شصت سال فراز و نشیب، روایتی تازه از انجمن حجتیه
«بازتاب» در سلسله گزارشاتی، عملکرد «انجمن حجتیه» را مورد کنکاش قرار داده است، در بخش اول این گزارشها به بررسی زمینه ظهور، عملکرد مؤسسین این انجمن از سال 1321 تا 1336 (زمان تأسیس «انجمن حجتیه مهدویه»)، انتشار اساسنامه این انجمن در روابط مؤسسین آن با جبهه ملی، حزب توده و کودتای 28 مرداد پرداخته است.
بررسی پیشینه و شخصیت شیخ محمود حلبی مؤسس اصلی این انجمن از دیگر موضوعات اولین بخش این گزارش میباشد:
چندی است که در محافل سیاسی کشور، زمزمه رونق گرفتن دوباره فعالیت انجمن حجتیه مطرح است. بسیاری از فعالان که در این زمینه به اظهارنظر پرداختهاند، ضمن بیان اشاراتی پیرامون عملکرد انجمن مذکور، پیش از پیروزی انقلاب یا اوایل برقراری نظام جمهوری اسلامی، نحوه تعامل و مواجهه اعضای آن را با حرکت انقلابی مردم ایران مورد نقد و بررسی قرار میدهند. نکته جالب توجه این است که صاحبنظران سیاسی طیفهای چپ و راست، هر یک شروع فعالیت مجدد را به نوعی مورد انتقاد قرار داده و با بیان برخی فصول مشترک انجمن با گروههای سیاسی رقیب، درصدد اثبات این نظریه هستند که در شرایط کنونی، جریان حجتیه و طیفهای موجود کشور با برقراری زمینه ارتباط و همکاری، برآنند تا با بهرهگیری از فضای موجود به منافع مشترکی برسند.
انجمن حجتیه در این ارزیابی به فراخور تجزیه و تحلیلهای جریانهای سیاسی رقیب، گاه در جبهه راست قرار میگیرد و گاه در جناح چپ.
به نظر میرسد که در شرایط کنونی و با توجه به شایعات مذکور، میبایست با مراجعه به منابع و اسناد و مدارک مربوط به انجمن حجتیه مهدویه به ارزیابی مجددی از فعالیت و عملکرد آن دست یابیم.
اصولا پرداختن به چنین موضوعی دشواریهای خاص خود را دارد، چون مجموعهای از اطلاعات ضد و نقیض پیرامون انجمن وجود دارد که صرفنظر از اظهارات و بیانات و مکتوبات بیطرفانه و از روی انصاف، برخی داوریها ناشی از حب و بغضها بوده است.
مجموعهای که از نظر خواهید گذراند، حاصل تلاش نگارنده برای رسیدن به یک روایت و قرائت مستند از انجمن حجتیه و فعالیت و عملکرد آن است. در این مقال سعی شده تا با تکیه بر منابع اصلی و مراجعه به فرآوردههای فرهنگی و اعتقادی انجمن حجتیه، شرحی توصیفی و تحلیلی ارایه شود.
مدخل
با روی کار آمدن سلسله پهلوی، شرایط جدیدی بر فضای فکری، سیاسی و اعتقادی جامعه ایرانی حاکم شد. رضاخان با هر نیت و قصدی، در صدد ایجاد تحول در ساختار اجتماعی ایران بود و به همین سبب، نوخواهی و نوگرایی را در همه شؤون، شعار خود قرار داده بود. از نظر وی سنت و مذهب، مهمترین مانع برای پیشبرد اهداف او به شمار میرفت. از این روی وی با اندیشیدن تمهیداتی، درصدد ایجاد محدودیتهایی برای بخش روحانیت برآمد. همزمان با این اقدام، توجه بیش از حد نشان دادن به علوم و فنون و مظاهر غربی در جامعه ایرانی، زمینه را برای ورود افکار غیردینی و ضد مذهبی فراهم آورد. بسیاری از تحصیلکردگان غربی در زمان مورد نظر، در شمار گروههای مرجع درآمدند و کمکم نسل جدید، روابط محکمتری را با این گروهها برقرار کرد. از طرفی دیگر روحانیت با احساس خطر در این زمینه، به تکاپوی جدیدی دست یافت تا شرایط را به نفع خود حفظ کند و یا اینکه دستکم موجودیت خود را در مقابل حوادث و وقایع احتمالی حفظ کند.
