مراحل تكوين قدرت يابي خاندان علم در دوره قاجار اميرعلم خان سوّم (حشمت الملك)

مورخان تاريخ حكمراني اميرعلم خان سوّم (حشمتالملك) فرزند اسدالله خان حسامالدّوله را در منطقه قاينات و سيستان حدود سالهاي 1280ـ1282ق/ 1863ـ1865م ميدانند. امّا برخلاف تاريخ تقريبي آغاز حكمراني حشمتالملك مورخين اتفاق نظر دارند كه مرگ وي در سال 1309ق/ 1891م رخ داده است. بنابراين وي در حدود 30 سال حكمران بلامنازع قاينات و سيستان بود. سالهاي بين 1280ق/ 1863م تا 1309ق/ 1891م (تقريبآ نيمه دوّم سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، 1264ـ1313ق/ (1847ـ1895م) يكي از حسّاسترين برهههاي تاريخ ايران در عصر قاجار و دوره معاصر محسوب ميشود. اين دوره به ويژه همزمان با نفوذ بيش از حد دو كشور روسيه و انگلستان در ايران، عصر اعطاي امتيازات نام گرفته است و دليل آن كثرت قراردادها و امتيازاتي است كه از سوي دو كشور مذكور به اشكال مختلف از دولتمردان قاجاي اخذ گرديده بود. اين دوره را عصر امپرياليسم نيز ناميدهاند، زيرا در اين دوره شاهد ورود سرمايهها و كالاهاي صنعتي غرب به كشور هستيم. در واقع اين دوره آغاز وابستگي تدريجي اقتصادي ايران به جهان خارج است؛ گسترش بورژوازي تجاري در اين دوره، ايران را بطور فزايندهاي به بازارهاي جهاني پيوند ميداد. در آن زمان اقتصاد سنتي، كشاورزي، و صنايع دستي در مقابل رشد فزايندهاي كه مظاهر غرب در ايران داشت در حال نابودي بود. خودكفايي نسبي اقتصاد ايران و اراضي و محصولات كشاورزي نظير غلات و غيره جاي خود را به محصولات تجاري و نقدينهآور نظير ترياك و پنبه و تنباكو داد. در واقع در اين دوره بود كه دولتهاي خارجي با هدايت برنامهريزي شده به نابودي اقتصاد بومي ايران مبادرت كردند و با اين كار كشاورزي، آخرين حلقه استقلال كشور را به نيستي كشاندند. كشورهاي خارجي به خصوص روسيه و انگلستان در يك حركت رقابتآميز تسلط خود را بر سر پلهاي مختلف اقتصادي، سياسي، و فرهنگي كشور محكمتر كردند. وابستگي به هر يك از كشورهاي دوگانه و رقيب شمالي و جنوبي به صورت يك ارزش در بين اغلب دولتمردان و متنفذين و حكام و ... رواج يافته بود. بندرت ميشد افراد شاخصي را در كشور سراغ گرفت كه نسبت به دولتهاي بيگانه سرسپردگي نداشته باشند، هر چند بودند افرادي كه سياست بيطرفي را دنبال ميكردند امّا بندرت ميتوانستند به ادامه سياست خود اميدوار بمانند. تأسيسات اقتصادي نظير مؤسسات پولي و اعتباري و تجارتخانههاي متعدد و كنسولخانهها و سيستمهاي مخابراتي تلگراف و تأسيس راهها و خطوط مراصلاتي از جمله مراكزي بود كه كشورهاي قدرتمند و رقيب آنها را در حوزههاي نفوذ و رهبري خود ميديدند. اخذ رشوه در بين دولتمردان قاجاري در تمام سطوح از شاه تا دونترين فرد شايع بود. حكام ايالات، سران عشاير، خوانين، مالكان عمده، تجار بزرگ و ... هر چند به ظاهر تحت امر حكومت مركزي قاجاريه عمل ميكردند امّا در واقع يك ملوكالطوايفي پنهان و بسيار قوي در كشور جريان داشت. به ويژه اين كه فقدان يك سيستم اداري - سياسي منسجم نظارت دقيق بر امور كارگزاران حكومت را تقريبآ غيرممكن ساخته بود. عدم وجود امنيت  مالي و جاني، و بحران در مالكيت و نظامهاي ظالمانه مالياتي و همچنين عدم يك نظام قضايي عادلانه و منسجم كه به نابسامانيها و تجاوزات پايان دهد، اميد هرگونه اقدام اساسي را در كشور سست كرده بود.
