فكر نمي كنيد دير شده باشد اعليحضرت؟ / نگاهي به ايران در جنگ جهاني دوم

 سال پيش درچنين روزهايي جهان در آستانه يك جنگ خانمانسوز قرارگرفت كه شعله هاي آن دامان ايران را هم گرفت. ايجاد اين جنگ و عملكرد رضاشاه در برابر آن تجربه بزرگي براي ملت ماست كه بازخواني آن مفيد خواهد بود.

در 31 آگوست 1939، هيتلر فرمان شماره يك آغاز جنگ جهاني دوم را صادر كرد. در اين فرمان تاريخ حمله به لهستان اول سپتامبر ساعت 45/4 بامداد تعيين شده بود؛ جنگي كه با بر جاي گذاشتن 50 ميليون كشته و ميليون ها نفر معلول، خونين ترين جنگ تاريخ بشر است.

در 11 شهريور 1318 يعني درست يك روز پس از آغاز جنگ در اروپا، دولت ايران بيانيه يي به اين شرح منتشر كرد؛ در اين موقع كه متاسفانه جنگ در اروپا مشتعل شده است، دولت شاهنشاهي ايران به موجب اين بيانيه تصميم خود را به اطلاع عموم مي رساند كه در اين كارزار بي طرف مانده و بي طرفي خود را محفوظ خواهد داشت.

حال قبل از اينكه به ابعاد اين بيانيه و پيامد هاي آن بپردازيم، لازم است با واژه بي طرف و خصوصاً استراتژي بي طرفي در روابط بين الملل بيشتر آشنا شويم.

استراتژي بي طرفي

بر اساس يك تعريف سنتي، دولت بي طرف، دولتي است كه استقلال سياسي و تماميت ارضي آن بر اساس يك توافق دسته جمعي توسط قدرت هاي بزرگ تضمين شده باشد، مشروط بر اينكه دولت مزبور از نيروي نظامي خود، مگر در حالتي كه جنبه تدافعي داشته باشد، عليه ديگران استفاده نكند.

دولت بي طرف نبايد به اتحاديه هاي نظامي بپيوندد و نيز نبايد پايگاه هاي نظامي در اختيار ديگران قرار دهد. بي طرفي به اشكال گوناگون تقسيم مي شود كه عبارتند از1- بي طرفي حقوقي 2- بي طرفي سنتي 3- بي طرفي موقت 4- بي طرفي پايدار 5- بي طرفي مثبت 6- بي طرفي منفي.

كه البته بي طرفي كه از جانب دولت شاهنشاهي ايران اعلام شد، بي طرفي موقتي است. اين نوع بي طرفي معمولاً در دوران جنگ و به منظور جلوگيري از گسترش آن به كشور هاي همجوار اتخاذ مي شود. بنابر موازين بين المللي، دولتي كه اعلام بي طرفي مي كند، سعي دارد خود را از صحنه نبرد كنار بكشد و دول در حال جنگ هم موظف هستند بي طرفي كشور مزبور را محترم شمرند، البته محدوديت هايي هم شامل دولتي كه اعلام بي طرفي كرده است، مي شود. مثل خودداري از هرگونه كمك به طرف هاي درگير و همچنين رفتار يكسان و برابر با متخاصمان. طبق مواد 2 و 6 قرارداد لاهه، مورخ 18 اكتبر 1907 كشور هاي بي طرف حق ندارند در سرزمين خود اسلحه و مهمات انبار كنند و به تقويت نيروي نظامي خود بپردازند.

رفتار رضاخان با پديده جنگ جهاني دوم را به دو بخش تقسيم مي كنيم؛ بخش اول از ابتداي شروع جنگ تا حمله آلمان به شوروي، و بخش دوم بعد از حمله هيتلر به شوروي تا پايان كه منجر به كناره گيري رضاخان از قدرت نيز مي شود. در فاصله شهريور 1318 تا شهريور 1320 دولت ايران مي كوشد اصول بي طرفي را كاملاً رعايت كند و در ديدار هاي مكرر سفيران و وزراي خارجه كشور هاي درگير هم اين مساله را به اطلاع آنان مي رساند.

در اينكه اصلاً رضاخان مي دانسته بي طرفي يعني چه، يا اينكه بي طرفي را به درستي اجرا كرده و همين طور سياست رضاخان در برابر سير حوادث درست بوده يا خير اختلاف نظر زيادي وجود دارد. برخي معتقدند اصلاً فرقي نمي كرد كه رضاخان چه استراتژي را اتخاذ مي كرد، چرا كه متفقين در هر صورت به ايران حمله مي كردند، از آن طرف برخي ديگر بر اين اعتقادند كه اگر رضاخان به جاي تعلل در اخراج كارشناسان آلماني هر چه سريع تر به ماىموريت آنان در ايران خاتمه مي بخشيد و راه هاي ارتباطي ايران را جهت انتقال مواد غذايي و مهمات، به شوروي، در اختيار متفقين قرار مي داد شايد حوادث به شكل ديگري رقم مي خورد.

