات رژيم بزرگترين منكرهاست و بايد بيش از پيش در برابر آنها هوشيار بود و آمادگي خود را براي مبارزات بعدي حفظ كرد.
استمرار مخالفت مراجع قم با اقدامات ضد ديني شاه
پس از لغو تصويبنامه، رژيم تصميم گرفت زنان را در روز هفدهم ديماه به رژه و ميتينگ وادارد. در پي اين تصميم بار ديگر مراجع حوزه علميه قم در يك جلسه مشترك تصميم گرفتند مخالفتشان را با اين ميتينگ اعلام دارند و بر همين اساس از مرحوم فلسفي خواستند كه ضمن سخنراني خود در مسجداعظم مخالفت مراجع را در اين مورد به اطلاع عموم برساند.
رژيم پهلوي كه براي شكستن سد مقاومت مراجع و روحانيت و دور كردن مرجعيت از اوضاع و احوال ايران، پيام تسليت درگذشت آيت الله بروجردي را به نجف ارسال كرده و در پاسخ به تلگرافهاي مراجع قم آنان را حجت الاسلام خطاب نموده بود، مجبور شد در مقام پيشگيري از ايجاد بحران و به عبارت ديگر در مقام رفع سوء تفاهم برآيد. به همين منظور معاون نخست وزير روانه قم گرديد وطي ملاقاتي با علما از نوشته‌هاي برخي جرايد عليه روحانيت اظهار تاسف كرد و بدين ترتيب از فروزان شدن آتش انقلاب اسلامي جلوگيري به عمل آورد. ليكن اندكي بعد شاه با دست زدن به برگزاري رفراندم «انقلاب سفيد» آتش انقلاب اسلامي را براي هميشه شعله ور ساخت.27
مواضع حوزه علميه قم در برابر رفراندم
شاه در روز نوزدهم ديماه 1341  اصول شش گانه انقلاب سفيد را در راستاي تحقق دكترين كندي به رفراندم گذاشت. با اين وجود خطر گمراهي و فريب خوردن، تنها متوجه مردم عادي نبود بلكه بسياري از روشنفكران و احزاب مخالف رژيم كه داعيه رهبري مبارزات ملي ايران را داشتند، قاطع‌ترين موضعي كه در برابر رفراندم اتخاذ كردند شعار «اصلاحات آري، ديكتاتوري هرگز»، بود! اما در سوي ديگر براي بررسي آثار رفراندم، مراجع و علماي قم در چندين جلسه به بحث و تبادل نظر پرداختند و سرانجام تصميم گرفتند كه با اعزام نماينده‌اي  انگيزه شاه را از طرح اين رفراندم جويا شده و نظريات علماي قم را نيز ابلاغ نمايند. برهمين اساس مرحوم آيت الله كمالوند نظريات علماي قم را در ملاقاتي به شاه رسانيد و به وي گفت كه رفراندم در قانون اساسي پيش بيني نشده و شما دولت مصدق را به جرم انجام رفراندم تحت تعقيب قرار داديد. در نتيجه رژيم مجبور شد از لفظ«تصويب ملي» به جاي رفراندم استفاده كند.
همچنين در نشست ديگري كه توسط علماي قم برگزار گرديد امام (ره) مطالبي به اين مضمون اظهار داشتند: «توطئه حساب شده‌ايي عليه اسلام و استقلال ايران تنظيم شده است كه قابل مقايسه با غائله تصويبنامه نيست. در اين مورد شاه مورد خطاب است و عقب نشيني او به قيمت نابوديش تمام مي شود و با هرگونه مخالفتي مقابله خواهد كرد و در عين حال وظيفه حتمي ما مخالفت با آن است… و شاه درصدد اغفال مردم است و اگر ما به بيدار كردن مردم اقدام نكنيم ملت اسلام در معرض فنا است و در آن صورت علماي اسلام و جامعه روحانيت خواه ناخواه از بين خواهد رفت و در مقابل خداوند مواخذه خواهيم شد. ما اگر مردم را در مقابل توطئه هاي شاه آگاه سازيم، حتما شاه را با شكست مواجه خواهيم كرد. بزرگترين كاري كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمي شود…»28
به دنبال سخنان قاطع امام خميني و تبادل نظرها، سرانجام تصميم گرفته شد كه طي اعلاميه‌هايي، مراجع مخالفت خود را با«رفراندم شاه» صريحا اعلام داشته و از مردم بخواهند كه از شركت در آن خودداري كنند. بدين ترتيب گفتمان«مبارزه عملي براي تحقق حكومت اسلامي» باحضور و موضع‌گيري روحانيت در مسايل مهم سياسي و با استفاده از موضوعات سياسي شيعه آغاز گرديد.