بنابراين از يك سو هجوم قدرتمندانه كشورهاي خارجي كه با تمام قوا سرگرم پياده كردن نقشههاي سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي خود در گوشه و كنار كشور بودند و از سوي ديگر فقدان حكومت كارآمد و قوي مركزي در ايران عصر ناصري كه بتواند مشكلات عديده را تخفيف دهد، جريان امور را به درياي موّاجي تبديل كرده بود كه كنترل آن بسي مشكل مينمود. در چنين شرايطي ايجاد تمركز سياسي ـ اقتصادي و اداري در كشور كمتر ميسّر است، بنابراين در اين شرايط و بويژه با خصلت گريزپذيري حكام ايالات و خوانين وسران عشاير از حكومت مركزي كه بعضآ مورد تشويق سياستهاي خارجي نيز واقع ميشد و ناتوان بودن حكومت مركزي از اداره كشور و همچنين وعده و وعيدهاي متعدد و وسوسهانگيز كشورهاي خارجي نميتوانست از منظر آنها ناديده تلقي شود. بنابراين ميشود گفت وابستگي خاندانها، حكام، تجّار و ... به كشورهاي خارجي در راستاي وابستگي و تسليم كشور در سطحي وسيع بود. براي مثال وابستگي و يا انگليسي مآبي خاندان علم يك امر ذاتي و طبيعي نبود و نميشود گفت كه اين خاندان از همان ابتدا درصدد وابستگي بود، بلكه بالاخص از اواخر قرن نوزدهم به بعد شرايطي پديد آمد كه از عوارض آن، وابستگي خاندانها و حكومتهاي ايالات به كشورهاي خارجي بود.
حوزه حكمراني اميرعلم خان سوّم حشمتالملك از حوزه قاينات فراتر رفت و بخشهايوسيعيضميمهآن شد. درايندورهبرخيازخوانينوحكام جزء درمنطقه قاينات حكومتوسروريداشتند. حشمتالملك درصددپاياندادنبهخودسريآنها برآمد. وي ابتدا خوانين «نخعي خوسف»، «نِه»، و «جلگه سنيخانه» را مقهور ساخت و سپس قلاع مورد تصرّف آنها را اشغال و تحت كنترل خود درآورد. در اين زمان وي حاكم بلامنازع منطقهاي شد كه سابقآ قهستان ناميده ميشد. تا اين زمان به رغم اين كه سيستان رسمآ جزئي از خاك ايران محسوب ميشد اما به دلايل عديده، كه احتمالا عناصر خارجي نيز در آن دخيل بودند حكام خود سر اين ناحيه تا حدود زيادي از دستورات حكومت مركزي سرتافته بودند. در اين دوره بود كه قشون ايران به فرماندهي حشمتالملك به نافرماني حكام متجاسر اين منطقه پايان داد و با تعليم دولت مركزي حشتالملك سيستانرا بهقلمرو مورد حكمرانيشاضافهكرد و درنتيجهمتمردين سيستان تسليم شدند.
ميرزا خانلرخان، اعتصامالملك، كه از سوي حكومت مركزي به ايالات شرقي اعزام شده است در گزارشي كه براي حكومت ارسال ميكند قاينات را ولايتي وسيع معرفي كرده كه طول و عرض آن به 60 فرسنگ (فرسخ) ميرسد. سفر وي به قاينات همزمان با حكومت حشمتالملك اميرعلم خان سوّم در آن خطّه است. به گفته وي در آن زمان قاينات دو شهر عمده داشت كه عبارت از قاين و بيرجند بودند. اگرچه قاين از نظر آبادي و حاصلخيزي و ديگر ملزومات طبيعي زندگي مناسبتر از بيرجند مينمود امّا به دليل نزديكي بيرجند به سرحدّات، امير قاينات اين شهر را به عنوان مركز حكومت ترجيح داده بود، بويژه اينكه ميتوانست به دليل نزديكي به مرزها از حملات تركمانان و افاغنه و بلوچها و هزارهها به درون حوزه حكمرانيش جلوگيري كند. محلّ حكومت وي در سه كيلومتري جنوب شهر بيرجند قرار داشت. 
 لرد كرزن كه در اواخر عمر اميرعلم خان سوّم از قلمرو حكمراني وي ديدن كرده است، او را در رديف قدرتمندترين افراد كشور ميداند و به ويژه به شخصيت بسيار قوي و شهرتي كه در هيبت و سختگيري دارد اشاره ميكند. كرزن از امنيّت راهها و ديگر مراكز اين منطقه گزارشداده و از پاك شدن منطقه از وجود اشرار افغاني و بلوچ خبر ميدهد كهتوسط ويانجامشدهاست. گفتار كرزن درباره حشمتالملك بسيخواندني است :
اميرعلم خان كنوني شايد نيرومندترين فرد دستگاه پادشاهي ايران باشد، او اينك بيش از شصت سال دارد و داراي شخصيتي بسيار قوي و به علاوه شهرت سرشاري از لحاظ هيبت و سختگيري است و خطّه خود را از وجود دستههاي دزد و غارتگر به خصوص از افغانها و بلوچها كه بيترس و نگراني از هرگونه تعقيب سرگرم راهزني و غارت بودند پاك كرده است و به قدري مقتدر است كه حكومت مركزي به آساني جرأت دخالتي در كار او ندارد. 
