رضاخان و سوء استفاده از روشنفکران

مدیر روزنامه ستاره ایران به خاطر مطالب کنایه دار، مغضوب رضاخان قرار گرفت. روزنامه “شفق سرخ” و “عصر انقلاب” توقیف شد و مدیر آن علی دشتی برای14 ماه زندانی گشت. میرزاده عشقی ترور شد. فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان، با آمپول هوای پزشک احمدی درگذشت. همه این مدیران جوان روشنفکر به خاطر دید انتقادی در قالب ادبیات و شعر، معدوم گشتند. افراد نوآور، صاحب اندیشه و خلاق که در نهادینه ساختن اصلاحات رضاشاهی سهم داشتند نیز به خطر افتادند؛ سید حسن تقی زاده از کار برکنار شد. سلیمان میرزا اسکندری بازنشسته گشت. تدین نماینده مجلس از کابینه اخراج شد و به زندان رفت. قوانین خاصی برای محدود کردن فعالیت روشنفکران مانند قانون منع فعالیت کسانی که مرام اشتراکی دارند، به تصویب رسید. فعالیت های گروهی روشنفکران از جمله گروه53 نفره تقی ارانی متلاشی شد.
از جمله اهداف حکومت پهلوی در اقدامات فرهنگی، دور زدن جهان زیست ایرانی برخوردار از منابع فرهنگی - مذهبی بود. تاسیس “سازمان پرورش افکار” در دی ماه سال1317 به ریاست متین دفتری یکی از اقدامات فرهنگی مهم این دولت است. نهاد مذکور را باید از ابزارهای اساسی رژیم جهت سیاسی کردن عرصه فرهنگ، بحساب آورد. مهم ترین اهداف این سازمان عبارت بود از ایجاد حزب سیاسی، ملیت گرایی، همبستگی ملی، دخالت دولت در کلیه شئون اجتماعی فرهنگی و شستشوی مغزی مردم. تعیین خط مشی کلی سازمان و “گنجاندن نظریات و سیاست های حکومت در برنامه های آن” و هماهنگ نمودن و نظارت بر عملکرد کمیسیون ها و گزارش آن به نخست وزیر از وظایف اصلی هیات مرکزی به شمار می رفت. با این تدابیر باید این دیدگاه انور خامه ای را مورد تایید قرار داد که اگر اندیشمند و هنرمند در اظهارنظر و بیان احساس خویش آزاد نباشد، نمی تواند رسالت فرهنگی خود را انجام دهد. دولت با چنین دخالت گسترده ای می کوشد مظاهر فرهنگی را در جهت خاصی که مطابق سیاستش بوده است، هدایت کند.
نخست وزیر وقت به عنوان ریاست سازمان، وظیفه تعیین خطوط کلی فعالیت این سازمان را برعهده داشت. طرح ناقص از این سازمان در1321 با تاسیس “کانون هدایت افکار” شکل گرفت و تا1326 ادامه یافت. اساسنامه سازمان ماموریت می داد که روسای فرهنگ شهرستان ها به منظور تعلیمات مخصوص در مرکز حضور یابند و با مشارکت فرماندار، سازمان پرورش افکار را در حوزه اداری خود تشکیل دهند و آن را اداره نمایند. برای پرورش افکار کارمندان دولت و نیز در هر وزارتخانه رسایل و مجالس سخنرانی و آموزشگاه های مخصوص تاسیس و دایر گردید.
کمیسیون سخنرانی با ترتیب دادن سخنرانی در موضوعات مختلف از جمله شاه پرستی، ملیت و میهن پرستی، وحدت ملی، مبارزه با خرافات، تبلیغ اقدامات رژیم از قبیل فواید راه آهن، فواید آموزش سالمندان و غیره، هرگونه اخلاق ارتباطی، توانایی ارتباطی و عقلانیت ارتباطی را به سود کنش های ارتباطی غیرمعتبر، بدون برقراری هرگونه گفتمان، در راستای نفوذ دادن عقلانیت سیستمی (با واسط قدرت سیاسی) در حاشیه قرار می داد. براین اساس، حساس ترین موضوع ها مربوط به ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، از دسترس عقلانیت ارتباطی خارج می شد و بجای توافق و اجماع های پسین روی این اصول هدایتگر نظام اجتماعی، به صورتی یک جانبه و معطوف به منافع سیاسی تعمیم ناپذیر بر کل جامعه تحمیل می گشت.
آموزشگاه پرورش افکار طی تدوین اساسنامه ای مستند بر ماده هفت سازمان پرورش افکار، آموزگاران را مجبور به حضور در آموزشگاه هایی می کند که برنامه هایی یک سویه از سوی دولت جهت اجرا برای آن ها تدوین شده است. در واقع حاکمیت، مردم را افرادی بی فرهنگ، عقب مانده، بی سواد، عامی، خرافاتی و جاهل میدانست که می بایستی روش های زندگی جدید و مدرن را به آنان آموخت و تجددخواهی و شاه پرستی را در مغزشان تزریق کرد. هدف از به کارگیری کلیه وسایل گوناگون فرهنگی آن بودکه روح و ملیت ایرانی با محوریت یک پادشاه تقویت شود.
رژیم پهلوی تلاش می کرد با تکیه بر چنین ابزارهایی ایدئولوژی شاهنشاهی را به مثابه یک اصل محوری برای نظام اجتماعی بر کلیت جامعه و اجزای گوناگون آن به صورتی یک سویه القا کند. در شرایطی که بعد از مشروطه نظام اجتماعی ایران به سمت تفکیک حوزه های مختلف و استقلال آن ها پیش می رفت و تعادل و تکامل آن مقتضی ماندگاری این استقلال و تداوم نظام اجتماعی از طریق تعامل بین اجزای فرهنگی - سیستمی بود، گسترش بی رویه سیستم چنان استقلال و در نتیجه تعادل را بر هم می زد و نظام اجتماعی با عاملی داخلی و از درون با بحران های شکننده روبرو می شد و انسجام اجتماعی در چنین شرایطی در بلند مدت تداوم نمی یافت و تجربه تاریخ آن دوره نیز همین را به اثبات رساند.

منابع
1 - یادداشت های کی خسرو شاهرخ، جهانگیر اشیدری.
2 - ایران در دو سده واپسین، احسان طبری.
3 - سفرنامه بلوشر (گردش روزگار در ایران)، ویپرت بلوشر، ترجمه: کیکاووس جهانداری.
4- زندگانی من ده سال در عدلیه چرا از عدلیه بیرون آمدم، احمد کسروی.
5 - فرهنگ، سیاست و تحول اجتماعی، انور خامه ای.