فراماسونری و نقش آن در تاریخ معاصر ایران / سخنرانی ‌موسی‌ حقانی‌

فراماسونری تشکیلات یا جمعیتی است، پنهان روش و نخبه گرا. در تشکیلات فراماسونری این دو ویژگی اصل است. پنهان روشی را برای این انتخاب کرد که افرادی خارج از تشکیلات با اهداف و روش های آن آشنا نشوند و نخبه گرایی را از این جهت برگزیدند که قصدشان تسخیر کشورها و کل جهان است. از این جهت به هرکشوری که وارد می شود سراغ نخبگان می رود و سعی دارد تا امور اساسی و شریان های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن کشور را به دست بیاورد و در آن منطقه نفوذ کند و بعد در مناطق دیگر نفوذ خود را گسترش دهد.
آنچه درپی می آید سخنرانی آقای «موسی حقانی» با موضوع فراماسونری و نقش آن در تاریخ معاصر است که در اولین نشست آموزشی جمعیت دفاع از ملت فلسطین ایراد شده است که با هم از نظر می گذرانیم:

درباره فراماسونری درایران علی رغم شعارهای زیادی که پیرامون این قضیه منتشر شده کار جدی انجام نشده است. شاید کتاب هایی که درباره فراماسونری نوشته شده و دربین مردم توزیع شده، بیش از 10 جلد نباشد و حتی بعضی از این کتاب ها هم با اهداف و اغراض خاصی نوشته شده اند. برای مثال کتابی که «اسماعیل رائین» درسال 1347 منتشر کرده با وجود اسنادی که می توان به آن استناد کرد اما با اهداف خاصی نوشته شده و اسناد آن انتخاب شده است و حتی در بعضی اسناد نیز دستکاری و اعمال نظر صورت گرفته است.
مشکل دیگر درباره شناخت فراماسونری، پنهانی بودن فعالیت های این تشکیلات است. در اصل، تعریف تشکیلات فراماسونری این است که بگوییم: فراماسونری تشکیلات یا جمعیتی است، پنهان روش و نخبه گرا. در تشکیلات فراماسونری این دو ویژگی اصل است. پنهان روشی را برای این انتخاب کرد که افرادی خارج از تشکیلات با اهداف و روش های آن آشنا نشوند و نخبه گرائی را از این جهت برگزیدند که قصدشان تسخیر کشورها و کل جهان است. از این جهت به هر کشوری که وارد می شود سراغ نخبگان می رود و سعی دارد تا امور اساسی و شریان های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن کشور را به دست بیاورد و در آن منطقه نفوذ کند و بعد در مناطق دیگر نفوذ خود را گسترش دهد.
در جهان عرب با توجه به ظهور پدیده اسرائیل و تشکیل حکومت نامشروع آن در فلسطین و درگیری ملت ها و نخبگان آن جوامع با این مسئله هرچند که دولت های آنان نسبت به این مسئله بی اعتناد بودند. بیشتر از ما مواجه هستند و درباره اش تحقیق کرده اند. اما درباره میزان مطالعات و ژرفای تحقیقات آنها متأسفانه تردید وجود دارد. آنها در ریشه یابی فراماسونری نتوانسته اند عمق مطلب را پیدا کنند.
با توجه به تعریفی که فراماسونرها از خودشان ارائه می دهند، فراماسونری یک جمعیت بنّایی است که از ابتدای خلقت تا به حال سابقه تشکیلاتی داشته است.
عبارت فراماسون هم از دو بخش «فری» و «ماسون» تشکیل می شود، به معنای بنّای آزاد. می گویند بنّای آزاد بنّایی بوده که برخلاف سایر صنوف بیگاری نمی داده. ظاهرا در قرون وسطی صاحبان صنوف بیگاری می دادند به جز بناها. این توجیهی است که آنها برای اسم و عنوان فراماسونری آورده اند.
درباره تاریخچه فراماسونری هم دو نوع پیشینه در مقابل ما می گذارند. پیشینه قدیمی که عرض کردم از زمان آدم تا زمان حال را شامل می شود. این مسئله متأسفانه در ایران رواج پیدا کرده و ادیب الممالک فراهانی در آن قصیده ای که در زمان مشروطه گفته درخصوص تاریخچه فراماسونری به حضرت آدم به عنوان اولین فراماسونری اشاره کرد. و در زمان حضرت سلیمان گسترش پیدا کرده. وی تمام انبیاء حتی ائمه شیعه را هم در این زمره قرار می دهد و این تعبیری است که چندان عقلانی نبوده و سند معتبر هم ندارد. دراین گرایش و تحلیل رنگ و صبغه های یهودی را می توان دید.