با تمام اقتداري كه حشمتالملك در منطقه قاينات و سيستان به دست آورده بود، علايمي كه دال بر خودسري ظاهري وي در قبال حكومت ناصري باشد در دست نداريم. بنابراين وي وظايف مربوط به حوزه حكمراني خود را همگام با اعلام وفاداري نسبت به حكومت مركزي انجام ميداد. بنابراين وي از جمله حكامي بود كه از همان ابتداي حكومتش مورد تأييد حكومت مركزي واقع شد.
خانلر ميرزا اعتصامالملك در سال 1294ق/ 1877م از زبان مردم بومي منطقه مينويسد: «در سر آسياي آن جا پيرمردي هشتاد ساله نشسته بود، زنبيل ميدوخت. گفت: از وقتي اميرحشمتالملك علم شده است مردم اين ولايت از تاخت و تاز بلوچ آسوده شدهاند. شترهاي عمادالملك، حاكم خور، را بلوچ برده بود، امير سيستان پس گرفت و فرستاد.» وي در جايي ديگر مينويسد: «پيرمردي شمخالچي   را گفتم پس چرا تفنگت اين قدر سياه است؟ گفت: سالها است گوشه اتاق مانده، دود خورده است. خدا عُمر ميرعلم خان را دراز كند. امنيّت است، شمخال در كار نيست.»   شايان ذكر است كه منظور از ايجاد نظم و اقتدار در منطقه فراهم آوردن محيطي ايدآل و آرامبخش براي زندگي افراد تحت حكمراني وي نبود، بلكه حشمتالملك حاكمي بود كه قدرت داشت و ميتوانست به اعتراضات احتمالي پايان دهد و با استفاده از نيروهاي نظامي، دستههاي غارتگر و دزد را به شدت سركوب و تنبيه نمايد و يا با درپيش گرفتن سياست خشونتآميز، مجال هرگونه اغتشاشي را از افراد سلب نمايد. ازنظر حكومت مركزي هم حاكم مقتدر كسي بود كه بتواند جلو شورشهاي خطرساز را سدّ نمايد، و به ويژه قادر باشد در موعد مقرر مالياتها و ديگر عوارض مالي ايالت مورد حكمرانيش را به حكومت مركزي بپردازد، امّا اينكه حاكم منطقه در مسائل دروني ايالت خود چه سياستي را اعمال خواهد كرد مسئلهاي بود كه كمتر ميتوانست مورد نظر حكومت مركزي باشد. با اين احوال از منظر حكام و حكومت روابط آنها با رعايا ميبايست براساس احترام توأم با ترس باشد، به عبارت ديگر روابط اين دو گروه بر اساس روابط «خدايگان و بنده» استوار بود.
به طور كلّي در دوره قاجاريه و به خصوص در دوره ناصرالدين شاه حكام ايالات از جمله حشمتالملك در قاينات و سيستان كمتر تابع قانون مشخص و منسجم و يكدستي بودند، بنابراين اداره امور ايالت تمامآ توسط حكام حلّ و فصل ميشد، بدون اين كه دستورالعمل منسجم و كاملي به عنوان تعيينكننده خط مشي حكام از سوي حكومت مركزي در اختيار آنها قرار گيرد. بنابراين در اداره امور يك ايالت، تنها حاكم بود كه تصميم ميگرفت نه قانوني نظاممند و منسجم. در واقع رعاياي ايالت كمتر ميتوانستند ارتباطي با حكومت مركزي داشته باشند، بنابراين حل و فصل تمام امور و دعاوي از طريق حاكم ولايت بود و بندرت ميشد صدور حكم دعاوي از طريق حكومت مركزي صورت گيرد. رعاياي قاينات و سيستان اميرعلم خان را «سركار» ميناميدند.
سيستان در سال 1282ق/ 1865م كه تقريبآ مصادف با اوايل قدرتيابي اميرعلم خان سوّم است از امراي سركش اين ناحيه متنزع شد و در پي احساس خطر از ناحيهي بريتانيا، حكومت اين ناحيه از سوي حكومت ايران به حشمتالملك سپرده شد. ايالت سيستان تا سال 1208ق/ 1793م به تيمورشاه، جانشين احمدخان درّاني، خراج ميپرداخت و بعد از آن تا حدود 40 سال چندان توجّهي به اين ايالت نشده بود. در سال 1250ق/ 1834م كامران ميرزا از طرف حكومت هرات سيستان را تصرف كرد. در سال 1261ق/ 1845م كهندل خان از جانب حكومت قندهار بخش شرقي اين ايالت را به كنترل در آورد. در تمام اين مدت حكومت ايران هيچگاه از دعاوي خويش نسبت به سيستان چشم نپوشيده بود، به ويژه اين كه در سال 1268ق/ 1851م دعاوي خود را به طور جدّي پيگيري كرد. از سال 1278ق/ 1861م تا 1280ق/ 1863م اعتراضات و دعاوي حكومت ايران جهت تصرف اين منطقه ادامه داشت، امّا مانع بزرگي در سر راه تصرف اين سرزمين وجود داشت و آن دخالت دولت بريتانيا بود كه با تمام قوا در منطقه حضور داشت. تا اين كه با شكلگيري سياست جديد بريتانيا در منطقه شرق ايران در پنجم نوامبر 1863م/ 1279ق لُرد راسل، نخستوزير وقت انگلستان، طي نامهاي اجازهي ضمني به دولتمردان ايران داد تا اين منطقه را تصرف كنند: «مفتخرم در پاسخ آن جناب به اطلاع برسانم كه دولت علياحضرت ضمن آگاهي از دعاوي ارضي سيستان كه مورد بحث دو كشور ايران و افغانستان ميباشد مايل نيست در موضوع مداخله كند و آن را به دو طرف ذينفع واميگذارد تا مسائل في مابين را به بهره گرفتن از نيروي نظامي حل و فصل نمايند.» 
