سخنراني حجت الاسلام آقاي حسينيان در نشست تخصصي بررسي نقش مطبوعات در بسترسازي كودتاي 28 مرداد تحت عنوان نقش مطبوعات طرفدار دولت در بسترسازي كودتا

بسم‌الله الرحمن الرحيم و به نستعين ـ با سلام و سپاس از حضار محترم. موضوع نقش مطبوعات در بسترسازي كودتا را از دو جنبه و در دو بخش مورد بررسي قرار دادم. يكي نقش مطبوعات مخالف مصدق، كه مستقيماً در بسترسازي كودتا نقش داشتند و دوم مطبوعات وفادار مصدق. موضوع اصلي صحبت من راجع به مطبوعات طرفدار مصدق است كه زمينه‌هايي براي ايجاد تنفر شديد نيروهاي مذهبي نسبت به دولت مصدق ايجاد كردند. متأسفانه اين موضوع كمتر مورد بررسي و تحقيق قرار گرفته كه من اشاره‌اي مي‌كنم و انشاءالله بعد از سخنراني‌ها اگر سؤالي بود در خدمت هستم. اما بخش اول : سازمان سيا در آستانة كودتا، طرح فرهنگي را به نام بدامن تهيه كرد تا بستر كودتا را از لحاظ فرهنگي فراهم كند. اين طرح شامل تهيه مقالات، كاريكاتور، شايعه‌سازي، پخش اطلاعات و اخبار جهت‌دار براي تضعيف دولت مصدق است. در اين طرح پيش‌بيني شده بود كه نمايندگان مجلس، مطبوعات، روزنامه‌نگاران، مطبوعات خارجي، بازار و روحانيت را عليه مصدق به كار گيرند. سازمان سيا مقالات و كاريكاتورهايي را عليه مصدق تهيه و از امريكا ارسال كرد تا در مطبوعات مخالف مصدق به چاپ برسد. در اجراي اين بخش از طرح، تنها توانستند نسبت به مطبوعات و روزنامه‌نگاران موفقيت به دست آورند و نسبت به ساير اجزاي پيش‌بيني شده خصوصاً روحانيت ناكام ماندند. مهمترين نقش مطبوعات در سرنگوني دولت مصدق در روزهاي بيست و هفتم و هشتم بود. سفارت امريكا صبح 25 مرداد دو خبرنگار نيويورك تايمز را به ملاقات زاهدي برد. اردشير زاهدي اصل فرمان نخست‌وزيري را به آنها نشان داد و سپس نمونه‌هاي عكس‌برداري شده را در اختيار آنان قرار داد. مأموران سيا با كمك برادران رشيديان و سرهنگ زاهدي بيانيه‌اي تهيه كردند و به امضاي وي رساندند. همچنين يك مصاحبة مطبوعاتي به نام زاهدي جعل كردند و تكثير نمودند. همة اين موارد، يعني عكس حكم نخست‌وزيري زاهدي، مصاحبه جعلي و بيانية زاهدي را در اختيار مطبوعات داخلي گذاشتند. در روزهاي بيست و هفت و بيست و هشت مرداد حكم نخست‌وزيري، بيانيه و مصاحبة جعلي وي در روزنامه‌ها درج شد. انتشار اين سه خبر موجب شد تا مشروعيت مصدق را نزد بسياري از مردم خدشه‌دار و مشروعيت زاهدي را تثبيت كنند. علاوه بر اين، انتشار اين مطالب موجب جرأت يافتن و اميدواري مخالفين مصدق و نااميد شدن طرفداران وي شد. از اين قسمت مي‌گذرم و به بخش دوم مي‌رسم. بسياري از مطبوعات حمايت‌گر مصدق با حمله به مذهب و روحانيت، نفرت نيروهاي مذهبي را نسبت به مصدق برانگيختند. پس از آشكار شدن اختلافات مصدق و كاشاني، روزنامه‌هاي طرفدار مصدق؛ باختر امروز، توفيق، حكيم باشي، نيروي سوم، شورش، جبهة آزادي، حريق، پرخاش و خروش؛ حملات سختي را عليه كاشاني آغاز كردند. آيت‌الله كاشاني را عامل اجنبي قلمداد كردند و حتي سيادت او را انكار كردند. با زشت‌ترين