نظريات گوناگوني پيرامون اين قضيه وجود دارد، كه برخي از آنها به شرح زير است. براي مثال رضاشاه در ملاقاتي كه در دوم آذر 1318 با سر جان سيمور وزير مختار انگليس در تهران به عمل آورد، دليل بي طرفي ايران را چنين توجيه مي كند؛ ايران نه به آن اندازه قدرتمند است كه بتواند در جنگ شركت كند و نه به آن حد ضعيف، كه اجازه دهد حقوقش پايمال شود، بنابراين رويه بي طرفي براي ايران ضرورت دارد و براي قدرت هاي متخاصم نيز ارزشمند است. از طرفي رضاخان در مورد سياست بي طرفي در چهار آبان 1318 خطاب به نمايندگان مجلس شوراي ملي مي گويد؛ «سياست بي طرفي ايران ناشي از شرايط جنگ است و احياناً براي دفاع از آن هنگام اضطراري لازم است كه ما از لحاظ نظامي قوي و قدرتمند باشيم.» (موردي كه شايد با مواد 2 و 6 قرارداد لاهه همخواني نداشته باشد و خلاف اصول بي طرفي باشد.)

در اينكه مردم ايران آن روز به شدت علاقه مند به شكست شوروي و انگلستان و همچنين پيروزي رايش و برتري نژاد آريايي بودند، تقريباً هيچ شكي وجود ندارد، چرا كه ستم ها و جفا هاي بي شماري كه دولتين روس و انگليس به مردم ايران كرده بودند شهره خاص و عام بود و نفرت شديدي در دل مردم نسبت به دول فوق الذكر وجود داشت. اما نظر سياستمداران و دولتمردان شايد به وضوح اين نبوده باشد و شايد به مرور زمان و با حدوث اتفاقات جديد دستخوش تغيير شده باشد، چرا كه در برهه يي از زمان زمزمه هايي مبني بر فروش ايران به شوروي از طرف هيتلر در ازاي بالكان شنيده مي شد كه به شدت باعث نگراني ايران شد و سران ايران هم اين نگراني را به اطلاع آلمان رساندند هر چند آلمان قوياً اين مساله را تكذيب مي كند و هيتلر در تماس تلفني با رضاشاه به او اطمينان خاطر مي دهد كه آلمان در كنار ايران است و رضاشاه را دعوت به مقاومت در مقابل متفقين و حفظ سياست بي طرفي مي كند، چرا كه به زعم هيتلر پيروزي نژاد آريايي نزديك است.

البته آن طور كه از شواهد و قرائن پيداست شوروي اين معامله (ايران به جاي بالكان) را قبول نمي كند و دلايل زيادي جهت رد اين پيشنهاد وجود داشته است.

1- شوروي از قدرت نظامي ايران مي ترسيده و گمان مي برده رضاخان، نيروي نظامي منظم و قدرتمندي ساخته است كه جدال با آن كار چندان ساده يي نخواهد بود. (در تاييد اين مطلب لازم به ذكر است كه بعد از حمله هيتلر به شوروي و اتحاد انگلستان و شوروي، چرچيل انتقال مهمات به شوروي از راه ايران را پيشنهاد مي كند كه استالين در ابتدا قبول نمي كند و ترس خود را از درگير شدن با ايران به وضوح اعلام مي كند، اما چرچيل به وي اطمينان خاطر مي دهد كه مقاومتي از طرف نيرو هاي ايراني در كار نخواهد بود و ارتش ايران ضعيف تر از آن است كه در مقابل نيرو هاي متحد انگلستان و شوروي ياراي مقابله داشته باشد.)

2- شوروي حمله به ايران را قرار گرفتن در مقابل منافع انگلستان مي دانست و ترجيح مي داد با بريتانيا درگير نشود.

مقدمات حمله به ايران

همان طور كه قبلاً ذكر شد، انگلستان از ابتدا نسبت به فعاليت كارشناسان و مستشاران آلماني حساسيت داشت. اما شوروي در ابتداي امر مشكلي با حضور مستشاران آلماني در ايران نداشت، چرا كه آلمان متحد شوروي بود و طبعاً اختلاف نظر چنداني بين اين دو كشور وجود نداشت. اما پس از حمله آلمان به شوروي، بازي به شكل ديگري رقم خورد و شوروي كه انتظار چنين حمله يي از سوي آلمان را نداشت، بلافاصله با انگلستان همنوا شد و خواستار اخراج هر چه سريع تر كارشناسان آلماني از ايران شد.

