ارنست پرون از نزدیك ترین و صمیمی‌ترین دوستان محمدرضا شاه

ارنست ۱۰ سال از محمدرضا بزرگ‌تر بود. وی در مراقبت از زمین‌ها و بناهای آن مدرسه به پدرش كمك می‌كرد. یكی از زندگی‌نامه نویسان درباره آغاز دوستی محمدرضا و پرون می‌نویسد: « (پرون) لاغر و كوچك‌‌‌اندام بود و بسیاری از شاگردان او را دست می‌انداختند. روزی یكی از شاگردان، فرقون محتوی كودی را كه پرون حمل می‌كرد، با لگد سرنگون می‌سازد. محمدرضا مقصر را كتك می‌زند. پس از آن در مدت چند روز، پسر فرّاش و پسر پادشاه ایران با هم دوستانی صمیمی می‌شوند.»[1] 
برخی منابع، مدعی  اند كه رضاشاه از پرون، نفرت خاصی داشت. البته به نظر نیز نمی‌رسید كه رضاشاه از دوستی ولی عهدش با یك جوان باغبان‌زاده یا پیش‌خدمت (اگرچه سوئیسی) زیاد خوشحال شده باشد. فردوست در خاطراتش آورده است که رضاشاه با آمدن پرون به تهران، همراه ولی عهدش كاملاً مخالف بود و پس از اعلام موافقت بر اثر اصرار محمدرضا شاه، تهدید كرد كه اگر وی را نزدیك خود ببیند، به قصد كشت وی را تنبیه می‌كند؛ البته یك بار هم به این تهدید جامه عمل پوشاند و در باغ كاخ با چوب به تعقیب پرون پرداخت.[2]
 
قدرت سیلسی پرون در دربار ایران
   پس از تبعید رضا شاه از ایران و گذشت پنج سال از ورود ارنست پرون، او صاحب اختیارات تام و تمام دربار شد. رضا شاه مثل یك عروسك كوكی، فرمان‌بردار دستورهای او بود و شاه به هیچ‌وجه قادر نبود، آشكارا برخلاف دستورهای او رفتار كند. همه درباریان، رجال سیاسی و سران نظامی نیز در برابر ارنست پرون، كلاه از سر برمی‌داشتند و برایش احترام قائل بودند. این مرد، نفوذ مغناطیسی عجیبی بر شاه داشت. او در حد كمال، شوخ‌طبع بود و شاید واقعا به همین دلیل بود كه شاه، عاشق و دلباخته‌اش شده بود.[3]
  
   رضاخان، نگران این مسئله بود كه  یك باغبان زاده نمی‌تواند برای وراثت سلسله پهلوی، همدم مناسبی باشد. از این بدتر رضاخان، مدت‌ها نگران فرزندش بود و به عنوان مأموریتی اساسی، وظیفه خود قرار داده بود تا مایه تقویت آن را فراهم سازد. بازگشت ولی عهد از خارج با مردی سالمندتر از خودش به عنوان دوست، نگرانی عمیق شاه را درباره محمدرضا در پی داشت. با این همه، ماهیت دقیق ارتباط شاه با پرون، نامشخص مانده است.[4]
 
ازدواج ولی عهد ایران با ارنست پرون
   ولی عهد، هنگام بازگشت به ایران احساس می‌كرد علاقه فراوانی به ارنست پرون پیدا كرده است؛ از این رو با سادگی و وضوح تمام، این مطلب را به او گفت و قول داد كه وی را به دربار ببرد و از یك زندگی تجملاتی و عالی برخوردار كند. ارنست نیز كه در عین بی-سوادی؛ زیرك، باهوش و مكار بود به او گفت چون ما هر دو هم جنس گرا (همو سكچوآل) هستیم باید نزد كشیشی برویم تا ما را به عقد هم در آورد. در این صورت هر كجا كه بخواهی با تو خواهم آمد.
   ولی عهد كه حاضر نبود به هیچ‌وجه، ارنست را از دست بدهد، ناگزیر در جنون‌آمیز‌ترین دقایق زندگی خود به این رسوایی تن داد و در كلیسایی در بین شهر لوزان و ژنو به دست كشیشی هم‌جنس‌باز به عقد ارنست درآمد.[5]
 