به طور کلی جامعه روحانیت و اقشار مذهبی اران در دوره جدید با سه جریان عمده فکری مواجه بودند که به نوعی آنان را به رویارویی و چالش فرا میخواندند.
جریان اول همان فارغالتحصیلان غرب بودند که مدتی را در دیار فرنگ به کسب علم و دانش گذرانده و پس از مراجعت به وطن، در رأس امور علمی، فرهنگی و اجتماعی قرار گرفته بودند. اینان در شرایط جدید به واسطه اتکا به حمایت همهجانبه دولت و نظام شاهنشاهی، مترصد فرصتی برای جانشینی و جایگزینی روحانیت و علمای حوزههای دینی تحت عنوان گروههای مرجع جدید بودند. به ویژه اینکه با افتتاح دانشگاههای متعدد، در شهرهای مختلف کشور و ورود دانشجویان به این مراکز علمی، رابطه نسبتا خوبی بین نسل جوان و این گروههای مرجع جدید برقرار شد. حاصل این توافق و تفاهم، ظهور پدیده روشنفکری بود که البته ریشه در دوره قاجاریه داشت اما در دوره پهلوی به شدت مورد تأکید و تشویق قرار میگرفت. علاوه بر مراکز علمی و فرهنگی، بسیاری از مناصب اجرایی و اداری در تصدی این نسل جدید بود. بنابراین زمینه لازم برای بیرون راندن و به حاشیه کشاندن جریان مذهبی و نمایندگان آن (یعنی روحانیون) فراهم بود. حتی در قوه مقننه و قضاییه نیز به جهت قانونگذاری و نظارت بر آن، که با توجه به جو حاکم مذهبی بر جامعه ایران و به لحاظ ماهیتی، روحانیون و مجتهدان جامعالشرایط تأثیرگذار و مسؤولیتهایی را احراز کرده بودند در شرایط به وجود آمده، کمکم از نظر تعداد اعضا، رو به کاهش نهاد و فارغالتحصیلان علوم و فنون جدید جانشین آنان شدند. شاید مهمترین چالش بین این قشر و نهاد روحانیت، آشتیناپذیری سنت و تجدد بود. روشنفکران اساسا عامل انحطاط و عقبماندگی ایران را سنتزدگی و دخالت بیش از حد امر مذهب در شؤون اجتماعی جامعه میدانستند، بنابراین هیچگونه تعامل مشترکی را برای پیشبرد امور با روحانیت نمیپذیرفتند. از دیگر سو در بین برخی لایههای مذهبی نیز ورود فرهنگ و تمدن غربی، برابر با نادیده انگاشتن دین تلقی میشد و به هیچ رو، پیوندی بین این دو برقرار نبود.
جریان دیگری که مذهبیون از گسترش آن احساس خطر میکردند، نفوذ ایدههای کمونیسم در ایران بود. با توجه به گذشته تاریخی و سلطه نظام استبدادی، اشاعه شعارهای عدالتخواهی و تکیه بر آزادی مردم برای عموم پرجذبه بود. به همین خاطر همزمان با نشر این افکار، بسیاری از جوانان جزو باورمندان این اعتقاد شدند. البته میزان گرایش جوانان و قشر تحصیلکرده به این اعتقاد به تناسب دارای شدت و ضعف بود. برخی تنها دلبسته شعار برابری و عدالت تفکر سوسیالیستی بودند و به همین خاطر برای اشاعه آن تلاش میکردند. برخی دیگر نیز جزو معتقدان به فلسفه کمونیسم و مارکسیسم شدند و در مسیر ضدیت با دین گام برداشتند. نقطه مقابل جامعه دینی آن زمان، «حزب توده» قرار داشت که با بهرهگیری از ایدههای کمونیستی و شعار حاکمیت مردم توانسته بودند، گروه زیادی را نسبت به این اعتقاد متمایل کنند. نفوذ حزب توده به خصوص در بین بخشی از طبقه روشنفکر و همچنین عناصر نظامی ارتش ایران، دغدغههایی را در پی داشت. مخالفان اصلی این طرز فکر از یک سو نهاد سلطنت بود که مظاهر قدرت و اقتدار آن مبتنی بر سلطه یک فرد بر جامعه و احراز قدرت مطلقه بود. از سویی دیگر روحانیون و بخش مذهبی جامعه نیز، اشاعه فرهنگ مارکسیسم، کمونیستی را برای حیات دینی، خطرآفرین تشخیص داده بودند.
