فرار شاه از منظر روانشناسی فردی

محمدرضا پهلوی که بازگشت دوباره ی به ایران را نیز در سر می پروراند، در 26 دی ماه 1357از کشور فرار کرد.[1] این درحالی است که او در سالهای آخر سلطنت، متوجه سقوط پرشتاب حکومت خود نبود. وقایعی که در سال های آخر سلطنت اتفاق ¬افتاد حکومت شاه را به سرنگونی نزدیک‌تر می‌ کرد؛ اما افزایش درآمد های نفتی، توسعه و بهبود رابطه با همسایگان خود از جمله عراق، حمایت‌ رسانه¬های غربی و همچنین حمایت دولت آمریکا از رژیم ایران (درمواردی نظیر، مبادله¬ی تجهیزات نظامی و اطلاعاتی پیشرفته، همکاری اطلاعاتی میان سازمان اطلاعات و امنیت کشور با سازمان ‌های اطلاعاتی غربی و ...) مانع از آن می ¬شدند که محمدرضا درک درستی از وضع ایران داشته باشد. به ¬همین جهت او در سیاست ¬های اقتصادی، فرهنگی، نظامی خود تا آنجا پیش رفت که دیگر راه برگشتی برای خود باقی نگذاشت.
سقوط و فرار شاه را می ¬توان از منظر های مختلف مورد بررسی قرار داد. بدیهی است که بررسی همه ¬ی آن جوانب در یک مقال نه مطلوب است و نه ممکن. به¬ همین جهت سعی برآنست با تاکید بر یک جنبه (سقوط نظام شاهنشاهی و فرار شاه از منظر روانشناسی فردی) پاسخی به چرایی «سقوط و فرار» داده شود.
ویژگی های رفتاری و روانی شاه:
1.      روحیه دیکتاتوری:
یکی از تأثیرگذارترین محیط های تکوین و رشد شخصیت هر فردی، محیط خانوادگی است. ویژگی های غالب و تعیین کننده در این محیط، طبیعتا تاثیر بسزایی در چگونگی تربیت یافتن افراد آن خانواده دارند. به همین جهت برای کشف چرایی و چگونگی علائم شخصیتی محمدرضا شاه ناچار از این هستیم که نیم نگاهی به محیط خانوادگی او داشته باشیم.
محمدرضا در خانواده¬‌ای پرورش یافته بود که ویژگی غالب آن محیط عبارت بود از حکمفرما بودن «روح دیکتاتوری» بر تمامی مسائل و رفتارهای فردی و جمعی. این مسئله، تأثیر مهمی در چگونگی شکل‌گیری شخصیت وی داشت.
جریان داشتن روح دیکتاتوری بدین معناست که یک نفر «مطلق¬العنان» حکومت می¬کند و اختیار تام و مطلق دارد. هموست که معیار حق و باطل است. خواست¬ ها، تمایلات، افکار و عقاید جامعه باید در جهتی باشد که او می ¬خواهد.[2] در چنین محیطی همواره ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد و از محبت و احساس امنیت خبری نیست.[3]
بزرگ شدن محمدرضا در چنین محیطی، با الگوی تربیتی رضاخان، باعث شد که روح دیکتاتوری در وی پروانده و شخصا به عنوان یک دیکتاتور مطلق مطرح شود به گونه ای که؛ نسبت به زیردست، خشن، بی‌رحم، متکبر و غیرپاسخگو باشد و نسبت به بالادست، کاملاً زبون، ترسو، بی اراده و تمکین کننده باشد. نمونه¬های تاریخی این شاخص رفتاری محمدرضا را می توان به روشنی در تاریخ مشاهده کرد. از راه اندازی حوادث خونین و دهشتناکی نظیر «قیام پانزده خرداد»، «فاجعه¬ی مدرسه فیضیه»، «قیام نوزده دی» و مواردی از این قبیل گرفته تا «تصویب کاپیتولاسیون و اصلاحات آمریکایی و انقلاب سفید و ....» همه این سیاست ها و رفتارهای سیاسی همه برگرفته از همین منطق رفتاری شاه بود.
2.      عدم اعتماد به نفس:
یکی دیگر از ویژگی¬ های رفتاری محمدرضا شاه که نقش عمده¬ای در سقوط سلطنتش داشت، «نداشتن اعتماد به نفس» بود. هنر حاکم و مقام اول هر نظام سیاسی در آن است که در عین استفاده از نظریات و تفکرات بقیه، توان خلق و ابداع نظریه جدیدی را داشته باشد و با اتکای کامل بر منطق و استدلال بر مواضع و خواسته¬های خود پافشاری نماید. بدیهی است که این بدان معنا نیست که هر خواسته¬ای را ولو به زور محقق سازد؛ بلکه مراد آن است که حاکم سیاسی چنین توانایی را در خود ببیند که می¬تواند همواره نظریه های جدیدی را با قدرت استدلال و منطق ارائه دهد و در این راه از مخالفت دیگران واهمه ای نداشته باشد.
