ماشین جنگی ج . آل احمد

امروز که قریب به چهل سال از مرگ جلال آل احمد می گذرد، خوش دارم او را در هیئت یک تجربه گرای تاکتیکی در نظر آورم. یک تجربه گرای تاکتیکی با ماشین جنگی «سبک »اش، ژانرها را در هم فرومی ریزد و می آمیزد که به یک «افق هستی شناسانه آشوبنده» مجهز شود. به راستی تاکتیک او در برابر «ژانرها» چیست؟
ژانرهای ادبی در گفتمان های کلاسیک (می توانید بخوانید قدمایی) کاملاً متعین و مشخص و متشخص اند اما یک طرف این قضیه کاملاً کوچنده، ایلیاتی وار و گریززننده است و آن «فاصله انتقادی»، میان ژانر (به مفهوم کلاسیک کلمه) و «افق هستی شناسانه» است؛ یک پرانتز، یک تعلیق، یک سکوت پیوسته، (آل احمد دقیقاً در این «سکوت» جا خوش کرده است). یک تجربه گرای تاکتیکی را نمی توان در ژانر ویژه یی در نظر آورد؛ قصه نویس، قطعه نویس، جستارنویس، شاعر و الی النهایه. او شاید همه اینها باشد، اما «چیز» مهمتری در او هست و آن چیز، «سبک» است (= «فاصله انتقادی»)؛ ماشین جنگی «سبک » اش که برساخته از «بلاغت» (Rhetoric) و «افق هستی شناسانه آشوبنده» است. دقیقاً این ماشین جنگی، اتصال بلاغت و آن افق خودویژه است. به تعبیری رساتر، آن ماشین جنگی، پرانتز و تعلیق و سکوت پیوسته است. آل احمد در برهه بیست و اندی ساله که نوشت (و آیا آن بیست سال و اندی هنوز نمی نویسد؟) برخلاف برخی از پیرترها (فی المثل فخرالدین حجازی و محمدعلی جمال زاده و کمی این طرف تر آقابزرگ علوی) به سبک به عنوان مقوله یی خودبنیاد (سبک برای سبک) و یا خود ویژه نچسبید بلکه آن را بدل به ماشینی جنگی کرد که از دلش افق هستی شناسانه دلخواهش را بیرون بکشد. معضل بسیاری از تجلیل گران، تحقیرگران و صد البته تحلیلگران این است که آن فاصله انتقادی میان ژانر و افق هستی شناسانه را درنیافته اند، آن ماشین جنگی سبکی را درک نکرده اند و آل احمد «افق پرداز» و «سبک پرداز» (توامان) را به علل گیج، گول و جوزده روشنفکری و احیاطلبی تقلیل داده اند، در حالی او در هیئت یک «نویسنده» (مفهومی در سنت مونتنی تا سارتر) یک ماشین جنگی سبکی است. کسی که دست کم ژانر را اتصال کارآزموده و کاردیده یی برای اتصالی بزرگ تر میان سبک و افق می داند؛ آل احمد چیز یکه و یکتایی را به نام ژانر به رسمیت نمی شناسد (و از این نظر شاید او در قیاس با برخی از هم نسل هایش نویسنده یی ژنریک به حساب نیاید) بلکه در مرتبه یی دیگر و جایگاهی دیگر (و یک سر دگرگونه) او نویسنده یی سبک به علاوه افق مند باشد.
ماشین جنگی رمانتیک؟ دو سر رمانتیسیسم در گفتمان های مسلط دهه های سی و چهل به رمانتیسیسم های اعتزالی (احیاطلبی نژاد، خون، ژن، مذهب، نهادها و مناسبات پیشین با دو طیف تندرو و میانه رو) و سوسیالیستی ( با رنگ و بوی مارکسیستی- کمونیستی و به مراتب یوتوپیایی) برمی گردد. این دو رمانتیسیسم شایع در زیست جهان ایرانی اگر دو افق هستی شناسانه محسوب شوند، «سبکی» برایشان متصور نیست فقط به ژانر متصل می شوند. مجموعه قصه «از رنجی که می بریم» نشانگر همان افق بدون سبک یا دقیق تر افق مستحیل در ژانر با کمبود ( و یا فقدان) سبک است؛ معضل نویسنده های این برهه به هیچ وجه ژنریک نبوده است و این قضیه را آل احمد دریافت و به کار گرفت و سبکی خلق کرد؛ این معضل کاملاً سبک مندانه و افق پردازانه بوده است.