تحريم رفراندم توسط مراجع تقليد
امام خميني(ره) در جواب سوال جمعي از متدينين تهران در مورد رفراندم، با صدور اطلاعيه‌ايي ضمن محكوم ساختن آن، اظهار داشتند: «…مقامات روحاني براي قرآن و مذهب احساس خطر مي‌كنند وبه نظر مي‌رسد اين رفراندم اجباري، مقدمه‌اي براي از بين بردن مواد مربوط به مذهب است. علماي اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي براي اسلام، قرآن و ممالك احساس خطر كرده‌اند و به نظر مي‌رسد كه همان معاني را دشمنان اسلام مي‌خواهند به دست جمعي مردم ساده‌دل و اغفال شده اجرا كنند. علماي اسلام وظيفه دارند هروقت براي اسلام و قرآن احساس خطر كردند به مردم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.»29
آيت الله گلپايگاني نيز ضمن صدور اعلاميه‌ايي اظهار داشت: «… مراجعه به آراي عمومي در قبال احكام شرعيه بي‌مورد و موجب نگراني علماي اعلام مسلمين و مضر به استقلال و مصالح مملكت است…»30
همچنين آيت الله خوانساري و بهبهاني در اعلاميه مشتركي در تاريخ 2/11/1341 به اطلاع مردم رساندند كه «عموم علما و مراجع، طبق وظيفه شرعي به فكر چاره‌جويي هستند و مردم اطمينان داشته باشند كه مقامات روحاني به وظيفه شرعي خود عمل خواهند كرد.»31
آيت الله خوانساري در پاسخ مردم درباره شركت در رفراندم اعلام داشت: «… كليه تصويبنامه‌هايي را كه خلاف شرع مقدس باشد حرام وشركت در آنها در حكم امر حرام و مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء مي‌باشد و محرمات الهيه با تصويبنامه و آراي عمومي حلال نمي‌شود…»32
در فراز پاياني تلگراف آيت الله خوئي از حوزه علميه نجف نيز آمده بود: «… اميدواريم ملت مسلمان ايران و افرادي از دولت كه در فكر حفظ مملكت هستند شهامت ديني خود را ابراز داشته وهر قانوني را كه مخالف قرآن مجيد و مصالح آنها باشد، زير پا نهاده و راه را براي دشمنان دين و مملكت هموار نسازند.»33
با صدور اعلاميه امام خميني(ره) در بامداد روز دوم بهمن ماه 1341 مبني بر تحريم رفراندم، اعلاميه مذكور در تهران و بسياري از شهرهاي ديگر توزيع گرديد.