در گرایش دوم، ریشه فراماسونری را در انجمن های صنفی و یا صنف بنایان جستجو می کنند. این پیشینه سازی با هدف پنهان کردن ریشه های اصلی فراماسونری است و به نیت به دست آوردن یک مشروعیت تاریخی ارائه شده درحالی که اگر ما فراماسونری را محصول دوره استعمار جدید بدانیم آن موقع معلوم می شود که این جمعیت برای چه هدفی تأسیس شده است.
واقعیت این است که ما تا قبل از سال 1717 میلادی هیچ لژی نداشته ایم. دراین سال تعدادی لژ در لندن تأسیس شد به نام «لژ بزرگ انگلستان» که در واقع مادر همه لژهای جهان است. الان هم هر لژی تاسیس می شود اگر بخواهد مشروعیت بگیرد، باید لژ بزرگ انگلستان مستقیم یا غیرمستقیم آن را تأیید نماید.
درسال 1714 میلادی «خاندان هانوور» در انگلستان قدرت را در دست می گیرند. که عمدتاً یهودیان از این خانواده حمایت می کنند. انگلستان در آن روزگار جامعه ای بود متشکل از فرقه ها، ادیان و گروه های متضاد و این جمعیت با شعار تسامح و تساهل به وجود آمد. دو نفر از کشیشان در رأس این جمعیت قرار دارند که هر دو پروتستان هستند. بعضی از این کشیشان با خاندان های یهودی ارتباط دارند. و اصلا خمیره مایه فکری این جمعیت از اندیشه و مرام یهودی ها گرفته شده و اصلا تفکر آنها دینی نیست بلکه اساس این تفکر ساخت غرب جدید و جهان جدید است. جریانی که نگاه بشر را از آسمان گرفته، به زمین معطوف می کند و با ترویج «اومانیست» و «جهان وطنی» سعی دارد نبض تحرکات سیاسی فرهنگی جهان را به دست بگیرد. علاوه بر خاندان هانوور، سه فرقه دیگر در تشکیل فراماسونری نقش داشتند، اول «کابالائیست ها» هستند که در امور اسرارآمیز و سحر و جادو فعال هستند. این فرقه هم در مذهب یهود و هم در مذهب مسیحیت بودند یعنی کابالائیست های یهودی و کابالائیست های مسیحی. فرقه دوم «یسوعیان مسیحی» هستند که آنها هم در امور جادوئی و سحر و کیمیاگری وارد بودند و فرقه سوم «روزن کروتزها» یا فرقه گل سرخ هستند که فعالیت این ها دفاع از زائران بیت المقدس بود و برای امن کردن مسافرت مسافران به کار صرافی و اقتصادی می پرداختند. به این شکل که به بهانه اینکه راهها ناامن اموال زائران رامی گرفتند و حواله می دادند که این حواله ها را در بیت المقدس به پول تبدیل کنند و بعد از مدتی این جریان به قدرت اقتصادی سیاسی و نظامی تبدیل شد. در این جریان به خوبی پیوند مسیحیت با یهود آشکار است و آن جریان مسیحیت صهیونیستی از این جا شکل می گیرد. خبری دیدم در خصوص ملاقات پاپ بندکیت چهاردهم با یک ساحره مسیحی و در این ملاقات ازخدمت ساحران به مسیحیان و مقابله با دشمنان تشکر کرده است. الان در قرن 21 پاپ به راحتی این ملاقات را انجام می دهد. توجه کنید در قرن 15 و 16 میلادی ارتباط بین ساحران و جادوگران با مسیحیان و یهودیان چقدر بوده! از اینجاست که پیشگوئی های نوستراداموس مجال پیدا می کند که مطرح بشود.
از ادغام خاندان هانوور در این دسته های دیگر، از کابالائیست ها و یسوعیان مسیحی جمعیت فراماسونری شکل می گیرد. فراماسونری تاریخ خود را به دو بخش تقسیم می کنند: تاریخ نظری و تاریخ عملی.
فراماسونری عملی مربوطه دوره ای است که بنایی در این جمعیت صورت گرفته. البته شواهد تاریخ این موضوع را رد می کند. درباره فراماسونری نظری می گویند غیر از بناها افراد دیگری هم وارد تشکیلات شدند. اینها اول به فرانسه می روند و با شعارهای خود که آزادی، برابری و برادری است انقلاب معروف فرانسه را به راه می اندازند.
