مدرس در نگاه دیگران
دوران نمايندگي سيدحسن مدرس، زمان پرهياهويي بود و مستشاران و مستشرقان بسياري از روس و انگليس كه به ايران رفت و آمد داشتند در جريان اخبار مجلس شوراي ملي قرار ميگرفتند. عدهاي از اين افراد نظرهاي جالبي درباره مدرس دارند.
دكتر ميليسپو:
پول برایش اهمیتی ندارد
در تاريخ معاصر ايران، نام چند بيگانه خدمتگذار يا مشهور به خدمت جلب توجه ميكند. يكي از اين افراد «دكتر ميليسپو» آمريكايي است؛ او كارشناس نفتي وزارت امور خارجه آمريكا، مستشار مالي و رييس خزانهداري بود و دو بار مأموريت گرفت كه امور مالي ايران را اصلاح كند. بار اول در سال 1301، در زمان نخستوزير احمد قوام در رأس يك هيأت 12 نفري به تهران آمد و تا سال 1305 اقامت داشت. بار دوم هم به تصويب مجلس سيزدهم از او دعوت شد. اين بار اختيارات و مسئوليتهاي بيشتري به او دادند تا جاييكه گاهي قانونگذاري هم ميكرد!
حسين مكي در كتاب «مدرس قهرمان آزادي» از قول ميليسپو نوشته: «اين صفت مدرس زبانزد خاص و عام است كه به پول اعتنايي ندارد و در يك خانه ساده كه باغچه خالي از زمين دارد و اثاثيه آن عبارت از حصير و كتاب و نيمكت است، زندگي كرده... با هيچيك از زبانهاي خارجي آشنا نيست. مدرس در كارهاي اجتماعي خودش بسيار مبرم و شجاع است و خواه در دل و خواه در ظاهر، يك نفر ايراني ملي بهتمام معني است.» مكرر [دكتر ميليسپو] به من ميگفت: «من با جزييات امور كاري ندارم. با من از امور پر اهميت حرف بزن. هر گاه تو به من نشان بدهي كه مشغول انجام كارهاي بزرگي هستي. مطمئن باش من با تو هستم.»
وقتي «ميليسپو» به ايران آمد، مدرس در اوج قدرت و فعاليت سياسي بود، مسئولان بلندپايه كشوري معمولا با وكلاي مجلس ارتباط دارند و ميليسپو چنانچه از نوشتهها پيداست، ارتباط بيشتري با مدرس داشت. شايد دعوت او توسط دولت مورد حمايت مدرس، بيتأثير نبوده است. با توجه به همين آشنايي ميليسپو در نوشتههاي خود از مدرس ياد كرده و برخی از حرفهاي او درباره مدرس، در نوشتههاي ايراني مشهور است. او پس از اتمام خدمتش در ایران، در كتاب (the american taskin pershia) كه در سال 1925 در نيويورك چاپ كرد، نوشت: «مشخصترين چهره و رهبر روحانيون در مجلس، مدرس است كه اخيرا بهعنوان نایب ریيس اول مجلس، انتخاب شده است. شهرت مدرس بيشتر به اين دليل است كه براي پول اصلا ارزش قائل نيست. او در خانه سادهاي زندگي ميكند كه جز يك قاليچه، تعدادي كتاب و يك مسند چيز ديگري در آن وجود ندارد. لباس روحانيان را ميپوشد و مردي است فاضل. در ملاقات با او محال است كه كسي تحت تأثير سادگي و هوش و قدرت رهبري او قرار نگيرد.»