تا پيش از اين تاريخ دولت بريتانيا از اعزام هر نوع نيروي مسلّح از سوي ايران جهت بازپس گيري اين منطقه خودداري ميكرد و انجام اين اقدام را از سوي ايران به معناي «تخطّي صريح از عهدنامه پاريس» ميدانست.
به رغم تأييد حكمراني ايران بر سيستان، تا سال 1282ق/ 1865م تصرّف اين منطقه به تعويق افتاد تا اين كه سيستان از سوي افاغنه مورد تجاوز قرار گرفت و تهديد شد و به دنبال آن نيروهاي تحت فرمان حشمتالملك اين منطقه را اشغال كردند و تمام قلعهها و سنگرهاي نظامي اين منطقه را كه احتمال خطر از آنها ميرفت ويران ساختند. با اين حال كشمكش بين ايران و افغانستان ادامه يافت تا اين كه موضوع داوري و حكميت پيشنهاد شد و بدين ترتيب جهت حل مسائل مرزي ايران و افغانستان نمايندگان انگلستان به سرپرستي سرگلداسميت به منطقه وارد شدند كه مصادف با سال 1288ق/ 1872م بود.
هيئت انگليسي به دليل مخالفتهايي كه از سوي نمايندگان اعزامي ايران و افغانستان صورتگرفتنتوانستبه كار تعيين خطوط مرزي فيصله دهد و در نتيجهرهسپارتهران شد.
گلداسميت براي اين كه به اختلافات پايان دهد و به ويژه جهت حفظ منافع كشورش از واگذاري سيستان به ايران ابا ورزيد و ترجيح داد سيستان را تجزيه كند، بنابراين سيستان را به دو قسمت سيستان خاصّ و سيستان خارجي تقسيم كرد. سيستان خاص را در منطقهاي واقع در ميان نيزار در شمال قرار داد كه محدود شد به نهري كه از هيرمند منشعب ميشد و تا كنار هامون و كوه خواجه در غرب امتداد مييافت. 
    
هرچند اختلافات با حكميت گلداسميت پايان نيافت و هر دو دولت ايران و افغانستان بنابه دلايلي ناراضي به نظر ميرسيدند، امّا از اين تاريخ به بعد تا حدود زيادي نقاط مرزي مشخص شد.
در دوره حكمراني حشمتالملك علم مهمترين شهر سيستان سه كوهه بود كه در هنگام تشكيل كميسيون مرزي در سال 1288ق/ 1872م حدود 1200 خانه گلي داشت. اغلب اهالي اين شهر به كار فلاحت و كشاورزي مشغول بودند. به رغم آباداني شهر سه كوهه، مركز اداري ـ سياسي ايالت سيستان در شهر نصرتآباد قرار داشت و نايبالحكومه امير حشمتالملك هم در نصرتآباد اقامت گزيده بود. نايبالحكومه انتصابي حشمتالملك مستقيمآ از وي فرمان ميبرد و نيرويي در حدود 1000 نفر در اختيار داشت كه از مناطق مختلف سيستان جمعآوري ميشدند. سربازان به طور دايمي استخدام ميشدند و تقريبآ به صورت يك شغل دايمي در خانوادهها درآمده بود. مواجب سالانه اين سربازان حدود 20 قران و هفت و نيم من گندم بود و هر كدام سالي يك دست لباس نظامي دريافت ميكردند. پس از تجزيه سيستان بخش شرقي آن كه در اختيار افغانستان قرار گرفت، مركز آن چخانسور يا چغانسور بود كه در كناره خشك رود كه شعبه شرقي هيرمند است واقع شده بود.
