چگونه یک سوادکوهی، پهلوی شد؟!

چهار همسر اول وی جمعاً 32 فرزند برای او به دنیا آوردند که از میان آن ها هفت پسر و چهار دختر به سن بلوغ رسیدند.
سه نفر از پسران موطن خود را ترک گفته و به مشهدسر (بابلسر کنونی) در ساحل دریای خزر مهاجرت نمودند. چهار فرزند باقی مانده در آلاشت سوادکوه ماندند و اعقاب آن ها نیز هنوز در آنجا به سر می برند. رضاشاه تنها فرزند پنجمین همسر پدرش (نوش آفرین) بود.
پدر رضاشاه در آبان ماه 1257 خورشیدی، هنگامی که رضا فقط 8 ماه داشت درگذشت و نوش آفرین به دلیل عدم استطاعت مالی و بی سرپرستی، طفل یتیم را برداشت و به طرف پایتخت، تهران، حرکت کرد تا به برادرش که در پایتخت زندگی می کرد بپیوندد.
نوش آفرین خانم در تهران چندین سال به تنهایی و همراه با طفلش نزد برادر زندگی کرد و بعداً ازدواج نمود. از ناپدری رضاخان اطلاع درستی در دست نیست. اصولاً خانواده ی رضاشاه را نمی توان از طریق شجره نامه ی خانوادگی دنبال کرد.
شوهر دوم مادر رضاشاه از ازدواج قبلی اش یک پسر به نام حدیکجان داشت. بدین ترتیب رضاشاه دارای یک برادر اسمی به نام حدیکجان شد. این حدیکجان بعدها به واسطه ی تحصیل به دانشنامه ی پزشکی دست یافت و سال ها به عنوان پزشک در لشکر قزاق خدمت می کرد. حدیکجان در سال 1930 میلادی به سمت ریاست اداره ی دارویی ارتش منصوب شد و به دستور رضاشاه اسم خود را به هادی آتابای تغییر داد.
رضاشاه پس از طی دوران کودکی و نوجوانی به فکر ازدواج افتاد او در طی دوران زندگی خود چهار همسر اختیار کرد و در مجموع دارای یازده فرزند گردید.
همسر اول رضاشاه یک دختر همدانی به نام صفیه بود. رضاشاه در زمان خدمت در آتریاد همدان با صفیه ازدواج کرد اما پس از یک سال او را طلاق داد و علت طلاق این بود که رضاشاه همراه با آتریاد قزاق همدان عازم جبهه جنگ قفقاز بود و می ترسید از این جنگ سالم برنگردد. در آن سال بلشویک ها در روسیه حکومت را در دست گرفته بودند و انگلیسی ها برای جلوگیری از پیشروی بلشویک ها به قفقاز و در جهت حمایت از طرفداران تزار (روس های سفید) نیروهای خود را از عراق و ایران به جبهه ی قفقاز اعزام کرده و با انقلابیون می جنگیدند.
همسر بعدی او تاج الملوک آیرملو بود که تاریخ نگاران عموماً از او به عنوان همسر اول رضاشاه یاد کرده و ازدواج قبلی اش را از نوع ازدواج موقت (صیغه) دانسته اند. پدر تاج الملوک آیرملو، میرپنج (سرتیپ) سپاه قزاق و از نظامیان طرفدار تزار بود که پس از روی کار آمدن بلشویک ها به ایران گریخته و خود را در اختیار انگلیسی ها قرار داده بود.
تاج الملوک آیرملو در کتاب خاطراتش شرح جامعی از آشنایی خود با رضاشاه را آورده، و از جمله می نویسد که رضا سرباز زیردست پدرش بوده و در جبهه ی قفقاز هنگامی که گروهی از قزاق ها تحت محاصره ی نیروهای ارتش سرخ (انقلابیون) واقع می شوند. رضا که مسئول یک قبضه مسلسل بوده است با رشادت حلقه ی محاصره را می شکند و جان پدر او را از مرگ حتمی نجات می دهد.
پس از این اتفاق، رضا مورد توجه میرپنج (سرتیپ) آیرملو قرار می گیرد و تیمور آیرملو دختر خود را به عقد رضا درمی آورد.
رضاشاه در دوران پادشاهی خود دو همسر دیگر اختیار کرد و از همسران خود صاحب 11 فرزند شد.
ازدواج با تاج الملوک آیرملو در آن زمان برای رضا که یک قزاق ساده بود افتخاری محسوب می شد. رضا پس از آن که داماد تیمورخان میرپنج شد تحت حمایت های پدرزنش مراتب رشد و ترقی را به سرعت طی کرد و به قرماندهی آتریاد قزوین رسید.
ساختن فامیل
 «رضاخان میرپنج» بعد از تکیه زدن بر اریکه ی سلطنت متوجه شد که علاوه بر مشکل نداشتن اصل و نسب درست و حسابی، نام فامیل هم ندارد!
 متعلقان درباری فوراً دست به کار شدند و کوشیدند تا یک بیوگرافی خیالی برای او پیاده کنند و خانواده اش را با سلسله ی ساسانیان مرتبط نمایند! همین امر در نامی که وی برای خانواده برگزید نیز منعکس شده است. چون پهلوی اغلب در شاهنامه و در رابطه با اقدامات و صفات سلاطین افسانه ای به کار برده شده است.
ظاهراً نام فامیل پهلوی را فروغی برای رضاشاه انتخاب کرد و پس از آن دستور داده شد تا هر کس در ایران به این کنیه شناخته می شود نام فامیلش را کنار گذاشته و نام فامیل جدیدی برای خود دست و پا نماید. از جمله این افراد «محمود پهلوی» تاریخ نگار معروف بود که از نام فامیل پهلوی به اجبار صرف نظر کرد و به عنوان اعتراض خود را «محمود محمود» نامید و از انتخاب نام فامیل جدید خودداری کرد.
«ویپرت فون بلوشر» سفیر کبیر آلمان در تهران که در سفر رضاشاه به تخت جمشید همراه او بوده می گوید: «رضاشاه معنی پهلوی را نمی دانست و هنگامی که در ضمن مسافرت خود لحظه ای چند با پروفسور هرتسفلد در چادر مخصوص تنها ماند از او پرسید:
- «این کلمه پهلوی یعنی چه؟ شما حتماً می دانید. . . »
 پرفسور هرتسفلد دانشمند باستانشناس توضیح تاریخی دقیقی را به اطلاع شاه رسانید و از جمله گفت: پهلوی نام زبانی قرون وسطایی است که قبل از پدید آمدن فارسی دری، ایرانیان به آن سخن می گفته اند. سپس این کلمه به سکنه ی خراسان قدیم اطلاق می شده و سرانجام در اثر انتقال معنی معادل پهلوانی به کار رفته است. . . »
 منابع:
1- پیرانی، احمد. برادران شاه. تهران، به آفرین، 1386.
2- دلدم، اسکندر. زندگی پرماجرای رضاشاه، تهران، گلفام، 1368.
3- خاطرات ملکه پهلوی (تاج الملوک). تهران، به آفرین، 1380.