كاريكاتورها، پرچم انگليس را روي عمامة اين شخصيت روحاني و ضدانگليسي كشيدند. حتي نوشتند كاشاني ختنه نشده است. طرفداران دولت به روزنامه‌هاي موجود اكتفا نكردند و شروع به گرفتن جواز براي در هم كوبيدن نيروهاي مذهبي كردند. روزنامه شورش به مديريت كريم پورشيرازي رذالت را به سر حد امكان رساند. اين روزنامه در تاريخ 6/4/32 نوشت  كاشانيِ جاسوس و دزد ديگر از جان مردم محروم ايران چه مي‌خواهد. در 13/4/32 هم نوشت كاشاني قصد فرار دارد. نگذاريد كاشاني جاسوس به فلسطين فرار كند. آيت‌الله كاشاني شخصاً با مصدق تماس تلفني برقرار كرد و گفت : جناب آقاي نخست وزير، گذشته از سوابق دوستي طولاني، چگونه اجازه مي‌دهيد در روزنامة شورش اينچنين مرا مورد اهانت قرار دهند. مصدق در جواب گفت : آقا روزنامه مال ملت است. كاشاني جواب داد : آقا، كريم پورشيرازي در دربند يك ويلاي دولتي دارد و ماهانه از بيمه حقوق يك وزير دريافت مي‌كند، به كمر اسلحه مي‌بندد، حال او شده ملت و ما ضدملت.
    روزنامه‌هاي وابسته به حزب توده نيز در حمايت از مصدق، بارها و بارها از آيت‌الله كاشاني به عنوان رهبر ارتجاع نام بردند و شديداً وي را مورد حمله قرار دادند. حملات روزنامه‌هاي طرفدار مصدق عليه كاشاني موجي از نفرت عليه مصدق در حوزه‌هاي علميه ايجاد كرد. عده‌اي از علماي نجف ضمن صدور نامه‌اي خطاب به آيت‌الله بهبهاني نوشتند : «اخيراً مسموع شده است بعضي از اشخاص مختلف نسبت به مقام شامخ روحانيت و مخصوصاً حضرت مستطاب آيت‌الله آقاي حاج سيد ابوالقاسم كاشاني دامت بركاته العالي مطالب توهين‌آميز و جسارت‌آميزي منتشر نموده و مسئولين امر در صدد رفع و منع برنيامده‌اند.» علماي نجف اخطار كردند كه جامعة روحانيت ادامه اين امر را غير قابل اغماض مي‌داند. فضلاي قم هم به رهبري آيت‌الله سيدمحمود قمي، پدر آيت‌الله سيد صادق، كه نقش بسياري در بسيج توده‌اي براي ملي شدن نفت از خود نشان داد، در ضمن بيانيه‌اي اعلام كردند ورق پاره‌هاي ضد دين و ضد وطن به منظور حمايت از دولت منتشر مي‌شود. در اين بيانيه آمده است : تلقين روزنامه‌ها براي تخريب اساس روحانيت و مليت است و به مقام مقدس حضرت آيت‌الله كاشاني كه موجب افتخار و مباهات كلية مسلمين جهان خاصه ملت ايران است، اهانت نموده‌اند. فضلاي قم در اين بيانيه از مجلس و دولت خواستند تا از چاپ اين نشريه‌هاي ضددين و ضد وطن جلوگيري نمايند. روزنامة شورش به مديريت كريم پور كه در افراط به اوج رسيده بود، بي‌طرفي فلسفي را نسبت به مصدق بر نمي‌تافت. در 25 مرداد 1331 در مقاله‌اي به دفاع از مصدق نوشت : «فلسفي واعظ‌نما كسوت روحانيت را وسيلة جاسوسي و خدمت به انگليس قرار داده است.» كريم‌پور در اين مقاله خواستار محاكمة وي شد و پيشاپيش حكم وي را چنين صادر كرد : «كسوت روحانيت از تن كثيف او منتزع و ريش و سبيل او نيز تراشيده و در ملاء‌عام سنگسار و لجن بار شود و اموالش نيز مصادره گردد.» اگر مي‌خواهيد تأثير توهين به شخصيت روحاني چون آقاي فلسفي را در بين مراجع و علما درك كنيد