آل احمد واقعیت این کمبود یا فقدان را درک کرد؛ ما چیزی از ژانر کم نداشتیم از (فی المثل) «سفرنامه ناصرخسرو» گرفته تا «گفتار خوش یارقلی» پر از ظرفیت ها، انرژی ها و عملگری های ژنریک است اما سبک به علاوه افق را بایستی در سکوت ها، تعلیق ها، پرانتزها و آن فواصل انتقادی که پیش تر گفته آمد کشف کرد. آل احمد به هر روی متصل به افق هستی شناسانه رمانتیسیسم بود و حتی هر دو افق رمانتیسیسم و نیز با ترکیب ها و کاربست هایی از فلسفه و نگرش وجودی سارتری و علم الاخلاق (ethics) مداخله گر او. آل احمد تمامی اینها را به علاوه بدل به ماشین جنگی سبکی کرد و در عرض های ژانرها تزریق نمود، عرض هایی که برخلاف طول ها، کم دیدنی، گسسته و کم سو (یا کورسو) بودند. این بالا و پایین ها در سبک و افق برای او گونه یی «سفر به نهایت شب»، (رمانی از لویی فردینان سلین)، ادبیات بود و اصلاً برای همین گرفتار سلین و گرفتار آن وجود تلخ، گسسته، قسی و از همه مهمتر سبک پردازی آرگو و افق هستی شناسانه آشوب پذیرنده (chaosmosis) او و همین رمانش شد. پیشنهاد می کنم «سفر به نهایت شب» سلین و «مدیر مدرسه» آل احمد را در عرض هم بخوانید تا آن شاخصه سبکی و افق گرایانه آل احمد و نیز سلین را بهتر دریابید. برای آل احمد ادبیات فوق العاده مهم بود و اما نه ژانرهای ادبی بلکه اتصالات سبک و افق هستی شناسانه درون این ادبیات که باید از این ادبیات بیرون کشید و آن را به مثابه ماشین جنگی به کار گرفت تا زمین ادبیات را شخم بزند. اما ماشین جنگی سبکی او در قرابت و نزدیک ساختن افق های هستی شناسانه فلسفه وجودی- اخلاقی سارتر و کامو، احیاطلبی دینی، رمانتیسیسم اعتزالی، رمانتیسیسم سوسیالیستی تندروانه و نیست انگاری اوژن یونسکو و تئاتر معناباختگی قابل تامل است. زبان او را به عنوان یک جزء سبکی در این رساله در نظر بگیرید کاملاً از وجه ژنریک کلام قلمروزدایی می کند تا به قلمرویی فراخ تر یعنی وجه سبکی کلام (آن سکوت پیوسته و آن فاصله انتقادی) نزدیک شود و تصرفش کند. به عبارتی این رساله جدا از هجوم یک شرقی به دنیای غرب، حاوی چیز مهمتری است که آن، هجوم سبکی (همان ماشین جنگی) یک شرقی به دنیای غرب است؛ این نکته مهمی است که باید تحلیلگران و نیز تجلیل گران آل احمدشناس آن را دریابند. آنچه در این متن مهم است، نه سرهم دوزی مفاهیم و مقولات رمانتیستی سیاسی به قصد انتقاد بی پرده از چیزی تحت نام غرب زدگی است بلکه سکوت های کشدار و ممتد سبک شناسانه و افق مدارانه آل احمد است که دست کم سده های متمادی از نویسندگان معروف و مجهول دنیای ادبیات را در خود جای داده است.تاریخ شخصی ادبی آل احمد را با تاریخ شخصی ایدئولوژی های رنگارنگ وی نبایستی خلط کرد، گرچه پیوند غریبی همواره میان این دو است که تحلیلش کار جامعه شناس های ادبیات است. تاریخ ادبی آل احمد حاوی سیاست ادبی است نه ایدئولوژی یی که ادبیات را در دامچاله خود محصور نگه داشته است. سیاست ادبی آل احمد از برش هایی از تاریخ ادبی می آغازد که نویسندگان یا تبعید شده اند یا زندانی شده اند یا گوشه انزوا را برگزیده اند یا شمع آجین شده اند و یا شهید شده اند پس «چیز»ی در سبک و افق آنها پدیدار می شود که از آن می توان تعبیر به سبک و افق «شهید» به مثابه شاهد همیشه کرد و آل احمد یک کاسه آن سبک ها و آن افق ها را تصرف می کند تا ماشین جنگی ادبیات را به کار اندازد تا سهم خود را باز پس گیرد. تمامی هجوم و برش ها و پرش های عصبی آل احمد به روشنفکرها (هم در «غرب زدگی» و هم در «در خدمت و خیانت روشنفکران») به امتناع این دسته از به کارگیری یا احیای این ماشین جنگی برمی گردد. بله اینها با اندکی ژرفکاوی درگیر و در کار مقوله ژانرها و ژنریک بودن هستند نه سبک مندی افق گرایانه؛ آل احمد با تمام تحقیرها، تجلیل ها و تحلیل هایی که نثارش می شود، به راحتی یک غریبه است. آل احمد به هیچ روی آنارشیست نیست بلکه نویسنده یی است که همانند سلفش لویی فردینان سلین، در فضا و سبک آشوب پذیری (یا همان chaosmosis) جای می گیرد. ما سکوت ها و نیندیشیده های آل احمد را گرو نگرفتیم تا ماشین جنگی اش را پس از قریب به چهل سال که از مرگ وی می گذرد، بار دیگر بازسازی و مرمت اساسی و ریشه یی (رادیکال) کنیم. اگر امروزه همچنان به شیوه یی غیر نقادانه و به عبارتی غیر مرضیه به تکرر و تلاقی ملالت بار تحلیل ها و تجلیل ها و نیش و کنایه های هر ساله ادامه دهیم، آنچه در دست داریم چیزی جز مشتی حرافی های در همه ریخته ژنریک نیست؛ آل احمد قصه نویس، آل احمد جستارنویس، آل احمد مترجم، آل احمد منتقد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری و... سبک او کجا است؟ افق هستی شناسانه آشوبنده وی در کجا، در چه لحظه یی و در چه برهه یی با سبکش عجین می شود؟ آل احمد میراث دار یاغی و طاغی کدام میراث یا مواریث سبکی در ادبیات قدمایی خودمان و ادبیات مدرن دیگران است؟ آیا باید دست روی دست بگذاریم تا ماشین جنگی جلال آل احمد در گوشه یی از این مملکت در اسالم در شهریور 1348 (قریب به چهل سال، و باز هم تاکید،) به بوته نسیان و فراموشی سپرده شود؟