ساختار قدرت در ايل بختياري

واژه ايل در فرهنگ فارسي به معاني متفاوتي ذكر شده است كه از آن جمله ميتوان معاني مردمان، قوم و جماعت   و دوست، موافق و رام   را نام برد. برخي از محققان در 
 
پژوهشهاي خود درباره ايل بختياري، ايل را اصطلاحي تركي ـ فارسي ذكر كردهاند كه به تمامي اتحاديه بختياري، اعم از چهارلنگ و هفتلنگ اطلاق ميشده است. به نظر ميرسد گستردگي معاني و مصاديق واژه ايل، باعث شده تا از اين واژه در اشكال و معانيِ گاه بسيار گسترده و گاه محدود استفاده شود؛ به گونهاي كه ايل را به معناي متابعت و رعيتي هم ذكر كردهاند كه ريشه تركي ـ مغولي دارد. 

اما به طور كلي، واژه ايل به گروههايي از مردم يكجانشين و چادرنشين بختياري اطلاق ميشود كه در بين ارتفاعات سر به فلك كشيده با درههاي عميق و دشتهاي كمارتفاع بين اصفهان، فارس و خوزستان سكني داشته و رسم ييلاق و قشلاق خود را به تناوب انجام ميدهند.
وجود كوهها و درهها مانع از شكلگيري زندگي دستهجمعي بوده است. بنابراين گروههاي كوچكي از افراد چادرنشين به دليل عوارض طبيعي از يكديگر جدا مانده و در يك جا مستقر شدند و به مرور زمان به سوي ايجاد تشكل و واحدي سياسي، اجتماعي و پذيرش تقسيمبنديهاي آن قدم برداشتند و در اين راه تا جايي پيش رفتند كه به همه آنها، ايل يا اتحاديه (كنفدراسيون) بختياري گفته شد كه در رأس آن يك ايلخان قرار داشت. در اين نظام ايلي، مهمترين گروهها را خانوادهها تشكيل ميدادند و هم اينان بودند كه نقش مهمي در اتحاديه و همبستگي طوايف و جنگ و ستيزهاي محلي برعهده داشتند.   سازمان ايل، از نوع سازمان پدرسالاري و پدرتباري مبتني بر ملكداري و
زمينداري برخي از افراد بود.
اين گروههاي كوچك در چند دهه آخر سده نوزدهم، هر يك در تمام يا قسمتي از قلمرو خود داراي رئيس يا خان بودند كه در دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ متمركز شده و به تدريج از اواسط سده نوزدهم به بعد، با تلاش خوانين بزرگ با عنوان ايلخان، قدم در راه ايجاد يك كنفدراسيون يا اتحاديه برداشتند كه از آن زمان تا چند دهه آغاز سده بيستم نزديك به سالهاي مقارن ايام سلطنت رضا پهلوي ادامه يافت. 
 
اين گروهها و طوايف پراكنده در اثر مساعي و اقدامات محمدتقي خان كُنورسي چهارلنگ و حسينقليخان زراسوند هفت لنگ با هم متحد شده و تقريبآ نوعي حكومت ملوكالطوايفي را كه در رأس آن ايلخان يا خان بزرگ قرار داشت، پذيرا گشتند.   در رأس
اين اتحاديه، ايلخان به عنوان نفر اول و ايلبيگ به عنوان نفر دوم قرار داشتند. اين در حالي بود كه ابتدا به جاي كلمه «خان» از كلمه «آقا» يا «آ» در بين بختياريها استفاده ميشد و به تدريج عنوان «خان» رواج يافت. بدينترتيب افرادي با عنوان «خان» در رأس مجموعه طوايفي همچون چهارلنگ يا هفتلنگ قرار گرفتند.   آخرين قدم، ايجاد اتحاد
بين دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ بود كه ابتدا توسط محمدتقيخان و سپس توسط حسينقليخان برداشته شد. حكومت مركزي نيز از اواسط سده نوزدهم به بعد از سال 1861م و اوايل سده سيزدهم قمري با اعطاي القاب ايلخاني و ايلبيگي، به اين روند حالت رسمي و قانوني بخشيد و بر آن صحه گذاشت. 