اجازه دهيد تا به واقعه‌اي كه پيش از آن در چهارم خرداد، مطابق با اول رمضان در مسجد سلطانيه (امام خميني فعلي) اتفاق افتاد، اشاره كنم. طرفداران مصدق در آن روز با فرستادن صلواتهاي مكرر مانع ادامة سخنراني آقاي فلسفي شدند. اين خبر چنان عكس‌العملي را در حوزه‌ها ايجاد كرد كه آيت‌الله كاشف‌الغطاء از نجف، آيت‌الله بروجردي و آيت‌الله سيد محمدتقي خوانساري و آيت‌الله خميني از قم، آيت‌الله كمالوند از خرم‌آباد و بسياري از روحانيون تهران با صدور اعلاميه‌هايي ضمن محكوم كردن اين واقعه، نهايت تأسف خود را ابراز داشتند و آن را توطئه‌اي عليه اسلام اعلام كردند. آيت‌الله خميني در نامة خود ضمن اظهار تأسف شديد افزود : «انسان متحير مي‌شود كه با اين وضعيت چه كند. با اين ترتيب چه اميدي مي‌توان از اصلاح كشور داشت و به چه اشخاصي مي‌توان اطمينان كرد.» اين جملات نشان مي‌دهد كه امام هم در آن زمان مي‌گويد با اين كارها ديگر اطمينان ما از دولت مصدق در حال سلب شدن است. آيت‌الله خميني از آقاي فلسفي خواست سنگر منبر را ترك نكند، زيرا مفسدين هميشه مي‌خواهند امثال جنابعالي را از ميدان بيرون كنند. مجموعة رفتار دولت و طرفداران مصدق با مذهب و روحانيت موجب شد كه روحانيون نسبت به مصدق بي‌اعتماد شوند و نه تنها در جريان كودتاي 28 مرداد از مصدق حمايت نكردند، بلكه در دل هم اظهار خوشحالي كردند. روحانيون سياسي، در مقايسه، مصدق را بي‌اعتناتر به مذهب مي‌دانستند تا شاه و معتقد بودند كه اگر او قدرت پيدا كند كمونيسم را حاكم خواهد كرد. اجازه بدهيد خاطره‌اي از آيت‌الله شهيد قدّوسي نقل كنم. در سالهاي 56، 57 كه جوان بوديم و پرشور، از همه گروههايي كه عليه رژيم مبارزه مي‌كردند حمايت مي‌كرديم و اعلاميه‌هاي آنها را در مدرسة حقاني توزيع و نصب مي‌كرديم. يك روز كه داشتم يكي از اعلاميه‌هاي جبهه ملي را قرائت مي‌كردم، آقاي قدّوسي من را توبيخ كرد و گفت اشتباه مي‌كنيد. شما بدانيد اگر مصدق حكومتش ادامه پيدا مي‌كرد، از رضاشاه نسبت به روحانيت سخت‌گيرتر و ديكتاتورتر بود. ايشان به اعلاميه‌اي كه دولت مصدق صادر كرده و روحانيت را از دخالت در سياست منع كرده استناد مي‌كرد و نتيجه مي‌گرفت كه در طول تاريخ شيعه و دولتهاي ايران تنها رضاشاه بود كه در اطلاعيه‌اي‌ در زمان دولت مخبرالسلطنه، اعلام كرد روحانيت حق دخالت در سياست ندارند. ايشان فرمود كه اطلاعيه دوم مربوط به دولت مصدق بود. ظاهراً منظور ايشان از اعلامية دولت، اطلاعية فرماندار نظامي دولت مصدق بود كه در رمضان 1331 منتشر شد. در اين اطلاعيه فرمانداري نظامي رسماً اعلام كرد : «آقايان وعاظ محترم در منابر و سخنرانيهاي مذهبي خود تحت هيچ عنوان صريحاً يا تلويحاً در امور سياسي مداخله نكنند. متخلف هر كس و در هر كجا باشد، بلافاصله جلب و تحويل محكمة نظامي خواهد شد.» به همين دليل هم يكي از روحانيون به نام شيخ محمد تهراني رئيس هيئت قائميه كه روحاني متدين، با فضيلت و انقلابي بود ـ مرحوم نواب او را مراد خودش خطاب مي‌كرد ـ چون روي منبر از