شرحی درباره گروه منصورون از زبان یکی از اعضا

پس از انتشار کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی بسیاری از دوستان محبت کرده دیدگاه های خود را در باره مطالب آن برای بنده نوشتند. یکی از این نوشته ها، یادداشت ارجمند زیر است که جناب آقای سردار غلامعلی رشید در باره گروه منصورون نوشته اند. این یادداشت از جهاتی حاوی نکاتی تازه در باره مبارزات جوانان مسلمان شهر دزفول در سالهای 1349 – 1357 است. از اظهار محبت ایشان سپاسگزارم. احساس کردم شایسته است این نوشته را به صورت یک مقاله کوتاه مستقل در این سایت بگذارم تا دیگران از متن کامل آن استفاده کنند. طبعا در چاپ بعدی کتاب هم مورد استفاده قرار خواهم داد.

برادر ارجمند جناب آقای رسول جعفریان

کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی ایران را یکی از برادران،‌ اردیبهشت 85 به دفتر این جانب فرستاد، نگاهی کردم به فهرست مطالب و سراغ صفحه 522 و بحث گروه منصورون را مطالعه کردم. ضمن تأیید مطالبی که آقای ذوالقدر نوشته اند، باید عرض کنم که بسیار ناقص ازاین گروه یاد فرموده اید. نکاتی می نویسم خدمت جناب عالی تا اگر اراده فرمودید از آن استفاده شود.

سابقه گروه منصورون درست است که به سال 54 بر می گردد اما این گروه از جمع شدن 2 گروه دیگر و برادرانی رانده شده از سازمان مجاهدین خلق به هم پیوستند که از سال 50-49 سابقه مبارزاتی داشتند.

یکی گروه شهید سبحانی بود که به نحوه شکل گیری گروه و دو شخصیت محوری آن پرداخته ام که در سال 48-49 در دزفول شکل گرفت و مبارزه را آغاز کرد و سال 50 تمام افراد گروه دستگیر و روانه زندان (اهواز) شدند.

گروه دیگر گروه «حزب الله» بود در خرمشهر که آنان نیز در سال 50 دستگیر و به زندان اهواز آمدند.

این دو گروه همدیگر را در زندان پیدا کردند و به وحدت رسیدند و سال های 51تا 54 که عناصر شان آزاد شدند در بیرون از زندان نیز در خوزستان فعالیت داشتند. بعد از این دو گروه، گروه دیگری بودند از برادران مبارز اهوازی و مسجد سلیمانی (مثل آقایان علی شمخانی و محسن رضایی) و بهبهانی و گچسارانی مثل شهید مجید بقایی و دقایقی نیز با دو گروه قبلی از دزفول و خرمشهر آشنا شدند و به وحدت رسیدند. در سال 54 که انحراف در گروه مجاهدین خلق علنی شد، دوستانی مثل غلامحسین صفاتی دزفولی که عضو مجاهدین بودند خارج شدند و به دنبال همین گروه حزب الله در خرمشهر آمد. زمانی که از او پرسیدم چگونه ما را پیدا کردید و به این نتیجه رسیدید؟ گفت: در بولتن های داخلی مجاهدین خلق ازگروه های خوزستانی یاد کرده بودند و تصمیم گرفتم که بچه ها را پیدا کنم. به هر حال سال 54 با تجربیاتی که آقای غلامحسین صفاتی داشت،‌ این گروه ها ترکیب و یک جدید تشکیل شد که تا مدت ها نام نداشت و قط در نشریه های داخلی خود به آیه شریفه «انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون» استناد می کردند و اواخر سال 55 و اوایل سال 56 که ضرباتی متوجه گروه شد، باز هم در توضیح حوادث بدون نام، در بیانیه ها و اعلامیه ها از همین آیه استفاده می شد و در سال57 که تظاهرات مردمی به اوج خود رسید و عملیات انجام داد، کم کم گروه نام «منصورون» را برای خود انتخاب کرد.