به تدریج فرانسه و دیگر جاهای اروپا به تسخیر درمی آیند و بعد باز پشتوانه های یهود به سمت مشرق زمین حرکت می کنند. در کشورهای شرقی فراماسونری، علاوه بر پرورش جاسوس، به دنبال کارهای فرهنگی است که در نتیجه آن فعالیت های فرهنگی، افراد جوامع برای پذیرش استعمار آماده می شوند و هدف استعمار نوین هم برخلاف استعمار کهنه در پی ساختن جهان طبق انگاره های خود است و هدف فراماسونری این است که جوامع این انگاره ها را بپذیرند. استعمار قدیم با کشتی های نظامی خودش در کشورهای شرقی حضور پیدا می کرد اما این بار برای اینکه بتوانند محیط را برای حضور خود امن بکنند، مستلزم این است که جامعه با اهداف و آرمان های آنان همسان بشود.
بنابراین فراماسونری در قرن 19 به یک جمعیت مرموز، مقتدر، پر شاخ و برگ و جهان شمول تبدیل می شود. بعد از 200 سال از تشکیل لژ بزرگ حالا جریان فراماسونری به زنجیره ای از لژهای متعدد در سراسر جهان تبدیل شده که همه در خدمت لژ مادر هستند می شود. و در این زمان می توان لژهای فراماسونری را به سه دسته تقسیم کرد: یک دسته لژهای سه درجه ای هستند که عمدتاً در انگلستان و اسکاتلند رواج دارند. دسته دوم لژهای سی و سه درجه ای هستند که عمدتاً در آمریکا و فرانسه هستند و یک دسته دیگر طیف هفت درجه ای هستند. البته در مصر، لژهای صد درجه ای هم وجود دارد.
شعارهای فراماسونری که بسیار جذاب هستند، برادری، برابری و آزادی است. درباره آزادی فقط مطرح می کنند که این تشکیلات برای آزادی بشر آمده، حالا آزادی از چه؟ نمی گویند. اما بیشتر به آزادی های سیاسی و امثال این مربوط می کنند. اما در حقیقت در اروپا وقتی این شعارها مطرح شد منظور این بود که طبقه بورژوا آزاد بشود. آن موقع طبقه بورژوا در اروپا آزاد نبود. وقتی دم از برابری می زند می خواهد با طبقه اشراف برابر بشود. و درباره برادری هم منظور این است که همه در این تشکیلات با هم برادرند. یعنی پادشاهی هم که در این تشکیلات وارد می شود. با بقیه همسان است و در یک جایگاه.
«مونتسکیو» یک تعبیر در مورد نژاد سیاه دارد. کتاب روح القوانین او را خود فراماسون ها می گویند که مانیفست فراماسونری است. او می گفت: «من باور نمی کنم خدا با شعوری که دارد این موجود کریه را با این موهای وزوزی و لبهای کلفت و بینی پهن به عنوان انسان خلق کرده باشد» بنابراین معلوم می شود اینها واقعاً طرفدار آزادی و برابری نیستند. در حالی که خود بزرگترین سیستم برده داری را در اختیار دارند.
در فراماسونری برادری، یعنی وقتی که فردی وارد فراماسونری می شد همه فراماسون های دیگر برادر او محسوب می شوند و همه افراد عضو، حق دارند از امکانات استفاده نامشروع ببرند امکان زد و بند و غارت اموال را داشته باشند. در ایران نیز این مسئله اتفاق افتاد. نظیر برادران هومن در غارت ده ونک. چندی پیش با یک فراماسون که دو سال پیش فوت شد مصاحبه کردم او قاضی بود و تعریف می کرد که وقتی عضو فراماسونری شدم و نقاب از چهره من برداشتند وحشت کردم زیرا عمده کسانی را دیدم که پرونده هایشان در دادگستری زیردست من بود. به جرم زمین خواری، رشوه و کلاهبرداری و غیره. برادری برای چنین موقعیت هایی برای فراماسونرها کاربرد داشت. اما مبانی نظری فراماسونری، در قانون اساسی فراماسونری که توسط «جیمز اندرسن» کشیش پروتستان با سابقه یهودی تدوین شد، این طور بیان شده است که در فراماسونری موضوع مذهب و سیاست جایی ندارد و همه مذاهب می توانند وارد فراماسونری شوند به شرط آنکه اصرار به مذهب خود نداشته باشند. به عبارت دیگر، با ترویج پلورالیسم مواجه هستیم.
