ریشه های تاریخی و سیاسی اختلافات ارضی ایران و اعراب / حمید احمدی در گفتگو با عصر ایران مطرح کرد

بعد از اینکه استقلال بحرین از سوی ایران به رسمیت شناخته شد، محمد رضا شاه انتظار داشت که ادعای اعراب نسبت به جزایر خاتمه یابد ولی این طور نشد و ادعاها با سکوت انگلستان و عربستان همراه شد. حتی عربستان از ادعای شیوخ اماراتی حمایت کرد.این جا بود که شاه احساس کرد فریب خورده است. او نگران قضاوت آیندگان درباره خودش هم بود و به اسدالله علم می گفت ایرانیان نسلهای آینده، درباره ما چه می گویند؟ آیا می گویند ما صلح دوست بودیم که بحرین را واگذار کردیم یا اینکه می گویند ما بی عرضه بودیم؟
 
عصر ایران، اهورا جهانیان - دکتر حمید احمدی، استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران، معتقد است که بحث بر سر نام خلیج فارس، میراث دوران جنگ سرد و حضور مصر و ایران در دو بلوک شرق و غرب است.
وی با رد اتهام شوونیستی بودن دفاع ایرانیان از نام خلیج فارس، مشکلات موجود بین ایران و جهان عرب را ناشی از زیاده خواهی اعراب می داند.
 احمدی همچنین تاکید می کند که تجویز این نسخه که ایران و امرات مدارک خود را به نهادهای بین المللی ارائه کنند تا این نهادها درباره مالکیت جزایر سه گانه داوری کنند ، پیشنهادی از سر بی اطلاعی و ساده اندیشی است.
متن زیر حاصل گفتگو با حمید احمدی درباره اختلاف ایران و امارات بر سر جزایر سه گانه و ادعای اعراب در خصوص نام خلیج فارس است.
 در اختلاف ایران و امارت بر سر جزایر سه گانه، جنابعالی با این استدلال که طرفین اسناد و مدارک ادعاهای خود را برای داوری به نهادهای بین المللی معرفی کنند، موافقید؟
 نه، من موافق این امر نیستم زیرا نهادهای بین المللی مثل دادگاه لاهه یا دادگاههای داوری و ... معمولاً به دلایلی به این اسناد و مدارک توجه چندانی نمی کنند از جمله دلایل سیاسی. بویژه اینکه دادگاههایی مثل لاهه که علیرغم اینکه ظاهراً بی طرفند، ولی تحت تاثیر جهت گیریهای سیاسی هستند.
  این دادگاهها معمولاً داده های تاریخی را دید خاصی بررسی می کنند. تجارب گذشته هم نشان داده است که در مواردی که چنین منازعاتی بین کشورها بوده، این دادگاهها سعی کرده اند که موضع بینابین اتخاذ کنند. یعنی معمولاً بر روی این اسناد و مدارک تاریخی، دقت و تکیه چندانی نمی کنندو ما در تاریخ خودمان هم از این موارد داشته ایم. قضیه بحرین در دهه 70 به سازمان ملل رفت و سازمان ملل هیچ تصمیمی نگرفت و کار را به دیوان داوری ارجاع داد و ایران هم ترجیح داد که کار به آنجا نکشد. قبل از آن هم در قضایای هرات و افعانستان و مرزهای ایران در دهه 1870 نیز با این مشکلات بزرگ مواجه بودیم. همچنین یک دهه پس از آن در ماجرای تعیین مرزهای ایران و عثمانی. در قضیه اروند رود هم ما همین مشکلات را داشتیم.
  تجربه تاریخی نشان داده که دادگاههای بین المللی عمدتاً به موضع کشورهای واجد اختلاف نگاه کرده و به حقانیت اسناد تاریخی توجه نمی کنند. آنها این نکته را در نظر می گیرند که موضع کشورها و وزن سیاسی آنها در عرصه بین الملل چقدر است و ممعولاً به سمت کشوری نزدیک می شوند که مواضع نزدیکتری به نظام جهانی داشته باشد.
  الان بازیگران بزرگ به دلایل گوناگون با ما خوب نیستند. اما اماراتی ها جهان عرب را در پشت سر خود دارند و به جهان غرب وابسته اند. ما در دهه 70 میلادی هم با اینکه موقعیت خوبی در نظام بین الملل داشتیم، ولی از آنجایی که این شیوخ امارتی به بریتانیا نزدیکتر بودند، حمایت این کشور را در پشت یر خود داشتند. ما در دهه 30 میلادی، در زمان رضا شاه، اسناد مالکیت ایران بر این جزایر را به جامعه بین الملل ( یا همان سازمان ملل ) دادیم، ولی آنها به این اسناد توجه نکردند و گفتند که این مدارک چیزی را اثبات نمی کند. مثلاً گفتند اگر فلان سند اثبات می کند که بحرین اعلام کرده که ما تابع والی فارس هستیم، این تبعیت به زور و اجبار حاصل شده است. آنها این گونه تحلیل می کنند.