نقش فعال سیاسی - اجتماعی پرون در دربار پهلوی
   پرون نزدیك 20 سال در تهران زندگی كرد.[6] ثریا معتقد است كه او رابط شاه با معشوقه‌هایش بوده است؛ ولی فردوست، این ادعای ثریا را به شدت رد می‌كند و معتقد است كه پرون، رابطه شاه با معشوقه‌هایش را بر هم می زد. او حتی نقش پرون را در بر هم زدن رابطه نامشروع شاه با یكی از معشوقه‌هایش (دیو‌سالار) هنگامی كه همسر فوزیه بوده است، به طور مفصل تعریف می‌كند. این ادعای ثریا با توجه به دشمنی او با پرون، در خاطراتش مشخص است.
   پرون در طول عمر خود در دربار از رابطه پادشاه برای برخی توصیه‌ها بهره برده است. یكی از مثبت ترین این بهره‌ها، تشویق محمدرضا ولی‌عهد به تغییر نظر رضا شاه درباره محل تحت نظر قرار گرفتن مصدق بوده است.[7] در اوایل تابستان سال 1319، دكتر محمد مصدق، وزیر دربار و نماینده پیشین مجلس، به دستور رضا شاه دستگیر و از تهران به زندان كثیقی در بیرجند منتقل ‌شد. از آنجا كه سابقه چنین تبعیدهایی درباره نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تیمورتاش، بوی حزن می‌داد، بسیاری از افراد، از جمله اشرف و فوزیه، واسطه شدند تا با میانجی گری، مصدق را رها كنند؛ ولی همه ناكام ماندند. در این میان، پرون كه هم‌زمان در بیمارستان تحت مدیریت پسر مصدق، بشیری و تحت درمان بود، موفق شد محمدرضا را متقاعد كند تا خودش برای انتقال مصدق و تحت نظر گرفتنش در یك محل، امن اقدام كند.
   اشرف نیز در خاطراتش تنها در یك مورد به نقش پرون در بر هم زدن رابطه وی با هوشنگ تیمورتاش به دستور برادرش اشاره می‌كند.[8] از این نقل قول مشخص می‌شود كه یكی دیگر از وظایف پرون، انجام مأموریت‌های خصوصی برای شاه بوده است.[9] پرون در طلاق شاه و فوزیه نیز نقش اساسی داشت.[10] فوزیه پس از جدایی از شاه، تا پایان عمر طولانی‌اش سكوت اختیار كرد.[11]
   ثریا اسفندیاری بختیاری، همسر دوم شاه، از سال های آخر اقامت خود در دربار و كاخ شاه می‌گوید كه پرون و شاه هر روز صبح یكدیگر را در اتاق شاه ملاقات می‌كنند و پرون در این ملاقات‌ها به دسیسه‌چینی علیه دشمنان می‌پردازد.[12] 
حسین فردوست  همكلاسی دوست و شاه كه از شش سالگی با وی ارتباط تنگاتنگ داشت و همراه وی به سوئیس رفت در كتابش می‌نویسد: «لحن صحبت و نحوه رفتار پرون با محمدرضا شاه، شایسته شاه نبود. او به اندازه كافی به شاه احترام نمی‌گذاشت. [13]
 
ارنست پرون، جاسوس انگلیس
   وی در خانه‌ای در خیابان نادری تهران اقامت داشت و عضو لژ بزرگ سازمان فراماسونری در ایران بود. تاریخ نگاران، پرون را عامل سرویس جاسوسی انگلستان دانسته‌اند. ثریا اسفندیاری در خاطرات خود نوشته است: «او رابطی بین سفرای آمریكا و انگلیس با شاه بود.»[14]
   فردوست درباره جاسوسی پرون نوشته است: مدیر مدرسه‌ای كه محمدرضا در آنجا درس می‌خواند یك فرد سیاسی و تبعه كشور بلژیك و همسرش آمریكایی بود. از صحبت‌هایش مشخص بود كه با انگلیسی‌ها میانه خوبی داشت. روشن بود كه پرون، قبل از ورود با موافقت مدیر مدرسه و شاید با هدایت مستقیم او با كمك سرویس اطلاعاتی انگلیس در مدرسه استخدام شد. وی بعدها به جاسوس انگلیس و مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران بدل شد.[15] ارنست پرون به عنوان یك اروپایی، با نمایندگان كشورهای خارجی در تهران، روابط نزدیك برقرار كرده بود. وی در جنگ جهانی دوم، رابط مهمی با دیپلمات‌های انگلیسی و آمریكایی بود و طی ‌دوران های بحرانِ دولت مصدق نیز رابط درباریان با سرویس‌های مخفی دو كشور بود.[16]
 