جریان فکری دیگری که در سایه مساعدتهای رژیم گذشته بالنده شد و بر بسیاری از ارکان سیاسی و اقتصادی کشور سایه افکند، بهاییت بود. معتقدان به این مسلک به ویژه از دهه 20 به بعد، با گسترش فعالیت، دارای مناصب مهمی در دولت شدند و بنا بر همین اساس، بیش از نیمی از وزرای کابینه هویدا را بهاییان تشکیل میدادند. به موازات توفیق آنان در تصدی امور اجرایی و اداری، تبلیغات فرهنگی و اعتقادی آنان افزایش پیدا کرد. بسیاری از آنان به نقاط محروم کشور مبلغ میفرستادند. همچنین فعالیت گستردهای را برای ترغیب دانشآموزان و دانشپژوهان برای گرویدن به این نحله فکری آغاز کردند. قدم اول آنان برای ترغیب دیگران به بهاییت، ایجاد شبهه و زیر سؤال بردن بسیاری از احکام و اعتقادات اسلامی بود. این مسأله نگرانیهای فراوانی را در جامعه دینی به بار آورد و بسیاری از علمای شیعی با نوشتن ردیهها و بیانیهها و کتابهایی، در صدد برآمدند تا ضمن تبلیغ شایسته دین اسلام، دلایل ابطال فرقه بهایی و سست بودن معتقدات آن را به اثبات برسانند و در این راه نیز گامهای بزرگی برداشته شد. جنبشهای دینی و مذهبی دوره پهلوی دوم در چنین فضایی متولد شده و رشد و نمو کردند.
بنابراین بحث انجمن حجتیه مهدویه را میبایست با همین رویکرد، مورد توجه و نحوه مواجهه این انجمن را مورد بررسی قرار داد.
تاریخچه، سوابق
بنیانگذار انجمن حجتیه، شیخ محمود ذاکرزاده تولایی (حلبی) از خطبا و علمای معروف مشهد بود. وی در روز یکشنبه، 13 جمادیالاول 1318 (ه.ق) برابر با 17 شهریور 1279 (ه.ش) به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در زادگاهش گذراند. ادبیات عرب را نزد میرزاعبدالجواد ادیب نیشابوری، منطق را نزد حاجی محقق، شرح لمعه را از محضر میرزا محمدباقر مدرس و قوانینالاصول را از میرزا جعفر شهرستانی فرا گرفت. همچنین 6 سال در رشته فلسفه تحصیل کرد و از محضر شیخ حسن کاشانی، شیخ اسدالله یزدی و حاج فاضل خراسانی بهره برد و چهار سال را در محضر آقابزرگ شهیدی، اشارات و اسفار را آموخت و سطح کفایه را نزد شیخ محمد نهاوندی و حاج میرزا احمد کفائی و خارج فقه و اصول را در محضر حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی و حاج آقا حسین قمی فرا گرفت و چهار سال را نزد میرزا محمد مهدی غروی اصفهانی تلمذ کرد. (آیتالله حلبی، چهره نیم قرن تفکر رازآلود مذهبی، عمادالدین باقی، روزنامه جامعه 5/2/76، سال یکم، شماره 14)
در میان استادان حلبی، شاید بیش از همه، مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بر او تأثیر داشت. میرزا مهدی شخصیتی عالم و فاضل بود که در شهر مشهد حوزه درس داشت و بسیاری از طلاب این شهر در شمار شاگردان او به شمار میرفتند. اصفهانی را میبایست از بنیانگذاران «مکتب تفکیک» نامید. برخی بر این اعتقادند که گروندگان به این مکتب، ضدیت با فلسفه دارند. البته برابر با روایات کسانی که محضر اصفهانی را درک کردهاند، وی نسبت به فلسفه نظر خوشی نداشت. به اعتقاد محمدتقی شریعتی، وی هرچند نظریات فلاسفه را باطل میشمرد اما، همواره سعی میکرد، دلایل استدلالیون را در خصوص مباحث عقلی، با دلیل و برهان ابطال کند.