گروه برادران دزفولی (شهید سبحانی یا جبهه اسلامی دفاع)

1. شهید عبد الحسین سبحانی (روحانی جوان)، شهید در سال 1351

2. شهید عزیز صفری (شهید در سال 56)

3. غلامعلی رشید (این جانب)

4. سید احمد آوایی (نماینده کنونی مجلس شورای اسلامی)

5. حمید صفری (سردار سپاه)

6. عید فعال (در جهاد سازندگی است)

گروه حزب الله در خرمشهر

1. فرزاد قلعه گلابی؛ نابغه ای بود. داستان مفصلی دارد؛ رهبری گروه را به عهده داشت. (منحرف و فاسد و فراری به خارج از کشور بعد از انقلاب)/

2. شهید محمد علی جهان آرا

3. شهید علی جهان آرا

4. رضا بصیر زاده

5. سید مرتضی نعمت زاده

6. اسماعیل زمانی

7. شهید کریم رفیعی

و....

گروه برادران اهوازی و مسجد سلیمانی

1. محسن رضایی

2. علی شمخانی

3. اسماعیل دقایقی (شهید در جنگ)

4. مجید بقایی (شهید در جنگ)

5. مرتضایی

6. و ....

شهدای دیگر

1. مهدی هنردار، اهل کاشان ، دستگیر و شهید در سال 55 (مفقود الاثر)

2. حسن هرمزی، اهل اندیمشک، شهید در درگیری سال 55 در اصفهان

3. شاه صفدری، اهل اهواز، شهید در درگیری سال 55 در اصفهان

در سال 54 و 55 گروه منصورون رشد و توسعه و گسترش پیدا کرد و اعضایی از شهرهای کاشان، قم، استان فارس و تهران به آن پیوستند و فعالیت هایش در استان های تهران، قم،‌ اصفهان، یزد، خوزستان، کرمان، اراک و ... گسترش یافت.

نحوه شکل گیری گروه شهید سبحانی در دزفول

1. گروه شهید سبحانی در دزفول مثل سایر گروه های اسلامی مبارز که مشی مسلحانه را انتخاب می کردند، گروهی آرمانگرا بودند،‌ که توسط عده ای از جوانان مؤمن و انقلابی دزفول به رهبری شیخ عبد الحسین سبحانی دزفولی متشکل شده بودند.

2. انگیزه شکل گیری گروه شهید سبحانی مثل سایر گروه های اسلامی مبارز در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 مبارزه و جهاد به شکل سیاسی – نظامی با حکومت شاه بود. التبه این مبارزه سیاسی – نظامی یکی از وجوه مبارزه بود و معمولا گروه های اسلامی مبارز در دو جبهه دیگر نیز مبارزه می کردند، یعنی علاوه بر مبارزه سیاسی – نظامی، مبارزه در عرصه فرهنگی و اسلامی علیه افکار ضد اسلامی از کمونیست ها گرفته تا سایر جریانات منحرف و سوم نیز مبارزه با نفس بود که در آن زمان به نام خود سازی از آن یاد می شد و نام برده می شد.

3. بین این سه عرصه یعنی مبارزه با نفس، مبارزه با افکار ضد اسلامی و مبارزه با حکومت شاه محوری ترین عرصه مبارزه همین مبارزه و جهاد به شکل سیاسی – نظامی با حکومت شاه مد نظر بود. البته بستر و پایه کار در هر فرد مبارز، آن هم مبارز اسلامی، جهاد با نفس بود. باید فرد مسلمان مبارز و چریک مبارز مسلمان فردی قوی و با ایمان و با بصیرت باشد.

علاوه بر مراقبت به وقت خواندن نماز، تمسک به قرآن، نهج البلاغه، مفاتیح الجنان، نماز شب و هفته ای 1 الی 2 روز روزه و خواندن کتاب های اخلاق مثل معراج السعاده ملا احمد نراقی، مسایلی که دایم تعقیب می شد از سوی افراد گروه.

تاریخ تشکیل گروه

تاریخ تشکیل گروه شهید سبحانی به اواخر سال 48 برمی گشت. شهید سبحانی خودش یک روحانی جوان و پرشور بود در مدرسه مرحوم آیت الله معزی مستقر بود. مردم دزفول سه – چهار دهه با هدایت ها و سخنرانی های متین و روشن آیت الله معزی آشنایی داشتند. شهید سبحانی در پوشش یک انجمن اسلامی به تبلیغ اسلام و اشاعه مذهب تشیع پرداخت و در اواخر دهه 40 وارد میدان سیاست شد.