همچنين اعلاميه مشترك آقايان خوانساري و بهبهاني مبني بر تحريم رفراندم براي مردم خوانده شد. بعداز ظهر همين روز(2/11/1341) مردم در مسجد«سيد عزيزالله» واقع در بازار تهران اجتماع نمودند كه مورد حمله نيروهاي رژيم قرار‌گرفته عده‌ايي مورد ضرب و شتم و برخي دستگير شدند. علي رغم هجوم نيروهاي پليس و ساواك، تظاهرات از بازار به دانشگاه كشيده شد. عصر روز چهارشنبه با عنايت به فراگير شدن موج نارضايتي مردم و به منظور بهره برداري بيشتر از اين نارضايتي عمومي، روحانيان تهران در منزل آيت الله غروي اجتماع كردند كه با يورش نيروهاي رژيم دستگير و روانه زندان شدند. در شهرستانها نيز بسياري از روحانيون و مردمي كه عليه رفراندم سخني گفته يا تظاهراتي برپا داشته بودند دستگير و به بند كشيده شدند. در روز پنج شنبه4/11/1341 دامنه تظاهرات به دانشگاه تهران كشيده شد و عده ايي از نيروهاي رژيم پهلوي در لباس كارگر و كشاورز به دانشگاه يورش بردند و زره پوش‌ها و پليس در ميادين و خيابا‌نهاي اصلي تهران مستقر شدند.34
رفراندم و اطلاعيه مراجع حوزه علميه قم
مردم قم نيز بنا به درخواست امام خميني(ره) با تعطيل كردن محل كسب و كار خود، از خانه‌ها بيرون نيامدند. بنابراين در روز چهارم بهمن، خيابان‌هاي شهر قم را اندوه و عزايي گنگ و مبهم فراگرفته بود. در اين هنگام جمعيت انبوهي از پايين شهر قم با شعار«ما تابع قرآنيم، رفراندم نمي خواهيم» به سوي ميدان آستانه به حركت درآمده و با درهم شكستن مقاومت نيروهاي رژيم و با سردادن شعار«اسلام پيروز است، استبداد محكوم است» وارد ميدان آستانه شدند. در اين هنگام نيروهاي كمكي كه از پادگان منظريه وارد صحنه شده بودند به سوي مردم آتش گشوده و ضمن حمله به مدرسه فيضيه طلاب را مجروح ساختند. در ادامه مدارس علوم اسلامي  محاصره شد و مردم به اجبار وادار به بازكردن فروشگاه‌ها شدند چراكه در غير اين صورت ماموران رژيم اموال آنان را به غارت مي‌بردند. در اين وضعيت بارديگر مراجع و علماي طراز اول قم به گفت وگو نشستند و اطلاعيه‌ايي با امضاي حوزه علميه قم صادر گرديد. فرماندار قم كه از تشكيل جلسه مراجع عظام قم اطلاع يافته بود با حضور در آن جلسه اظهار داشت اگر علما با شاه ملاقات كنند نظرات آنان مورد پذيرش ذات ملوكانه! قرار مي‌گيرد. امام خميني(ره) در جواب اين سخن اظهار داشت: «با يورش وحشيانه ديروز مامورين دولت به علما و مردم تهران و نيز رفتار غيرانساني امروز مامورين دولت با اهالي قم و جامعه روحانيت و تجاوز به حريم اين حوزه مقدسه، ديگر جاي هيچ گونه تفاهم و حسن مراوده با دستگاه حاكمه باقي نمانده است و هيچ راهي جهت ملاقات وجود ندارد مگر آنكه شاه براي جبران اهانت و تجاوزي كه به حريم روحانيت شد، آقاي علم را به عنوان مجرم اصلي از مقام نخست وزيري عزل نمايد…»35
با عدم استقبال روحانيون حوزه علميه قم و مردم از ورود شاه به اين شهر، عده‌ايي از دست پروردگان ساواك جهت اجراي نمايش استقبال از تهران به قم عزيمت كردند. پس از ورود شاه به قم وقتي وي سراغ علما را گرفت و در پاسخ شنيد كه آنان در مراسم استقبال و ملاقات حضور نيافته اند شديدا ناراحت و عصباني شد.