به هر صورت تلمذ و همنشینی حلبی با میرزا مهدی اصفهانی در رویگردانی وی از پرداختن به مباحث فلسفی و گرایش به سمت اخباریگری بسیار مؤثر بود. اساسا بسیاری از طلاب حوزه علمیه مشهد در آن روزگار در برابر فلاسفه آشتیناپذیر بودند و بین آنان پیوندی برقرار نبود.
پس از دهه 20 همزمان با رونق گرفتن فعالیت فرقه بهاییت و نفوذ روزافزون معتقدان آن در عرصه حاکمیت، بسیاری از روحانیون و اقشار مذهبی در صدد مبارزه و مقابله برآمدند. استفاده از وعظ و منبر و ایراد خطابه از سوی معممین شیوه معمول آنان برای ایجاد ارتباط با مردم بود و در این طریق آنان میتوانستند، ترفندهای عناصر بهایی را خنثی سازند. نقش عمده برگزاری چنین جلساتی به عهده هیأتهای مذهبی بود. در مشهد این هیأتها بسیار فعال بود، به خصوص اینکه عناصر بهایی نیز در این شهر نفوذ پیدا کرده بودند. بنابراین برای مقابله با اشاعه این تفکر میبایستی حرکت منظم و سر و سامان یافتهتری در شهرهای بزرگ صورت میگرفت. در مشهد هم این اتفاق افتاد و برخی از مراکز علمی و فرهنگی، برای نشر فرهنگ اسلامی و مبارزه با مظاهر غیردینی و مقابله با افکار انحرافی، سر و شکل پیدا کرد. از مهمترین جمعیتها و انجمنهایی که در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت، هیأتهای مؤتلفه اسلامی بود. این تشکل، مرکب از 6 جمعیت و انجمن به نامهای کانون نشر حقایق اسلامی، انجمن پیروان قرآن، انجمن تبلیغات اسلامی،جمعیت طلاب علوم دینی،جمعیت مبارزین اسلام و هیأتهای ابوالفضلی بودند. (www.meisaml.com گفتوگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتیه)
رهبر این هیأتهای مؤتلف اسلامی، شیخ علیاکبر نوقانی بود که در مسجد گوهرشاد بر منبر میرفت و در مورد فعالیت بهاییت به مؤمنان هشدار میداد. محمدتقی شریعتی، از بنیانگذاران کانون نشر حقایق بود که فعالیتهای بسیاری را در زمینه علوم و معارف اسلامی و تفسیر قرآن داشت. انجمن پیروان قرآن نیز به وسیله شیخ علیاصغر عابدزاده تأسیس شده بود. وی مؤسس مهدیه مشهد نیز بود و برخی بر این اعتقادند که تأسیس مهدیه در تهران و دیگر شهرستانهای کشور نیز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، رسول جعفریان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 57)
انجمن تبلیغات اسلامی در فروردین ماه 1321 به وسیله عطاءالله شهابپور، مدیر و صاحبامتیاز مجله «نور دانش»، حشمتالله دولتشاهی و علی اشرف در تهران تشکیل شد و با گسترش فعالیت آن در مشهد نیز دارای شعبه شد. (سیاستگریزی و ترویج جدایی دین از سیاست، حسن پناهی، روزنامه جمهوری اسلامی 9/8/81)