امّا برغم تلاش براي حلّ مشكلات مرزي سيستان كه در واقع بخشي از استراتژي منطقهاي انگلستان بود مشكل مرزي ايران و افغانستان حل نشد. لُرد كرزن دلايل واقعي اين امر را چنين خاطرنشان ميسازد: «... مسئله سيستان به موضوع كهنه مرزي يا دعاوي متضاد ايران و افغانستان ربطي ندارد. فقط از لحاظ نقشي است كه احتمالا يا امكانآ سيستان در آينده در سياست آسياي مركزي و در استراتژي سياسي يا نظامي روس و انگليس خواهد داشت. برّرسي نقشه با كمك يك جفت حلقه روشن خواهد ساخت كه ولايت سيستان در وسط راه مشهد و دريا واقع شده است و اين وضع جغرافيايي، اين ولايت را يك پايگاه متقدم نظامي خراسان و همچنين وسيله و رابطي ميسازد كه هر دولتي كه بخواهد بر خراسان و مشهد دست يابد بايد طي نمايد. شق اوّل، ارزش آن را از لحاظ دولت روس، و شق دوّم، اهميّت آن را از نظر بريتانيا نشان ميدهد.» 
درباره نحوه عملكرد حشمتالملك اميرعلم خان سوّم در ايالات مورد حكمرانيش نظرات متضاد و متناقضي از سوي مورخين ابراز شده است. برخي عقيده دارند كه وي در آباداني حوزه حكمرانيش نهايت تلاش را داشت و اقدامات جدّي جهت بهبود وضعيت رعايايش به جاي آورده است كه در مباحث پيش به آن اشاره شد.   به نظر ميرسد در اين دوره رقابت شديدي بين حشمتالملك و علينقي ميرزا ركنالدّوله حكمران خراسان، وجود داشت، هر چند كه حكمران خراسان خود را از نظر رتبه بالاتر از حشمتالملك ميدانست، امّا حشمتالملك حاضر نبود از وي تمكين كند، چنان كه در قضيه راهاندازي برخي تأسيسات رفاهي در سيستان به امر ركنالدّوله و مخالفت جدّي حشمتالملك با آن، آمده است:
بعد از آن كه ميرزا حسين، پيشخدمت نواب مستطاب، مأمور شد برود سيستان به جهت مسجد، و حمّام و بازار بسازد، ابراهيم خان نام يكي از بزرگان سيستان است، مشارٌاليه را جواب داد، بلكه خيال تلف كردن مشارٌاليه را داشت. حشمتالملك هم به او پيغام فرستاد كه شنيدهام همچه خيالها داريد، اگر حقيقت داشته باشد ميآيم سيستان را خراب ميكنم. چون اين پيغام را شنيدند از اين فقرات دست كشيدند. در ضمن حشمت الملك گفته بود سيستان مسجد و حمّام و بازار لازم ندارد و به اين بهانه ميخواهيد ولايت ما را صاحب بشويد و ما را زير حكم خود درآوريد. ثاني، اين وجه را كه به جهت ما ميخواهند بدهند ما قبول نخواهيم كرد. اگر چنانچه حضرت پادشاه عالم پناه چيزي ميخواهند التفات كنند، يك هزار تومان و دو هزار تومان به درد ما نميخورد، ما به وزن پول ميخواهيم. سيزده من به وزن سيستان، طلا به جهت ما روانه فرمايند. يك نفر بياورد تحويل بدهد برود و الاّ ما مملكت خود را بر دست كسي نخواهيم داد. 
 
بنابراين روشن ميشود كه حشمتالملك در حوزه حكمرانيش استقلال رأي فوقالعادهاي داشت و با اين حال درنظر داشت حكومت مركزي را نسبت به خود بدبين نكند و همواره اين نگراني را داشت كه مبادا كساني گزارشاتي درباره عدم كفايت وي و يا عدم اداره صحيح ايالتش به حكومت مركزي مخابره كنند و حتي مردم اين منطقه هم متقاعد شده بودند كه «كسي محض سياحت به اينجاها نميآيد، يقين است مأموريتي از طرف شاه دارد بلكه ميخواهد احوالات اين ولايت را اطّلاع دهد.» حاج سيّاح كه در بيرجند از حشمتالملك علم ديدن كرده بود از اضطراب و نگراني وي گزارش ميدهد، چرا كه حشمتالملك عقيده داشت: «در ايران هم ممكن است آدم اميني از طرف دولت براي تفتيش اوضاع و حدود اعمال حكام و امراي دوردست برود و دولتيان را عيش و نوش مجال اين كارها را بدهد.» وي مينويسد كه حشمتالملك شكّي نداشت كه وي مأمور حكومت است و از وي خواهش ميكند كه در گزارش به حكومت مركزي جانب وي را رعايت كند. 