در دوره قدرت حسينقليخان، علاوه بر مقام ايلخاني و ايلبيگي، مقام سومي نيز در نظر گرفته شد كه آن، مقام حاكم چهارمحال بود و از آن پس، علاوه بر مقام ايلخاني و ايلبيگي، مقام حاكم چهارمحال نيز وجود داشت. اين روند تا هنگام قتل حسينقليخان ادامه يافت؛ ولي پس از مرگ وي، بازماندگانش بر سر تصاحب قدرت به رقابت پرداختند و با عقد قرارداد 1894م/ 1312ق، تصدي مقامات مورد بحث در انحصار خاندان ايلخاني و حاجي ايلخاني قرار گرفت.
در درون اين اتحاديه، يك ارتباط زنجيرهاي بين ايلخاني و خوانين بزرگتر و كوچكتر و كلانتران و كدخدايان وجود داشت. اين ارتباط ايلخان را قادر ميساخت كه فرامين خود را به مرحله اجرا درآورد. بنابراين، به تدريج نوعي ديوانسالاري ابتدايي به وجود آمد كه در آن تعدادي مستوفي و منشي به امور مربوط به ايلخاني رسيدگي ميكردند. 

البته در كنار اين زنجيره ارتباطي پسران، برادران و عموها به عنوان عامل اجرايي ايلخان را در انجام امور ياري داده و از وي اطاعت ميكردند. اما چون اين افراد از خاندان ايلخان برخاسته بودند، در بعضي موارد عليه او مخالفتهايي نيز ميكردند تا شايد بتوانند مقام و جايگاه وي را به دست آورند.   به هر روي، ايلخان يا رئيس اتحاديه
به ندرت از پشتيباني همه طوايف برخوردار بود و برخي از خوانين يا رؤساي طوايف سعي ميكردند در مواقع مختلف به ويژه هنگام جمعآوري ماليات موانعي بر سر راه او ايجاد كنند.   مقام ايلخاني ممكن بود پس از مرگش، به جاي پسر بلافصل او، به برادر،
عمو يا ديگري برسد. 

درباره ساختار سياسي اجتماعي و تقسيمات فرعي مربوط به آن در ايل بختياري، ضمن وجود اشتراك كلي در ديدگاههاي محققان و نويسندگان داخلي و خارجي، اختلافاتي نيز وجود دارد. ولي به طور كلي با نگاهي به مطالب ذكر شده در منابع، بيشتر آنها ساختار سياسي و اجتماعي ايل بختياري را چنين ذكر كردهاند:
ايلخان  ايل  بختياري
خان  شاخه  هفت لنگ ها: شامل (هفت طايفه) و چهارلنگ شامل (چهار طايفه)
كلانتر  طايفه  دوركي: حاصل اختلاط چند تيره
كدخدا  تيره  زراسوند: حاصل اختلاط چند تش
ريش سفيد  تش اولاد  تشمال: مركب از سه تا دوازده چادر
  خانواده                : شامل زن و شوهر و فرزندان و اقوام نزديك
از واحدي به نام كربو كه بزرگ تر از خانواده هست نيز نام برده شده است.     
 
قدرت خان در ايل به طور عمده از دو جا سرچشمه مي گرفت: اول، طوايف و عشايري كه خان بر آنها سروري داشت. دوم، مقدار اراضي و زمين هايي كه جزو املاك وي بود.   علاوه بر اين، دستمايه يك خان براي پيشرفت، هويت خانوادگي او نيز بود؛ به
طوري كه بيشتر خوانيني كه مادرانشان عنوان بي بي داشتند از پشتيباني خانواده، تيره و ساير قدرت هاي محلي برخوردار بودند.   هرچه ميزان تجربه، لياقت و كفايت خان زيادتر و پشتيباني طايفه و قبيله از او بيشتر بود، جايگاهش نيز والاتر و موقعيت او مستحكم تر مي شد.
قدرت خوانين در ارتباط با دولت مركزي در وضعيت ويژه اي قرار داشت؛ زيرا از يك سو هرگاه دولت مركزي ضعيف بود و قدرت كنترل و نظارت نداشت، خوانين فرصت بيشتري داشتند تا حيطه قدرت و نفوذ خود را گسترش دهند و از سوي ديگر، ميزان پشتيباني و تأييد دولت مركزي، به ويژه يك دولت مركزي قوي از هر يك از خوانين، در تثبيت و اعمال قدرت آنها تأثير مي گذاشت. اگر دولت مركزي از خاني پشتيباني مي كرد، او توانايي بيشتري براي اعمال قدرت و نفوذ پيدا مي كرد. البته اگر ميزان پيشكشي تقديمي و اطاعت خان از دولت مركزي بيشتر بود، پشتيباني دولت مركزي نيز افزايش مي يافت.   گاهي اوقات نيز دولت مركزي، خان حاكم را عزل و مقام
او را به خان ديگر يا رقيب او واگذار مي كرد. 