نماینده جمعیت طلاب علوم دینی، مصباحی بود و شاخهای از فداییان اسلام در مشهد نیز جمعیت مبارزین اسلام را تشکیل دادند و هیأت ابوالفضلی سراب که نماینده هیأتهای مذهبی در مشهد بود تحت نظر نجاریان قرار داشت. شیخ محمود حلبی نیز در هیأتهای مؤتلف اسلامی عضویت داشت. وی در آغاز روحانی هیأت مسلم بن عقیل بود و هر ساله در روزهای قبل و بعد از نیمه شعبان، در خیابان گوهرشاد (صاحبالزمان فعلی) که محل سکونت عدهای از بهاییان بود، مراسم باشکوهی را برگزار میکرد. بسیاری از هیأتهای مذهبی در آن زمان، تحت نظر آیتالله میرزا احمد کفایی قرار داشت که با دربار پهلوی رابطه خوبی برقرار کرده بود. این مسأله باعث شد که در ذهن بسیاری از فعالان سیاسی، مذهبی، نظیر شیخ محمود حلبی، محمدتقی شریعتی و شیخ علیاصغر عابدزاده و… این رابطه نامطلوب جلوه کند. به خصوص اینکه بسیاری از این جلسات مذهبی، فاقد روحیه سیاسی بودند و بیشتر به امور دینی صرف میپرداختند. اما در نتیجه مساعدتهای نامبردگان، نیمی از این هیأتها در مسیر فعالیت سیاسی قرار گرفتند. (جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی، رسول جعفریان، ص 59 و 58) کار عمده حلبی در مشهد پس از شهریور 1320، مبارزه با بهاییت و پرداختن به امور تبلیغی در قالب منبر بود و در این زمینه مهارت و شهرت خاصی پیدا کرد. حلبی در برخورد با بهاییان، متأثر از مرحوم آیتالله شیخ احمد شاهرودی بود که ردیهای بر مرام و مسلک بابیان نوشته بود. (همان، ص228)
هیأتهای موتلف اسلامی به موازات گسترش نفوذ بهاییان، بر آن شدند تا دو نفر را مأمور تحقیق و پژوهش پیرامون بهاییان کنند تا از این طریق ضمن آگاهی بر نحوه عملکرد این فرقه، تمهیدات لازم را برای تربیت کادری زبده از جوانان، برای مقابله فکری با بهاییان فراهم آوردند. به همین خاطر، شیخ محمود حلبی و سیدعباس علوی، مأمور برای کار شدند. اما سیدعباس علوی بعد از مدتی همنشینی با اعضای فرقه مذکور، به تدریج دین و ایمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و کمی بعد در زمره مبلغان بهایی درآمد. این مسأله باعث شد که مذهبیون، خطر گسترش فرقه مذکور را جدی تلقی کنند و به همین خاطر به اقدامات و عمیقتری در این خصوص دست زنند. (سیاستگریزی و ترویج جدایی دین از سیاست، حسن پناهی، روزنامه جمهوری اسلامی 9/8/81)
شیخ محمود حلبی تا پیش از کودتای 28 مردادؤ در عرصه سیاسی و مذهبی فعالیت داشت و جزو مبارزان ملی شدن صنعت نفت به شمار میآمد. در مورد او گفتند که همان دوره پرچمی در دست و لباسی آماده رزم بر تن داشت و بر ایوانی در مشهد ایستاده بود و مردم را به مبارزه علیه انگلیسیها فرا میخواند و خود نیز حرکت میکرد تا دیگران در پی او بیایند. (آیتالله حلبی، چهره نیم قرن تفکر رازآلود مذهبی، عمادالدین باقی، جامعه 5/12/76) اما این همه شور و هیجان به واسطه بروز اختلاف بین رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت به یکباره فروکش کرد. برخی نیروهای مذهبی از ادامه فعالیتهای سیاسی ناامید شدند و کمکم زمینه مناسبی برای بروز ایدهها غیرسیاسی و پرداختن به مسایل صرفا مذهبی و دینی در بین برخی از فعالان پدیدار شد و آنان به اعتقاد رسید که میبایست، عرصه سیاست را به سیاستگذاران بخشد و هرچه سریعتر خود را از این مرحله نجات داد و تنها بایستی به امور دینی پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسک و مراسم مذهبی خشنود ساخت تا شرایط برای ظهور امام زمان(عج) فراهم شود.
