متنی که به حاشیه رفت!

شهید سید مجتبی نواب صفوی ،آشنایی غریب در تاریخ معاصر ایران است؛روحانی مجاهدی که با راه‌اندازی تشکیلاتی سیاسی و مسلحانه و با آرمان مقدس برقراری حکومت اسلامی قدم در راه مبارزه با ظلم و فساد طاغوت گذاشت. متاسفانه تاریخ معاصر ایران و نخبگان سیاسی و فرهنگی ، آنچنان که شایسته‌ی این شهید بزرگوار است،به آن نپرداخته‌اند.
در این مقاله تلاش شده تا به بررسی شخصیت این شهید بزرگوار و اقدامات او و یارانش در سالهای دهه‌‌ی20 و 30 پرداخته شود. باشدکه قدمی هرچند کوچک در راه زدودن مظلومیت بخشی از نیروهای مذهبی –سیاسی و تاثیر آنان بر ملی شدن صنعت نفت و حوادث حاشیه‌ای آن دوران برداریم 

- سید مجتبی نواب صفوی
سید مجتبی نواب صفوی فرزند راستین مکتب تشیع ناب علوی بود که اعتقاد داشت، اداره جامعه و حکومت بدون بهره مندی از تعلیمات روح‌بخش دینی برای رساندن انسان‌ها به سعادت حقیقی امری محال و ناشدنی است.او نخستین کسی بود که تا پیش از حضرت امام خمینی(ره) بر تشکیل حکومتی اسلامی تأکید می‌ورزید اگرچه آنچه که امام خمینی از حکومت اسلامی ارائه نمودند بسیار کامل‌تر و جامع‌تر از دیدگاه نواب صفوی بود و به تعبیری نظریه حضرت امام بی‌نظیر بود و بی‌نظیر ماند اما می‌توان ادعا کرد که تعریف نواب صفوی از حکومت اسلامی در شرایط زمانی خودش ،تعریفی تحسین برانگیز و متعالی بوده است.
سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی در1303 در محله خانی آباد تهران متولد شد. دوران کودکی سید مجتبی مصادف با استبداد رضاخان واقدامات ضدمذهبی‌اش بود.پدر سید مجتبی از روحانیون مبارز این دوره بود که به دلیل سیلی زدن به وزیر عدلیه در اعتراض به قضاوت‌های ناعادلانه‌اش به زندان افتاد و به طرز مشکوکی در زندان به شهادت رسید.
سید مجتبی پس از طی تحصیلات ابتدایی در سال1317 وارد دبیرستان صنعتی آلمانی‌ها شد و در سال 1320 همزمان با تحصیل در مدرسه صنعتی درس طلبگی را در حوزه علمیه تهران شروع کرد.
- اولین قیام
روحیات حق‌طلبانه نواب صفوی از همان دوران دبیرستان او را به مبارزه علیه ظلم تحریک می‌کرد.او برای دانش‌آموزان از اسلام و تعلیمات مذهبی سخن می‌گفت.روزی در سخنرانی خود در جمع دانش‌آموزان از وضعیت اسفبار فرهنگی – اجتماعی حامعه سخن گفت و تظاهرات دانش‌‌آموزی عظیمی را علیه دولت به راه انداخت که منجر به درگیری پلیس با دانش‌آموزان شد.
نواب پس از اتمام تحصیلات در مدرسه صنعتی به استخدام شرکت نفت درآمد و به آبادان منتقل شد. علاقه‌های مذهبی‌اش باعث شد تا در آنجا هم با برگزاری جلساتی کارگران را با وظایف دینی و مذهبی خود آشنا کند .
او که به هیچ وجه تحمل تحقیر ایرانیان مسلمان توسط استعمارگران را نداشت،پس از مشاهده سیلی خوردن کاگر ایرانی از مهندس انگلیسی به شدت برآشفت و سخنرانی ضد انگلیسی در جهت تحریک کارگران انجام داد که منجر به حمله کارگران به مقر انگلیسی‌ها و تخریب آن شد.پس از آن، نواب که به شدت تحت تعقیب بود به نجف اشرف رفت و در آنجا تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد.نواب صفوی آرمان‌ها و دغدغه‌های بزرگی داشت که آرام و قرار را از ربوده بود و البته این امر باعث یادگیری سریع و قوی علوم دینی توسط او می‌شد.
- نخستین اعدام انقلابی
نواب مشغول تحصیل در حوزه علمیه نجف بود که با کتاب "شیعی‌گری" کسروی(١)آشنا شد. در این کتاب ضمن اهانت به ائمه معصومین سلام‌الله‌علیهم به ویژه امام صادق علیه‌السلام، اعتقادات شیعه به چالش کشیده شده بود.
در سالهایی که فضای استبداد و اختناق حاکم بر کشور اجازه هیچ اظهار نظری را نمی‌داد،عده‌ای چون کسروی و حکمی‌زاده در فضای امنی که توسط رژیم برای آنان ایجاد شده بود،به راحتی به مقدسات شیعه توهین می‌نمودند.کتاب" شیعه‌گری " کسروی که سراسر توهین به اعتقادات شیعه به ویژه شخصیت امام صادق علیه‌السلام بود؛در حوزه نجف بحث‌های زیادی را به دنبال داشت ،که همه پیرامون پاسخ به شبهات کتاب و همچنین ارتداد کسروی شکل می‌گرفت. در این زمان سید مجتبی نواب که در حوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بود،پس از مشاهده کتاب به شدت برآشفت و تصمیم گرفت به ایران سفر کند تابا تبلیغ تشیع و ترویج عقاید ناب شیعه در بین جوانان ،افکار منحرف شده آنان را بازیابد و بساط کسروی را برچیند.
برخی از علما حکم ارتداد کسروی را صادر کرده بودند و برخی نیز با پرداخت هزینه سفر نواب به ایران ،او را حمایت می‌نمودند. او از همان بدو ورود به ایران با سخنرانی در جمع مردم شروع به مقابله با افکار انحرافی کسروی نمود و پس از آن مناظراتی با کسروی داشت که در آن سستی ادعاها و دروغ‌های او را برملا کرد.
نواب برای گسترش دامنه تبلیغات دینی و دفاع شیعی خود با جمعی از فضلا اقدام به راه‌اندازی انجمنی به نام جمعیت مبارزه با بی‌دینی کرد که هدف اولیه آن مبارزه با افکار انحرافی کسروی بود و مقالات و مباحثات نواب را در جراید مذهبی به چاپ می‌رساند.