خوانين براي بقا و استحكام قدرت و ازدياد ثروت خود، غير از پشتيباني طوايف محدوده قلمروشان، به حمايت طوايف خارج از قلمرو بختياري نيز احتياج داشتند و براي كسب چنين حمايتي به وصلت و ايجاد پيوندهاي سببي با طوايف همجوار خود مي پرداختند. اين امر، اهرم قدرتي براي خان بختياري به شمار مي رفت. پس از مشروطيت و فتح تهران خوانين تلاش كردند كه به تدريج اين گونه ازدواج ها را در سطح خانواده هاي متعدد در ايران گسترش دهند. 

بعضي طوايف ممكن بود به عللي پشتيباني خود را از خان سلب كرده و حتي به اردوگاه خان رقيب وي بپيوندند و يا با خان ديگري اعلام همبستگي كنند.   دليل اين اقدام
اين بود كه خوانين براي پيشبرد اهداف خود به حمايت گروه ها، طوايف و اشخاص متكي بودند و هرچند قدرت خوانين، استبدادي و نامحدود به نظر مي آمد، اما همين احتياج به جلب و حفظ وفاداري و پشتيباني طوايف و عشاير باعث ايجاد محدوديت در ميزان تعدي، زورگويي و اخاذي خوانين مي شد. 

خوانين به طور عمده در بين افراد طايف و ايل وظايف اجرايي را بر عهده داشتند. محدوده اختيارات و وظايفي كه براي يك خان به ويژه در مقام ايلخاني ذكر شده، عبارتند از:
1. جمع آوري ماليات
2. رفع اختلاف و مشكلات محلي در ارتباط با زمين، مراتع و ...
3. ايجاد هماهنگي در كوچ
4. واگذاري چراگاه ها و تعيين محدوده استفاده از مراتع
5. جلوگيري از شيوع و گسترش اختلافات داخلي و پرهيز از آن
6. جلوگيري از تجاوز به مراتع ديگر
7. كاهش تنش و درگيري با اجتماعات ايلي ديگر
8. جمع آوري نيروي نظامي و دفاع از محدوده قلمرو خود يا فراهم كردن نيروي نظامي براي مقاصد تعيين شده از سوي دولت مركزي
9. مجازات مجرمان و متخلفان
علاوه بر اختيارات فوق، انتصاب كلانتر و كدخدا، تشويق طوايف با واگذاري مراتع و پس گرفتن آن به عنوان مجازات، صدور اجازه براي خريد و فروش اراضي، از جمله اختيارات خان ذكر شده است.   وظايف خان را در غياب او ممكن بود همسرش كه عنوان بي بي داشت، انجام دهد. 

هر خان در هنگام تصدي مقام خود با عنوان ايلخاني، از راه هاي مختلف مي توانست به كسب درآمد بپردازد. اين روند همچنان تا پايان جنگ جهاني اول و روي كار آمدن سلسله پهلوي ادامه داشت. شايع ترين راه هاي كسب درآمد و منابع عايدي ايلخان عبارت بود از:
الف) ازدواج سببي با طوايف، خاندان ها و خانواده هاي ثروتمند  

ب) به دست آوردن تيول از دولت مركزي در صورت اطاعت
ج) دريافت مستمري ساليانه از سوي دولت
د) وصول ماليات هاي مختلف و اختصاص بخشي از آن به خود
ه ) تجارت از طريق فراهم كردن سرمايه براي بازرگانان و تجار
و) جمع آوري و تكثير احشام و اغنام و پرورش اسب و ماديان
ز) دريافت عوارض راهداري جاده لينچ
ح) خريد و فروش اراضي، دهات و املاك در داخل و خارج از قلمرو بختياري
ت) فروش اراضي مورد نياز به شركت نفت ايران و انگليس؛ به ويژه اينكه اراضي مزروعي در قلمرو هر طايفه جزو ثروت خان به حساب مي آمد.
ي) دريافت حق الحفاظه مربوط به مناطق نفتي
ك) دريافت سود اسهام نفت
ل) عايدات حكومت شهرهايي كه به عنوان حاكم بدان شهر فرستاده مي شدند.
م) دريافت حقوق مناسب دولتي براي منصب هايي همچون رئيس الوزرايي و.... 