با تمام اين احوال حكومت ناصري به وي اعتماد زيادي داشت و بارها در دوره حكومتش مورد تشويق قرار گرفت. در واقع اميرعلم خان سوّم لقب حشمتالملك را به دنبال سفر ناصرالدّين شاه به خراسان، در سال 1284ق/ 1867م دريافت كرده بود و در پي اخذ آن مأموريت يافته بود تا به سركشيهايي كه در ناحيه سيستان از سوي بلوچها و در رأس آنها ابراهيم خان بلوچ صورت ميگرفت پايان دهد. چنان كه در روزنامه سفر خراسان، در وقايع روز پنجشنبه نوزدهم جماديالاوّل 1286ق/ 1869م كه اردوي ناصرالدّين شاه به سوي مباركآباد دماوند رهسپار بود آمده: «مقارن اين حال چاپار ديگري از نزد مستوفيالممالك رسيده، عرايض محمّد اسماعيل خان وكيلالملك، حاكم كرمان، و ميرعلم خان حشمتالملك، امير قاين و سيستان، را به حضور مبارك رسانده، از قراري كه از سيستان نوشتهاند از يُمن بخت و اقبال شاهنشاه قلعه نادعلي كه آن سمت رود هيرمند است و از قلاع سخت، قشون منصور بعد از چهار ساعت محاصره و محاربه به قهر و غلبه از ابراهيم خان بلوچ انتزاع نموده و متصرف شدهاند.» 
آنچه از فحواي متون تاريخي بر ميآيد به دنبال فتوحات اخير حشمتالملك بود كه ولايت سيستان رسمآ به وي واگذار شد و خاندان علم نيز رسمآ در رأس حكومت قاينات و سيستان قرار گرفت. در واقع دولت ناصري به اين نتيجه رسيده بود كه امير حشمتالملك علم ارزش حياتي جهت حكمراني در شرق كشور را دارد، و نيز به اين اعتبار بود كه حكومت ناصري از اعطاي هر نوع مقام به وي ابا نداشت. چنانكه در سال 1298ق/ 1880م امير حشمتالملك علم از سوي ناصرالدين شاه «به اعطاي يك قبضه شمشير مرصّع سرافراز گرديد.»   حشمتالملك پيش از اين ـ و تا قبل از اين كه به حكومت سيستان و قاينات منصوب گردد ـ در زمان تصدّي پدرش حسامالدّوله به دليل خدمات نظامي كه به نفع حكومت مركزي ايران انجام داده بود از سوي حكومت مركزي به درجه سرهنگي ارتقا يافته بود. وي اين مقام نظامي را در دوران حكمراني خودش هم حفظ كرد و در سال 1297ق / 1879م به درجه و منصب اميرتوماني نايل شد.   در دورهي وي نيروي تقريبآ منظمي در قاينات تحت فرماندهي مستقيم وي وجود داشت كه تا حدودي به اسلوب و فنون روز مجهز شده بود.
در سال 1298ق/ 1880م فرماندهي فوج نظامي قاينات برعهده سرهنگ حاج پرويزخان قرار داشت كه از سوي حشمتالملك به اين مقام برگزيده شده بود.   در سال بعد، يعني 1299ق/ 1881م هنگ جديدي از نيروهاي قايني در اين منطقه ايجاد شد كه حشمتالملك علم، سرهنگ اسماعيل خان را به فرماندهي آنها گمارده بود. بنابراين به دليل حساسيّت منطقهي حكمراني حشمتالملك لازم مينمود تا از نظر نظامي اين منطقه تقويت شود.
امير حشمتالملك علم حكومت حوزه قاينات و سيستان را از نظر اداري به دو قسمت تقسيم كرده بود كه هر يك از آن دو زير نظر يكي از فرزندانش اداره ميشدند، يعني براي قاينات و سيستان هر كدام يك نايبالحكومه تعيين كرده بود. نايبالحكومه سيستان اميرعلي اكبر خان حسامالدّوله فرزند بزرگتر حشمتالملك بود و نايبالحكومه منطقه قاينات بر عهده پسر دوّم حشمتالملك به نام اميراسماعيل خان شوكتالملك بود. هر دو اينها مستقيمآ تحت امر پدرشان حشمتالملك بودند و از وي فرمان ميبردند. امير حشمتالملك علم داراي چهار فرزند بود كه از اين ميان سه نفر از آنها پسر و يك نفرشان دختر بود. فرزند بزرگش، علياكبرخان، لقب پدرش حشمتالملك را يدك ميكشيد كه بعدها لقب حسامالدّوله گرفت. وي حاكم سيستان و طبس بود، و در سال 1333ق/ 1914م درگذشت. فرزند دوّم وي اميراسماعيل خان كه لقب شوكتالملك داشت تا سال 1322ق/ 1904م حاكم قاينات بود. فرزند سوّم وي اميرابراهيم خان شوكتالملك علم از سال 1322ق  به بعد به حكومت قاينات دست يافت. فرزند چهارم حشمتالملك دختري به نام نواب بود كه به زوجيت پسرعمهاش حاجي عبدالعلي خان از فرزندان امير حسنخان طبسي درآمد. 
