فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس

چکیده
در این مقاله، نویسنده با نگاهی گذرا به دوران زندگی شهید آیت‌الله مدرس، فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی ایشان در دو دوره سلطنت قاجار و سلطنت پهلوی را بررسی کرده است. بخش اول مقاله به فعالیت‌های ایشان در عصر مشروطه در قالب مبارزه با ظلم و ستم حکام، انتخاب به‌عنوان مجتهدان ناظر بر قوانین مجلس شورا، مقابله با اقدامات زیاده‌خواهانه بیگانگان مانند اولتیماتوم روس، قرارداد 1919، تلاش‌های ایشان در دوران جنگ جهانی اول و مقابله با زیاده‌خواهی‌های رضاخان همچون جمهوری‌خواهی و تغییر سلطنت اشاره دارد. بخش دوم نیز به مقابله ایشان با اقدامات ضددینی و غیرقانونی رضاخان و مقابله‌های رضاخان با این عالم بزرگوار تا مرز شهادت ایشان پرداخته است.
واژگان کلیدی
شهید آیت‌الله مدرس، مشروطه، قاجار، رضاخان، استبداد، سلطنت، مبارزه.
مقدمه
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، مرهون تلاش‌های فراوان مبارزان و مجاهدان بزرگی است که در دوره‌های گذشته در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستادند به‌ویژه علما و مجتهدان بزرگی که با وجود برخورداری از مقام شامخ علمی و اخلاقی، نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود نیز بی‌تفاوت نبودند و در هر دوره بر حسب توان خویش، شرایط زمان خود و مصالح عمومی مسلمانان و کشور اسلامی ایران نقش‌آفرینی کردند؛ علمایی که هرکدام تیشه‌ای بر ریشه استبداد و استعمار در ایران زدند و خشتی از دیوار بزرگ نهضت اسلامی را بر جای نهادند تا جایی که امام خمینی، ضربه نهایی را به ریشه این سلطنت چندین هزار ساله وارد ساخت، به‌گونه‌ای‌که آن را از بن برکند و با کوتاه کردن دست بیگانگان از کشور، خشت آخر را بر جای نهاد و نظام پرافتخار جمهوری اسلامی را برپا کرد. یکی از این علما و مجاهدان بزرگ که تلاش بسیاری در این راه از خود نشان داد و در نهایت نیز جان خویش را در راه حفظ اسلام و تشکیل نظام اسلامی فدا کرد، شهید آیت‌الله مدرس بود. در این مقاله، به‌صورت گذرا بر فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی و مبارزات پیگیر ایشان بر ضد استعمار و استبداد، مروری خواهیم داشت.
1. فعالیت‌های سیاسی در دوران قاجار
الف) مبارزات آیت‌الله مدرس در اصفهان
شهید مدرس پس از مراجعت از نجف اشرف، در اصفهان اقامت گزید و تدریس و مباحثه علوم دینی را در رأس كارهای خویش قرار داد. (نک: امین، 1403هـ.ق: ج5، 21؛ دوانی، 1377: ج2، 398؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، سند 5) وی ضمن تدریس در اصفهان، با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و ستم به مبارزه برخاست به‌ویژه در راه بازپس‌گیری اموال موقوفه از غاصبان آنها، ستیز آشتی‌ناپذیری در پیش گرفت.
در زمان مشروطه، اوضاع اصفهان دگرگون شد. مدرس در این دوره به حمایت از جنبش مشروطیت برخاست و در كنار حاج آقا نورالله اصفهانی، برای تدارك و تقویت مشروطه‌خواهان بسیار کوشید. با اوج‌گیری جنبش مشروطه‌خواهی و دوران استبداد صغیر، مدرس به همراه حاج آقا نورالله، انجمنی با عنوان انجمن ملی اصفهان (كه بعدها به نام انجمن ولایتی تغییر نام یافت) (نک: ترکمان، 1372: ج1) تشكیل داد و خود به نایب رئیسی این انجمن انتخاب شد. (نک: رجبی، 1382: 457؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 27؛ مکی، 1358: ج1، 60)
انجمن مقدس ملی اصفهان، اصلی‌ترین نهاد و مهم‌ترین ارگان سیاسی شهر و بیانگر ایده‌ها و تحقق‌بخش آرمان‌های جنبش مشروطیت در اصفهان بود. مذاكرات انجمن مقدس اصفهان نشان از آن دارد كه مردمی تحت ستم و خسته و منزجر از استبداد و استعمار می‌خواهند با برادری و برابری، در محیطی آزاد، با انتخاب خود و به رهبری چهره محبوب و مجتهد شهرشان، سرنوشت خویش را به دست بگیرند و مشكلات و دشواری‌ها را به دور از اعمال قدرت‌های خارجی حل سازند و در جامعه‌ای اسلامی بر پایه عدل و داد زندگی كنند. (نجفی، 1384: 132)
شهید مدرس با مشروطه‌خواهان بختیاری، مخفیانه در تماس بود و همكاری داشت. (رجبی، 1382: 457) با دعوت و همكاری مدرس، نیروهای مشروطه‌خواه بختیاری به رهبری صمصام‌السلطنه به منظور شكست اقبال‌الدوله، حاكم مستبد اصفهان، وارد این شهر شدند. مدرس در میدان نقش جهان (میدان امام فعلی) سخنرانی کرد و پس از آن، به دلیل آنکه امکان حمله قشون دولتی به اهالی شهر بسیار بود، مردم مسلح و تفنگ‌داران بختیاری بر بام و گلدسته مساجد و عمارت‌های اطراف میدان موضع گرفتند. با آمدن افراد اقبال‌الدوله، جنگ میان قشون دولتی و مردم آغاز شد. در این جنگ، قشون دولتی به سختی شكست خوردند و شماری متواری و تعدادی اسیر شدند. اقبال الدوله نیز به قنسولخانه انگلیس پناهنده شد. در پی این پیروزی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد.
پس از فتح تهران و پیروزی كامل مشروطه‌خوهان، صمصام‌السلطنه كه به‌عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری، نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت، در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت. صمصام‌السلطنه در مقام حكومت اصفهان، مخارج قوا و خسارت‌هایی را كه در جنگ به ایشان وارد آمده بود، به‌عنوان غرامت از مردم اصفهان مطالبه کرد. از این زمان، مدرس با وی به مخالفت برخاست و حتی به‌عنوان اعتراض به اعمال او، از جلسه انجمن ولایتی خارج شد.
در یكی از روزها، به مدرس خبر می‌دهند حاكم اصفهان افرادی را به‌خاطر اخاذی، شلاق زده است. مدرس با شنیدن این خبر به‌شدت ناراحت می‌شود و می‌گوید: «حاكم چنین حقی نداشت؛ اگر شلاق زدن حد شرعی است، پس در صلاحیت مجتهد است. اینها دیروز به نام استبداد و امروز به نام مشروطه مردم را كتك می‌زنند». (باقی، 1370: 29) صمصام‌السلطنه با مشاهده این وضعیت، كینه مدرس را به دل می‌گیرد و دستور توقیف و سپس تبعید او را صادر می‌كند. سواران بختیاری سر راه مدرس به وی اعلام می‌كنند برای خروج از اصفهان و اقامت در خارج شهر آماده شود. مدرس بدون تأمل كفش‌هایش را درمی‌آورد، زیر بغل می‌گذارد و با پای برهنه پیشاپیش سواران صمصام به راه می‌افتد و می‌گوید: «هر كجا می‌خواهید، می‌روم».
در طول مسیر، مردم با مشاهده چنین وضعیتی، با حالتی عصبانی، بر گرد مدرس و سواران حلقه می‌زنند. هر لحظه به شمار جمعیت افزوده می‌شود، به‌گونه‌ای‌كه سوران صمصام نگران می‌شوند. مدرس با پیش‌بینی درگیری خونین میان مردم و سواران، جمعیت را از ستیزه بر حذر می‌دارد و از آنها می‌خواهد پراکنده شوند. سپس می‌گوید: «من به تخت فولاد می‌روم تا تكلیف قطعی معلوم شود».