خوانين در بسياري از مواقع همچون مالكان، سهم خود را بابت محصول يا مال الاجاره و ديگر بهره هاي مالكانه وصول مي كردند و در آنِ واحد به عنوان رئيس ايل و عشيره از اتباع خود باج هايي مي گرفتند.   ماليات ها در قلمرو بختياري چند نوع بود:

الف) ماليات گله داري يا شاخ شماري. به اين ترتيب كه در ازاي هر ماديان برابر با چهار درازگوش يا گاو برابر بيست رأس گوسفند، 15 قران دريافت مي شد.
ب) ماليات اراضي زراعي يا ماليات خيش كه به ازاي هر خيش، يك قران دريافت مي شد.
ج) سيورسات و مخارج كه سفره هر خيش شامل يك منِ شاهي نان، يك بار هيزم، دو عدد مرغ، ربع منِ شاهي روغن و ده عدد تخم مرغ مي شد.
د) دريافت وجوهي براي استفاده از معادن نمك. 

براي دريافت اين ماليات ها معمولا هر يك از خوانين تعدادي مأمور براي كار جمع آوري در اختيار داشتند. برخي از طوايف مانند احمد خسروي به جاي پرداخت ماليات، تعدادي تفنگچي در اختيار خان قرار مي دادند. 

در سلسله مراتب طايفه و ايل، علاوه بر خان افرادي به عنوان كلانتر و كدخدا و ريش سفيد نيز حضور داشتند. بدين ترتيب كه كدخدايان عامل كلانتر و كلانتر نماينده خان در طايفه بود.
كلانترها معمولا ثروتمند و داراي املاك زيادي بودند و اغلب با دختران خوانين ازدواج مي كردند. گرچه كلانتران به وسيله خان برگزيده مي شدند، ولي به نظر مي رسد كه مقام كلانتر موروثي بود و از پدر به پسر مي رسيد.   و نقش خان در اين بين، بيشتر از
لحاظ تأييد و به رسميت شناختن امتيازاتي بود كه به يك كلانتر داده مي شد. البته خان در مقابل چنين تأييدي مبلغي به عنوان پيشكش دريافت مي كرد. در عين حال، خان مي توانست در موقع لزوم، كلانتر را از مقام خود عزل كند و ديگري را از همان خانواده به اين مقام برگزيند.
كلانترها، كدخدايان و ريش سفيدان در حيطه خود داراي اختياراتي بودند كه اين اختيارات به تناسب وضعيت تغيير مي كرد.  

معمولا كلانترها، كدخدايان و ريش سفيدها در قلعه اصلي محل اقامت خان جمع شده و در دو نوبت صبح و عصر به حل و فصل اختلافات، رسيدگي به شكايات افراد و بحث درباره مسائل روز مي پرداختند. در واقع، اين اجتماع نوعي ديوانخانه يا دارالحكومه بود كه به مشكلات و مسائل رسيدگي مي كرد. برخي اوقات، خان نيز در اين جمع شركت مي كرد و به شكايات يا مسائل طرح شده از سوي مراجعان گوش مي داد. آن گاه اين مشكلات و دعاوي در نزد خان مورد حل و فصل قرار مي گرفت و متخلفان به امر خان، به مجازات مي رسيدند. اين گردهمايي ها براي حل و فصل ضروري بود و معمولا با رأي اكثريت به راه حل واحدي مي رسيدند. كلانتر، كدخدا، ريش سفيد يا معتمدان محلي در بين طوايف در امر كوچ و مهاجرت، تعيين چراگاه ها، امور مربوط به درو و برداشت محصول به مشورت، نتيجه گيري و تصميم گيري مي پرداختند.  
 
برخي اوقات، اعضاي اين شورا بنا بر خواست خوانين يا پيش آمدن ضرورت در محل استقرار خان بزرگ يا ايلخان يا هر جايي كه توافق مي شد، گرد هم مي آمدند و به تصميم گيري در مورد مسائل مهم و مشورت پيرامون آن مي پرداختند. علاوه بر اين، چنين گردهمايي هايي براي تعيين ايلخان يا ايل بيگ يا وارد كردن فرد يا تعدادي از خوانين براي عمل كردن به قراردادها و توافق هاي قبلي نيز انجام مي گرفت. به طور مثال، پس از عقد قرارداد 1894م/ 1312ق درباره انحصار مقام ايلخاني و ايل بيگي در ميان خاندان ايلخاني و حاجي ايلخاني، گاهي تأكيد بر اجراي اين قرارداد ضرورت مي يافت؛ زيرا ممكن بود هر دو مقام در وضعيت و موقعيت زماني خاصي به خاندان ديگر واگذار شود.   حتي در مواردي همچون عقد قرارداد 1912م/ 1330ق نيز با وجود واگذاري 
مقام ايلخاني به خاندان حاجيايلخاني، مقام ايلبيگي در اختيار خاندان ايلخاني بود. در موردي ديگر، خوانين در سالهاي 1920م/ 1298ش و 1921م/ 1299ش دو بار پيرامون اتخاذ تصميم درباره اوضاع و تعيين ايلخاني اجتماع بزرگي در اصفهان تشكيل دادند.  