چرچيل هم در اقدامي زيركانه، دست دوستي خود را به سمت استالين دراز كرد و اعلام كرد بدون توجه به اختلافات عميق و ريشه يي، اكنون زمان كمك و همكاري با شوروي است. استالين هم به گرمي دست درازشده بريتانيا را مي فشارد و از اين لحظه به بعد منافع انگلستان و شوروي و در ادامه امريكا به طور قابل ملاحظه يي با هم هماهنگ و مشترك مي شود.

بعد از پيشنهاد چرچيل دولتين شوروي و انگلستان، فشار هماهنگ خود را به ايران افزايش دادند. با بررسي هاي متعددي كه انجام شد، چرچيل و استالين به اين نتيجه رسيدند كه بهترين راه كمك رساني به شوروي، راه هاي ايران و درياي خزر است. انگليسي ها معتقد بودند راه آهن تازه تاسيس ايران روش مناسب و امني جهت انتقال مهمات و همچنين مايحتاج شوروي از جنوب به شمال ايران است و از آنجا هم از راه درياي خزر اسلحه و مهمات مورد نياز شوروي را به آنها برسانند.

در ابتدا بين چرچيل و استالين اختلاف نظر وجود داشت، چرا كه استالين (همان طور كه قبلاً هم ذكر شد) معتقد بود با توجه به درگيري شوروي در جبهه غرب با هيتلر، به صلاح نيست كه در جنوب هم با ايران درگير شود، آن هم ايراني كه به زعم استالين داراي ارتش نيرومند و منظمي بود. اما انگلستان به استالين اطمينان مي دهد كه ارتش ايران استحكام لازم را ندارد و با كوچك ترين حمله از هم پاشيده خواهد شد.

به اين ترتيب در 26 تير در مورد حمله و اشغال ايران از شمال و جنوب بين دولتين بريتانيا و شوروي توافق حاصل شد.

در 27 تير شوروي و انگلستان دو يادداشت مشابه تسليم ايران كرده و از فعاليت هاي كارشناسان آلماني در ايران اظهار نگراني مي كنند و خروج آنان از ايران را خواستار مي شوند. راجع به فعاليت كارشناسان آلماني در ايران ذكر اين نكته ضروري است كه در آن زمان آلمان ها تقريباً بر تمام فعاليت هاي صنعتي ما نظارت داشتند و حتي بسياري از صنايع تازه تاسيس در ايران آن روز به واسطه حضور آنان راه اندازي شده بود و ختم كلام اينكه اخراج آنان از ايران سبب فلج شدن صنعت ايران مي شد.

ايران در پاسخ هشدار اول شوروي و انگلستان چنين پاسخ داد؛ حضور آنان براي پيشبرد صنايع ايران ضروري است و نمي توان به زودي براي آنان جانشيني پيدا كرد، از آن گذشته تعداد اين كارشناسان و مستشاران آنقدر زياد نيست كه دولت نتواند بر رفتار آنان نظارت كند و دولت ايران تمامي حركات و اعمال آنان را زير ذره بين دارد و نگراني دول شوروي و انگلستان بيهوده است.

در 25 مرداد دومين يادداشت متفقين به ايران واصل شد كه حاوي اين پيام بود كه پاسخ ايران را قانع كننده ندانسته بود و مجدداً اخراج كليه اتباع آلماني مقيم ايران را خواستار شدند. در اين شرايط، رضاشاه سياست دفع الوقت را در پيش گرفت، كه درباره عاقلانه بودن يا نبودن اين استراتژي اختلاف نظر زيادي وجود دارد. گفته مي شود آنتوني آيدن وزير امور خارجه وقت انگلستان در ضيافتي كه در لندن برگزار مي شود و محمدعلي مقدم وزير مختار وقت ايران در انگلستان هم در اين ضيافت حضور دارد به او مي فهماند كه اگر ايران راه هاي خود را جهت حمل اسلحه و مهمات به روسيه، در اختيار متفقين قرار دهد، خود را از عواقب خطرناكي كه دامن ايران را خواهد گرفت، نجات خواهد داد. از طرفي در آن زمان قدرت هيتلر و پيروزي هاي پي در پي او همه را تحت تاثير قرار داده بود و تقريباً هر تحليلگري شكست شوروي و پيروزي آلمان بر تمام جهان را امري بديهي مي دانست.ايران و ايراني ها هم از اين امر مستثني نبودند و حتي اميدوار به پيروزي آلمان بودند، چرا كه معتقد بودند هيتلر ما را از شر شياطين سرخ بلشوويك و همچنين دشمنان تمدن بشري (انگلستان) رها خواهد ساخت.