کسروی که از مقابله کلامی با نواب ناامید شده بود، او را تهدید به مرگ کرد اما نواب نه‌تنها عقب‌نشینی نکرد بلکه بنا به حکم ارتدادی که از مراجع داشت طی برنامه‌ای طراحی شده ،با اسلحه‌ای قدیمی به کسروی حمله کرد اما با دخالت مأموران شهربانی و محافظانش، تنها توانست او را مجروح کند.این اقدام نواب به عنوان یک روحانی جوان انقلابی ،موجی از شور و شوق را در مردم برانگیخت و دادگستری تحت فشار علمای نجف ، قم و تهران همچنین حمایت مردم مسلمان مجبور به آزاد کردن نواب صفوی شد.
با شدت یافتن مخالفت مردم با کسروی و حمایت از نواب ، کسروی ادعاها و اقدامات گذشته‌ی خود را انکار کرد. جمعیت مبارزه با بی‌دینی طی اطلاعیه‌ای اتهامات کسروی را مطرح نمود و از او خواست تا ادعاهایش را ثابت کند و به اتهامات پاسخ دهد؛ در غیر این صورت دولت باید تمام منشورات کسروی را جمع‌ آوری کند و آتش بزند. اما اتهامات کسروی که توسط جمعیت مبارزه با بی‌دینی ارائه شده بود،شامل: « ادعای کسروی مبنی بر ناسازگاری اسلام با عصر حاضر و لزوم ایجاد دینی جدید که توسط خود او، به نام پاک دینی اعلام وجود کرد. ادعای برانگیختگی یا پیامبری. ادعای اینکه قرآن کلام خدا نیست. پیغمبر ما خاتم‌الانبیا نیست. اهانت به امام صادق علیه السلام. نابود کردن قران(سوزاندن قرآن و مفاتیح و کتب مقدس دینی در جشن کتاب سوزی). تعارض قرآن و علوم جدید. ادعای اینکه دین اسلام مایه گمراهی و نادانی است.»
نواب معتقد بود علاوه بر قلم و کلام باید شمشیر را هم در مبارزه وارد کرد و از این جهت به فکر ایجاد تشکیلاتی سیاسی و مسلحانه افتاد که در آن جوانان مذهبی را گرد هم آورد . جمعیت فداییان اسلام عنوان تشکیلاتی بود که به رهبری نواب صفوی با هدف مبارزه با انحرافات و برقراری احکام اسلامی و نجات همه مسلمانان جهان اسلام اعلام موجودیت کرد.این تشکل سیاسی – مذهبی با مشی مسلحانه در شرایطی شکل گرفت که اسلام به عنوان دینی صاحب نظر در همه عرصه‌ها به حاشیه رانده شده بود و فداییان اسلام می‌خواستند آن را به متن جامعه بازگردانند. 
جمعیت فداییان پس از برخوردهای گوناگون با کسروی به این نتیجه رسیدند که کسروی یک فرد نیست بلکه بخشی از یک جریان بسیار خطرناک تحت حمایت استعمار و استبداد است.سید حسین امامی که از اعضای فداییان بود به طور ناشناس در جلسات خصوصی کسروی شرکت می‌کرد تا به طور کامل با او و جریان فکری‌اش آشنا شد.
در این زمان حکومت تحت فشارهای مردم و علما تصمیم به محاکمه صوری کسروی گرفته بود تا مردم را آرام کند. فداییان اسلام که حمایت‌های رژیم از کسروی را دیده بودند،آنها را فاقد صلاحیت برای محاکمه کسروی می‌دانستند از این رو، با برنامه‌ای حساب شده از طریق نفوذ در ساختمان دادگستری ،کسروی را در اتاق بازجویی مورد حمله قرار دادند و این بار اعدام انقلابی او با موفقیت به انجام رسید.
پس از این جریان بود که شور و نشاط در جامعه دینی دوچندان شد.علما و روحانیون حمایت بسیار جدی از این اقدام جمعیت فداییان اسلام به عمل آوردند و تلاش‌ها برای آزادی متهمین آغاز شد و ادامه یافت تا زمانی که به آزادی همه آنان منجر شد و سید حسین و سید علی امامی که متهمین اصلی بودند به عنوان دو قهرمان مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
نواب که پس از ماجرای قتل کسروی به مشهد و سپس به نجف رفته بود در آنجا تلاش‌های بسیاری برای آگاه کردن علما از شرایط سیاسی – اجتماعی ایران و اهداف خود کرد تا بتواند با جلب حمایت و پشتیبانی ، آنان را با خود همراه کند.
- آغاز همکاری دو جریان با دو هدف
در سال 1327 هژیر به نخست وزیری رسید.او مهره انگلیسی‌ها بود و ارتباطات زیادی با سفارت انگیس داشت و سعی می‌کرد قرداد الحاقی گس – گلشاییان را به نفع انگلیس به تصویب رساند. به همین دلیل انتخاب او مورد اعتراض شدید آیت الله کاشانی و جمعیت فداییان قرار گرفت. آنها با تشکیل راهپیمایی‌های عظیم علیه هژیر و صدور اعلامیه،مخالفت خود را با نخست وزیری او اعلام می‌کردند. در یکی از این راهپیمایی‌ها به ابتکار نواب صفوی ،قرآن بزرگی در دست یک روحانی پیشاپیش جمعیت بود. اما در این تظاهرات به فرمان هژیر به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی شد که به زخمی و مجروح شدن عده‌ای منجر شد.