بیشتر از همه افراد ما، اول شهید عزیز صفری با شیخ عبد الحسین سبحانی آشنایی داشت و ارتباط شهید عزیز صفری با شهید سبحانی بیشتر از همه بود.

از آغاز سال 49 کم کم حلقه دوستان بیشتر شد. شهید عزیز صفری یک یک افراد مستعد را در مساجد شناسایی می کرد و به شهید سبحانی معرفی می کرد. نحوه پیوستن خودم را به خاطر دارم. من و یکی از دوستان مبارز به نام عیدی فعال در مسجد صاحب الزمان (ع) که در جنوب غربی شهرستان دزفول در محله واقع شده بود، در جلسه قرائت قرآن شرکت می کردیم، کتاب فیلسوف نماها نوشته آقای مکارم شیرازی را خوانده بودیم که مجهز به بحث با کمونیست ها باشیم. شهید عزیز صفری وقتی که فعالیت و شور و حال ما را دید، مرا و بعد هم عیدی را با شهید سبحانی آشنا کرد.

یک روز دست مرا که 17 ساله بودم، گرفت و خدمت شهید سبحانی برد و مرا معرفی کرد. شهید سبحانی وقتی دغدغه های مرا نسبت به کمونیست ها شنید کتابی داد برای مطالعه که فکر می کنم برهان قاطع بود و شبیه کتاب فیلسوف نماها بود و ارتباط من شروع شد.

کم کم حلقه دوستان افزای پیدا کرد.

سبحانی؛ عزیز صفری؛ حمید صفری؛ سید احمد آوایی؛ حمید آستی؛ غلامعلی رشید؛ عیدی فعال؛ و یک گروه 7 نفری تشکیل شد.

وقتی که بحث جشن های 2500 ساله شاه مطرح شد، آرام آرام نیز گروه شهید سبحانی از فاز فرهنگی به فاز سیاسی و فاز نظامی تبدیل شد و به فکر تهیه مواد منفجره و اسلحه و آموزش افتادیم.

نامگذاری و گرفتن سوگند

شهید شیخ عبد الحسین سبحانی نامی را برای گروه برگزید به نام «جبهه اسلامی دفاع».

این سه کلمه و سه مفهوم،‌ هر کدام دلیلی و فلسفه ای داشت. شهید می گفت: اولا گروه ما جبهه ای را باید تشکیل دهد که بتواند سایر گروه های مذهبی دزفول و حوزه پیرامون را در خود جای دهد و گروه های متعدد پراکنده را جذب و جمع کند و جبهه واحدی تشکیل دهد که قدرتمند باشیم.

ثانیا: پسوند اسلامی را انتخاب کرد که وجه تمایزی باشد با گروه های غیر اسلامی و ملی

ثالثا: روی مفهوم «دفاع» تاکید می کرد و معتقد بود در زمان غیبت امام عصر (ع) ما فقط دفاع می کنیم از اسلام در مقابله با غصب و تهاجم دشمنان اسلام و مسلمین.

پیشرو بودن: شیخ عبد الحسین سبحانی معتقد بود گروه ما باید پیشتاز و پیشرو باشد و مبارزه را تسریع کند تا راه برای سایر گروه های مذهبی باز شود و تشویق بشوند و موجب حرکت رو به جلوی سایر گروه ها گردد.

این که در فاز نظامی و حرکت و عملیات مسلحانه تا چه زمانی و با چه فرآیندی قرار است دنبال شود وتعقیب گردد، بحثی عمیق صورت نگرفت ولی به مبارزات 15 سال قبل از سال 32 تا 48 وقتی پرداخته می شد، این نتیجه گرفته می شد که راه های غیر از عملیات مسلحانه به نتیجه نمی رسد.