با انتشار خبر تبعید مدرس، مردم كسب و كار خود را رها می‌کند و برابر محل انجمن ولایتی جمع می‌شوند. آنها با وضع خاصی، خواهان تعیین تكلیف قطعی و بازگشت مدرس می‌شوند. خبر به حاكم اصفهان می‌رسد. او با حالتی پریشان به حاج آقا نورالله متوسل می‌شود. حاج آقا نورالله خود را در تخت فولاد به مدرس می‌رساند و از وی می‌خواهد به شهر بازگردد. مدرس در میان فریادهای پرخروش مردم كه «زنده باد مدرس» می‌گفتند، به اصفهان بازمی‌گردد. در پی این ماجرا، صمصام‌السلطنه ناچار می‌شود در وضع مالیات و رفتارهای خود تجدید نظر كند. (نک: مدرسی، 1374: 49 و 50؛ باقی، 1370: 29 و 30)
شهید مدرس در ایام تدریس در اصفهان، به وضع طلاب، مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می‌كرد. او متولیان را تحت فشار قرار می‌داد تا درآمد موقوفات را برای طلاب خرج کنند. اقدامات مدرس بر گروهی سوددجو و فرصت‌طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. در این ایام دو بار به جان مدرس سوءقصد شد كه با شجاعت و رفتار شگفت‌انگیز او، این سوءقصدها نافرجام ماند. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 29 و 213؛ مدرسی، 1358: 45 و 46؛ باقی، 1370: 130؛ دوانی، 1377: ج2، 372؛ نیکخواه و ...، 1368: 45 و 46)
انتخاب به‌عنوان طراز اول
پس از فتح تهران و پیروزی كامل مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم و انتخابات به صورت عمومی (نه صنفی) برگزار و مجلس تشكیل شد. بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی ایران، باید پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر مصوبات مجلس به ‌منظور عدم مغایرت آنها با احكام شرع نظارت داشته باشند. به این منظور، مراجع معظم نجف بیست نفر از مجتهدان طراز اول از جمله شهید مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی كردند تا از میان آنان، پنج نفر را برگزینند. از میان این بیست نفر، میرزا زین‌العابدین قمی در همان جلسات اول به اتفاق آرا و شهید مدرس به همراه سه تن دیگر در جلسه هفتم شعبان 1328 هـ.ق طبق قانون و به قید قرعه انتخاب شدند. (نک: ترکمان، 1372: 5 و 6؛ مدرسی، 1372: 267ـ269)
انتخاب شهید مدرس به‌وسیله تلگراف، به خود ایشان و انجمن ولایتی اصفهان و نیز به آیات عظام، آخوند خراسانی و مازندرانی در نجف اشرف خبر داده شد. (نک: همان) آن بزرگوار با همان اسب و گاری كه به منظور حمل مصالح ساختمانی تدارك دیده بود، به همراه فرزندش، سید اسماعیل، خادمش، علی و سورچی و نیز مختصر اسباب ضروری، از اصفهان به سوی تهران حركت كرد. در میان راه، شهید مدرس با استقبال اهالی كاشان و مردم قم روبه‌رو گشت و پیش از ورود به تهران، ابتدا به حرم حضرت عبدالعظیم رفت و سپس مردم با احترام شایان او را با درشكه مرحوم مرتضی قلی‌خان نائینی به تهران بردند. شهید مدرس چند روز در منزل ایشان میهمان بود و فضلا و نامداران بسیاری از جمله امام جمعه خویی با ایشان ملاقات کردند. پس از چند روز، امام جمعه خویی، منزلی برای مدرس در نظر گرفت. (نک: مدرسی، 1358: 51 و 52؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 33) با تشكیل مجلس دوم، مدرس از جلسه 195 در تاریخ 28 ذی‌حجه سال 1328 هـ.ق در جلسات مجلس شركت جست و به‌عنوان مجتهد طراز اول مشغول به دفاع از حریم اسلام و حاكمیت امت مسلمان شد. (نک: ترکمان، 1372: 457؛ مکی، 1358: ج1، 62 و 63)
ب) مخالفت با اولتیماتوم روس
موقعیت حساس ایران و بی‌كفایتی زمامداران قاجار، دخالت بیگانگان در امور داخلی كشور را امری عادی كرده بود. یكی از بارزترین رفتارهای استعماری بیگانگان، اولتیماتوم ننگین دولت روس به ایران بود. با تصویب مجلس دوم، كارشناسی بی‌طرف به نام مورگان شوستر، به مدت سه سال به‌عنوان خزانه‌دار كل كشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد، ولی ازآنجا‌که ادامه فعالیت وی، منافع و امتیازها و در نتیجه نفوذ سیاسی روس و انگلیس را قطع می‌کرد، (نک: رئیس‌نیا و ناهید، بی‌تا: 207) دولت روسیه نتوانست تاب بیاورد. ازاین‌رو، اولتیماتوم ننگینی را در ذی‌حجه 1329هـ.ق با هم‌داستانی دولت انگلیس مبنی بر عزل مورگان شوستر و... صادر کرد (نک: مکی، 1358: ج1، 103 و 104) و در پی آن، قشون روس وارد بندر انزلی شد و تا قزوین پیشروی كرد. (نک: رجبی، 1382: 457؛ رئیس‌نیا و ناهید، بی‌تا: 206 و 207)
شهید محمد خیابانی و شهید مدرس با این اولتیماتوم شوم به مقابله برخاستند و به‌شدت با آن مخالفت كردند. (نک: رئیس‌نیا و ناهید، بی‌تا: 210 و 211؛ مکی، 1358: ج1، 103) ناگفته نماند که آن دو بزرگور از مورگان شوستر حمایت نمی‌كردند، بلكه مخالفت آنها در حمایت از منافع ملی و مقابله با زورگویی روسیه بود. شهید مدرس با ایراد نطقی كوتاه، ولی شجاعانه، جسارت نمایندگان در مخالفت با اولتیماتوم را برانگیخت و همین امر به رأی مخالف مجلس برضد اولتیماتوم منجر گشت. مردم نیز به حمایت از مجلس تظاهرات كردند و در نتیجه دولت نتوانست از طریق مجلس به خواسته نامشروع خود دست یابد. (گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 34؛ مکی، 1358: ج1، 103)
با وجود مخالفت مجلس، در نهایت ناصرالملك نایب‌السلطنه دستور انحلال مجلس را صادر کرد و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. (نک: مکی، 1358: ج1، 103) در نتیجه، مواد اولتیماتوم به اجرا گذاشته شد و شوستر ایران را ترك كرد. از این به بعد، راه بر روسیان گشاده شد، به‌گونه‌ای‌که به تاراج شهرهای ایران، از جمله تبریز و رشت و انزلی و مشهد پرداختند، حتی به بهانه ساختگی وارد مشهد شدند و بارگاه امام رضا را مورد هتك حرمت قرار دادند. (مشکور، 1363: 375 و 376)
پس از انحلال مجلس، دولت به برگزاری انتخابات سومین دوره مجلس تمایلی نداشت و می‌کوشید انتخابات را به تأخیر بیندازد. مدرس با شجاعت تمام در مقابل این تصمیم نابجای دولت ایستاد و به مخالفت با آن برخاست. (نک: مکی، 1374: ج1، 129؛ همان، 1358: ج1، 108)
ج) مهاجرت در جنگ اول جهانی
آیت‌الله شهید مدرس در سومین دوره مجلس شورای ملی، افزون بر وظیفه نظارتی، نمایندگی مردم تهران را نیز بر عهده داشت. (نک: مکی، 1374: ج1، 419؛ همان، 1358: ج1، 109) دوره سوم مجلس با آغاز جنگ جهانی اول مصادف شد. با شروع جنگ جهانی، ایران رسماً خود را به‌عنوان دولت بی‌طرف اعلام كرد، ولی نیروهای متفقین با نقض بی‌طرفی ایران، وارد خاك كشورمان شدند و تهران در تهدید اشغال نظامی نیروهای روس و انگلیس قرار گرفت. اتفاقات پیش آمده، رجال ایران را به چاره‌جویی وادشت؛ احمد شاه پیشنهاد كرد پایتخت به اصفهان منتقل شود، ولی این پیشنهاد پذیرفته نشد. (نک: مکی، 1374: ج1، 419؛ همان، 1358: ج1، 127)
سرانجام با پیشنهاد مدرس و موافقت مجلس قرار شد ایران درگیر جنگ نشود و گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با قوای متجاوز مهاجرت كنند و یك دولت سایه در كنار دولت اصلی تشكیل دهند. دلیل این راهكار این بود كه یك سوی قضیه، كشور اسلامی عثمانی بود و ایران نمی‌توانست برضد یك كشور مسلمان وارد جنگ شود، همچنین به لحاظ سیاسی دو هدف مورد نظر بود، به این ترتیب كه اگر متفقین (انگلیس و روس) پیروز شدند، دولت مركزی ایران وانمود كند به نوعی با آنها همكاری كرده است و در نتیجه ایران دست نخورده باقی بماند و اگر متحدین (آلمان، اتریش، عثمانی) پیروز گشتند، دولت موقتی كه در سفر تشكیل می‌شود، اعلام كند آن حكومتی كه در ایران بوده، غیرقانونی و حكومت مردمی و اصلی، حكومتی است كه در مخالفت با متفقین، در مهاجرت تشكیل شده است. (نک: مکی، 1358: ج1، 112 و 126)
در تعقیب این سیاست، مهاجرت آغاز و بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس به همراه گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی، تهران را به قصد قم ترك كردند. (نک: مکی، 1374: ج1، 420؛ 1358: ج1، 113 و 114) در حقیقت، این مهاجرت، یك قیام عمومی و همه‌جانبه بر ضد اشغالگران بود كه رفته رفته افرادی از همه طبقات بدان پیوستند. مراجع نیز بر عملكرد مهاجران صحه گذاشتند و تقریباً همه مردم غرب ایران آمادگی خود را برای همكاری و حمایت از مهاجران اعلام کردند. (نک: مکی، 1358: ج1، 113 و 114) مهاجران در قم كمیته‌ای با عنوان «كمیته دفاع ملی» تشكیل دادند و چند نفر از جمله شهید مدرس در رأس امور قرار گرفتند. تشكیل این كمیته تقریباً از پیشرفت قوای روسیه تزاری كه قصد تصرف تهران را داشتند، جلوگیری كرد، ولی روس‌ها نیروهایی از قزوین به سوی ساوه فرستادند تا از ارتباط مهاجران با تهران جلوگیری کنند و همچنین آنها را از قم پراکنده سازند. در رباط كریم، جنگ سختی میان مهاجران و قشون روس درگرفت و مهاجران شكست خوردند.