ايوانف (پرفسور تاريخ):
مدرس، روحاني صاحب نفوذ
ولاديمير الكسويچ ايوانف، شرقشناس و يكي از استادان و محققان شاخص در زمينه پژوهش درباره فرقه اسماعيليه است. او در سال 1886 در روسيه تزاري متولد شده و پس از تحصيلات مقدماتي، تحت نظارت ويكتور زن (1908-1149) در سنتپترزبورگ، زبان فارسي و عربي آموخت. سپس در رشته زبانها و لهجههاي ايراني و مطالعات مربوط به تصوف تخصص گرفت. در سال 1910 ميلادي به ايران سفر كرد و مجددا از سال 1912 تا 1914 در ايران بود. و در اين مدت نمونههاي بسياري از لهجههاي ايراني را جمعآوري كرد. حاصل اين زحمات كه تا سال 1920 ادامه داشت، در ٢٠ مقاله در زمينه لهجههاي خراساني، سبزواري، بيرجندي، درويشي، الموتي، خوري، فارس عاميانه، مهرجاني و گبري (زردتشتي) تدوين و منتشر شد. ايوانف در ژوئن 1970 در سن 84 سالگي در تهران درگذشت. اين پرفسور تاريخ در مقدمه مقالهاي كه در دانشگاه مسكو منتشر شد، نوشته: «روحانيان و فئودالهاي آريستوكرات كه مواضع آنها در ايران بسيار قابلتوجه بود، به مخالفت با تبليغ جمهوري پرداختند. «سيدحسن مدرس» روحاني صاحب نفوذ آنها را رهبري ميكرد كه در رأس مخالفان جمهوري قرار داشت. در همان زمان تبليغات وسيعي بهنفع جمهوري ميان تودههاي مردم جريان داشت كه البته [از سویی] رضاخان بود. ولي سرانجام ترس از رشد و گسترش جنبش انقلابي و دموكراتيك و خطر اختلاف و مناقشه جدي با روحانيان و همه طرفداران سلطنت، رضاخان را به راه نزديكي با طرفداران سلطنت روحانيان كشاند. اواسط ماه مارس بين رضاخان و نمايندگان فئودالهاي اشرافي كه با رضاخان ملاقات و آمادگي خود را براي پشتيباني از حكومت وي اعلام كردند، توافق حاصل شد. پس از آن رضاخان به شهر قم كه مركز روحانيت محسوب ميشد رفت و در آنجا با مرجع روحانيت مذاكره كرد و به توافق رسيد. رضاخان وقتي از قم برگشت؛ در تاريخ ٣١ مارس 1924 اعلاميهاي بهعنوان رييس الورزا خطاب به مردم منتشر كرد كه در آن از عموم درخواست ميشد: فكر جمهوري را از سر بيرون كنند و تمام هم و كوشش خود را صرف تحكيم حكومت از طريق اصلاحات كنند و از مخالفت دست بردارند و از هدفهاي مقدس تحكيم ايمان، استقلال، حكومت، دولت ملي پشتيباني كنند. وي همچنين اعلام كرد، دولت وي هميشه كوشش كرده دين اسلام شكوفا باشد و روحانيت حفظ شود.»
«ا.آ.داروژنكو» روسي:
مدرس؛ بزرگترين رجل سیاسی دهه ٢٠
نظر دانشمندان تاريخنگار روسي درباره مدرس، كم و بيش يكسان است و اين يكساني چيزي است كه بايد در اينگونه زمينههاي تحقيقي به آن توجه كرد. اشخاص متفكر و انديشمند و مستقل بدون اينكه يكديگر را بببينند و تباني يا وحدت نظر رسمي حاصل كنند، درباره يك شخصيت تاريخي اظهارنظر ميكنند و نظرهاي آنها نهتنها در اصول، بلكه در لفظ و عبارت هم متحد است، چنين وضعيتي بهطور طبيعي با وضع فكري انسان، حتي مردم عوام، تناسب ندارد و تنها هنگامي ميسر است كه عدهاي يك انديشه سيستماتيك و پيش ساخته را، با اصول و فروع و مقدمه و نتيجههاي معين، پذيرفته باشند و چنين پذيرشي معمولا با تفكر آزاد اتفاق نميافتد، بلكه حفظ در چهارچوب اجبار ميسر ميشود.
«ا.آ.داروژنكو» از جمله تاريخشناسان شوروي است كه درباره مدرس اظهارنظر كرده است. او عقیده خود را ارائه گزارش شرح حال سياسي حسين مكي و كتابهاي او مطرح ميكند. در بررسي همين شخصيت به ويژگي بارز؛ ارادت به مدرس و بدبيني نسبت به رضا شاه و عوامل را بازگو ميكند.
در گزيدهاي از گفتار اين محقق روسي، او به عقیده مکی درباره رضاشاه و مدرس پرداخته: با تمام مخالفتي كه حسين مكي با رضاخان داشت، درباره او مينويسد: رضاشاه شخصي زيرك و كاردان در دوره خود بوده، با اين حال مكي او را نماينده ملت نميداند و بهنظر او نماينده افكار جديد ايران كه بتوانند كاري انجام دهند و تغييرات بنيادي بهعمل آورند، بايد افراد ويژهاي باشند و مقصود او از اين افراد، تنها روشنفكران بورژوازي نبوده، حتي روحانيان مثل مدرس را نيز در نظر دارد. مكي، مدرس را بزرگترين رجل سياسي سالهاي ٢٠ ميشمارد كه نماینده روحانيان عالي مقام بوده و