پس از این حادثه نمایندگان اقلیت در مجلس که جبهه ملی را شکل می‌دادند علیه هژیر اعلام جرم کردندکه" او دستور به تیر اندازی به افراد غیر مسلح حامل قرآن داده است." و این آغاز همکاری جبهه ملی با جمعیت فداییان اسلام بود که منجر به استعفای هژیر از نخست وزیری شد و البته به سمت وزارت دربار منصوب شد. بعد از این ماجرا آیت الله کاشانی تبعید گردید و اعتراضات زیادی برای آزادی وی صورت گرفت که نتیجه‌ای در بر نداشت.در این زمان انتخابات مجلس شانزدهم در پیش بود و هژیر بنا به خواست انگلیسی‌ها می‌خواست تا از ورود افراد جبهه ملی و آیت الله کاشانی - که مخالف قرارداد الحاقی بودند – به مجلس جلوگیری کند از طرف دیگر آیت الله کاشانی از تبعیدگاه لیست اسامی جبهه ملی را برای نواب فرستاد و از او خواست تا از آنان حمایت کند.نواب که هدفش برقراری نظام اسلامی بود، این مسئله‌ برایش مطرح شد که آیا نمی‌توان از افرادی مذهبی‌تر استفاده کرد؟ او این نکته را با آیت الله در میان گذاشت و ایشان در پاسخ اعلام کردند که" ما الان رجال دینی که در سیلست ورزیده باشند ،نداریم.بهتر است مرحله‌ای کار کنیم.امروز از رجال سیاسی که جنبه ملی دارند، استفاده می‌کنیم تا در طی این دوران بتوانیم انسانهای متدین و مذهبی برای انتخابات تربیت کنیم."
نواب با این نگرش که حمایت امروز از جبهه ملی ،تاکتیکی و کوتاه مدت است برای رسیدن به اهداف بلندتر ،از این جبهه حمایت کرد و تا پایان همکاری‌اش با جبهه ملی همواره این نکته را مدنظر داشت که اهداف این جبهه کوتاه مدت است و جمعیت فداییان باید از این اهداف گذر کند تا به آرمانهای بلندش دست یابد.
فداییان اسلام علاوه بر تبلیغ کاندیداهای جبهه ملی ،افرادی را هم برای حفاظت از صندوق‌ها گماشتند چراکه هژیر وزیر دربار شده بود و دخالت مستقیم در انتخابات داشت واحتمال تقلب در انتخابات زیاد بود.او تلاش می‌کرد تا اکثریت نمایندگان وابسته به انگلیس به مجلس راه یابند تا بتواند قرارداد الحاقی را به تصویب برساند. هنگام شمارش آرا هژیر که می‌دید نمایندگان مخالف در حال پیروزی هستند ،دست به تقلب انتخاباتی زد و کسانی را که در رأس بودند، از گردونه خارج کرد. در پی این اقدام دکتر مصدق به همراه عده‌ای دیگر برای اعتراض به نتیجه انتخابات و گفتگو با هژیر به محوطه کاخ رفتند و چند روز در آنجا متحصن شدند ولی نتیجه‌ای نداشت. سید حسین امامی که از اعضا فداییان اسلام بود هژیر را تهدید کرد که اگر دست از تقلب انتخاباتی برندارد او را خواهد کشت. سرانجام فداییان اسلان تصمیم به اعدام انقلابی هژیر گرفتند. در 13 آبان 1328 هژیر با گلوله سید حسین امامی کشته شد.استدلالات فداییان در رابطه با این اقدام چنین بودکه:" دفاع از دین، جان، مال و ناموس بر مسلمانان واجب است.استعمارگران به وسیله عناصر داخلی این هجوم را انجام داده‌اند و باید در برابر آنان دفاع کرد و این دفاع وقتی ضرر بزرگتری در کار نباشد می‌تواند نقشه‌های استعمار را برای مدتی خنثی کند."
با از میان رفتن هژیر، رژیم طی یک عقب‌نشینی؛ انتخابات تهران را باطل اعلام کرد. با برگزاری مجدد انتخابات اعضای جبهه ملی و آیت الله کاشانی به مجلس راه یافتند تا، تاریخ ایران یک قدم به ملی شدن صنعت نفت نزدیک‌تر شود.
سید حسین امامی که عامل اعدام انقلابی کسروی نیز بود پس از این ماجرا به سرعت محاکمه و به دار آویخته شد. شهادت این شخصیت مذهبی و انقلابی به عنوان اولین شهید جمعیت فداییان اسلام و مقاومت‌هایش در بازجویی‌های رژیم ،تأثیر ژرفی بر روحیۀ شهادت طلبی همرزمانش گذارد.
- جسد ناپاک
از دیگر اقدامات هوشمندانه و مهم فداییان اسلام، خنثی کردن نقشه محمد رضا پهلوی در بازیابی مشروعیت برای خاندانش بود. محمدرضا تلاش می‌کردتا اقدامات ضد مذهبی پدرش را از حافظه تاریخی ملت مسلمان ایران پاک کند تا از سرمایه اجتماعی حمایت مردمی برخوردار شود. او با مومیایی کردن جسد پدرش در مصر تصمیم گرفت، آن را در نجف- شهر علمای شیعه- دفن کند تا به هدفش نایل آید.در این زمان نواب صفوی در نجف به سر می‌برد(پس از ماجرای قتل کسروی) با شنیدن این خبر به شذت با آن مخالفت کرد و محسن شلاش را که جلو صحن امام علی علیه السلام مشغول جمع‌آوری امضا برای طومار موافقت با این کار بود ، به باد کتک گرفت و طومار را پاره کرد.محمدرضا از این کار منصرف شد اما دو سال بعد شاه مجددا تصمیم گرفت تا جنازه را به ایران بیاورد و برای تطهیر چهره ضدمذهبی رضاشاه ،جسد مومیایی شده او را به قم ببرد تا یکی از علما بر آن نماز بخواند و تشییع جنازه با شکوهی با حضور روحانیون برگزار شود.برای این کار به برخی از مراجع بزرگ مراجعه کردند اما هیچ یک نپذیرفتند تا بر جنازه آتاتورک ایران ، نماز بخوانند.فداییان اسلام هم که معتقد بودند طلاب باید در حوادث و جریانهای اجتماعی درگیر باشند و با هدف آگاهی بخشی به طلاب ،سخنرانی‌هایی را در مدرسه علمیه قم انجام دادند که به افشاگری در مورد اقدامات دین ستیزانه‌ی رضاشاه اختصاص داشت. آنها چنان جوی در شهر قم ایجاد کردند که علی رغم تبلیغات رژیم ،هیچ یک از طلاب در تشییع جنازه شرکت نکردند و محمد رضا نتوانست به اهدافش دست یابد اما فعالیت‌های فداییان اسلام در حوزه علمیه قم که بعضا سبب تعطیلی کلاس‌ها شده بود ،موجب ناراحتی آیت الله بروجردی شد چراکه ایشان تلاش می‌کردند به دور از جنجال‌های سیاسی به بازسازی حوزه و تربیت طلاب بپردازند . از این رو پس از درگیری‌هایی که بین طلاب جوان حوزه و طلاب جمعیت فداییان پیش آمد ،عرصه بر اعضای جمعیت فداییان تنگ شد و آنها مجبور به ترک فم شدند.