پس از آن، قشون روس روانه قم شد و در قم نیز زد و خوردهایی میان آنها و مهاجران درگرفت. در پی شكست مهاجران، آنها با ترک قم به سه دسته تقسیم شدند: گروهی از ادامه مهاجرت صرف نظر كردند و به تهران بازگشتند، گروهی به همراه سلیمان میرزا و مدرس از راه كاشان به اصفهان و از راه كوه‌های بختیاری خود را به غرب ایران رساندند و گروهی به همراهی مساوات به سوی اراك و از آنجا به همدان و كرمانشاه رفتند. دو گروه اخیر، در كرمانشاه به هم رسیدند و بر ادامه فعالیت‌ها تأكید ورزیدند. مهاجران در كرمانشاه، دولت موقت ملی را به ریاست رضا قلی‌خان نظام‌السلطنه مافی تشكیل دادند. آیت‌الله مدرس نیز وزیر عدلیه و اوقاف این دولت بود. (نک: مکی، 1374: ج1، 420؛ بهار، 1371: ج1، 22؛ مکی، 1358: ج1، 120)
دولت موقت به اتكای قوای مسلح مردمی و به كمك عشایر غرب مدت‌ها با سربازان روسیه تزاری به جنگ پرداخت. انگلیس به‌وسیله برخی وطن‌فروشان داخلی، درصدد از هم پاشیدن دولت موقت ملی برآمد و آتش اختلاف را برافروخت. (نک: دولت‌آبادی، 1361: ج3، 360) کشمکش و اختلاف میان مهاجران، به شكست این حركت و خروج زعیمان آن از كشور انجامید. مدرس همراه شماری از رجال، وارد قلمرو عثمانی و شهر استامبول شد و در نهایت ساده‌زیستی در مدرسه ایرانیان آن شهر به تدریس علوم دینی پرداخت. پس از چند روز، سلطان محمد پنجم، پادشاه دولت عثمانی، برای ملاقات و مذاكره با مدرس، از ایشان دعوت به عمل آورد. مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت‌انگیزی سخن گفت و نسبت به ادعای دولت عثمانی درباره قسمتی از خاك ایران و نیز حسن نیت نداشتن تركان نسبت به ایرانیان گلایه و انتقاد كرد. (نک: مکی، 1358: ج1، 140 و 141؛ باقی، 1370: 41؛ مکی، 1374: ج1، 422) مدرس در دیدار با دیگر شخصیت‌های این كشور، از وحدت مسلمانان و زمینه‌های اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت. (نک: مکی، 1358: ج1، 142 و 143؛ باقی، 1370: 42؛ مکی، 1374: ج1، 423) در طی این مذاكرات، خاطرات شیرینی از شهید مدرس به ثبت رسیده است. (نک: مکی، 1374: 422 و 423؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 38)
سرانجام در شعبان 1336هـ.ق با پایان یافتن جنگ اول جهانی، مدرس به همراه دیگر مهاجران پس از دو سال مهاجرت به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول شد.
شهید مدرس در خلال مهاجرت، دو بار مورد سوءقصد قرار گرفت که هر دو مورد ناکام ماند. (نک: مکی، 1358: ج1، 124 و 125؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 38 و 39) پس از دو سال، هنگامی كه ایشان به تهران رسید، همسر و یكی از فرزندانش درگذشته بودند. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 39) شهید مدرس همواره از مهاجران و اقدام آنها در جنگ جهانی اول حمایت می‌كرد، به‌گونه‌ای‌که در جلسه یازدهم ششمین دوره مجلس شورای ملی در پاسخ یكی از نمایندگان گفت: «مهاجرت خیانت نبود، بلكه به خیر و صلاح مملكت بود و فواید سیاسی داشت».  (نک: ترکمان، 1374: 282؛ مکی، 1374: ج4، 160؛ مکی، 1358: ج1، 130 و 131)
د) مبارزه با قرارداد 1919
هنگامی که مدرس پس از دو سال به میهن بازگشت، وضع تهران بسیار آشفته و تهران دچار قحطی و ناامنی و بیماری‌های گوناگون بود. در این زمان، مجلس شورای ملی، تعطیل و دولت صمصام‌السلطنه بختیاری از اداره امور ناتوان گشته بود. آیت‌الله مدرس و گروهی از علما به‌منظور اعتراض به وضع موجود و ابراز مخالفت با صمصام‌السلطنه، در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند. سرانجام زیر فشار مخالفان و نارضایتی عمومی، كابینه صمصام‌السلطنه سقوط کرد و میرزا حسن وثوق‌الدوله به نخست‌وزیری رسید. (نک: مدرسی، 1374: 76 و 77؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 39؛ مکی، 1374: ج1، 424؛ مکی، 1358: 146ـ149)
در این دوره زمانی، دولت روسیه، رقیب سرسخت انگلستان، در پی انقلاب اكتبر 1917 م. دچار آشوب و جنگ داخلی بود و نمی‌توانست در صحنه بین المللی از جمله مسائل ایران دخالت كند. ازاین‌رو، استعمار كهنه‌كار انگلیس فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و درصدد برآمد جای پای خود را در ایران مستحكم‌تر سازد، به‌گونه‌ای‌که ایران را به‌صورت منطقه‌ای نیمه‌مستعمره برای خود درآورد. به این منظور، با برخی دولتمردان ایران وارد مذاكره و معامله شد. دولت وثوق‌الدوله كه با مبارزات مردم و علما برای التیام بخشیدن به پریشانی‌ها و نابسامانی‌های پس از جنگ جهانی روی كار آمده بود، به مردم خیانت كرد و شخص وثوق‌الدوله با همكاری نصرت‌الدوله، فرمانفرما و صارم‌الدوله، درحالی‌كه هریك مبالغی از دولت انگلستان رشوه گرفته بودند، قرارداد ننگین 1919 را با آن دولت منعقد ساخت.  (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 40) شهید مدرس كه تابعیت و محكومیت ایران را برنمی‌تافت، قرارداد وثوق‌الدوله را به‌منزله تحكیم مواضع ابرقدرت‌ها و دو چندان گشتن رنج ملت ایران دانست و به محض انتشار خبر انعقاد قرارداد، با شور و هیجان بسیار پا به میدان ستیز استعمار نهاد و با آن مخالفت ورزید. (نک: ترکمان، 1372: 195؛ نیکخواه و...، 1368: 58 و 59؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 203؛ مکی، 1358: ج1، 154)
شهید مدرس درباره ماهیت این قرارداد بیان داشت روح این قرارداد، استقلال مالی و نظامی ایران را از بین می‌برد. (نک: ترکمان، 1374: 101؛ مکی، 1374: ج3، 167 و 168) وثوق‌الدوله تصمیم داشت این قرارداد را در مجلس به‌وسیله طرف‌داران خود به تصویب برساند، ولی بر اثر مخالفت‌های مدرس و افكار عمومی، مجلس این قرارداد را رد کرد و وثوق‌الدوله نیز از كار بركنار شد. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 42) مدرس افزون بر صحن مجلس، در عرصه‌های مختلف دیگر نیز با قرارداد 1919 مبارزه می‌كرد، از جمله قیام میرزا كوچك‌خان جنگلی را كه بر ضد این قرارداد بود، تأیید کرد و از مردم خواست با وی همكاری کنند. (نک: جنگلی، 1357: 47 و 48)
بی‌شك، مخالفت‌های مدرس، از عوامل مهم شكست قرارداد 1919 وثوق‌الدوله است، به‌گونه‌ای‌که این واقعیت در تلگراف سر پرسی كاكس انگلیسی به سر لرد كرُزُن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا كاملاً مشهود است. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، مقدمه، 27؛ باقی، 1370: 46) بدین ترتیب، مدرس با رهبری مبارزات مجلس، بزرگ‌ترین قدرت استعماری زمان خود، یعنی انگلستان را به زانو درآورد و با نهایت تواضع، چنین افتخاری را به ملت ایران نسبت داد. (نک: ترکمان، 1372: 195ـ197؛ نیکخواه و...، 1368: 59)
هـ) مدرس و كابینة سیاه
مخالفت آیت‌الله مدرس و دیگر شخصیت‌های ملی و نیز مقاومت احمدشاه قاجار در برابر قرارداد 1919، آن را با شكست روبه‌رو ساخت. در پی این شكست و ناامیدی دولت انگلستان از سلسله و شاه قاجار، آنها به فكر یافتن جانشینی مناسب و مطمئن برای احمدشاه افتادند تا روح قرارداد را در كالبد دیگری بدمند. ازاین‌رو، ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلستان در ایران، به همراه نورمن، سفیر آن كشور، در تهران به دستور لرد كرزن، وزیر خارجه انگلیس، به تكاپو افتادند تا مهره یا مهره‌های مطلوب خود را شناسایی و آزمایش کنند. سرانجام سید ضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد و رضاخان میرپنج را برای اجرای حیله جدید و مطامع خود برگزینند. انگلیسی‌ها در مرحله بعد، فرماندهی نیروهای قزاق را از كنترل روس‌ها درآوردند و خود عهده‌دار آن شدند. (نک: آیرونساید، 1373: 198 ـ 203)
پس از پایان جنگ جهانی اول، هنگامی كه نیروهای انگلیسی از ایران خارج می‌شدند، آیرونساید فرماندهی نیروهای قزاق را به رضاخان سپرد (همان: 219) و به‌تدریج او را برای كودتا آماده ساخت.