مخالفت، اعتصاب و تظاهرات عليه رفراندم اسارت بار«انقلاب سفيد» به تهران، قم و مشهد محدود نبود بلكه در بسياري از شهرها نظير اصفهان، كرمان، يزد، كاشان، رفسنجان، نجف آباد، مسجد سليمان و… مردم با بستن بازار و مغازه ها و تظاهرات خياباني، مخالفت خود را با رفراندم شاه ابراز داشتند. علما و روحانيان شهرستانها نيز در مساجد و مجامع مذهبي با قرائت اعلاميه مراجع قم مردم را آگاه مي‌ساختند. هرچند بسياري از روحانيون و مردم به دليل مخالفت با رفراندم شاه دستگير، زنداني و يا به تبعيد روانه شدند ولي دستگاه رژيم با بي‌شرمي اعلام كرد كه اصول پيشنهادي شاهنشاه با استقبال پرشور و بي نظير ملت روبرو شده و با پنج ميليون و ششصد هزار راي موافق در برابر چهارهزار و صد و پنجاه راي مخالف به تصويب ملت ايران رسيد.36
در پاسخ به سخنان شاه كه در هشتم اسفند 1341 در كنفرانس اقتصادي تهران ايراد كرده بود و براي بررسي شرايط پيش آمده جلسه مشتركي با حضور مراجع و علماي طراز اول قم برگزار گرديد. در پايان اين نشست طي اعلاميه‌ايي مستدل و متقن، توطئه‌هاي رژيم شاه و نقشه‌هاي شيطاني آن جهت فريب توده‌ها و خيانتي كه به قانون اساسي ايران شده بود توضيحاتي به مردم شريف كشور داده شد. در بخشي از اين اطلاعيه آمده بود:‌‌‌«… روحانيت با هر فشار، مضيقه و اهانتي كه دولت برآن وارد يا در صدد وارد كردن است، تكليف ديني و وجداني خود را در اين تشخيص داده كه مصالح و مفاسد را به دولت ها و به جامعه مسلمين گوشزد و از نصيحت مشفقانه به زمامداران و اوليان امور خودداري نكند. ملت ايران با اين نحو تصويبنامه‌ها مخالف است. به دليل آنكه در دو سه ماه قبل كه فشار و ارعاب قدري كمتر بود تبعيت خودشان را از علماي اسلام به وسيله تلگرافات و مكاتيب و طومار از اطراف و اكناف ايران اعلام نموده و لغو تصويبنامه غيرقانوني دولت را راجع به انتخابات انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي خواستار شدند و دولت قبول درخواست ملت را به عهده مجلس نهاد. اينك كه دولت به وسيله حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلف ملت و روحانيون، تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانين اسلام و قانون اساسي و قانون انتخابات دست به كارهايي زده كه عاقبت آن براي اسلام و مسلمين خطرناك و وحشت آور است. خداوند انشاءالله دولت هاي ما را از خواب غفلت بيدار كند و بر ملت مسلمان و مملكت اسلام ترحم فرمايد.»37
روحانيت امسال عيد ندارد
در آستانه فرا رسيدن عيد نوروز سال 1342، مراجع تقليد و روحانيون طراز اول قم با برگزاري نشستي ضمن تبادل نظر به منظور روشنگري و آگاهي هرچه بيشتر مردم و ابراز مخالفت با اقدامات ضد اسلامي رژيم پيشنهاد كردند عيد نوروز از سوي همه علماي قم وديگر حوزه هاي علميه عزاي عمومي اعلام شود تا بدين وسيله افكار عمومي ملت ايران متوجه اقدامات غير اسلامي رژيم گردد. با تصويب اين پيشنهاد، نامه‌ها، پيك‌ها و پيام‌ها براي علماي مشهد، شيراز، تهران، تبريز، اصفهان و… فرستاده شد.
امام خميني(ره) نيز با صدور اعلاميه‌اي تحت عنوان «روحانيت امسال عيد ندارد» يادآور شد: « من چاره را در اين مي‌بينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسي كنار برود و دولتي كه پايبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد. بارالها! من تكليف فعلي خود را ادا كردم «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تكليف بعدي خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد. خداوندا قرآن كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجاد بده.»38
آيت الله ميلاني نيز با صدور اعلاميه‌ايي با اشاره به تجاوز به حقوق فردي و اجتماعي و مخالفت با دستورات اسلامي توسط هيات حاكمه و زنداني شدن بعضي از علما و استادان و دانشجويان، وجود فقر، فساد و بيكاري چنين اظهار مي‌دارد: «در اين شرايط روحانيتي كه خود را شريك غم و شادي ملت مسلمان ايراني مي‌داند هرگز عيد و مراسم آن را نخواهد داشت…»39
با انتشار اطلاعيه مراجع تقليد قم، بسياري از علما و طبقات مختلف از اين تصميم استقبال و پيروي نمودند.