شهید شیخ عبدالحسین سبحانی

شهید سبحانی یک روحانی و عالم جوان وخوش فکر و شجاع بود که 28 سال داشت ولی حقیقتا نسبت به سایرین، چندین سال پخته تر، فهمیده تر و هوشمند تر بود. اولا یک روحانی بسیار شجاع بود. در کلام و در عمل سیره زندگی او بیانگر شجاعت این شهید بسیار بزرگوار است. سخنرانی های شجاعانه او که سر نترسی داشت و تبدیل مبارزه فرهنگی به مبارزه سیاسی – نظامی و تشکیل گروه مبارزاتی و مبارزه عملی و دستگیری و به شهادت رسیدن او را در راه اسلام نشان می دهد. ثانیا انسان فهمیده و از درک سیاسی بالایی برخوردار بود.

وقتی که دستگیر شدیم، ساواک دزفول بچه ها را از شیخ (رهبر گروه) جدا کرد و زیر شدیدترین شکنجه ها اعترافاتی گرفت که بسیار بیشتر از آن چیزی بود که ما عمل کرده بودیم و تمام حوادث سال 50 را در دزفول متوجه گروه ما کرد و از تک تک برادران زیر شکنجه اعتراف گرفت.

دوره زندان که تمام شد ما را آماده کردند ببرند اهواز. در مینی بوس همدیگر را دیدیدم. ما می خواستیم به تقلید از مجاهدین خلق در تهران، اولا این چیزهایی را که زیر شکنجه بی خودی از ما اعتراف گرفته بودند،‌ در دادگاه انکار نکنیم و بر عهده بگیریم.

وثانیا در دادگاه هر کدام اعلام مواضع کنیم و در چندین صفحه دفاعیه، رژیم را محکوم کنیم.

اما شهید گفت: یواش! شما خودتان را الان با دستگیر شدگان تهران مقایسه نکنید. آنها در سطح ملی مطرحند،‌ باید این طوری کنند که الگوی همه باشند. ما مجبور نیستیم و تکلیفمان این است که کاری کنیم که محکومیت ما کم و محدود شود وهر چه زودتر برویم بیرون و کار را اساسی تر شروع کنیم. ما خیلی زود گیر افتادیم.

ثالثا بسیار پر شور و با روحیه و پر جاذبه بود و به موقع در مقابل حوادث عکس العمل نشان می داد. یادم می آید چند نفر از افراد مجاهدین را در تهران اعدام کردند. بلا فاصله نشست و شعر بلندی در وصف آنها سرود و برای همه اعضای اتاق هم بند و زندانی با صدای بلند خواند.

شهید عزیز صفری

در بین برادران دزفول و افراد گروه شهید سبحانی، شهید عزیز صفری درخشش بسیار بیشتری داشت. دربعد ایدئولوژی (آن روزها این طور شخصیت ها به ایدئولوگ معروف بودند) و فهم و بیان مسائل اعتقادی و سیاسی یک سر و گردن از همه ما بالاتر بود.

1. بسیار اهل مطالعه بود و تمام مباحث شهید مطهری، دکتر علی شریعتی و مرحوم بازرگان را مطالعه و بحث می کرد و برای ما بیان می کرد.

2. جدل احسن با مخالفین از ویژگی های شخصیتی شهید عزیز صفری بود. بعد تئوریک و تبیین مسائل وی بر سایر ابعاد روحی و فیزیکی او برتری داشت و در گفت و گو وستیز و جدل احسن با مخالفان دین مثل کمونیست ها و گرایش های منحرف دیگر بر همه ما برتری داشت.

3. مربی بود. درتربیت بچه های محله و مسجد و محیط دانشگاه خیلی تلاش می کرد و در جذب افردا به فضا و محیط اسلامی بسیار استاد بود. با حوصله وصبر عجیبی ماه ها تلاش می کرد برای جذب یک جوان به مبارزه.

1. اهل مطالعه

2. جدل احسن، بعد تئوریک و تبیین مسایل بر همه ابعاد

3. مربی بود

4. بسیار با ادب

5. بسیار شجاع (درگیری با ساواک در یزد)

غلامعلی رشید

مسؤلیت: جانشین ستاد کل قوا (نیروهای مسلح)