حشمتالملك در راستاي تثبيت هرچه بيشتر قدرت خود در منطقه علاوه بر راهحلّهاي نظامي و قهري از شيوههاي مسالمتآميز و مواصلتهاي مصلحتي نيز بهرهبرداري كرد، به ويژه جهت ايجاد پيوندهاي محكمتر با متنفذين و رؤساي ايلات و عشاير ايالت سيستان، تن به ازدواجهاي فاميلي با آنها داد. از جمله خود او، دختر سردار ابراهيم خان بلوچ را كه چندي قبل در برخوردي قهرآميز وي را سركوب كرده بود به همسري برگزيد. همچنين دختر سردار شريف خان را به زوجيت پسر ارشدش اميرعلي اكبرخان درآورد. شريف خان مذكور از جمله سرداران با نفوذ و مقتدر سيستان بود كه در ميان بلوچها داراي موقعيت بسيار برجستهاي بود. وي به ويژه داراي ثروت و مكنت فراوان بود و در گشادهدستي شهره بود. منابع تاريخي از وي به عنوان مردي بسيار جنگاور و زبردست در مسائل نظامي نام ميبرند. وي در سيستان فرماندهي و سركردگي تمام ايلات بلوچ را برعهده داشت. حاصل ازدواج فرزند ارشد حشمتالملك با دختر شريف خان مذكور پسري به نام ميرمعصوم خان بود كه بعدها به عنوان نايبالحكومه سيستان خدمت ميكرد. شريف خان در زمان حشمتالملك در سيستان هرچند تحت كنترل خاندان علم بود، امّا اقتدار خود را حفظ ميكرد و به عنوان وزنهاي قوي در منطقه عمل مينمود.
بعد از مرگ شريف خان كه در اواخر حكومت ناصرالدين شاه رخ داد، جانشينان او به طور كلّي زير نفوذ خاندان علم قرار گرفتند و املاك و اراضي و ديگر داراييهايشان توسط حكمرانان خاندان علم تصرّف شد.
به اين ترتيب خاندان علم جهت گسترش نفوذ خود در اين منطقه از هيچ وسيلهاي دريغ نداشت. روش ديگر اين خاندان، از اعتبار انداختن جمعيتهاي محلّي و رؤساي ايلات و عشاير اين مناطق بود. يك روش هم تحريك عمّال و كارگزاران آنها جهت شكايت و تظلم از مردم بومي منطقه بود تا با مجرم خواندن آنها راه منطقيتر و آسانتري جهت تنبيه و نهايتآ نابودي آنها بيابد. از سوي ديگر، اميرحشمتالملك علم از سياست تفرقهبيانداز و حكومت كن سود ميجست، او حتي در برخي موارد جهت بياعتبار كردن خاندانهاي متنفذ محلّي دستور ميداد تا اين افراد با كساني از سطوح پايين جامعه ازدواج كنند تا به اين وسيله از شأن اجتماعي خاندانهاي متنفذ با كاسته شود. 
 از آنجا كه حكام ايالات، تمام امور حوزه حكمراني خود را شخصآ انجام ميدادند حشمتالملك اميرعلم خان سوّم هم كه از حكّام بسيار قدرتمند كشور بود همين رويه را اتخاذ كرد و انجام امور قضاوت و دادگستري را از جمله وظايف خود ميدانست. اگر گفته متون تاريخي را بپذيريم وي نسبت به رعاياي حوزه حكمرانياش - التفات داشت و تا حدودي سعي ميكرد سياست بيطرفانهاي در امر قضا اعمال كند. وي هفتهاي دو روز، روزهاي دوشنبه و جمعه «بارعام» ميداد و كساني كه شكايتي داشتند، ميتوانستند مستقيمآ به وي رجوع كرده و تظلمخواهي نمايند. در ساير ايّام هفته دادخواهي از طريق عمّال و كارگزاران به سمع وي ميرسيد. منابع معتقدند كه وي در صدور احكام قضايي تابع احكام شرع بود و محكمههاي شرعي كه تحت نظر وي در حوزه حكمرانياش وجود داشتند در امور قضايي حكم صادر ميكردند.   به اين ترتيب به نظر ميرسد كه يكي از دلايل نظم و امنيّت داخلي در دوره وي قاطعيت او در صدور احكام و اجرا بوده است. وي به ويژه با اقتداري كه داشت اغلب متنفذين و خوانين محلّي را مقهور خود ساختهبودوحتيبعضياز آنهارابهشكلمؤدبانهنزد خود، و يا درواقعدرحبسخود داشت.
متون تاريخي از تعداد زيادي از «خوانين و عفاريت افغان و هزاره و بلوچ و تركان» گزارش ميدهد كه در مركز حكومت وي بسر ميبردند. اين افراد اغلب دشمن خونين وي محسوب ميشدند و همواره مترصد فرصت بودند تا بر وي شورش كنند، امّا در ظاهر چارهاي نداشتند جز اين كه او را تملّق گويند. حشمتالملك نيز در ظاهر احترام آنها را حفظ ميكرد و از بخشيدن انعام و خلعت و جايزه به آنها كوتاهي نمينمود. با اين حال هرگاه در جمع آنها حضور مييافت، مسلّح و آماده بود و نگاهبانان و محافظان مسلّح نيز وي را همراهي ميكردند. وي به رغم استبداد رأيي كه داشت درباره مسائل مختلف داخلي و يا تاخت و تازهاي عشاير و تركمانان با افراد رايزني ميكرد. بنابراين به نظر ميرسد كه مركز حكمراني وي بايد به صورت درباري كوچك جلوهگر ميبود كه در آن طبقات مختلف مردم حضور داشتند و از خوان نعمت وي برخوردار ميشدند و «حق واقع اين است كه شكوه و شوكت دولت را وضع و هيئت و رفتار او، آيتي عظيم است.» 