اشغال ايران

سحرگاه سوم شهريور 1320 درست 11 روز پس از انتشار منشور آتلانتيك كه طي آن چرچيل و روزولت آزادي و استقلال و حق تعيين سرنوشت را براي كليه ملت هاي جهان به رسميت شناخته بودند، كشور بي طرف ايران از شمال و جنوب و غرب مورد تهاجم شوروي و بريتانيا قرار گرفت. پس از حمله متفقين به ايران سير اتفاقات و تصميم گيري ها به اشكال مختلفي بوده است، در ابتدا نيرو هاي ارتش سعي مي كنند در برابر حملات دشمن مقاومت كنند، اما به سرعت مشخص مي شود پيش بيني هاي چرچيل درست از آب درآمده و نيروي نظامي ايران ضعيف تر از آن است كه بتواند مقابل ارتش هاي قدرتمند شوروي و انگلستان قدعلم كند. در كاخ سلطنتي هم جلسات متعددي برگزار مي شود تا استراتژي ايران در مقابل اين حملات تعيين شود. رضاخان ابتدا به روزولت رئيس جمهور وقت امريكا تلگراف مي زند و خواستار ميانجيگري امريكا و دفاع از حقوق ايران به عنوان يك كشور بي طرف مي شود و از وي مي خواهد مانع از ادامه حملات متفقين به ايران شود، اما روزولت كه احتمالاً از قبل در جريان اين حمله قرار داشته، پاسخ مشخصي به رضاخان نمي دهد.

در مذاكرات با متفقين پس از حمله به ايران، آنها ديگر، تنها به اخراج اتباع آلماني رضايت نمي دهند و خواستار تحويل دادن كليه آنها به دول روس و انگليس مي شوند كه رضاخان قبول نمي كند و باز هم سياست دفع الوقت را در پيش مي گيرد.

رضاخان در جلسات با هيات وزيران اعلام مي دارد مشكل متفقين با شخص من است و من براي پايداري سلسله پهلوي، بايد به نفع وليعهد از سلطنت كنار بروم. منصور نخست وزير وقت از وي مي خواهد اعليحضرت را از اين تصميم خود صرف نظر كنند و ملت و دولت را از نعمت وجود خودشان محروم نسازند. وي بيان مي دارد به جاي استعفاي اعليحضرت، دولت استعفا دهد و با روي كار آمدن دولتي كه مورد وثوق متفقين علي الخصوص انگلستان باشد، حملات به ايران متوقف خواهد شد. در نهايت كابينه منصور استعفا مي دهد و دست تقدير و سرنوشت اين گونه رقم مي زند روزگار را؛ رضاخاني كه سال هاي سال فروغي (كه خود از عوامل مهم به قدرت رسيدن رضاخان بود) را خانه نشين كرده بود، به كمك او محتاج شده و دست ياري به سوي او دراز كرد. فروغي ابتدا با گفتن اينكه فكر نمي كنيد كمي دير شده باشد ناراحتي خود را ابراز مي دارد ولي در نهايت قبول مسووليت مي كند. رضاخان به توصيه فروغي، دستور منع مقابله با متفقين را مي دهد و ارتشي كه رضاشاه كبير آن همه به آن مي نازيد تنها پس از سه روز مقاومت، دست از مقابله با متفقين برمي دارد.

سپس فروغي به رضاخان توصيه مي كند بقاي سلطنت خاندان پهلوي در كناره گيري قدرت از سوي رضاشاه به نفع وليعهد است. پس از پيشروي هاي روزافزون متفقين در خاك ايران رضاخان كاملاً مستاصل و درمانده شده بود. نيرو هاي متفقين هم تا قزوين و قم پيش آمده بودند. سرانجام رضاشاه در 25 شهريور به نفع محمدرضا وليعهد جوان از سلطنت استعفا داد و عازم بندرعباس شد و از آنجا هم سرنوشت خود را به دست انگليسي ها سپرد. در 26 شهريور در حالي كه محمدرضاشاه سوگند وفاداري به اصول مشروطيت را در مجلس شوراي ملي ياد مي كرد، نيرو هاي شوروي و انگليس وارد تهران شدند و كليه تاسيسات نظامي و راه آهن را اشغال كردند و بلافاصله مقدمات حمل مهمات و مايحتاج شوروي را از خليج فارس به درياي خزر به وسيله راه آهن سراسري و راه شوسه جنوب به شمال فراهم كردند، اتباع آلماني نيز به دست متفقين دستگير شدند. و اين پايان تلخ ديكتاتوري رضاخان بود و مهر تاييدي بود بر اين نظريه كه ظلم هيچ گاه پايدار نخواهد ماند.

منابع؛ -----------

1- اصول روابط بين الملل، دكتر حسين سيف زاده

2- سياست خارجي ايران در دوران پهلوي

3- خاطرات نصرالله انتظام

4- ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان

5- اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، دكتر عبدالعلي قوام

6- تاريخ ديپلماسي و روابط بين الملل، دكتر احمد نقيب زاده