این تفکر کمکم طرفدارانی برای خود پیدا کرد و بسیاری از عناصر فعال سابق با پیروی از این بینش در ترویج تفکر جدایی دین از سیاست کوشیدند. نمونه بارز این عناصر ریمن نخعی بود. وی که در خانوادهای بهایی به دنیا آمد و در ضداطلاعات ارتش خدمت میکرد و سابقه فعالیت در حزب ایران و همکاری با افرادی نظیر شاپور بختیار، الهیار صالح، ابوالفضل قاسمی را داشت، پس از حوادث ملی شدن صنعت نفت، از عرصه سیاست کنارهگیری و به سمت روحانیون و نیروهای مذهبی گرایش پیدا کرد و با ایجاد «کانون تشیع» به شدت از ایده جدایی دین از سیاست و پیروی از خط ولایت و امامت شیعه تأکید ورزید. (نسلی مأیوس از حرکت و انقلاب، مجموعه مقالاتی از نشریه راه مجاهد، انتشارات راه مجاهد، ص 17)
این نوع نگرش، در فعالیتهای انجمن تبلیغات اسلامی نیز دیده میشد. اعضای این تشکل بر جنبههای غیرسیاسی عملکرد خود تأکید میورزیدند.
در چنین فضایی، شیخ محمود حلبی نیز خود را از عرصه سیاست کنار کشید. وی با اینکه در فهرست کاندیداهای مجلس هفدهم شورای ملی قرار داشت و خانه او محل رفتوآمد نیروهای منتسب به جبهه ملی بود، بعد از بروز اختلاف در بین سران نهضت، در آخرین روز اسفند 1330، زادگاه خود را ترک و به تهران مهاجرت کرد و در خیابان لرزاده و میدان حسنآباد، محفلی را تحت عنوان انجمن ضدبهاییت تشکیل داد که بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتیه مهدویه» را به خود گرفت. (www.meisaml.com، گفتگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتیه)
انجمن مذکور برای نظم یافتن بیشتر فعالیت خود، اساسنامهای را به شرح ذیل تنظیم کرد؛
مقدمه: به منظور فعالیتهای علمی و آموزشی و خدمات مفید اجتماعی، با الهام از تعالیم عالیه اسلام و مذهب شیعه جعفری برای پرورش استعداد و تربیت انسانهای لایق و کاردان و مقید به تقوی و ایمان و اصلاح جهات مادی و معنوی جامعه، مؤسسهای به نام (انجمن خیریه حجتیه مهدویه) به قصد صد در صد غیرانتفاعی به شرح زیر تأسیس میشود.
فصل یکم: اسم، موضوع، هدف، مرکز و مدت و دارایی
ماده اول: اسم مؤسسه (انجمن خیریه حجتیه مهدویه ) است که این اساسنامه به اختصار انجمن نامیده میشود.