دولت مصدق انتقاد كرد، به موجب حكم فرمانداري نظامي در ماه رمضان دستگير شد و تا پايان حكومت مصدق در زندان ماند. هر چه هم شخصيتهاي روحاني تلاش كردند ايشان را از زندان نجات دهند، نتوانستند و مصدق اعتنايي نكرد. مجموعة اينها موجب شد تا نسبت به دولت مصدق ذهنيت بسيار منفي در ذهن آنها ايجاد شود. در پايان اجازه دهيد به بخش ديگري از افراط‌گريهاي مطبوعات طرفدار مصدق بپردازم. در سال 1332 هنوز بخشي از مردم و نخبگان معتقد بودند شاه مظهر وحدت ملي است و در غيابش كشور تجزيه خواهد شد. اين سخن به حق يا ناحق اعتقاد بخش عظيمي از مردم بود. دكتر فاطمي بعد از شكست كودتاي روز 25 مرداد نطق تندي عليه نظام شاهنشاهي ايراد كرد. اين نطق به عنوان سرمقالة باختر به چاپ رسيد و بعد از ظهر نيز از راديو پخش شد. طبق اسناد محرمانة سيا دكتر دونالد ويلبر يكي از اعضاي سازمان سيا كه نقش فعالي در كودتا داشت، در گزارش تحليلي خود راجع به اين سرمقاله آورده كه اين سرمقاله نقش زيادي در برانگيختن نارضايتي عمومي عليه دولت مصدق داشت. ممكن است نظر آقاي ويلبر اغراق‌آميز باشد، ولي شعارهاي تظاهرات خودجوش مردم جنوب تهران به نفع شاه تا حدي اين نظريه را ثابت مي‌كند.

و اما چند نكته در پاسخ به سخنان آقاي شاه‌حسيني كه بحث ما را بسيار پرحرارت كردند. اتفاقاً خوبي اين مباحث هم همين است. حرفها در جلسه بايد نقد شود تا بعضي مطالب، سؤالات و مبهمات و شبهات پاسخ داده شود. من واقعاً تشكر مي‌كنم.
    عرضم به حضورتان از اينكه فرمودند دولت مصدق درصدد ايجاد يك حكومت دموكراتيك بود، نه، ما اين را به هيچ وجه قبول نداريم. اَدله و شواهد و عملكرد دورة دو ساله مصدق خلاف اين را ثابت مي‌كند. منتها مصدق شانسي كه داشت در مقابل يك شاهِ بسيار بدي قرار گرفته بود كه بسياري از حقايق زير پوشش بدي شاه پنهان و محو شده است. مصدق از وقتي كه حكومت را به دست گرفت بناي ديكتاتوري گذاشت. از جمله كارهايي كه در آذر سال 1331 كرد سركوب مطبوعات بود. من نمي‌گويم شخصاً مصدق چنين كاري را كرد، ولي مجموعة طرفداران مصدق و جبهه ملي با قدرت و سكوت مصدق انجام دادند. جبهه ملي، همين شعبان بي‌مخ را كه پرونده‌اش در مركز اسناد انقلاب اسلامي موجود است، و خوشبختانه پرونده‌اي هم هست كه مخالفين مصدق درست نكردند، دادگستري آقاي مصدق اين پرونده را تشكيل داده است، جبهه ملي شعبان بي‌مخ‌ را تحريك كرد تا ريختند به خيابانهاي تهران و به دفاتر چهارده روزنامه از جمله روزنامه فردوسي، سياست، صداي مردم، طلوع، صبا، آتش و چند روزنامه ديگر حمله كردند. سندش در كتابي كه بنده با عنوان «بيست سال تكاپوي اسلام شيعي» نوشته‌ام، موجود است. خواهش مي‌كنم اين بحث را مطالعه كنيد. مديران جرايدي كه خسارت ديده بودند، در مجلس تحصن كردند و از همه افرادي كه در تخريب روزنامه‌ها شركت كرده بودند مثل داريوش فروهر سردستة پان ايرانيستها، شعبان بي‌مخ، دكتر بقايي و طرفداران مصدق شكايت كردند. دكتر فاطمي در آن زمان معاون آقاي مصدق بودند. از اينها شكايت