پژوهشگرانی نظیر «ماروین زونیس» که به تحقیق در میان احوالات شخصی محمدرضا شاه پرداخته ¬اند، معتقدند که وی به¬ سبب اینکه دوران کودکی و نوجوانی خود را در محیطی زنانه سپری کرد و سپس از دوران جوانی به بعد در کنار پدری دیکتاتور و مستبد قرار گرفت، به لحظ شخصیتی، فردی کاملا مردد و فاقد اعتماد به نفس بار آمده بود. رفتار رضاخان با محمدرضا به¬ گونه¬¬ای بود که مدام برای اشتباهاتش او را ملامت می¬ کرده و با خشونت از تکرار اشتباه منعش می¬ ساخت. چنین برخوردی از سوی رضاخان در مقابل اشتباهات کودکانه¬ی محمدرضا، او را دچار گیجی و بلاتکلیفی و عدم اعتماد به نفس می ¬کرد، به¬ گونه¬ای که توان تصمیم گیری را در خود نمی¬دید و اساسا نمی¬دانست چه کاری اشتباه و چه کاری درست است.[4] چنین ویژگی¬ای در محمدرضا شاه باعث شده بود او فردی فاقد اراده¬ و قدرت لازم برای تصمیم¬ گیری صحیح در مسائل مهم کشور باشد، و بدین جهت نتواند نظام سیاسی را در مواقع بحرانی و حساس با اتخاذ تصمیماتی عاقلانه، منطقی و صحیح به مسیری درست رهنمون سازد.
طبیعی است که وقتی شخص اول مملکت از چنین آسیب و ویژگی روانی برخودار باشد، امید چندانی به دوام، استمرار و تقویت آن نظام سیاسی نباید داشت.
3.      خودشیفتگی مزمن:
یکی از امراض روانی شاه خویشتن پرستی و عشق بی اندازه به شخص خود بود. در روانشناسی از این مرض با عنوان «نارسیزیسم» یاد می ¬کنند.[5] شخصی که به این بیماری مبتلا است اگر از شدت بیماری مشرف به مرگ هم باشد، به¬ محض اینکه به دروغ به او بگویند که مردم به او عشق می ¬ورزند و شیفته و فریفته او هستند، بهبود یافته و از بستر بر می¬ خیزد. بدیهی است که چنین شخصی هیچ وقت با واقعیات جامعه سروکار ندارد و همواره در اوهام و خیالات سیر می کند و در این راستا نیز دنیا را از زاویه و دریچه¬ای مشاهده می¬کند که خود می خواهد. طبیعی است که تصمیمات و راه¬حل¬هایی که چنین شخصی به سیستم سیاسی انتقال می¬دهد نیز غیرکاربردی، توهم آلود و خیال¬پردازانه است. و این به معنای فروکشاندن و سرعت دادن نظام سیاسی به سمت سقوط و اضمحلال و تباهی است.
محمدرضا درسال های آخر حکومتش تلاش زیادی کرد تا خود را فرمانروایی دانا، باهوش و قدرتمند نشان دهد. برگزاری مراسم¬ های باشکوه متعدد، اظهارات اقتدارطلبانه و متعدد او در زمینه کلیه جنبه¬¬های زندگی ایرانیان، جملگی اجزایی از ارائه چنین تصویری بود که او از خود داشت.[6] این توهمات عظمت¬ گرایانه از سوی محمدرضا باعث می ¬شد که رفتارها و باید و نبایدهای رفتاری مسئولین حکومتی خصوصا اطرافیان شاه سمت و سوی خاصی پیدا کند؛ به گونه¬ای که آنها از ارائه گزارش¬های واقعی مملکت به محمدرضا شاه همواره برحذر بودند و مدام سعی می کردند با گزارش¬های غیر واقعی از اوضاع مملکت، آنگونه که او دوست دارد، ضمن تملق و چاپلوسی از شخص شاه، به این نیاز روانی شاه پاسخ مثبت داده باشند.
4.      بی اعتقادی مذهبی:
یکی دیگر از ویژگی های رفتاری و روانی شاه که تاثیر عمده ای در سقوط سلطنتش داشت بی اعتقادی مذهبی او بود. این در حالی بود که همراهی و هماهنگ نشان دادن حاکم با فرهنگ عمومی یکی از اصول و استراتژی های دوام هر حکومت به حساب می آید.