در نیمه شب سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج به همراه سید ضیاءالدین طباطبایی و عده‌ای قزاق وارد تهران شدند و مراكز قدرت را طی یك كودتای بدون مقاومت به دست گرفتند، به‌گونه‌ای‌که سید ضیاء ریاست دولت و رضاخان اداره نیروهای مملكتی و تأمین نظم داخلی را بر عهده گرفت. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 44 و 223) شهید مدرس، كه پس از به شكست كشاندن قرارداد 1919 همواره به مبارزات خود ادامه می‌داد، با هوش ذاتی و فراستی كه داشت، دانست که كودتا باید ساخته و پرداخته انگلستان باشد. پیش‌بینی مدرس پس از چهل سال با انتشار اسناد وزارت خارجه انگلستان به اثبات رسید. (آیرونساید، 1377: ج3، ش320، 322 و 323)
كابینه سید ضیا كه بعدها به كابینه سیاه و كابینه كودتا معروف شد، شمار بسیاری از رجال دولت و مجلس را برای جلوگیری از مقاومت و قیام احتمالی دستگیر و زندانی کرد. مدرس نیز در این رستاخیز مخوف و گرداب هولناك گرفتار شد و در شمار زندانیان سیاسی قرار گرفت. او ابتدا در محل قزاقخانه قدیم در همان اطاقی كه فرمانفرما حبس بود، برای چند روز زندانی شد، ولی بعدها او را به همراه شیخ حسین یزدی كه سابقه دوستی خوبی با مدرس نداشت، به‌وسیله گاری پُست به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. (نک: مکی، 1374: ج1، 241؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 44؛ مکی، 1358: ج1، 157 و 158)
هنگامی كه مدرس را از خانه‌اش می‌بردند، به درخت زردآلویی كه در باغچه‌ خانه‌اش بود، اشاره كرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید؛ با شكفتن این شكوفه‌ها بازمی‌گردم. پیش‌بینی او درست از آب درآمد و دوران زندانی مدرس در كابینه سیاه سید ضیاء، 93 روز به طول انجامید كه این مدت پایان عمر كوتاه این كابینه بود. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 44 و 203؛ مدرسی، 1374: 499)
و) مقابله با زیاده‌خواهی‌های رضاخان
یک ـ مبارزه با سردار سپه
انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی، پیش از كودتا برگزار و مدرس برای دومین بار به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد. در دولت كودتا، میان سید ضیاء، رئیس دولت و رضاخان، سردار سپه، تنش‌هایی وجود داشت. سرانجام انگلیسی‌ها رضاخان را ترجیح دادند و فرمان شاه در عزل سید ضیاء صادر گشت. پس از سقوط كابینه سیاه، قوام‌السلطنه به نخست‌وزیری رسید. نخستین اقدام دولت قوام‌السلطنه، افتتاح چهارمین دوره مجلس شورای ملی بود كه پس از شش سال فترت، در اول تیرماه 1300 گشایش یافت. (نک: ترکمان، 1374: ج1، 45) شهید مدرس در مجلس چهارم، افزون بر آنکه رهبری اكثریت مجلس را بر عهده داشت، به سمت نایب رئیس اول مجلس نیز انتخاب شد. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 46؛ بهار، 1371: ج1، 57؛ مکی، 1371: ج1، 416؛ مکی، 1358: ج1، 160)
با آغاز مجلس چهارم، مدرس با اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919 به‌شدت مخالفت كرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنان شد. (نک: مدرسی، 1374: 96؛ گروهی از نویسندگان، 1366، ج1، 49؛ مکی، 1358: ج1، 158) از حوادث اسف‌باری كه با دوران مجلس چهارم هم‌زمان بود، طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است؛ وی كه پس از سقوط كابینه سیاه، پست وزارت جنگ را تصاحب كرده بود، در همه امور لشكری، كشوری و مالی، بی‌پروا مداخله می‌كرد و سعی داشت همه شئون حكومتی را به اختیار خود درآورد. مدرس از آنجا که پشتیبان دولت قوام‌السلطنه بود، در آغاز با سردار سپه مدارا كرد، (نک: مکی، 1358: ج1، 162 و 163) ولی با خودسری و فزون‌خواهی بی‌حد و اندازه رضاخان، سرانجام كاسه صبرش لبریز شد و با قدرت معنوی فوق‌العاده‌ای، مبارزه با این چهره منفور را آغاز كرد.
ایشان در نطق جسورانه خویش در مجلس، سردار سپه را به باد انتقاد گرفت و با اعتراض به اعمال خلاف قانون او، گفت: «عجالتاً امنیت در دست كسی است كه اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم؛ شما مگر ضعف نفس دارید كه این حرف‌ها را می‌زنید و در پرده سخن می‌گویید؟ ما [نمایندگان] بر هركس قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل كنیم، رئیس‌الوزرا را بیاوریم سؤال كنیم، استیضاح كنیم، عزلش كنیم و همچنین رضاخان را استیضاح كنیم، عزل كنیم؛ می‌روند در خانه‌شان می‌نشینند. قدرتی كه مجلس دارد، هیچ چیز نمی‌تواند در مقابلش بایستد». (نک: ترکمان، 1372: 327 و 328؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 46؛ بهار، 1371: ج1، 233؛ مکی، 1358: ج1، 169؛ مکی، 1374: ج2، 170)
پس از نطق محكم مدرس و انتقادهای روزنامه‌نگاران جسور،‌ رضاخان به ظاهر در برخی كارهای خود تجدید نظر كرد. (نک: مکی، 1358: ج1، 175؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 47) در این زمان، قوام‌السلطنه در بهمن 1301 استعفا داد و مستوفی‌الممالك به جای او به نخست‌وزیری رسید. آیت‌الله مدرس با وجود اعتقادی كه به پاك‌دامنی، وطن‌پرستی و درستكاری مستوفی الممالك داشت، با نخست‌وزیری او به مخالفت برخاست؛ زیرا معتقد بود مستوفی‌الممالك قدرت و قاطعیت لازم برای مقابله با فزون‌خواهی‌های رضاخان را ندارد. شهید مدرس در این باره فرمود: «مستوفی مثل شمشیر مرصّع و جواهرنشانی است كه فقط روزهای بزم و سلام باید آن را به كمر بست، ولی قوام‌السلطنه مثل شمشیر برنده فولادی است كه برای روز رزم باید در دست گرفت. امروز مملكت ما احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد». (مکی، 1358: ج1، 185 و 233 ـ 236؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 47)
مدرس برای جلوگیری از قدرت یافتن سردار سپه، دولت مستوفی را استیضاح کرد و مستوفی نیز بی‌آنكه پاسخی به استیضاح بدهد، در جلسه 284 مجلس چهارم طی نطقی كوتاه و غوغابرانگیز از صدارت كناره گرفت. با سقوط دولت مستوفی‌الممالك، هنگامی که شهید مدرس درصدد بود قوام السلطنه را به نخست‌وزیری برساند، مشیرالدوله برای چندمین بار صدارت یافت. (نک: گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 46 ـ 60؛ ترکمان، 1372: 423 ـ 434؛ مکی، 1374: ج2، 284 ـ 308)
ز) مخالفت با جمهوری رضاخانی
انتخابات مجلس پنجم با همه نوع تقلب آشكار و اعمال نفوذ رضاخان برگزار شد و او توانست با حمایت نظامیان، هواداران خود را وارد مجلس سازد. (نک: مستوفی، 1326: ج3، 433؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 60؛ بهار، 1371: ج1، 307) همچنین وی برای مشیرالدوله و اعضای كابینه‌اش پیام‌های تهدیدآمیز فرستاد، به‌گونه‌ای‌که زیر فشار تحریكات و خودسری‌های رضاخان، وی ناچار شد استعفا دهد. با تبلیغ طرف‌داران رضاخان مبنی بر لزوم یك رئیس دولت مقتدر، شاه جوان قاجار در نهایت ضعف و بیچارگی به ناچار فرمان نخست‌وزیری رضاخان را صادر کرد و خود رهسپار فرنگ شد. (نک: مکی، 1374: ج2، 401 و 402؛ بهار، 1371: ج2، 164 و 165)
سردارسپه كه پس از كودتای 1299 همواره رؤیای حكومت مطلقه ایران را در سر می‌پروراند، در نخستین اقدام، تغییر رژیم سلطنتی ایران به حكومت جمهوری را در دستور كار خویش قرار داد. او به‌خوبی می‌دانست دگرگونی نظام حكومتی ایران به خلع خانواده‌ قاجار از مسند قدرت سیاسی خواهد انجامید و در آن شرایط، كسی جز او نمی‌تواند پست ریاست‌جمهوری را تصاحب کند.