كسي است كه پس از جنگ جهاني اول، در زندگي اجتماعي و سياسي ايران نقش مهمي داشته است. وي از مدافعان سلسله قاجار و طرفدار جدي فئوداليسم و مخالف هر نوع اصلاحات مترقيانه و در رأس جناح راست نمايندگان مجلس بود. مكي وطنخواهي او را تقديس ميكند. او را محكم و با ثبات رأي ميخواند و ميگويد: مدرس بازيگر عصر طلايي نبوده، او شهيد راه آزادي، عذاب كشيده و وطن دوست بود، هميشه اعتقادهاي محكمي داشت و مثل ديگران عقايد خود را هرگز عوض نميكرد. مكي ميهنپرستي مدرس را در مخالفت جدي با قرارداد 1919 ايران و انگليس و نخستوزير انگليسپرست آن، وثوقالدوله و عدم سازش با رضاخان ميبيند. مدرس و طرفداران وي نيروي سالم و برگزيندگان آزادي هستند. داروژنكو موافق فعاليتهاي سياسي مدرس است و از جمله آنها به اتحاد مدرس در فوريه و ژوئن 1923 عدهاي از نمايندگان مجلس و تقاضاي استعفاي مستوفيالممالك و تمايل او به تشكيل چنان دولت نيرومندي كه بتواند مقابل رضاخان ايستادگي كند، اشاره ميكند همه را تأييد ميكند. البته داروژنكو به تهيه مقدمات براي اظهارنظر درباره بعضي از موارد سازش مدرس با رضاخان هم اشاره ميكند. حسين مكي در «تاريخ ٢٠ ساله» دلايلي ارائه ميكند كه گويا در سال 1923 مدرس حاضر شد كه از عقيده خود صرفنظر و با رضاخان همكاري كند و طرفدار او باشد. علاوهبر اين مكي ميگويد: بين رضاخان و مدرس اختلاف اساسی وجود نداشت. زيرا هر دوي آنها از منافع يك طبقه مدافعه ميكردند، يعني مالكان بزرگ. كدورت و اختلاف اساسي مدرس و رضاخان از اينجا اوج گرفت كه رضاخان براي فئودالها و اريستوكراتها ارزش ويژهاي قائل بود، به مقام روحانيت احترامي نميگذاشت و آنها را به حساب نميآورد. متن گفتار مكي در كتابهاي مختلف نشان ميدهد، او هرگز نسبت به بازگشت از عقيده، به مدرس نداده است، بلكه معتقد است سردار سپه او را فريب داد تا به مقصود خود برسد. داروژنكو مينويسد: از طرفداران مدرس، قوامالدوله، در سال 1923 با رضاخان حكومت تشكيل دادند و وارد كابينه شدند و اين مبين مدرس و رضاخان يك اختلاف ريشهدار و اساسي وجود نداشته و رضاشاه هرگز اولين مخالفت مدرس را با خود فراموش نكرد، در حالي كه از اعتبار فوقالعاده وي بين روحانيون آن روز با خبر بود تصميم گرفت هر طور شده خود را از شر وي خلاص كند.
داروژنكو، در فراز ديگري از سخن خود، جريان مخالفت مدرس با مستوفي در مجلس چهارم را مطرح كرد و ضمن اظهارنظر مجدد درباره مدرس و بيان ستايش مكي نسبت به هر دو سياستمدار، نتيجه مي گيرد كه او به تأثير تودهها در سازندگي تاريخ اهميت نميدهد و شيفته صفات شخصي رهبران و نقش شخصيتهاست. در اين توصيف، از نطر او، مدرس هم شركت دارد؛ مكي براي عمليات سياسي مستوفيالممالك نيز كه در سال 1923 به صدارت رسيده بود، ارزش قائل ميشود. همان وقت مبارزه بين نمايندگان مجلس چهارم به رهبري مدرس كه طرفدار منافع طبقاتي فئودالها روحانيون و سرمايهداران بزرگ بود از يك طرف و سليمانميرزا كه رهبر فراكسيون سوسياليستها بود از طرف ديگر ادامه داشت. فراكسيون سليمانميرزا از طرف فئودالهاي روشنفكر و خرده بورژواها حمايت ميشد. با تمام محبوبيتي كه مستوفيالممالك داشت نتوانست در مملكت نظم برقرار كند. مكي علت عدم موفقيت او را اولا در رفتار مماشاتآميز و عدم قاطعيت او و ثانیا مخالفت مدرس كه طرفدار جدي قوامالسطنه بود، ميداند. با اين حال مكي، مستوفي را يك رجل وطنخواه ميداند و عمل او را كه ميخواست ايران در بيطرفي بماند و با حكومت شوروي رابطه تجاري و سياسي برقرار كند، توجيه ميكند. مكي سبب سقوط مستوفي را كاملا موشكافي نميكند. او اهميت زيادي به نهضتهاي ملي ايران ميدهد، ولي براي شخصيت رهبران، اهميت زيادي قائل است. او عقيده ندارد تاريخ را تودهها ايجاد ميكنند، به همين دليل در تأليفات خود بيشتر به اخلاق وعمليات رهبران توجه ميكند و به تأثير قدرت كشاورزان و صنعتگران و سرمايهداران كوچك در نهضتها اهميت نميدهد. ولي در ضمن چنين اعتقادي باز هم سقوط سلسله قاجار را در اثر نهضت سالهاي ٢٠ و نتيجه مبارزه با فئوداليسم ميداند