محمدرضا، تحت تاثیر عواملی نظیر، تربیت خانوادگی، فضای دربار و تحصیل در غرب به¬شدت فردی بی-اعتقاد به مذهب شده بود. از این رو، بدون ملاحظه به فرهنگ مذهبی جامعه ایران، بی‌محابا مشروب می‌خورد و با زنان بی‌شمار، ارتباط داشت و خانواده‌ و اطرافیانش، غرق در فساد بودند. او تقویم اسلامی را به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و کارهای ضدمذهبی دیگری انجام داد که همه از روحیه بی اعتقادی و ضدیت او با اسلام، حکایت دارد.
شاید در این رابطه یکی از بهترین راه های پی بردن به افکار و عقاید شاه آن باشد که نظر افراد نزدیک به شاه توجه و نظر افکنده شود. فرح پهلوی در مورد اعتقادات مذهبی محمدرضا شاه می¬گفت: "شاه، اعتقادات مذهبی نداشتند و به¬خصوص در این سال‌های آخر حکومتشان، مرتبا مورد مدح و چاپلوسی قرار می‌گرفتند و به¬شدت، بی‌دین شده بودند و حتی بدشان نمی‌آمد که توصیه امیرعباس هویدا را به¬کار ببندند [هویدا از شاه خواسته بود تا رسمیت دین اسلام را لغو و به بهاییان اجازه فعالیت گسترده در عرصه سیاسی اجتماعی بدهد]؛ اما از مردم، به ¬شدت می‌ ترسیدند و وحشت داشتند که مردم علیه ایشان دست به شورش بزنند. به¬ همین خاطر، از هویدا خواستند تا دولت در خفا، وسیله رشد بهاییان را فراهم کند"؛[7] مشاهده¬ی چنین روحیه¬ای از شاه، نقش به¬سزایی در گسست و جدایی جامعه از سیستم سیاسی داشت.
5.      فساد اخلاقی:
از دیگر شاخصه های رفتاری و روانی شاه که به سقوط سلطنتش سرعت بخشید فساد اخلاقی و هوسرانی های جنون¬وار محمدرضا بود. متأسفانه با تورق در تاریخ ایران، این شاخصه¬ی رفتاری را در میان تمامی سلسله های پادشاهی مشاهده خواهیم کرد، که خود ننگی برای تاریخ به حساب می آید. نمونه های آن را در حرم سراهای متعدد و زنان دربار و اندرونی های کاخ های شاهانه به وضوح می توان مشاهده کرد.
شاه نیز به تبع از اسلاف و گذشتگان خود، با قرار گرفتن در اوج قدرت به این رفتار آنان ادامه داد. محمد رضا شاه در فساد اخلاقی، حد و مرزی نمی‌ شناخت و اصول اخلاقی را رعایت نمی‌کرد. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقه¬های داخلی بود. گرچه شخصیت¬های پیرامونی محمدرضا شاه (مادر،[8] خواهران،[9] وزیر دربار و دوستان او) نقش به ¬سزایی در زمینه¬ سازی فساد جنسی شاه داشتند؛ اما عامل اصلی شخصیت خود شاه بود. در اثر این فساد اخلاقی هزینه¬ های گزافی را نیز از بیت ¬المال هزینه می¬ کرد.[10]
 
 
--------------------------------------------------------------------------------
*کارشناسی علوم سیاسی
[1] . مدنی، جلال الدین؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1387، ج 2، چ پانزدهم، صص 427-429.
[2] . طاهری، ابوالقاسم؛ اصول علم سیاست(رشته علوم اجتماعی)، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، 1386، چ هفدهم، ص 118.
[3] . شریعتمداری، علی؛ روان‌شناسی تربیتی, اصفهان، انتشارات مشعل، 1364، چ اول، ص216.
[4] . فراهانی، حسن؛ روانشناسی شخصیت شاه، (گردآوری شده در مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، چ اول، ص 691.
[5] . همان، ص 697.
[6] . همان، ص 701.
[7] . همان، ص 691.
[8] پهلوی، تاج الملوک؛ خاطرات ملکه پهلوی، تهران، انتشارات به آفرین، 1380، چ اول، ص 364. (رفتار جنون آمیز جنسی محمدرضا شاه بی تاثیر از مادرش نبود. زیرا مادرش به او سفارش می کرد «از قدیم و ندیم گفته اند به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو) همین منبع.
[9] . علم، امیراسدالله؛ گفت و گوهای من با شاه(خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، تهران، طرح نو، 1371، ج2، چ اول، ص 683. (علم می گوید شمس و اشرف که از نقطه ضعف شاه آگاهی داشتند دختران زیبا را به او معرفی می کردند و به کاخ می آوردند.)
[10] . فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ج1، ص 209.