ماده دوم: موضوع و هدف: منظور از تشکیل انجمن، اجرای اموری است که ذیلا شرح داده میشود:
تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن با رعایت مقتضیات زمان به روشهای مختلف زیر:
1ـ تشکیل کنفرانسها و سمینارهای علمی و دینی در نقاط مختلف کشور با رعایت مقررات عمومی
2ـ چاپ و پخش جزوات و نشریههای علمی و دینی با رعایت قوانین مطبوعاتی کشور
3ـ تأسیس کلاسهای تعلیم و تدریس اخلاقی و معارف اسلامی با رعایت مقررات عمومی
4ـ ایجاد کتابخانه و قرائتخانه و اماکن ورزشی با رعایت قوانین مربوطه
5ـ انجام امور خیریه عمومی و مساعدت فرهنگی مؤسسات اسلامی و اخذ تماس با مجامع مشابه بینالمللی با نظر مقامات ذیصلاحیت
6ـ تدارک جلسات آموزشی به منظور تربیت افراد برای مناظرات و مباحثات علمی، ادبی و مذهبی در محافل اسلامی با رعایت مقررات
7ـ تأسیس هر نوع مؤسسه فرهنگی نظیر دبستان، دبیرستان، مدارس عالیه و پرورشگاه با رعایت قوانین
8ـ ایجاد هر نوع مراکز درمانی نظیر بیمارستان و درمانگاه با رعایت مقررات وزارت بهداری
9ـ تبصره
تبصره 1ـ موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیهالله امام زمان «ارواحنا فداه» لایتغیر خواهد بود اما برنامههای آن با توجه به شرایط زمان و نیاز جامعه، میتواند بر اساس حفظ هدف ملی و رعایت مقررات این اساسنامه تغییر و یا تعمیم شود.
تبصره 2ـ انجمن به هیچوجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسؤولیت هرنوع دخالتی را که در زمینههای سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.
ماده 3ـ مراکز انجمن در تهران است و صندوق پستی شماره… برای مکاتبات آن در اختیار میباشد. در صورت اقتضا هیأت مؤسس میتواند با نظر مقامات ذیصلاحیت، نماینده گروه یا شعب انجمن را در تهران یا دیگر نقاط، اعم از داخل یا خارج کشور دایر نماید و افراد نیکوکار را به نمایندگی انجمن برای اجرای اهداف اساسنامه به خدمت دعوت کند. (ماهیت ضدانقلابی انجمن حجتیه را بشناسیم، بینا، بیتا، ص79)
شاید مهمترین فراز این اساسنامه، تبصره دوم از ماده دوم فصل یکم آن باشد که انجمن، اعضای خود را به مداخله نکردن در امور سیاسی دعوت میکند. این مسأله بعدها باعث چالش اعضای انجمن با نیروهای منسوب به خط امام شد. انقلابیون که تنها راه مبارزه علیه طاغوت و ظلم و ستم را ضدیت با نظام استبدادی و رژیم شاهنشاهی میدانستند، به هیچ وجه دلایل و توجیهات اعضای انجمن را برای مداخله نکردن در امور سیاسی نمیپذیرفتند. انجمن نیز به هیچ روی قصد عقبنشینی از مواضع خود را نداشت. بنا به گفته علیاکبر پرورش، عضو سابق تشکل یاد شده، انجمن از اعضای خود تعهدی مکتوب، مبنی بر عدم فعالیت سیاسی میگرفت. (ولایتیهای بیولایت، محمدرضا اخگری، زمستان 1367، ص 25)
انجمن برای این کار دلایل خاص خود را داشت و برای آن توجیه شرعی میآورد. به اعتقاد ابوالقاسم خزعلی؛ چون مسأله بهاییت، امری خیلی مهم برای مسلمانان بود آنها سعی کردند که در انقلاب شرکت نکرده و به این مهم بپردازند، چون فکر نمیکردند، انقلاب پیروز شود. اجازه فعالیت سیاسی به افراد انجمن داده نمیشد و علت آن هم این بود که افراد اگر بخواهند کار سیاسی بکنند، سازماندهی انجمن پاشیده شده و دیگر نمیتواند با بهاییت مبارزه کند و در ضمن چون این حرکت، نشأت گرفته از فتوی مرجع انجمن (آیتالله خویی) بود، آنها از نظر شرعی نیز اشکالی در کار خود نمیدیدند. ( در شناخت حزب قاعدین زمان، عمادالدین باقی، ص58)
شیوه غیرسیاسی رفتار کردن اعضای انجمن، بعدها از مهمترین چالشهای بین نیروهای انقلابی و آنان پس از پیروزی نهضت و استقرار نظام جمهوری اسلامی شد.