حضور خوانين و ديگر افراد متنفذ منطقه در مركز حكومت وي از چند نظر براي وي مفيد بود، اوّل اين كه از خود سري احتمالي آنها در حوزه قدرتشان تا حدود بسيار زيادي جلوگيري ميكرد. همچنين ميتوانست اقتدار خود را در چشم همسايگان و ديگر قدرتهاي منطقه مهّم و مهيب جلوه دهد. به ويژه اين كه با پايان يافتن خودسريهاي خوانين و رؤساي ايلات و عشاير، امنيت لازم جهت فعاليتهاي مختلف اقتصادي و تجاري و غيره فراهم ميشد و كاروانهاي تجاري ميتوانستند كالاهاي ساخت كشورهاي خارجي را از مرزهاي جنوب و هندوستان عبور داده و به بازارهاي مركزي برسانند.
حشمتالملك علم همواره در مركز حكمرانياش تعداد زيادي از اسراي بلوچ و تركمان و افغان را در حبس داشت. اسرا شبها در زنجير و روزها در پي كارهاي كشاورزي و ساختماني بودند. اين اقدام او تا حدود زيادي در انظار عمومي و رقبايش جلوه كرده بود. بهخصوصكه وي از كشتناسرا خودداريميكرد، هر چندكشتنآنها براي وي هيچگونهزحمتي نداشت و در روشي كه با اسرا پيش گرفته بود، بيشتر سود ميبرد.
_________________________________
 . ميرزا خانلرخان اعتصامالملك، سفرنامه ميرزا خانلرخان اعتصامالملك نايب اول وزارت امور خارجه.به كوشش منوچهر محمودي، چاپ اول، تهران، چاپخانه فردوسي، 1351. صص 313 ـ .316
 . جرج كرزن، پيشين، ج 1¡ ص 272ـ.273
 . تفنگچياي كه شمخال (نوعي تفنگ سرپُر) به كار ميبرد.
 . ميرزا خانلرخان اعتصامالملك، پيشين، صص 218ـ.222
 . مك گرگور، پيشين، جلد دوم، ص .146
 . گلداسميت مساحت اين ناحيه را 950 مايل مربع و جمعيتش را 45000 نفر برآورد ميكند. كرزن دربارهراي گلداسميت و حدود اين ناحيه مينويسد: «از سياه كوه كه حد شرقي ناحيه ايران به هندوستان استدر امتداد جنوبي نيزار تا كناره چپ رودخانه هيرمند و از آنجا تا حدود يك مايل بالاتر از بند اصلي يابندكوچك ]بند امير يابند سيستان هم ناميده ميشود[ كه بعد از آن شامل خطي است كه ايران فقط از جهتجنوب غربي به رشته كوه ملك سياه ميپيوندد كه امتداد شمالي سلسلههاي كوهستاني است كهصحراي زره را در غرب محدود ميسازد» (كرزن، پيشين، ص 314).
 . جرج ناتانيل كرزن، پيشين، جلد ايران، ص .318
 . براي نمونه بنگريد به ميرزا خانلرخان اعتصامالملك، پيشين، صص 218ـ222. و حسين آيتي، پيشين،ص .116
 . فريدون آدميت و هما ناطق. افكار اجتماعي و سياسي و اقتصادي در آثار منتشر نشده دوران قاجار.چاپ اول، تهران، انتشارات آگاه، 1356. ص .407
 . محمدعلي سياح محلاتي، خاطرات حاج سياح يا دوره خوف و وحشت. به كوشش حميد سياح، بهتصحيح سيفالله گلكار، تهران، ابنسينا، 1346. ص .148
 . علينقي حكيم الممالك. روزنامه سفر خراسان (سفر اول). تهران، انتشارات فرهنگ ايران زمين،1356. ص .476
 . محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. تاريخ منتظم ناصري. جلد اول، به تصحيح محمد اسماعيل رضواني،چاپ اول، تهران، دنياي كتاب، 1367. ص .464
 . همان، ص .507
 . همان، ص .516
 . محمدعلي منصف، اميرشوكت الملك علم: اميرقاين. چاپ دوم، تهران، اميركبير، 1355. ص .31
 . جي.پي. تيت، سيستان. ترجمه احمد موسوي، چاپ اول، زاهدان، اداره كل ارشاد اسلامي سيستان،1364. ص .179
 . ميرزا خانلرخان اعتصامالملك، پيشين، صص  316 ـ .318
 . همان، ص .317