موضوع دوم، ترویج اومانیسم است که اینها خود را مروج تربیت انسان می دانند که این تربیت مبتنی بر دین نیست. چون فراماسونرها عمدتا بی دین هستند و بخشی از آنها فقط به خدا اعتقاد دارند. یعنی دئیست هستند. حتی فراماسونرهای فرانسوی به خدا هم اعتقاد ندارند. بنابراین حرفG که از علائم فراماسون هاست و حرف اول کلمه God به معنی خداست در علائم لژهای فرانسوی دیده نمی شود. ترویج لیبراسیم و سکولاریسم هم از تفکرات اینهاست و در نهایت «جهان وطنی» که شعار یهودی ها است و آنها مطرح می کنند.
با این مقدمه به نقش فراماسونری در جهان اسلام و ایران می رسیم.
ایرانیان وقتی به هندوستان سفر کردند اولین بار با فراماسونری آشنا شدند و این کلمه وارد ادبیات ما شد. یکی دیگر از مبادی ورودی فراماسونری عثمانی است. غیر از این ها سفرایی که از ایران به خارج فرستاده شدند هم فراماسون می شوند و برمی گردند. اتفاقا در فراماسونری ایران یک یهودی زاده نقش اصلی را ایفا می کند و اولین فراماسون ایرانی فردی به نام «میرزا ابوالحسن خان ایلچی» است که متعلق به خانواده کلانتری است که در زمان اینها یهودیان وارد دستگاه شدند و قصد داشتند ایران را به تصرف خود درآورند.
سفیر وقت انگلیس «سرگوراوزلی» در ایران با دو دستور وارد ایران می شود. یک دستور از جانب «جرج سوم» پادشاه انگلیس که مأمور می شود اطلاعات جامعی از ایران تهیه و ارسال کند و دستور دوم او تأسیس لژ فراماسونری در ایران به نام «لژ اصفهان» بود.
سرگوراوزلی طی نامه ای که به لندن می فرستد، می نویسد که برای حفظ مستعمرات انگلیس، باید ایران در یک توحش و بربریت دائم نگه داشته شود. شاید منظور او حفظ جامعه ایرانی در وضعی آشفته، بی قانون و پراکنده است. به همین دلیل هرگاه ما خواستیم پیشرفتی به دست بیاوریم انگلیسی ها مانع شدند و حتی بعد از انقلاب هم آنها این سیاست را دنبال کردند.
اولین لژ فراماسونری که در ایران به وجود آمد و همه بر آن اذعان دارند «فراموشخانه میرزا ملکم خان» است. در تأسیس این فراموشخانه چند چهره علنی و یک چهره پنهان داریم. چهره های علنی یکی همین میرزا ملکم خان است «جلال الدین میرزا» و «حاج سیاح» و تعدادی دیگر هستند که عملکرد این جمعیت در راستای همان پراکنده و آشفته نگه داشتن شرایط اجتماعی ایران است.
قرارداد «رویتر» را میرزا ملکم خان و میرزا حسن خان سپهسالار با شخصی به نام «اسرائیل یوسفات» یک یهودی ظاهرا هندی تابع انگلستان منعقد می کنند که در طی آن منابع زیرزمینی و روی زمینی ایران به مدت 70سال در اختیار بیگانگان قرارداده می شود. کاری که حتی امپراطور انگلستان هم آن را باور نمی کرد که واقعا چطور ممکن است یک حکومتی چنین کاری بکند؟!
بساط لژ میرزا ملکم خان با هوشیاری و غیرت حاج ملاعلی کنی برچیده می شود. حاج ملاعلی کنی حداقل دونقش برجسته در تاریخ ایران دارد که یکی بر هم زدن قرارداد رویتر و دیگری برچیده کردن بساط لژ میرزا ملکم خان است. در سال 1317 هجری، بعد از مرگ ناصرالدین شاه یک انجمن به نام انجمن اخوت در ایران تشکیل می شود که صورت ظاهری آن فعالیت های درویشی است و در خفا محل تجمع و تشکیل جلسات فراماسونری است.
فراماسونری با تأکید بر پلورالسیم و نسبی گرایی فرصتی ایجاد می کند تا دگراندیشان و ساختارشکنان بتوانند در آن حضور پیدا کنند.