آرزوی موهوم جمهوری‌خواهی كه با دیكته دولت انگلستان و به تقلید از «آتاترك» مطرح می‌شد، در ظاهر مردمی، ولی در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگی ایران بود. رضاخان با شعار جمهوری می‌خواست پس از سركوبی مخالفان، كاستن از نفوذ روحانیت و از بین بردن ایلات و عشایر، قدرت مطلقه را از آن خود کند و راه را برای عوامل بیگانه هموار سازد. (نک: مکی، 1358: ج2، 515 ـ 539) كاركنان جمهوری وسایل كار را از هر جهت آماده می‌كردند، به‌گونه‌ای‌که از طریق مطبوعات وابسته، تبلیغات گسترده‌ای را به سود رضاخان و نظام جمهوری و بر ضد خاندان قاجار و نظام سلطنتی به راه انداختند. با گشایش مجلس پنجم در 22 بهمن 1302، هواداران سردار سپه و جمهوریت درصدد برآمدند در نزدیک‌ترین زمان ممکن با تصویب مجلس شورای ملی، نظام سلطنت را ملغا و جمهوری را جایگزین آن کند. (نک: مکی، 1358: ج1، 265 ـ 267)
آیت‌الله مدرس كه بیشتر هواداران او در مجلس چهارم به اقلیتی انگشت‌شمار در مجلس پنجم تبدیل شده بود، خطر این حركت را حس کرد و درصدد چاره‌جویی برآمد. ایشان ابتدا به تحریك و تشویق خود قاجار همت گماشت، سپس روزنامه‌نگاران را بر ضد جمهوری‌خواهی ترغیب کرد. همچنین برای آگاهی علما از نیت شوم رضاخان، نامه‌های بسیاری درباره ماهیت جمهوری رضاخانی نوشت و به قم فرستاد. شهید مدرس در مجلس نیز با اعتبارنامه منتخبین رضاخان به مخالفت برخاست تا هم برخی طرف‌داران او را از مجلس خارج سازد و هم با گرفتن وقت مجلس، مانع رسمیت یافتن آن برای تصویب طرح تغییر نظام در زمان مقرر شود. (نک: مکی، 1374: ج2، 453؛ مکی، 1358: ج1، 267 ـ 270) لازم به یادآوری است که شهید مدرس هیچ‌گاه با جمهوری واقعی مخالف نبود، ولی به لحاظ اینكه ماهیت جمهوری وارداتی و دیكتاتوری و سرسپردگی مجری آن را می‌شناخت، با مسئله جمهوری به مقابله برخاست. (نک: مکی، 1374: ج2، 495 و 610)
اصحاب جمهوری منتظر تصویب اعتبارنامه همه نمایندگان نماندند و با شتاب‌زدگی تمام، مسئله جمهوری‌خواهی را مطرح كردند. تدین، از هواداران جدی رضاخان، کوشید به هنگام سخنرانی مدرس در مخالفت با جمهوری، نمایندگان طرف‌دار خود را از جلسه خارج سازد ولی موفق نشد. پس از پایان این جلسه، شخصی به نام حسین بهرامی، معروف به احیاءالسلطنه با تحریك تدین پس از مشاجره‌ای لفظی، سیلی محكمی بر گونه مدرس نواخت! صدای این سیلی چون تندر در تهران پیچید و مانند جرقه‌ای كه به انبار باروت برسد، انفجاری در شهر به وجود آورد. به قول ملك‌الشعرای بهار:
        از آن سیلی ولایت پرصدا شد            دكاكین بسته و غوغا به پا شد
(نک: مکی، 1358: ج1، 284 ـ 286؛ بهار، 1371: ج2، 36 ـ 38؛ مکی، 1374: ج2، 470 و500)
به دنبال این خبر، بازار، تعطیل و طبقات مختلف مردم، علما و بازاریان، در مساجد و اجتماعات دیگر به تظاهرات گسترده‌ای دست زدند. در مقابل، رضاخان نیز عده‌ای را اجیر كرد به طرف‌داری از جمهوری، تظاهرات کنند و بر ضد مدرس شعار دهند. (نک: مکی، 1374: ج2، 471 و 472؛ مکی، 1358: ج1، 287 ـ 289) شهید مدرس در اقدام بعدی، به هدف آنكه مجلس را از اكثریت بیندازد، به گروهی از نمایندگان دستور داد به بهانه زیارت روانه قم شوند. (نک: مکی، 1374: ج2، 486؛ مکی، 1358: ج1، 300 و 308)
در جلسه هفتم مجلس شورای ملی (30 اسفند 1302)، گروهی از نمایندگان وابسته طرح سه ماده‌ای تغییر نظام را با قید فوریت به مجلس ارائه دادند. (نک: ترکمان، 1374: 16) شهید مدرس به دلیل اكثریت نداشتن مجلس، پیشنهاد كرد این طرح در وقت دیگری مطرح شود. مجلس پیشنهاد مدرس را پذیرفت و رسیدگی به طرح را به روز دوم فروردین 1303 موكول کرد. (نک: ترکمان، 1374: 16 و 17؛ مکی، 1374: ج2، 491 و 492) بعد از ظهر روز دوم فروردین 1303، مجلس شورای ملی جلسه تشكیل داد. هم‌زمان، هزاران نفر از مردم برای ابراز مخالفت با جمهوری رضاخانی در مقابل ساختمان مجلس، میدان بهارستان و خیابان‌های اطراف گرد آمدند و بر ضد جمهوری شعار می‌دادند. با اجتماع مردم و تحریك آنها به‌وسیله واعظان، ترس و نگرانی بر نمایندگان جمهوری‌خواه چیره گشت، به‌گونه‌ای‌که تدین از سردارسپه یاری طلبید.