 
_ ملی شدن نفت؛مبارزه‌ای ملی یا بخشی از حرکتی اسلامی؟!
با به قدرت رسیدن رزم‌آرا در سال 1329 او سعی کرد که خود را فردی مذهبی و موجه جلوه دهد و از این جهت در نامه‌ای به نواب صفوی ،خود را فردی معتقد به اسلام و مذهبی معرفی کرد و نواب در پاسخ نوشت :" الان که در رأس حکومت هستید ،بهترین عمل شما که صداقتتان را نشان می‌دهد ،این است که خلع ید از انگلستان کنید و خودتان صنعت نفت را ملی کنید. "
همزمان آیت الله کاشانی و اقلیت مجلس شورای ملی در تلاش برای ملی کردن نفت بودند و رزم‌آرا هم مأموریت داشت از این کار جلوگیری کند. جمعیت فداییان اسلام با برگزاری راهپیمایی و تظاهرات مردمی حمایت خود را از آیت الله کاشانی و نمایندگان اقلیت در ملی کردن نفت اعلام می‌کردند و برخی از علما و مراجع تقلید نیز با صدور بیانیه و فتاوی خود مردم را به این مبارزه ضد استعماری دعوت می‌نمودند. در این میان مطبوعات نقش مهمی در آگاهی بخشی به مردم داشتند و از این رو رزم‌آرا اقدام به برخوردهای شدید با روزنامه‌های مخالف دولت کرد.
سرانجام جبهه ملی و آیت الله کاشانی که از اقدامات پارلمانتاریستی و مخالفت‌های مدنی ناامید شده بودند، به فداییان اسلام متوسل شدند. نواب در جلسه‌ای که با اعضا جبهه ملی داشت پیشنهاد ترور رزم‌آرا را با شرایطی پذیرفت. او از جبهه ملی پیمان گرفت که در صورت رسیدن به حکومت، قوانین اسلامی را اجرا و مقررات خلاف اسلام را ملغی اعلام کنند.
پس از آن فداییان به روش گذشته خود، ابتدا به رزم‌آرا هشدار دادند و از او خواستند که دست از مخالفت‌های ضدملی‌اش بردارد اما او اعتنایی نکرد. سرانجام رزم‌آرا با فتوای شرعی آیت الله کاشانی و فتوای سیاسی جبهه ملی به دست خلیل طهماسبی به قتل رسید. خلیل طهماسبی در بازجویی‌هایش، جرایم رزم‌آرا را چنین برشمرد:"رزم‌آرا آبروی شش هزار ساله ایران را برد و گفت ایران توان ساختن لوله هنگ را هم ندارد. ملت ایران را نزد دول اروپا، روس، انگلیس و آمریکا خوار نمود. ایجاد فتنه در آذربایجان هنگامی که رییس ستاد ارتش بود. اجازه بهره برداری از نفت را به ملت ایران نمی‌داد."
ترور رزم‌آرا به عنوان مهره‌ی استعمارگران و مخالف سرسخت ملی شدن صنعت نفت، جبهه هواداران ملی شدن نفت را تقویت کرد و مخالفان را به سکوت واداشت.تنها پس از مدتی کوتاه گزارش کمیسیون نفت توسط مصدق با این مضمون به مجلس تقدیم شد:"ما امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌کنیم صنعت نفت در سراسر کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج وبهره‌برداری در دست دولت ایران قرار گیرد" و به این ترتیب به تصویب مجلس رسید و صنعت نفت ملی اعلام شد.
اگر فداکاری خلیل طهماسبی در ترور رزم‌آرا نبود ، مصدق هیچ‌گاه رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت نمی‌شد، چراکه جبهه ملی اقلیت مجلس بود و حمایت مردمی کافی برای مبارزه را هم نداشت و تمام تلاش آنها در حد گروهی اقلیت در مجلس محدود می‌شد اما فداکاری‌های بی‌دریغ فداییان اسلام که در جهت قطع ایادی بیگانگان از مردم مسلمان ایران بود، توانست ملی شدن صنعت نفت را تحقق بخشد.اگرچه جبهه ملی هیچ گاه قدردان این تلاش‌ها و فداکاری‌های فداییان اسلام نبود،تا جایی که در انعکاس خبری این ماجرا ،شعارهای "زنده باد اسلام " و"الله اکبر" خلیل که نشان دهنده خط فکری او و فداییان اسلام بود، توسط جبهه ملی حذف شد.
- پیمان شکنی
با قتل رزم‌آرا،حسین علاء با ائتلاف جبهه ملی و دربار به نخست وزیری رسید و اعضای جمعیت فداییان اسلام بازداشت و روانه زندان شدند .
در این زمان نواب در بیانیه‌ها و اطلاعیه‌هایی رژیم، وکلا و وزرا را به اجرای احکام اسلامی دعوت می‌نمود و به ویژه تأکید می‌کرد که نمایندگان نباید از فداکاری‌های فرزندان اسلام کوچکترین سوء‌استفاده نمایند.فداییان اسلام که پس از ترور رزم‌آرا رفتارهای جبهه ملی را در انعکاس خبری این واقعه دیده بودند به شدت نگران شدند چراکه جبهه ملی سعی می‌کرد این ترور را برگرفته از میهن پرستی خلیل طهماسبی نشان دهد.
حکومت حسین علاء در اردیبهشت 1330 سقوط کرد و مصدق به پیشنهاد جمال امامی، رهبر اکثریت انگلیسی مجلس و تصویب آنها به نخست وزیری رسید اما علت این حمایت، از مصدق ضد انگلیسی چه بود؟رشد جنبش ضد استعماری مردم به همت علما، عدم امکان سرکوب جنبش مردمی به دلیل فشار آمریکا که به دنبال کسب وجه در میان مردم ایران بود ،ضعف بریتانیا برای مقابله با این فشار، آنها را وادار به اتخاذ چنین شیوه‌ای می‌کرد که به واقع قماری سیاسی بود. انگلستان معتقد بود مصدق پیشنهاد نخست وزیری را به دلیل فقدان تشکیلات و نیروی لازم برای استقرار حکومت ملی به معنای واقعی رد می‌کند و این گونه شعار ملی کردن نفت برای مدتی طولانی دفن می‌شود و اگر پیشنهاد را بپذیرد به دلیل ضعف‌های اشاره شده، به سرعت از کار می‌افتد و حمایت مردم را از دست خواهد داد و با یک کودتا سرنگون می‌شود که پیش بینی دوم آنها محقق شد.