سال1322 هجری قمری زمینه های تأسیس اولین لژ رسمی به وجود می آید. عقیده بر این است که لژ ملکم خان رسمی نبوده در تأسیس لژ بیداری عناصر دگراندیش و یهودیان نقش داشتند. یهودیان مدارسی در سراسر جهان ایجاد کردند به نام آژانس اسرائیلیان. این مدارس را یهودیان فرانسه در ایران تأسیس کردند، هفت استاد این مدارس در زمره مؤسسین لژ بیداری هستند. به اضافه اردشیر جی جاسوس و محمدعلی فروغی و تقی زاده و بقیه که در لیست لژ بیداری اسامی شان ذکر شده است. از این تاریخ یعنی 1324 هجری فراماسونری در ایران به دو شاخه تقسیم می شود. دو شاخه اعتدالی و افراطی، شاخه اعتدالی را عباسقلی خان آدمیت اداره می کند و شاخه افراطی را اردشیر جی. درگیر و دار مشروطه دسته اول برای آرام کردن جامعه به سمت مذاکره با محمدعلی شاه می روند و تحولات را در درازمدت دنبال می کنند. اما شاخه افراطی در تمام اغتشاشات مشروطه نقش داشتند.
این جانب اصل مشروطه را حرکت مثبتی برای ملت می دانم. اما طیف های مختلفی در این جریان حضور داشتند که حضور این طیف ها نسبت به اهداف این جریان بدبینی ایجاد می کند.
یکی از جرقه های مشروطه چوب خوردن تجار قند در تهران بود. اسناد تاریخی نشان می دهد محرک علاءالدوله حاکم تهران، در چوب زدن میرزاهاشم قندی که یکی از تجار قند بوده فردی به نام میرزا حسن خان رشدی، یک فراماسونر است و بنا به نقلی پدر مدارس جدید نیز است.
پس از چوب زدن تجار تهران، مردم شورش و به این عمل اعتراض می کنند. میرزا ملک منصور (شاه السلطنه) پسر مظفر الدین شاه که یک فرماسونر است به صدراعظم مراجعه می کند و به جای اینکه آشوب را آرام کند عین الدوله را تحریک می کند به ایستادن جلوی مردم که این واقعه منجر به کتک خوردن بعضی علما و عصبانیت بیش از حد مردم و حتی کشته شدن «عبدالحمید» روحانی جوان می شود و آتش مشروطه اینگونه برافروخته می شود و اداره امور را از دست نخبگان اصیل و متفکران و روحانیت شیعه خارج کرد و بدست مجامع ماسونی داد. از آن روز تا کودتای 1299 و بعد از آن، ایران روی آرامش را ندید. هر وقت ایرانی ها خواستند به توافق برسند فراماسونرها با توطئه گری مانع شدند و کار را به، به توپ بستن مجلس کشاندند و باعث دخالت گسترده انگلیس و روسیه در ایران شدند و با تحصن در سفارت روسیه و انگلیس ماهیت غیربومی و غیرملی به انقلاب مشروطه ایران دادند و با فتح تهران عملا کنترل ایران را به دست آوردند.
ملکم خان در خدمت صهیونیسم بود و هیچ اعتقادی به ادیان ثلاثه (نه اسلام، نه مسیحیت نه یهودیت) نداشت. در خاطرات ناصرالدین شاه آمده که در پاریس یا لندن ملکم خان، روچیلد را به دیدن ما آورد و روچیلد در خصوص وضعیت یهودیان از حکومت وقت امتیازاتی می خواستند. ناصرالدین شاه به آنها می گوید چرا نمی روید فلسطین را بخرید و یهودیان را در آنجا جمع کنید و بعدها تاریخ نشان داد که آنها چنین تصمیمی داشتند. چون «تئودور هرتزل» که نزد سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی رفته بود از او می خواهد که اجازه مهاجرت یهودیان به فلسطین را بدهد و بهای سنگینی نیز تقبل می کند. حاضر می شود تمام بدهی خارجی امپراطوری عثمانی را بپردازد و 8 کشتی طلا به امپراطوری بدهند و در ازای چنین مبالغ هنگفتی فقط اجازه مهاجرت و اسکان در فلسطین را می خواستند. اما عبدالحمید نمی پذیرد و همین موجب واژگونی دولت او می شود.