تغییر نظر شاه در باره پرون پس از كودتای 28 مرداد
   پس از استقرار مجدد شاه بر تخت سلطنت به دنبال كودتای 28 مرداد، رابطه او با شخص پرون به شكل مؤثری تغییر كرد. در آن هنگام، شاه از دوست قدیمی‌اش خواست تا كاخ سلطنتی را ترك كند؛ چون شاه، وی را موضع شایعه پردازی، عامل دسیسه‌چینی درباری‌ها و در نهایت یك خارجی می‌دانست؛ البته دیپلمات‌های آمریكا این نتیجه گیری ها را به شاه ابلاغ كرده بودند؛ بنابراین شاه، پرون را در اواخر سال 1332 طرد كرد. پس از آن، شمس پهلوی كه از مدت‌ها پیش به آیین كاتولیك گرویده بود، با این همكیش خود احساس همدردی كرد و او را به كاخ مسكونی خود برد. پرون از شاه دور شد. در اصل، ایالات متحده آمریكا شاه ایران را برای طرد پرون مجبور كرد.[17]
   پرون در شعر، ادبیات و فلسفه، دارای معلومات سطح بالایی بود. وی در رمان‌خوانی، مهارت عجیبی داشت و برای محمدرضا رمان های عجیبی می‌خواند. شیوه خواندن او طوری بود كه محمدرضا را جذب می‌كرد و محمدرضا شیفته‌اش شده بود. پرون، شاعر نیز بود و شعرهای زیبایی می‌سرود؛ البته در سطح شعرای متوسط و معمولی بود.[18] این شخصیت سوئیسی در سال 1340 فوت كرد. شاه ایران در سال ۱۳۴۰ به كمك یك مستشار آمریكایی مقیم دربار با خیبرخان گودرزی، گلف‌باز معروف بین‌المللی آشنا شد و پس از چندی دلبستگی عجیبی به او پیدا كرد؛ در نتیجه، ارنست پرون را كه پیر و ناتوان و كاملاً مزاحمش بود، پس از 25 سال زندگی مسموم كرد و به دیار عدم فرستاد.[19]
   ارنست بر اثر این بیماری برای معالجه به اروپا رفت و پس از چندی فوت كرد. دكتر ایادی، پزشك مخصوص دربار شاه، علت مرگ او را سكته قلبی تشخیص داد و جواز دفن ارنست پرون را صادر كرد. به دستور شاه، او را مانند یك فرد گمنام مجهول‌الهویه و بی كس و كار در ضلع شمالی قبر ظهیر الدوله، نزدیك دیوار دفن كردند و حتی سنگ قبری هم بر گور او ننهادند و گاه‌گاهی در شب های جمعه، بعضی از زنان رجال سیاسی و سران نظامی كه از ارنست پرون (راسپوتین) دربار ایران فرزندی داشتند، با دسته گلی بر سر گور او می‌رفتند.[20]
 


________________________________________
[1]. زنيس،ماروبن، شكست شاهانه، ترجمه عباس مخير، تهران، طرح نو، 1370 ، ص 240 و رجال عصر پهلوی به روایت اسناد، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379ش، ص 81 .
[2]. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات 1369، ص 58 و 59 و  پوركيان، محمد، ارنست پرون فراش دبيرستان شوهر شاهنشاه آريامهر، برلين، غمگسا، 1357،، ص 37.
[3]. پوركیان، پیشین، ص 60 ـ 63.
[4]. پورکیان، پیشین، ص 245.
[5]. همان‌، ص 35  و طیرانی، بهروز؛ اسناد احزاب سیاسی ایران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، پژوهشکده اسناد، 1376ش، ص 97.
[6]. شكست شاهانه، پیشین، ص 212 تا 219.
[7]. پهلوی، محمدرضا؛ مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347ش، ص 110.
[8]. پهلوی، اشرف؛ چهره‌ها در آینه، تهران، علم، 1376ش، ص 112 ـ 116 و شكست شاهانه، ص 245.
[9]. شكست شاهانه، ص 216و 217.
[10]. فوزیه، پیشین، ج1، ص 79 ـ 804 .
[11]. معتضد، جزو فوزيه حكايته تا تلخكامي، تهران، البرز 1374، ص 610 و شكست شاهانه، پیشین، ص 211.
[12]. اسفندیاری، ثریا؛ كاخ تنهایی، ترجمه نادعلی همدانی، تهران، ناشر مترجم، 1371ش، ص 143 و 144.
[13]. فردوست، حسین؛ پیشین، ص 46 و 47.
[14]. شكست شاهانه، پیشین، ص 217 و 218 و اسفندیاری، ثریا؛ پیشین، ص 65.
[15]. فردوست، حسین؛ پیشین، ص 47 .
[16]. شكست شاهانه، پیشین، ص 245.
[17] . شكست شاهانه، پیشین، ص 246، 247 و 260. 
[18] . فردوست، حسین؛ پیشین، ص 188.
[19] . پوركیان، پیشین، ص 238.
[20] . فردوست، حسین؛ پیشین، ص 187ـ 198 و پوركیان، پیشین، ص 238 .