مصدق کابینه خود را تشکیل داد،کابینه‌ای که همه وزرای آن دست نشاندگان وابسته‌ی گذشته بودند و تنها یک نفر از جبهه ملی انتخاب شد.ضمن آنکه مصدق اعضای خانواده و فامیل خود را در پست‌های مهم مملکتی گماشت. آیت الله کاشانی با اطلاعیه‌ای خود را از مداخله در تشکیل چنین دولتی مبرا دانست. فداییان اسلام نیز که تصور می‌کردند با به قدرت رسیدن مصدق، یارانشان از زندان آزاد می‌شوند و جبهه ملی طبق پیمان خود به اجرای احکام اسلام می‌پردازند، با اقدام باور نکردنی شهربانی در تحت تعقیب قرار دادن نواب مواجه شدند. در این زمان نواب با سیاست‌ها و اقدامات مصدق مخالفت می‌کرد چراکه او با سیاست موازنه منفی خود،جای پای آمریکا را در ایران محکم می‌کرد. نواب که می‌دید تمام مبارزات مکتبی او و یارانش تحت لوای ملی‌گرایی و خودسری‌های مصدق در حال از میان رفتن است، او را به محاکمه‌ای اخلاقی فراخواند تا ملت درباره اختلافات آنان قضاوت کند.مصدق در پاسخ فداییان که از او خواسته بودند؛ اکنون که شرایط هموار و مساعد است به اجرای احکام اسلام بپردازد،چنین پیغام داد که"کابینه من آخرین کابینه دولت ایران نمی‌باشد و خوب است آنها صبر کنند تا آیندگان نظرات آنان را پیاده کنند." دولت مصدق سرانجام نواب را بهانه اینکه قصد کشتن او را دارد دستگیر و زندانی کرد. از این زمان تمام تلاش فداییان اسلام برای آزاد کردن رهبر این جمعیت بود.آنها در بیانیه‌های خود تأکید می‌کردند که جبهه ملی با فداکاری‌های فرزندان اسلام به این مقام رسید و در عوض با کمال بی‌شرمی و بی‌وجدانی از هیچ رذالتی در حق آنان خودداری نکرد . فداییان پس از اینکه متوجه شدند تلاش‌های آنها این‌گونه به نتیجه نخواهد رسید اقدام به تحصن در زندان کردند و پس از یکی از ملاقات‌هایی که به خدمت نواب صفوی ‌می‌روند در زندان می‌مانند و اعلام می‌کنند که تنها با خروج نواب صفوی از زندان خارج می‌شوند . در این بین آیت الله کاشانی هم به دستور مصدق تحت نظارت شدید مأموران شهربانی قرار می‌گیرد. تلاش‌ها و پیغام‌های او برای آزادی فداییان اسلام ثمری نمی‌بخشد. تا این‌که فداییان اسلام تصمیم به ترور دکتر فاطمی می‌گیرند. در غیاب نواب صفوی، رهبری جمعیت فداییان با سید عبدالحسین واحدی - نزدیکترین فرد به نواب - بود.
آنها معتقد بودند دکتر فاطمی ریشه فساد جبهه ملی و مشاور مصدق و عامل جنایات علیه اعضای جمعیت فداییان اسلام است . مسئولیت این ترور را مهدی عبد خدایی که از اعضا جدید فداییان بود، برعهده گرفت.دکتر فاطمی از این ترور جان سالم به دربرد. مصدق بقیه اعضا فداییان را که آزاد شده بودند مجددا دستگیر کرد.در ادامه‌ی تلاش‌ها برای آزادی نواب،خلیل طهماسبی نزد مصدق رفت تا با او درباره اجرای احکام اسلام و آزادی نواب سخن بگوید که مصدق شرط آزادی او را عدم مداخله در سیاست دانسته بود چیزی که هیچ گاه در ساحت نواب نمی‌گنجید.شاید بتوان اختلاف در هدف را از عوامل بروز اختلاف و جدایی جمعیت فداییان و جبهه ملی دانست .جبهه ملی اهداف کوتاه مدت ملی داشت و جمعیت فداییان آرمان‌های بلند دینی و این اختلاف ناشی از دو تفکر متفاوت بود. یکی نواب که معتقد به پیوند سیاست و دیانت و ورود روحانیون به عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بود و دیگری دکتر مصدق که به شدت مخالف این دیدگاه بود و دین را در عرصه عبادی و شخصی آن محدود می‌کرد.طول تاریخ نشان داده که همکاری این دو نوع جریان با عنوانین مختلف وجود داشته و هیچ گاه نتوانسته به درازا انجامد و شاهد این مدعا جریان مشروطه و مهم‌تر از آن انفلاب اسلامی ایران است.
بدرفتاری جبهه ملی و دولت دکتر مصدق با فداییان سبب شد که آنان آیت الله کاشانی را در این جریانات دخیل بدانند و نسبت به ایشان بدبین شوند و علی رغم تلاش‌هایی که ایشان برای آزادی نواب صفوی و یارانش می‌کرد اما اعضا فداییان در بیرون از زندان با درج مطالبی بر ضد آیت الله کاشانی در اطلاعیه‌ها و روزنامه‌هایشان ناخواسته نقشه دولت مصدق را در ایجاد اختلاف میان آیت‌الله کاشانی و فداییان اسلام برای کاهش قدرتشان عملی می‌ساختند و البته فداییان بعدها متوجه اشتباه خود نسبت به آیت الله کاشانی شدند و در جریان اختلاف ایشان با مصدق جانب آیت الله کاشانی را گرفتند.
سرانجام با اقدامات دولت مصدق در حذف نیروهای مذهبی و زیر پا گذاشتن پیمان‌های پیش از پیروزی، اختلافات بین مصدق و کاشانی بالا گرفت.