سردار سپه به همراه گروهی از نیروهای قزاق وارد محوطه مجلس شد و زد و خورد شدید و خونینی در حیاط مجلس درگرفت. طرف‌داران رضاخان با درماندگی تمام او را بیرون بردند و مدرس با آرامش كامل به میان جمعیت آمد و از وظیفه‌شناسی آنها سپاسگزاری کرد. سرانجام در اثر مبارزات شهید مدرس و حمایت مردم، رضاخان ناچار گشت از جمهوری‌خواهی دست بردارد. (نک: مکی، 1374: ج2، 494 ـ 498 و 506 ـ 512؛ بهار، 1371: ج2، 44 و 45؛ مکی، 1358: ج1، 310 ـ 313)
سردارسپه در پی سفری به قم بنا به خواست علما و مردم، انصراف خود را از جمهوری به صورت رسمی اعلام کرد و در پی آن، اعلامیه‌ای از سوی علمای قم خطاب به ملت ایران صادر شد و بر پایان این ماجرا مهر تأیید زد.  (نک: مکی، 1374: ج2، 546 و 547 و ج3، 35 و 36؛ بهار، 1371: ج2، 62 و 63؛ مکی، 1358: ج1، 318 و 319 و 379)
ح) استیضاح رضاخان
مدرس پس از به شكست كشاندن طرح جمهوری رضاخانی، باز هم از پای ننشست و همچنان با فزون‌‌خواهی و برنامه‌های غیرقانونی رضاخان مقابله می‌كرد و در هر فرصت ممکن ماهیت او را افشا می‌ساخت. در مقابل، طرف‌داران رضاخان نیز فشارهای بسیاری بر مدرس و یارانش وارد می‌ساختند، به‌گونه‌ای‌که حتی از ایراد نطق آنها در مجلس جلوگیری می‌کردند. (نک: مکی، 1374: ج3، 119 و 126 و 139ـ 141؛ بهار، 1371: ج2، 108 و 109 و 124 و 125 و 170 ـ 181؛ مکی، 1358: ج1، 419 و 420 و 451 و 452) سرانجام مدرس تنها راه چاره را استیضاح رئیس‌الوزراء تشخیص داد. ایشان در روز هفتم مرداد 1303 به همراه شش تن از نمایندگان مخالف رضاخان، او را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حكومت مشروطه و نیز تحویل ندادن اموال مقصران به دولت استیضاح كرد. (نک: ترکمان، 1374: 70؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، 85؛ مکی، 1374: ج3، 123؛ بهار، 1371: ج2، 130 ـ 133؛ مکی، 1358: ج1، 474)
رضاخان كه از این استیضاح وحشت بسیاری داشت، شماری از جیره‌خوران خود را به مجلس فرستاد تا استیضاح را هم بزنند. خود نیز پیش از تشكیل جلسه، در ایوان مجلس ایستاد تا صدای «زنده باد» و «مرده باد» مزدوران خود را بشنود و در واقع از آنها سان ببیند. با ورود مدرس به مجلس، مأموران رضاخان شعار «زنده باد سردارسپه» و «مرده باد مدرس» سر دادند. مدرس با بی‌اعتنایی به افراد رضاخان، رو به مردم كرد و گفت: بگویید «زنده باد مدرس». مردم به هیجان آمدند و فریاد زدند «زنده باد مدرس». بار دیگر مدرس گفت: بگویید «مرده باد سردارسپه»؛ و مردم تكرار كردند. مدرس سپس از پله‌ها بالا رفت و در بالكن، یقه سردارسپه را گرفت و رو به مردم كرد و گفت: بگویید «صد بار مرده باد سردارسپه» و «صد بار زنده باد مدرس». جمعیت از رشادت و دلیری سید به هیجان آمدند و شعار مدرس را چند بار تكرار كردند. (نک: مکی، 1358: ج2، 484 و 487؛ مکی، 1374: ج2، 565 و ج3، 146 و 147؛ بهار، 1371: ج2، 135 و 136)
پس از این برخورد مدرس، سردارسپه با او گلاویز شد و می‌خواست سید را از بالكن بیندازد كه افرادی مانع شدند. رضاخان باخشم بسیار گلوی مدرس را فشرد و فریاد برآورد: «آخر تو از جان من چه می‌خواهی!» مدرس با لهجه اصفهانی گفت: «می‌خواهم كه تو نباشی.» رضاخان با غضب به مدرس گفت: «شما محكوم به اعدام هستید؛ شما را از بین خواهم برد.» (نک: مدرس، 1374: 202 ـ 204؛ مکی، 1374: ج3، 147؛ بهار، 1371: ج2، 136؛ مکی، 1358: ج2، 485 و 486) در همین روز، اوباش طرف‌دار سردارسپه مدرس و برخی اعضای فراكسیون اقلیت را بیرون از ساختمان مجلس شورای ملی کتک زدند. استیضاح‌كنندگان در اعتراض به این اقدام، در جلسه بعد از ظهر مجلس شركت نكردند و در نتیجه، دولت سردار سپه رأی اعتماد گرفت. (نک: مکی، 1358: ج2، 489 ـ 505؛ مکی، 1374: ج2، 148 و 149 و 161؛ بهار، 1371: ج2، 137 و 143)
ط) مخالفت با تغییر سلطنت
رضاخان و مشاورانش پس از آنكه در طرح جمهوری ناکام ماندند، تصمیم گرفتند با احتیاط كامل زمینه را برای خلع قاجاریان از سلطنت فراهم سازند، ولی مجاهد خستگی‌ناپذیر اسلام و ایران، شهید مدرس، با ژرف‌اندیشی و آینده‌نگری تمام، عزم خود را جزم كرد تا با جدیت در برابر طرح تغییر سلطنت نیز بایستد. در پیام شفاهی مدرس به احمدشاه قاجار در پاریس، دلایل مخالفت او با تغییر سلطنت به روشنی بیان شده است. (نک: رحیم‌زاده صفوی، 1368: 76 و 77 و 84 ـ 90؛ مکی، 1358: 67 ـ 69؛ مکی، 1374: ج3، 334 و 335؛ مکی، 1358: ج2، 651 و 655)
شهید مدرس به سبب دوستی با احمدشاه یا دشمنی با رضاخان، خود را درگیر منازعه نكرده بود، بلكه دلیل اصلی مخالفت او با طرح تغییر سلطنت،‌ خنثا كردن نقشه استعماری انگلیس بود كه سعی داشت همه رشته‌های مختلف حیات ملی ایران را بگسلد، موجودیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این كشور را نابود سازد و ثروت و منابع ملی آن را با شعارها و روش‌های عوام‌فریب به چنگ آورد. شهید مدرس تغییر سلطنت را فقط جابجایی فرد یا خانواده نمی‌دانست، بلكه آن را انقلابی تمام عیار می‌پنداشت كه همه اركان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایران را دگرگون می‌ساخت.
آن شهید والا مقام تولد حكومت پهلوی را برابر با از دست رفتن همه چیز ایران می‌دانست. مدرس به‌منزله كسی كه دوران پنجاه ساله حاكمیت رژیم پهلوی را دیده باشد، ایران زمان پهلوی را جامعه‌ای می‌دید كه هویت دینی و ملی خود را از دست داده و استقلال سیاسی و اقتصادی آن بر باد رفته است؛ جامعه‌ای مسخ شده، بی‌هویت، فریفته ظواهر غرب، بدون انسجام و با فاصله طبقاتی بسیار.
به هر حال شهید مدرس برای آنكه شاید بتواند مملكت را از شر رضاخان و اربابانش نجات دهد و به قول خود دفع افسد به فاسد كند، رحیم‌زاده صفوی را به فرانسه نزد احمدشاه فرستاد و از او خواست به كشور بازگردد، ولی در اثر نیرنگ‌ها و كارشكنی‌های رضاخان، مانند ایجاد قحطی و به راه انداختن بلوای مصنوعی نان در تهران،‌ احمدشاه حاضر به بازگشت به ایران نشد. (نک: مکی، 1374: ج3، 345 و 346 و 369 و 370 و 400 ـ 421؛ رحیم‌زاده صفوی، 1368: 88 ـ 90؛ بهار، 1371: ج2، 165 ـ 167 و 199 و 261 ـ 278 و 317 و 318؛ مکی، 1358: ج2، 678 ـ 681)
رضاخان و عوامل او كه مدت‌ها برای تغییر سلطنت مقدمه‌چینی كرده بودند، اوایل آبان 1304 تظاهراتی در تهران به راه انداختند. تظاهركنندگان كه شمار آنها حدود چهارصد نفر بود، با عنوان «طبقات اصناف مختلف» در مدرسه نظام، متحصن و خواستار خلع احمدشاه از سلطنت شدند. (نک: مکی، 1358: ج1، 685؛ مکی، 1374: ج3، 434 ـ 436) تلگراف‌های بسیاری نیز از شهرستان‌ها در مخالفت با قاجاریه به مجلس شورای ملی مخابره شد. (نک: بهار، 1371: ج2، 285؛ مکی، 1374: ج3، 434) در همین زمان، داور با تیمور تاش و عده دیگری از نمایندگان مجلس، طرح انقراض قاجاریه را تدوین و نمایندگان مجلس را به خانه سردارسپه می‌بردند تا این طرح را امضاء کند. (نک: مکی، 1358: ج2، 690؛ باقی، 1370: 80؛ مکی، 1374: ج3، 436 و 437؛ بهار، 1371: ج2، 282 و 283)
سرانجام با تمهیدات قبلی، ماده واحده خلع قاجاریه روز نهم آبان 1304 به مجلس فرمایشی تقدیم شد. مدرس و یارانش كوشیدند تا به دلیل استعفای حسن مستوفی، رئیس مجلس، جلسه را غیررسمی و غیرقانونی جلوه بدهند، ولی توفیق نیافتند و ماده واحده خلع قاجاریه به‌عنوان طرح پیشنهادی شماری از نمایندگان با قید دو فوریت خوانده شد. مدرس بار دیگر غیرقانونی بودن جلسه را اخطار داد و سپس جلسه را ترك كرد و گفت: «خلاف قانون اساسی است... صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است، هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است»، (نک: مکی، 1374: ج3، 469 ـ 474؛ بهار، 1371: ج2، 332 ـ 339؛ مکی، 1358: ج2، 710 ـ 716) مجلس در غیاب شهید مدرس، احمدشاه را از سلطنت خلع کرد و حكومت را تا تشكیل مجلس مؤسسان به رضاخان سپرد. (نک: مکی، 1374: ج3، 503؛ بهار، 1371: ج2، 365؛ مکی، 1358: ج2، 752) طولی نكشید نمایندگان مجلس مؤسسان كه با اعمال نفوذ و سرنیزه رضاخان انتخاب شده بودند، وی را به‌عنوان اعلی‌حضرت رضاشاه كبیر، بر سرنوشت امت مسلمان حاكم ساختند و او در روز چهارم اردیبهشت 1305 به صورت رسمی در كاخ گلستان تاج‌گذاری كرد. (نک: مکی، 1374: ج3، 549؛ مکی، 1358: ج2، 752؛ باقی، 1370: 90)