آقاي حاج سيد محمد بهبهاني نيز با صدور اعلاميه ايي چنين اظهار كرد: «… تصادف ايام نوروز با دو مصيبت كه يكي به دست دولت جابر بني العباس بر وجود مقدس حضرت امام صادق(ع) وارد شد و ديگري كه در اين ايام برقلب مبارك آن حضرت و آبا و ابناي بزرگوارش سلام الله عليهم اجمعين واقع گرديد، مجالس براي عيد ملي نوروز باقي نگذارده است] بنابراين[ علماي اعلام عموما از مراسم عيد خودداري و در عوض به سوگواري در اين دو روزه اشتغال دارند و خواهند داشت. اين حقير اعلام عزا به عموم مسلمين و شيعيان مي‌نمايم و اين دو روزه به انعقاد مجلس روضه خواني مشغول و ان انشاءالله موفق خواهيم بود.»40
همچنين در اعلاميه روحانيون تهران چنين آمده بود: « به مناسبت مصادف بودن ايام نوروز با شهادت رئيس مذهب شيعه، حضرت امام جعفر صادق صلوات الله و سلامه عليه و حوادث ناگواري كه به اسلام و مسلمين وارد وموجب تاثر شديد گرديده است، جامعه روحانيت عزادار بوده و به عنوان عيد جلوس نخواهند داشت.»41
خطبا و گويندگان مذهبي قم نيز سعي كردند از فرصت ايام عيد و تقارن آن با ايام شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) و با عنايت به حضور گسترده زائران در اين ايام، در راستاي آگاهي بخشيدن به مردم و بيان اوضاع نابسامان كشور و خيانت شاه به ايران تلاش كنند. محصلين حوزه علميه قم نيز با فراهم آوردن انبوهي از اعلاميه‌هاي مراجع عظام و شركت در مراسم تحويل سال نو در حرم مطهر حضرت معصومه(س)، به روشنگري اقشار مختلف كه در هنگام حلول سال نو در حرم بودند مبادرت كردند.

پي نوشت ها
1- رسول جعفريان، جريانها و جنبشهاي مذهبي –سياسي ايران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1381،ص136
2- عباس زارع، همان،ص94
3- رسول جعفريان، همان، ص140
4- همان، ص135
5- همان،ص131
6-همان، ص 139
7- محمدرضا حكيمي، تفسيرآفتاب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1358،ص148
8- همان، ص 141
9-  عباس حيدري، گزارش اجمالي از رساله اجتهاد و تقليد، فصلنامه علوم سياسي، ش5، تابستان 1378
10-  حميد روحاني، پيشين، ص139
11-  قرآن كريم، سوره طه، آيات 44-41
12-  حميد روحاني، همان، ص156
13-  مركز اسناد انقلاب اسلامي، همان،ص26
14-  همان، ص38
 15- همان، ص 38
16- همان، صص 29،39،47
17-  همان، ص49
 18- همان، ص41
19- همان، ج5، صص28-17
20- همان، ص 38
21- همان،ص 38
 22- همان،ص 33
 23- همان، ج2، صص49-18
24-  همان، ج3، صص49-15
25-  حميد روحاني، همان، صص 179و191
26-  همان، ص 193
27- همان، ص216
 28- همان، صص 227-225
29-  همان، ص231
30-  مركز اسناد انقلاب اسلامي، همان، ج1، ص57
 31- همان، ص 58
32-  همان، ص 59
 33- همان، ص60
 34- حميد روحاني، همان، ص228
35-  همان، ص255
 36- همان، ص269
 37- همان، ص290
 38- حميد روحاني، همان، ص 316
39-  مركز اسناد انقلاب اسلامي، همان، ج1، ص72
40-  همان، ج2، ص56
 41- همان، ج3، ص 58