كردند. طبق گزارشي كه دادگستري تهيه كرد، مشخص شد اين افراد رهبري شورشيان و به آتش كشيدن دفاتر روزنامه‌ها را به عهده داشتند. بعد از اينكه دستگير كردند، شعبان بي‌مخ نامه‌اي به مصدق نوشت كه آقا قرار نبود ما توي زندان بمانيم. مصدق هم به وزير دادگستري دستور رسيدگي صادر كرد. مطلب ديگر دستگيري همين شيخ محمد تهراني معروف به نفتي بود. نه نفت فروش بود ونه نفت دزد. به خاطر اينكه طرفدار ملي شدن نفت بود بِهِش مي‌گفتند نفتي. بالاخره يك روحاني انتقادي از دولت كرده. انتقادش هم راجع به برخورد ديكتاتورمآبانه با مذهب بود، بازگذاشتن دست كمونيستها بود. اين بندة خدا را گرفتند و انداختند زندان. اين چه حكومت دموكراتيك است،‌كه مثلاً ممكن است چند روزنامه را تحمل بكند، اما وقتي پاي مذهب و روحانيت به كار مي‌آيد هيچ‌كس را نمي‌تواند تحمل كند. اين علامت دموكرات بودن آقاي مصدق است؟ مهمترين كاري كه مصدق كرد اختيارات فوق‌العاده بود. مگر شعار مصدق برقراري حكومت دموكراتيك نبود؟ وي اولين كاري كه بعد از رسيدن به قدرت كرد، اين بود كه مجلس را عملاً تعطيل كرد و يك اختيارات شش ماهه گرفت كه تمام قانونگذاري به دولت احاله شد. آن زمان مرحوم كاشاني هم حامي بودند و همه مي‌گفتند بايد دولت حمايت شود. آقاي كاشاني هم رئيس مجلس شده بود و تأييد كرد و اختيارات واگذاري قانونگذاري به مدت شش ماه به دولت واگذار شد. هنوز شش ماه تمام نشده بود مجدداً يك لايحة ديگر به مجلس برد و درخواست دو شش ماه، يعني يك سال ديگر اجازه قانونگذاري براي دولت كرد. همين لايحة قانوني مطبوعات هم در دولت تصويب شد نه در مجلس. چون عملاً مجلس به مدت يك سال و نيم از كارايي افتاد و اجازة فعاليت نداشت. مسئله ديگري كه مصدق خلاف ادعاي دموكرات بودن خود عمل كرد، انتخابات دوره هفدهم بود. انتخابات دورة هفدهم شروع شد، همه علما هم اول حمايت كردند. دوران مصدق دوران پيچيده و در هم آميخته‌اي است. از يك ماه تا يك ماه ديگر مواضع به كلي تفاوت مي‌كرد. اين به دليل عملكرد دولت بود. بنابراين آقاي كاشاني با نيروهاي مذهبي، اول از مصدق حمايت
مي‌كردند و نه در آخر. بله همه نيروهاي مذهبي، اول از مصدق حمايت كردند ولي در پايان همه به مخالفت برخاستند و اظهار پشيماني كردند. آقاي كاشاني مي‌گويد از اشتباهات من بود كه به كسي اعتماد كردم كه اعتقاد به اسلام نداشت. روز انتخابات، درست نصف انتخابات برگزار شد، هفتاد و هشت نفر از صد و سي و شش نفر انتخاب شده بودند. همين كه مصدق احساس كرد طرفدارانش رأي نياوردند، بلافاصله انتخابات را تعطيل كرد و تا آخر مجلس دورة هفدهم هم انتخابات را برگزار نكرد. يعني مجلس با همين اكثريت نصف به اضافة چند نفر به حيات خود ادامه داد. وقتي هم به مصدق فشار مي‌آوردند، مي‌گفت كه طرفداران امپرياليست فشار مي‌آورند. اگر مصدق شعار مي‌داد من رهبر يك انقلاب هستم، هيچ مانعي نداشت، همه اين چيزها قابل توجيه بود. اما او مي‌گفت ما مي‌خواهيم يك حكومت قانون برقرار كنيم. ما مي‌خواهيم يك حكومت دموكراتيك برقرار