در توطئه سرنگونی حکومت سلطان عبدالحمید و فروپاشی امپراطوری عثمانی سه بخش به خوبی با همدیگر همکاری می کنند: دسته اول روشنفکران هستند. دسته دوم یهودیان و دسته سوم بهائیان ایران هستند. بهائیان که در دوره ناصرالدین شاه از ایران رانده می شوند به بغداد می روند و به بهانه نزاع میان بابیه و بهائیه، بهائیان به عکا (فلسطین اشغالی) می روند و بابیه به قبرس.
سال 1327ه. اوج حاکمیت بهائیان است و آن ها کمک های بی شائبه به دستگاه اطلاعاتی و ارتش انگلستان می کنند. به همین دلیل است که عباس افندی بعد از اینکه امپراطوری عثمانی از هم می پاشد به لقب «سر» ملقب می شود.
اسناد موجود در لژ بیداری گواه این مطلب است که حتی تعیین یک حاکم محلی با تأیید لژ بیداری انجام می شده است. مثلا ادیب الممالک فراهانی در یک نامه از لژ اجازه می گیرد که من را حاکم فسا کرده اند آیا من بروم یا نه؟ بعد هر اتفاقی که آنجا می افتد به لژ گزارش می دهد.
حتی تدوین قانون اساسی را نیز آنها انجام می دهند؛ برپایه ترجمه قانون اساسی کشورهای فرانسه، بلژیک، انگلستان، توسط تقی زاده، فروغی و سیدنصرالله تقوی انجام شد. و این سه نفر از اعضای اصلی لژ بیداری ایران هستند. نظام حقوقی ایران که به سمت سکولاریستی شدن پیش می رود زیر نظر اینان بوده است. اوضاع حقوقی و قضایی و عمده تحولات زیر نظر این سه تن شکل می گیرد مشیرالدوله پیرنیا (میرزا حسن خان) به لژ «گرانداوریا» نامه می نویسد و می گوید ما می خواهیم تغییرات گسترده قضایی و حقوقی در ایران ایجاد کنیم. شما یک حقوقدان به ما معرفی کنید و آنها نیز «مسیو پرنی» را به ایران می فرستند. و تحولات حقوقی در ایران اتفاق می افتد که میرزا علی اکبر خان داور آن را به اوج می رساند. به هر حال امری نیست که دخالت اینها در آن نباشد. از به دار زدن شیخ فضل الله نوری توسط همین کمیته فراماسونری- که یک طرف آن یپرمن خان ارمنی و طرف دیگر آن شیخ ابراهیم زنجانی یهودی زاده است در کسوت روحانی، و از 12 نفر کمیته انقلابی، 9 نفر عضو لژ بیداری هستند- تا کودتای 1299 توسط اینان صورت می گیرد.
فاتحین تهران قصد تحولات فرهنگی سیاسی را دارند و دولت را نیز در دست دارند. با زور می خواهند دولت مدرن را در ایران سر کار بیاورند و پروژه مدرنیزاسیون را در ایران اجرا کنند همان روشنفکرانی که در عهد قاجار دم از قانون و آزادی می زدند الان در خدمت لژ بیداری و در فکر تحولات گسترده هستند. کشتار علما و برخورد با جریانات فایده نمی کند. بنابراین از سال 1292 تا 1299 ایجاد دولت مدرن و دیکتاتوری نو را ترویج می کنند.
کودتای 1299 یک کودتای ماسونی است که همه طیف ها در آن حضور دارند: بهایی ها، یهودی ها، مسیحی ها، علی اللهی ها، صوفی ها و اردشیرجی که در خاطرات خود به صراحت گفته همه کاره کودتای 1200 من بودم. و ارتباط او با کانون های یهودی کاملا مشخص شده است.
و در دوره پهلوی دوم انتقال قدرت از پهلوی اول به دوم توسط یک فراماسونر به نام محمدعلی فروغی انجام می گیرد. در سال 1947 لژ بزرگ تشکیل می شود و در سال 1948 لژ عالی اسکاتی و قریب به 50، 60 لژ فراماسونری در آن زمان در ایران فعال هستند که حدود 5 هزار نفر عضو دارد که در همه ارکان حکومتی حضور دارند. نمایندگان سنا، مجلس، رؤسای دانشگاه ها، وزرای کابینه و حتی در میان بازرگانان و سفرا و غیره.
وقوع انقلاب اسلامی باعث تعطیل شدن لژهای فراماسونری در ایران شد اما تفکر فراماسونری در قالب های لیبرالیسم، پلورالیسم، نسبی گرایی و... ترویج شد و هنوز هم به قوت هر چه تمامتر ترویج می شود.