2. فعالیت های سیاسی در دوران پهلوی
پس از انتقال سلطنت به رضاخان، آیت‌الله مدرس همچنان در صحنه سیاست ماند و به مبارزات و فعالیت‌های اصلاح‌گرایانه خود ادامه داد. آن بزرگوار در اوایل سلطنت رضاخان تا اندازه‌ای به وی نزدیك شد تا شاید بتواند با پند و اندرز او را از مأموریت خائنانه‌اش منصرف سازد. همسر تیمور تاش از قول شوهرش، درباره مذاكره مدرس و رضاشاه در منزل آنها می‌گوید: «مدرس به رضاخان پیشنهاد كرد من خیر و صلاح تو را می‌خواهم؛ دست از این كارها بردار و كار مردم را به خودشان واگذار كن. صلاح تو نیست كه با خارجیان ارتباط داشته باشی؛ آنها منافع خود را می‌خواهند و روزی كه تو سودی برای آنها نداشته باشی، یك لحظه هم تو را نمی‌خواهند. رضاخان گفت: من به انگلیسی‌ها قول داده‌ام؛ اگر خلاف [قول] خود رفتار كنم، مرا نابود خواهند كرد...». (باقی، 1370: 97)
شهید مدرس و یارانش در اقدام بعدی درصدد برآمدند با پادشاه جدید همكاری کنند تا شاید بتوانند جلوی تجاوز به قانون و حقوق مردم را تا حدودی بگیرند. بهار می‌گوید: «من و دوستانم و مرحوم مدرس با هم نشسته بودیم و بحث می‌كردیم كه چه باید كرد. مدرس گفت: سستی و اهمال هم‌وطنان كار خود را كرد. ما هم تا جایی كه بشر بتواند تقلا بكند، سعی كردیم و حرف خود را گفتیم و كشته هم دادیم؛ دیگر دینی بر گردن نداریم. حالا باید با دولت و شاه موافقت كرد، بلكه خوب بشود و خدمتی بكند» (گروهی از نویسندگان، 1357: 159؛ مکی، 1374: ج5، 144)
تصمیم مدرس و یارانش در آن دوره زمانی به‌ ظاهر شكست خورد و رضاخان هرچه می‌خواست، انجام می‌داد. مدرس بی‌آنكه احساس ضعف و سرخوردگی كند، با مصلحت‌اندیشی از هر عامل و حادثه‌ای برای مهار دیكتاتوری رضاخان بهره‌ می‌گرفت. استقرار كابینه‌ای قوی و معتقد به حكومت قانون می‌توانست دست‌کم مانعی در برابر اعمال بی‌رویه و خلاف قانون رضاشاه باشد. به این منظور، مدرس از دولت مستوفی‌الممالك حمایت كرد و حتی از برخی اعضای كابینه او مانند وثوق‌الدوله و نصرت‌الدوله كه بارها با آنان به‌شدت مخالفت كرده بود، حمایت کرد. (نک: مکی، 1374: ج4، 101 و 104 و 158 ـ 167 و 178 و 225؛ مکی، 1358: ج1، 128)
عمر مجلس پنجم به سر آمد و مدرس باز در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی شركت كرد. با وجود مشكلات و موانعی كه رضاخان برای جلوگیری از ورود مخالفانش به مجلس ایجاد كرده بود، ایشان به‌عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس شد. (نک: مکی، 1374: ج4، 108) نخستین اقدام مدرس در مجلس ششم، مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی بود كه با مداخله نظامیان انتخاب شده بودند و چون این امر با تأیید و حتی فرمان رضاخان انجام گرفته بود، مخالفت مدرس ضدیت با شاه به شمار می‌آمد. (نک: همان: 110 ـ 114؛ مکی، 1358: ج2، 717 ـ 722) از فعالیت‌های دیگر مدرس در مجلس ششم، دقت فوق‌العاده او بر برنامه‌های فرهنگی،‌ اقتصادی و سیاست خارجی بود. (نک: مکی، 1374: ج4، 247 و 248 و 301 و 302 و 367 ـ 369 و 377 ـ 388 و 518 و 519؛ ترکمان، 1374: ج2، 346 و 347 و 503 ـ 505 و 358 و 359 و 395 و 551؛ مکی، 1358: ج2، 753 ـ 766)
شهید مدرس در مجلس ششم با كابینه مخبرالسلطنه هدایت نیز مخالفت كرد. پس از دولت مستوفی كه بیش از یك سال دوام نیاورد، رضاخان مهره مطیعی چون مهدی‌قلی هدایت را مأمور تشكیل دولت ساخت. مدرس طی نطقی با كابینه هدایت و برنامه‌های او مخالفت كرد و با شجاعت تمام، رئیس‌الوزراء و اعضای كابینه را ترسو، ضعیف و مجری بی‌اراده مقاصد شاه قلمداد کرد كه بدون مشورت با مجلس روی كار آمده است. مدرس در جلسات مجلس همواره به‌صراحت مخالفت خود را با نخست‌وزیر و اعضای كابینه او ابراز می‌كرد. (نک: ترکمان، 1374: ج2، 401 ـ 412؛ مکی، 1374: ج4، 272 ـ 281) در آبان 1306 حاج آقا نورالله اصفهانی، عالم مجاهد و با نفوذ اصفهان، همراه شماری از روحانیان آن شهر در اعتراض به برخی برنامه‌ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت كرد و از علمای سراسر كشور نیز خواست تا به منظور اعلام همدردی و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت كنند. شهید مدرس اقدام آنان را تأیید کرد و با آنها اظهار همدردی و همكاری کرد. (نک: رجبی، 1382: 459؛ مکی، 1374: ج4، 399؛ مکی، 1358: ج2، 768)
سوء قصد به جان مدرس
در دوره ششم مجلس شورای ملی، مدرس و طرف‌دارانش تحت فشار بیشتری قرار گرفتند، به‌گونه‌ای‌که آن سید وارسته به ناچار كمتر به مجلس می‌رفت و بیشتر مشغول تدریس بود. ایشان تنها در پایان هر جلسه مسائل سیاسی روز را مطرح می‌کرد و بر ضد رضاخان و كارهایش به افشاگری می‌پرداخت.
هنگامی که سردارسپه و مخالفان مدرس از آشتی با ایشان ناامید گشتند و مشاهده كردند فریاد حق‌طلبی مدرس خاموش نخواهد شد، تصمیم گرفتند وی را ترور کنند. تروریست‌های رضاخان، صبح روز هفتم آبان ماه 1305 هنگامی كه مدرس برای تدریس به سوی مدرسه سپسهالار رهسپار گشت، در خم كوچه‌ای از پشت سر و جلو و نیز پشت‌بام او را هدف گلوله قرار دادند و به قول خود مدرس، او را تیرباران كردند. (نک: امین، 1403هـ.ق: ج5، 21؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج1، سند شماره 5؛ دوانی، 1377: ج2، 399) شهید مدرس همین كه صدای تیرها را شنید، بدون اینكه خود را ببازد، عصایش را در عمامه كرد و نشست؛ سپس آن را در عبا فرو برد و بلند کرد. تیراندازان كه حدود ده نفر بودند، به گمان اینکه قلب و سر مدرس را نشانه گرفته‌اند، تیرها را به عبا و دیوار می‌زدند. با درایت و چابكی مدرس، از آن همه گلوله‌هایی كه به سویش شلیك شد، تنها چند گلوله به دست و كتف او اصابت كرد. یاران مدرس ایشان را به بیمارستان رساندند و با جانفشانی تمام از او مراقبت کردند، به‌گونه‌ای‌كه پس از دو ماه آن سید بزرگوار سلامتی خود را باز یافت. (نک: مکی، 1358: ج2، 751)
رضاشاه كه در این ایام در مازندران به سر می‌برد، زمانی که فهمید نقشه ترور مدرس با شكست روبه‌رو گشته است، برخلاف میل باطنی، به وسیله تلگراف حال او را جویا شد. مدرس در پاسخ به رضاخان، این اقدام را با ایما و اشاره به او نسبت داد و گفت: «به كوری چشم دشمنان نمرده‌ام و هنوز زنده‌ام.» (همان: 725) ترور مدرس انعكاس گسترده‌ای در میان مردم، مطبوعات و مجلس داشت، به‌گونه‌ای‌که نمایندگان مجلس در دو جلسه به بررسی این موضوع پرداختند و دوستان اندك مدرس در مجلس، سوءقصد به مدرس را اقدامی صرفاً سیاسی تلقی كردند و به کنایه دولت و شخص شاه را در ماجرا دخیل دانستند.  (نک: همان: 739 ـ 741)
جلوگیری از ورود مدرس به مجلس هفتم
با فرا رسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307، رضاخان تصمیم گرفت به هر شکل ممكن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری كند. به همین دلیل، انتخاباتی كاملاً فرمایشی برگزار كرد. پس از انتخابات اعلام شد مدرس حتی یك رأی نیز نیاورده است. در مقابل، مدرس در مجلس درس خود با اشاره به تقلب انجام گرفته در انتخابات، گفت اگر بیست هزار نفر از مردمی كه در دوره گذشته به من رأی دادند، مرده باشند یا رأی نداده باشند، پس آن یك رأی كه خودم به خودم دادم چه شده است! (نک: مکی، 1374: ج5، 129 ـ 133) رضاخان به این هم بسنده نكرد و با تهدید به مدرس دستور داد از سیاست دوری گزیند. مدرس كه در اندیشه و عمل همواره سیاست را از دیانت جدایی‌ناپذیر می‌دانست، در پاسخ گفت: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می‌دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی‌دارم و هر كجا باشم، همین است و بس». (همان: 135)
مدرسه سپهسالار، آخرین سنگر مقاومت