كنيم. اين شعارها با اين عملكرد قابل تطبيق و توجيه نيست. داستان فلسفي هم كه ايشان فرمودند، اتفاقاً خيلي جالب است. من نقش مهمي در چاپ خاطرات مرحوم فلسفي داشتم. ايشان اين موضوع را كه گفته‌اند فلسفي منبر رفته و گفته كشور احتياج به شاه دارد همانطور كه زنبور احتياج به ملكه دارد، به شدت تكذيب كردند. در كتاب خاطراتشان هم هست. گفتند من تمام سخنراني‌هايم ضبط مي‌شد. راديو ضبط و پخش مي‌كرده است. اگر يكنفر نواري آورد كه من چنين مطلبي را اظهار كرده‌‌ام تمام حرفهايي كه زده‌ام پس مي‌گيرم. با تأكيد فراوان مي‌گفتند كه اين دروغي بود كه جبهه ملي عليه من ساخت و سرِ زبانها انداخت. حتي نيروهاي مذهبي هم اين را تكرار مي‌كردند. حتي آن مرحوم سه روز قبل از فوت، خدا ايشان را رحمت كند، زنگ زدند و من را خواستند. باز در وصيت همين مسئله را تكرار كرده، فرمودند كه طرفداران مصدق از مخالفين من هستند. خصوصاً در رابطه با اين مسئله شما اگر كسي چنين چيزي را ادعا كرد تكذيب كنيد. شما از قول من ادعا كنيد كه بعد از فوت من هم اگر كسي چنين نواري را آورد من حاضرم همة حرفهاي خودم را پس بگيرم و من دروغگو و ديگران راستگو باشند. عرض كردم آقاي كاشاني هم همة حمايتش را گذاشت كه آقاي مصدق روي كار بيايد و حمايت كرد. از جايي شروع به فاصله گرفتن كردند. مصدق در مقابل كاشاني جبهه گرفته بود نه در مقابل پسر يا آقازاده‌هاي آقاي كاشاني. ربطي به هم ندارد. آقاي كاشاني شخصيت مستقلي بودند و مصدق در مقابل ايشان موضع‌گيري كرده بود و ربطي به فرزندان ايشان ندارد. بله ما هم مي‌توانيم بگوييم كه طرفداران افراطي مصدق بودند كه اين اختلافات را درست كردند. بايد دليل داشته باشيم. واقعاً مذهبي‌ها برداشتشان از دولت مصدق اين بود كه بدتر از شاه است. جواب تلگرافي كه آيت‌الله بروجردي بعد از كودتا در پاسخ به شاه دادند، تأييد عرض بنده است. من عين اين مطلب را مي‌خوانم شما قضاوت كنيد. آيت‌الله بروجردي اولاً يك شخص سياسي بود. كسي بود كه در جريان مشروطه حضور داشت. كسي بود كه در زمان رضاشاه دستگير شد و صد روز زندان بود. اين آدم از شاگردان مرحوم آخوند خراساني بود و ارتباط نزديك با مسائل سياسي داشت. تا آخر هم نشان داد چه شخصيت سياسي‌اي است و مسائل را درك مي‌كند. جوابي كه به تلگراف شاه مي‌دهد اين است : «حضور مبارك اعليحضرت همايون خلدالله ملكه، تلگراف مبارك كه از رم مخابره فرموده بوديد و مبشر سلامت اعليحضرت همايوني بود موجب مسرت گرديد. نظر به آنكه تصميم مراجعت فوري بوده جواب تأخير شد. اميد است ورود مسعود اعليحضرت به ايران مبارك و موجب اصلاح مقاصد دينيه و عظمت اسلام و آسايش مسلمين شود.» ببينيد آيت‌الله بروجردي چه برداشتي از حكومت مصدق داشت كه شاه را نزديكتر مي‌دانست به اينكه موجب آسايش مسلمين و عظمت اسلام باشد. بعضي از نويسندگان مي‌گويند روحانيون مطلقاً مصدق را قبول داشتند. بايد حمايتهاي اول حكومت مصدق با نامه‌ها و مكاتبات و موضع‌گيريهاي آخر حكومت، مقايسه شود تا موضع‌گيري دقيق معلوم شود.