مصدق تنها راه اصلاح امور مملکت را عدم مداخله کاشانی در امور می‌دانست و اختلافات از همین جا نشأت می‌گرفت. سرانجام مصدق برای کاهش انتقادات به خود نواب را پس از گذراندن بیست ماه زندان در 1331 آزاد کرد. در این هنگام دولت مصدق قدرت و حمایت مردمی گذشته را نداشت و آیت‌الله کاشانی هم به انزوا کشیده شده بود .در این شرایط بحث و جدال‌های داخلی نگران کننده‌ای در میان اعضا جمعیت فداییان اسلام وجود داشت که وحدت را به خطر می‌انداخت. نیروهای فداییان از عملیاتی که موجب به قدرت رسیدن نیروهای غیر مذهبی شده بود سرخورده و دلگیربودند.نواب ازاین پس با در نظر گرفتن این شرایط ،توان جمعیت را بر مسائل اجتماعی و اخلاقی اسلام متمرکز کرد و از موضع‌گیری‌های حاد سیاسی دوری نمود تا با این شیوه بتواند انسجام فداییان را حفظ و از بروز اختلافات جلوگیری کند بنابراین او سفرهای تبلیغی خود را به قم، مشهد و برخی شهرهای دیگر آغاز کرد و در این سفرها که با استقبال پرشور مردم همراه بود به افشاگری علیه رژیم می‌پرداخت.
مصدق که اکثریت نمایندگان مجلس هفدهم را وابسته و غیر ملی یا حداقل محافظه کار می‌دانست ، خواستار اختیارات تام شد،چراکه قصد انجام پاره‌ای اصلاحات نسبتا اساسی را داشت و می‌دانست که تمامی لایحه‌های پیشنهادی و احتمالا انقلابی او در این مجلس قابل تصویب نیست. با توجه به این‌که مصدق با استفاده از اختیاراتش قوانینی آنچنان انقلابی وضع نکرده بود، می‌توان نتیجه گرفت که بخشی از هدف مصدق برای کسب اختیارات، ناشی از روحیه تک‌روی، قدرت طلبی و دور کردن دیگران از تصمیم گیری‌های مهم مملکتی بود.
سرانجام کودتای 28 مرداد1332 با تأیید شاه به وقوع پیوست تا دولتی ملی که با حمایت‌ها و تلاش‌های مردم و علما به قدرت رسیده بود قربانی قدرت طلبی شود و سرنگون گردد. مصدق که دارای نوعی روحیه فردی بود، پذیرش انتقاد و توصیه دیگران برایش گران می‌آمد و از این جهت به توصیه‌های آیت الله کاشانی و پیش بینی‌های نواب صفوی که دولت او را در سراشیب سقوط معرفی کردند؛ وقعی ننهاد. از دیگرعوامل سقوط دولت مصدق، عدم حمایت مردم بود، چراکه مصدق پس از به قدرت رسیدن، به جای اتکا به نیروی بالقوه مردم ، متکی به نوسانات و شرایط بین‌المللی بود و البته عدم حمایت مردم دلیل مهمتری هم داشت و آن منزوی کردن روحانیت و در نتیجه مکتبی نبودن مبارزه بود. مردم که در ابتدا با فرمان آیت الله کاشانی وارد عمل شده بودند ،پس از مشاهده حذف ایشان توسط مصدق دست از حمایت‌های بی‌دریغ خود کشیدند.
- دردناک‌تر از هزار مرگ
فداییان اسلام تصمیم گرفتند تا نواب را کاندیدای نمایندگی قم کنند تا هم از مصونیت نمایندگی استفاده کنند و هم از طریق تریبون مجلس دیدگاه‌های خود را مطرح کنند.نواب این دیدگاه را پذیرفت اما عده‌ای از اعضای جمعیت فداییان اسلام برآشفتند و علیه نواب بیانیه صادر کردند و او را متهم به دنیاطلبی نمودند. نواب در پاسخ آنان اعلام کرد که نمایندگی برای او تنزلی آشکار است و حضور در سنگر مجلس شورا از هزار مرگ دردناک تر است. و پس از آن انصراف خود را اعلام نمود و علتش را تنگ‌نظری برخی افراد دانست. با این عمل نواب صفوی مجددا جمعیت فداییان اسلام را منسجم ومتحد کرد و از فروپاشی آن جلوگیری به عمل آورد.
- مبارزه تا آخرین نفس
پس از کودتای 28مرداد 32 زاهدی به قدرت رسید و دوره‌ای جدید از اختناق و سرکوب احزاب سیاسی و دیکتاتوری محمدرضا را به اجرا درآورد در این زمان قرارداد کنسرسیوم"امینی-پیچ" امضا شد. مخالفت‌های شدید نواب صفوی به دلیل عدم همراهی و سکوت فعالان سیاسی در نهضت ملی نفت، با این قرارداد کارگر نیفتاد.
با سقوط دولت زاهدی حسین علاء به نخست وزیری رسید.هم‌زمان با نخست وزیری او جهان وارد جنگ سرد و رقابت آمریکا و شوروی برای انعقاد قراردادهای نظامی با سایر کشورها بود.آمریکا و انگلیس تصمیم گرفتند پیمان نظامی با کشورهای ایران،عراق،ترکیه و پاکستان منعقد کنند.
نواب صفوی به شدت با این اقدام مخالفت کرد و طی اطلاعیه‌ای چنین نگاشت که:" مصلحت مسلمین دنیا پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان‌های دفاعی نبوده است، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت یک اتحادیۀ دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند."
نواب با رایزنی های مختلفی که با دولتمردان داشت،تبعات منفی چنین پیمانی را به آنان گوشزد می‌کرد و آنان را از وابسته کردن ایران به دول غربی برحذر می‌داشت اما پس از مشاهده نافهمی و بی‌توجهی دولتمردان به پیامدهای چنین پیمانی، تصمیم به اعدام انقلابی عامل خود فروخته‌ی انعقاد این قرارداد یعنی حسین علاء گرفت. او در جلسه‌ای با حضور اعضای اصلی فداییان اسلام مسئله را مطرح کرد و استدلال نمود که پذیرش این پیمان به معنای حضور و رواج فرهنگ آمریکایی در کشور اسلامی ایران است و این محاربه با خدا و اسلام است و دفاع واجب می‌باشد.