با جلوگیری از ورود شهید مدرس به مجلس هفتم، آن بزرگوار دیگر مصونیت پارلمانی نداشت و امكانی نیز برای ابراز مخالفت مستقیم وی با اعمال رضاخان فراهم نبود. با این حال، بزرگ مرد عرصه دیانت و سیاست هیچ‌گاه از روشنگری‌ها و افشاگری‌های خود دست برنداشت، به‌گونه‌ای‌که جلسه درس شهید مدرس مركز افشاگری و بیان اعمال خلاف قانون رژیم پهلوی بود. وی هنگام درس بی‌پرده مطالبی بیان می‌كرد كه خشم رضاخان را برمی‌انگیخت. هنگامی كه ایشان درباره «مزدحم» در فقه تدریس می‌كرد، با اشاره به اینكه اگر كسی در ازدحام كشته شود، خونش هدر است و باید دیه او را حاكم شرع بدهد، گفت: «مثلاً روز دهم حمل (فروردین 1303) كه سردارسپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردارسپه كشته می‌شد، خونش هدر بود». (مکی، 1358: ج2، 769؛ مکی، 1374: ج2، 70)
تبعید و شهادت
رضاخان از حضور حداقلی شهید مدرس نیز می‌هراسید، ازاین‌رو، دستور بازداشت آن فقیه فهیم را صادر كرد. شامگاه 16 مهرماه سال 1307 سرتیپ درگاهی، رئیس شهربانی تهران و همراهانش وحشیانه به منزل مدرس هجوم آوردند و مدرس و فرزندانش را مجروح ساختند. دژخیمان رضاخان سپس آثار نفیس و مخطوط مدرس را غارت (باقی، 1370: 137) و او را سر برهنه و بدون عبا دستگیر کردند. آنها بی‌درنگ و در همان شب، شهید مدرس را با آن وضع توهین‌آمیز از تهران خارج ساختند و ابتدا به یكی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر دورافتاده و كویری خواف تبعید كردند.
انتخاب خواف به‌عنوان تبعیدگاه مدرس به این سبب بود كه اهالی آنجا سنی مذهب بودند و چندان حساسیتی نسبت به زندانی بودن مجتهد شیعه در دیارشان نداشتند. افزون بر این، امكان برقراری ارتباط میان خواف و پایتخت به آسانی ممکن نبود. شهید مدرس در خواف در قلعه‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌الملاقات شد. (نک: مکی، 1374: ج5، 135 ـ 140 و 151 ـ 153؛ مکی، 1358: ج2، 785) آن بزرگوار دوران تبعید را در سخت‌ترین شرایط گذراند، به‌گونه‌ای‌که حتی از ضروری‌ترین امكانات زیستی محروم بود، ولی برخلاف اوضاع مشقت‌بار، با روحی شاداب و قیافه‌ای ملكوتی این دوران را سپری كرد. (نک: مکی، 1358: ج2، 780)
دوران اسارت شهید مدرس در قلعه خواف، نه سال و اندی به طول انجامید. در این مدت، ترس و نگرانی رضاخان از مدرس در بند، كاهش نیافت، به‌گونه‌ای‌که سرانجام تصمیم گرفت او را به شهادت برساند. ازاین‌رو، دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ شد، ولی او از قتل مدرس سرباز زد. مدرس را به كاشمر منتقل كردند. رئیس شهربانی كاشمر، اقتدار نظام نیز از اجرای دستور قتل مدرس خودداری کرد که این امر به بر کناری وی از پست خویش انجامید.
حوالی غروب 26 رمضان 1357 برابر با دهم آذر 1316 سه جنایت‌كار پلید به نام‌های جهانسوزی، خلج و مستوفیان، نزد مدرس آمدند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند. شهید مدرس پس از نوشیدن چای مسموم آخرین نماز عارفانه خود را قامت بست. دژخیمان رضاخان که دیدند خبری از اثر سم نیست، عمامه سید را در هنگام نماز از سرش برداشتند و برگردنش انداختند و او را مانند جدش، موسی‌ بن جعفر غریبانه در زندان به شهادت رساندند. (نک: باقی، 1370: 103 و 104؛ مکی، 1374: ج5، 161 و 162) آرامگاه این رادمرد تاریخ در شهر كاشمر، زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت است.
 
فهرست منابع
1. امین، سید محسن، 1403هـ.ق، اعیان الشیعة، حققه و أخرجه حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
2. آیرونساید، ادموند، 1373، خاطرات سری آیرونساید، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
3. ــــــــــــــ ، 1377، اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد 1919 ایران و انگلیس، ترجمه: دكتر جواد شیخ‌الاسلامی، جلد سوم، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دكتر محمود افشار یزدی.
4. باقی، عبدالعلی، 1370، مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، قم، نشر تفكر.
5. بهار (ملك الشعراء)، محمدتقی، 1371، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول، چاپ چهارم، تهران، مؤسسه انتشارات امیركبیر.
6. ـــــــــــــــــــــــــ ، 1371، ـــــــــــــــــــــــــــ ، جلد دوم، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیركبیر.
7. تركمان، محمد، 1372، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
8. ـــــــــــ ، 1374، ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، جلد دوم، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
9. جنگلی، میرزا اسماعیل، 1357، قیام جنگل (یادداشت‌های میرزا اسماعیل جنگلی، خواهرزاده میرزا كوچك‌خان)، با مقدمه و كوشش: اسماعیل رائین، تهران، انتشارات جاویدان.
10. دوانی، علی، 1377، نهضت روحانیون ایران، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی.
11. رئیس‌نیا، رحیم و عبدالحسین ناهید، بی‌تا، دو مبارز جنبش مشروطه، تهران، انتشارات آگاه.
12. رجبی، محمدحسن، 1382، علمای مجاهد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی.
13. رحیم‌زاده صفوی، 1368، اسرار سقوط احمدشاه، به كوشش: بهمن دهقان، تهران، انتشارات فردوس.
14. روزنامه اطلاعات، 27/ 2/ 1358.
15. طاهری، سید صدرالدین، بی‌تا، یك بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
16. گروهی از نویسندگان، 1357، مدرس، تاریخ و سیاست (مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تارخ معاصر ایران)، تهران، مؤسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی.
17. گروهی از نویسندگان، 1366، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران.
18. مدرسی، علی، 1358، مدرس شهید نابغه ملی ایران، اصفهان، بنیاد فرهنگی و انتشاراتی بدر.
19. ــــــــــ ، 1372، «مدرس، طراز اول علماء»، مجله مجلس و پژوهش، سال اول، شماره پنجم.
20. ــــــــــ ، 1374، مرد روزگاران (مدرس شهید نابغه ملی ایران)، تهران، نشر هزاران.
21. مستوفی، عبدالله، 1326، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، جلد سوم، قم، كتابفروشی محمدعلی علمی.
22. مكی، حسین، 1358، مدرس قهرمان آزادی، جلد اول و دوم، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
23. ــــــــــ ، 1374، تاریخ بیست ساله ایران، جلد اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم، تهران، انتشارات علمی.
24. نجفی، موسی، 1384، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، چاپ سوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
25. نیكخواه، وحید، فرشته طائرپور، كاظم اخوان، زهرا احمدی، 1368، ستاره‌ای بر خاك، تهران، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان.

Political and Social Activities of
Ayatollah Shahid Sayyid Hassan Mudarres (r)
Asghar Mohammadi
Abstract
In this article, the author briefly looks into the time period of Shahid Ayatollah Mudaras and researches his political and social activities in the Qajar and Pahlavi dynasties. The first part of the article mentions his activities during the constitutional in the form of fighting the oppression of the rulers, being chosen as the jurist (mujtahid) who observes the laws legislated by the parliament, fighting against the greed of foreigners, such as the Russian Ultimatum, the Anglo-Iranian Agreement of 1919, his efforts during the First World War, and his fighting against the greed of Rida-Khan, for instance his demand of a republic and a change in the kingdom. The second part is about his fighting against Rida-Khan’s anti-religious and illegal measures and Rida-Khan’s opposition to this grand scholar leading to his martyrdom.
Keywords
Shahid Ayatollah Mudarres, constitutional, Qajar, Riza-Khan, Autocracy, Kingdom, Fight.