هميشه ارتباط كاملي بين ايلخاني و خوانين بزرگ و كوچك و كلانترها و كدخدايان وجود داشت. علاوه بر اين، در سالهاي اوليه سده بيستم مقارن جنگ جهاني اول، خوانين مبادرت به ايجاد نهادي به نام بستگان   كردند. نهاد بستگان شامل كساني بود كه
در ازاي دريافت مبالغ نقد و جنس يا در اختيار گرفتن تيول اراضي مختلف نسبت به خان وفادار بوده و او را در امور مختلف همراهي ميكردند.   مؤسس اين نهاد حاج خسروخان
سردار ظفر بود.   البته نهاد بستگان بعدها در هنگام گردش نزولي قدرت به ويژه در
دوران پس از كودتاي رضاخان مشكلاتي را براي خوانين به وجود آورد.

________________________________________
 . سراجالدين عليخان بن حسامالدين الگواليري اكبرآبادي. فرهنگ غياث الغاث. به كوشش محمد دبيرسياقي.تهران، معرفت، بيتا. ج 1. ذيل واژه ايل.
 . محمدحسين بن خلفتبريزي (متخلص به برهان). برهان قاطع. به اهتمام دكتر محمد معين. تهران، اميركبير،1362. ذيل واژه ايل.
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص .85
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص .51
 . ژان پييرديگار. فنون كوچنشينان بختياري. ترجمه اصغر كريمي. مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، .1366چاپ اول. ص 26؛ با من به سرزمين بختياري بياييد. ص 115؛ بختياريها در آيينه تاريخ. ص 42؛ تاريخ سياسياجتماعي بختياري. ص .85
 . سيري در قلمرو بختياري. ص 311؛ بختياريها در آيينه تاريخ. ص .42
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص .47
 . غلامرضا ميرزاييدرهشوري. بختياريها و قاجاريه. شهركرد، انتشارات ايل، بيتا. چاپ اول. صص 84-.87
 . با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .105
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص .45
 . همان. ص .44
 . با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .105
 . سكندر امانالهي. كوچنشيني در ايران. تهران، آگاه، 1370. چاپ سوم. ص 200؛ عبدالعلي خسروي. فرهنگبختياري. تهران، فرهنگسرا، 1368. چاپ اول. صص 72-73؛ تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 86-؛87فنون كوچنشينان بختياري. صص 24-.30
 . آن لمتون. مالك و زارع در ايران. ترجمه منوچهر اميري. تهران، علمي و فرهنگي، 1362. چاپ سوم، ص .497
 . بختياريها در آيينه تاريخ. صص 44-.45
 . با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .105
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص .48
 . همان. صص 46-.47
 . همان. صص 44-.45
 . مالك و زارع در ايران. ص .507
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص ؛44 تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص ؛110 با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .113
 . با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .113
 . بختياريها در آيينه تاريخ. صص 44-.45
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 110 و .112
 . مالك و زارع در ايران. ص .497
 . با من به سرزمين بختياري بياييد. ص 112؛ تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص .112
 . تاريخ سياسي اجتماعي. ص .111
 . مالك و زارع در ايران. ص 504؛ بختياريها در آيينه تاريخ. ص .43
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص 106؛ سيري در قلمرو بختياري. ص ؛40 با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .112
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص 107؛ سر اوستن هنريلايارد. ماجراهاي اوليه در ايران. ترجمه مهراباميري. تهران، وحيد، 1367. ص 85؛ با من به سرزمين بختياري بياييد. ص .108
 . Great Britain: Foreign Office, NO.95, Enclosure in NO.95, Note on Bakhtiari Policy, CampIsfahan, 22 July 1921, F.O. 416.
 . Ibid.
 . System of Bastagan 
 . Ibid.. صص 52 و 93-95.بختياريها در آيينه تاريخ
 . Ibid.همان. صص 52 و 95-93.