تصمیم بر این شد که مظفر ذوالقدر این عملیات را انجام دهدو سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی هم به اهواز بروند تا در صورت عدم موفقیت ذوالقدر آنها بتوانند علاء را در مسیر رفتن به عراق به قتل رسانند.ذوالقدر درآبان 34 در مجلس ختم فرزند آیت‌الله کاشانی، علاء را هدف قرار داد که گلوله اول مؤثر واقع نشد و گلوله دوم در اسلحه گیر کرد و علاء زنده ماند.ذوالقدر بلافاصله دستگیر شد. در حالی که کفنی بر تن داشت و بر آن نوشته شده بود:"پیمان نظامی، قرارداد نفت و هر پیمان خارجی باید ملغی شود. قطع ایادی اجانب و دشمنان اسلام وایران. همچنین آیاتی از قرآن کریم ."
چند روز پس از این ماجرا سیدعبدالحسین واحدی و خطیبی هم در اهواز دستگیر شدند و به تهران اعزام گردیدند. در اولین برخورد واحدی و بختیار در نهران ، بختیار- که فرماندار نظامی تهران بود – به واحدی هتاکی کرد و به مادرش ناسزا گفت. سید عبدالحسین واحدی که تجسم غیرت بود، اهانت‌های او را تاب نیاورد وگفت که مادر من فاطمه زهراست و این نسبت‌ها لایق مادر توست و با صندلی به بختیار حمله‌ور شد.بختیار هم در حضور اسدالله علم - وزیر کشور- با شلیک چند گلوله او را به شهادت رساند.
رژیم برای دستگیری نواب و سایر اعضای فداییان اقدامات بسیار کرد.آنها با صدرو اطلاعیه‌ها، تعیین جایزه، انتشار عکس، برقراری حکومت نظامی و یورش به مکان‌هایی که مشکوک بودند، تمام توان خود را برای دستگیری نواب به کار گرفتند
نواب رهبر جوان و شجاع فداییان اسلام که حکومت شاه با تمام امکاناتش به دنبال او بود، به هنگام دستگیری محتویات جیبش شامل:یک قرآن ،یک تسبیح گلین، مسواک چوبین،یک دستمال و سه تومان پول بود.رژیم پس از دستگیری اعضای فداییان اسلام آنها را تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرارداد و در زمانی نسبتا کوتاه آنها را محاکمه کرد. نواب ،سید محمد واحدی ،خلیل طهماسبی،مظفر ذوالقدر محکوم به اعدام شدند که حکم آنان در27 دی 1334 به اجرا درآمد و بقیه اعضا روانه‌ی زندان شدند.
- سرباز اسلام
آغاز فعالیت جمعیت فداییان اسلام که با اعدام انقلابی کسروی همراه شد به شدت مورد حمایت علما قرار گرفت اما پس از آنکه آنها به سمت مواضع و اقدامات سیاسی گرایش یافتن، اغلب علما از آنان دوری گزیدند و عدم حمایتشان نمایان شد. عدم دخالت روحانیون در سیاست نواب را سخت آزرده خاطر می‌ساخت اما به دلیل دلبستگی عمیقی که به روحانیت شیعه داشت از برخوردهای تند نسبت به آنان خودداری می‌نمود. در پاسخ کسانی که بر او خرده می‌گرفتندکه،آیت الله بروجردی مجتهد اعلم جامع الشرایط است اما کارهای تو را نمی‌کند؛ می‌گفت:"من سرباز اسلام هستم و آیت الله بروجردی افسر و تا زمانی که سرباز هست، افسر به میدان نمی‌آید."
پس از دستگیری اعضا جمعیت فداییان اسلام برخی از علما تلاش‌هایی برای جلوگیری از حکم اعدام آنها کردند اما این تلاش‌ها به قدری ناقص بود که سید احمد خمینی در این رابطه می‌فرمایند:" در قضیه اعدام نواب، امام خمینی (ره) به دلیل عدم حمایت و موضع‌گیری علما از آنان بسیا دلخور شدند."(نشریه فکه،امام و نواب،سال اول،شماره11،اردیبهشت 79،صفحه6)
پس از شهادت نواب صفوی ، رژیم چنان جو خفقان و وحشت‌انگیزی ایجاد کرده بود که کسی حتی جرأت برگزاری مراسم یادبود شهدای فداییان اسلام را نداشت و مراسمات به صورت مخفی در شهرهای مختلف برگزار شد.حتی رژیم به وسیله روزنامه‌ها جو تبلیغی بسیار مسمومی را علیه فداییان اسلام به وجود آورد تا مردم را نسبت به آنان بدبین کند اما تاریخ نام ویاد آنان را عجین شده با افتخار و عزت در خود ثبت کرده است.
- جمعیت فداییان اسلام
در پایان ذکر نکاتی درباره جمعیت فداییان اسلام خالی از لطف نیست.فداییان اسلام تشکیلاتی سیاسی و مسلحانه بود که اگرچه در ابتدا با هدف مبارزه با جریان کسروی‌گری و بی‌دینی شکل گرفت اما در مجموع آرمان‌هایی بلند داشت که حتی به مرزهای ایران هم خلاصه نمی‌شد و مرزهای اعتقادی جهان اسلام را در برمی‌گرفت چراکه مسئله فلسطین هم از همان ابتدا مورد توجه نواب صفوی بود. این تشکیلات که از همان ابتدا به شدت معتقد به قابلیت اسلام برای حاکمیت در تمام عرصه‌ها بود ، شعار خود را"اسلام برتر از همه چیز و هیچ چیز برتر از اسلام نیست " قرار داد. رهبر جوان این تشکیلات در سال 1328 کتاب راهنمای حقیقت را نوشت که برنامه عمل و مانیفست فداییان اسلام بود. دراین کتاب اعتقاد خود به تشکیل جامعه و حکومتی اسلامی را شرح داده بودند و با ارسال مخفیانه و سری آن برای دولتمردان از آنان می‌خواستند تا به اصول این کتاب که همگی برگرفته از احکام دینی در عرصه‌های فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست خارجی و غیره بود ،تبعیت نمایند. آنها نشریه" منشور برادری" را در ترویج افکار و اعتقاد دینی و مواضع سیاسی خود منتشر می‌کردند .
از مهمترین ویژگی‌های این تشکیلات مذهبی – سیاسی، شناخت نیاز لحظه توسط آنان بود که برگرفته از بصیرت و بینش سیاسی عمیق فداییان اسلام بود. اعدام‌های انقلابی آنها با این استدلال انجام می‌شد که باید مهره‌های اصلی و مؤثری را از میان برداشت،که نابودی آنها ضرر بزرگتری چون هرج و مرج یا حاکمیت کامل بیگانگان را در پی نداشته باشد، در عین حال بتواند توطئه‌های چپاولگران خارجی را خنثی کند. در این جریان مسئله مهمی که مدنظر داشته‌اند عدم ایجاد ضرر بزرگتر برای کشور بوده است و این یکی از دلایل خودداری آنان از ترور شاه بود که آنها معتقد بودند در صورت ترور شاه، رهبری جامع و کاملی در کشور وجود ندارد و مملکت دچار هرج و مرج و آشوب می‌شود و منجر به چپاولگری بیشتر کشور توسط بیگانگان می‌گردد.
فداییان اسلام پیش از اقدام مسلحانه، با افراد اتمام حجت می‌کردند و می‌خواستند که رویه‌ی خود را تغییر دهند. صراحت لهجه در مبارزه یکی دیگر از مهمترین خصوصیات جمعیت فداییان بود.آنها پس از انجام عملیات‌هایشان ،با فریادهای "الله اکبر" صحنه‌ای از رشادت و شجاعت خود می‌آفریدند. جرأت در اقدام و عمل، در میان اعضای فداییان اسلام، نشان از تربیت دینی صحیح آنان داشت.جرأت و جسارتی که در میان هیچ یک از گروه‌های سیاسی و مبارز آن دوره نبود و این خود نشانی از عدم وابستگی و استقلال فداییان اسلام در انجام عملیات‌هایشان بود، استقلالی که با شهادت نواب صفوی و عدم حمایت هیچ یک از گروه‌های سیاسی، بیشتر نمایان گشت و نواب بارها در دفاعیاتش این نکته را متذکر می‌شد که فداییان تطمیع شده هیچ حزب و گروهی نبودند و تنها در راه دفاع از حیثیت دینی و مملکت اسلامی دست به اعدام انقلابی عناصر دست نشانده می‌زدند.
در مورد تأثیر و تداوم راه فداییان باید گفت که بنا بر نص صریح فرآن کریم، سنت الهی بر این قرار گرفته که وقتی عده‌ای هرچند قلیل در راه خدا خالصانه قیام کنند، بکشند یا کشته شوند، پیروزند و شهید نواب با چنین اعتقادی قدم در راهی گذاشت که می‌دانست پایانش شهادت است. او خود را مأمور به وظیفه می‌دانست نه نتیجه؛ اگرچه برای دست‌یابی به نتیجه هم برنامه‌ریزی داشت اما به واقع او با انتخاب این راه، رسیده بود و اگر در مسیر اشتباهی هم داشت چنان نبود که موجب انحرافی اساسی از هدفش باشد .
در مجموع جمعیت فداییان اسلام و شخص نواب صفوی با تأثیری که در سال‌های دهه20 و30 بر تاریخ ایران گذاشتند، در مقاطعی مسیر تاریخ را به طور کامل دگرگون کردند.نواب صفوی، جوانان را شیفته‌ی خلوص و شور انقلابی خود کرد وبا اثرگذاری بر فضای راکد سیاسی در بین طلاب آن دوره، شخصیت‌هایی انقلابی ،دینی و سیاسی را به تاریخ ایران تقدیم نمود که تأثیر آنان بر انقلاب اسلامی و تحولات پس از آن بی‌نظیر است. از بهترین این نمونه‌ها حضرت آیت الله خامنه‌ای است که در مورد نواب صفوی چنین می‌فرمایند:" من شاید شانزده پانزده سالم بود که مرحوم نواب صفوی به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوی برای من خیلی جاذبه داشت و به کلی من را مجذوب خودش کرد.هرکس هم که آن وقت در حدود سنین ما بود مجذوب نواب صفوی می‌شد؛ از بس این آدم،پرشور، بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صریح و گویا بود.من می‌توانم بگویم که آن جا به طور جدی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه‌ی سیاسی می‌گوییم علاقه‌مند شدم."
پی نوشتها:
1- سید احمد کسروی، متولد 1269 در آذربایجان است. او ابتدا طلبه‌ای بود که در مدرسه‌ی طالبیه تبریز درس می‌خواند اما پس از چندی درس طلبگی را رها کرد و در مدرسه آمریکایی‌ها به تحصیل پرداخت. سپس در بهمن 1307 توسط علی اکبر داور وزیر دادگستری رضاشاه، به وزارت دادگستری آمد و مشغول به کار شد. با قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز مخالفت کرد و به پیشنهاد وزیر عدلیه رضاشاه به ریاست عدلیه خوزستان منصوب شد. روزنامه ای به نام «پرچم» و مجله ای به نام «پیمان» منتشر کرد. او همچنین بیش از 70 عنوان کتاب انتشار داد . نام کسروی در شمار « دین سازان قرن بیستم» نیز آمده است؛ چرا که وی با نظریه پردازی و ادعای اصلاح گری در فرهنگ و دین، مریدانی نیز به دست آورد. دین‌سازی، فرقه‌سازی، ادعای برانگیختگی و راهنما بودن و چاپ کتاب « ورجاوند بنیاد» را باید ادامه‌ی دین ‌سازی‌های استعماری چون شیخگیری، بابیگری، ازلیگری، بهائیگری، قادیانیگری، وهابیگری، اسماعیلیگری، ... دانست. کسروی همگام با رضا خان است. پلیس رصاخان مدافع و دربان « با هماد آزادگان» - محل تجمع کسروی و طرفدارانش- بود.
منابع:
1- داوود امینی، جمعیت فداییان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان 81.
2- سعید میرترابی، مسائل نفت ایران، تهران، نشر قومس، چاپ اول 84.
3- سید هادی خسرو شاهی ، فداییان اسلام،تاریخ،عملکرد،اندیشه،تهران،نشر اطلاعات، چاپ اول 75.
4- نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران و روابط مصدق و کاشانی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ، بی نا، شهریور 58.
5- روح الله حسینیان، نقش فداییان اسلام در تاریخ معاصر ایران، تهران، نشر شاهد، 84.
6- ارمیا آدینه، سید مجتبی نواب صفوی، تهران، نشر مؤسسه میراث اهل قلم، 86.
7- زندگینامه مقام معظم رهبری ،مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران،78.
8- سایت IRDC.IR