معمولاً نهادهای داوری در چنین مسائلی، سعی می کنند موضعی اتخاذ کنند که هیچ یک از طرفین دلخور نشود. در نتیجه اگر موضوع جزایر سه گانه هم به داوری نهادهای بین المللی گذاشته شود، اگر هم کاملاً به نفع امارات تمام نشود، نهاد مسئول داوری موضعی میانی اتخاذ می کند و مثلاً می گویند نیمی از این جزایر برای ایران است و نیم دیگر برای امارات. بنابراین به هیچ وجه صلاح نیست که ما به نهادهای بین المللی رجوع کنیم.
  ایران در زمان محمد رضا پهلوی هم، در ماجرای جزایر سه گانه،به نهادهای بین المللی رجوع نکرد و جزایر سه گانه را حفظ کرد. بنابراین کسانی که می گویند ما اگر سندی دال بر مالکیتمان بر این جزایر داریم، چرا از ارجاع مساله به نهادهای بین المللی هراس داریم، متوجه پیچیدگی مسائل نیستند و خیلی ساده انگارانه به قضایا نگاه می کنند. این افراد اطلاعات کافی در اختیار ندارند.
 در واقع شما می فرمایید که نهادهای بین المللی، مثل دادگاه لاهه، مستقل نیستند؟
 نمی خواهم شعار بدهم و بگویم این نهادها وابسته به ابرقدرتها و استکبار جهانی اند. این گونه نیست اما در این نهادها  ممکن است که لابی هم صورت بگیرد. اگر هم چنین نشود، این نهادها موضع ما را خیلی درک نمی کنند. مثلاً ما می گوییم ایران یک امپرطوری بوده است؛ امپراطوری ای که تا همین اواخر بر پهنه این دریاها هژمونی داشته است. در این دریا کشوری نبوده است. چند تا شیخ و قبیله بوده اند که بعداً کشور شده اند. این ها که نمی توانند ادعا کنند این جزایر متعلق به ما است. این جزایر از سالها قبل، یعنی پیش از شکل گیری این کشورها، در مالکیت ایران بوده است. نهادهای بین المللی این مسائل را درک نمی کنند. آنها به شکل دیگری به این مسائل نگاه می کنند.
 مگر در ماجرای ملی شدن صنعت نفت، دادگاه لاهه به نفع ایران رای نداد؟
 آن قضیه اش فرق می کرد. در آن جا مساله حاکمیت داخلی مطرح بود. ما در داخل کشور خودمان به یک شرکت خارجی امتیازی داده بودیم و اختلاف بر سر لغو این امتیاز بود. به علاوه در آن جا بحث بر سر این نبود که نفت ایران برای کدام کشور است بلکه مساله این بود که آیا دادگاه لاهه صلاحیت رسیدگی به اختلاف ایران و انگلستان را دارد یا خیر؟ دادگاه هم اعلام کرد که صلاحیت رسیدگی به این دعوا را ندارد. البته در آن زمان موضع ایران در جهان قوی بود. ایران در صدر اخبار تمامی مطبوعات جهان بود.
 اما دولت مصدق در نظام بین الملل در موضع قدرت نبود. کشورهای بزرگ با او همراه که نبودند هیچ، علیه او هم بودند.
 نه، این گونه نبود. فقط یک کشور با ما بد بود. زمانی که ما به دادگاه لاهه رفتیم اکثر کشورهای جهان، حتی ایالات متحده آمریکا، با ما بودند. به علاوه در دعوای ایران و انگلستان بر سر ملی شدن صنعت نفت، قوانین صریح حقوقی وجود داشت اما در رابطه با ادعاهای سرزمینی و تاریخی، قوانین مدون دقیقی وجود ندارد.
 در عرف بین الملل در مواردی که اختلافات سرزمینی بین دو کشور پدید می آید، معمولاً چگونه عمل می شود؟
 بگذارید من به یک نمونه اشاره کنم: دعوای بحرین و قطر بر سر جزایر الهوار. جزایر الهوار چسبیده به قطر هستند و حدود 50 کیلومتر با بحرین فاصله دارند. بین بحرین و قطر بر سر مالکیت این جزایر دعوا بود. عربستان سعودی با قطر بد بود و تلاش کرد تا این مساله به دادگاههای داوری ارجاع داده شود. این گونه هم شد و نفوذ عربستان در دادگاه داوری باعث شد که دادگاه به نفع بحرین حکم صادر کند. حالا به چه دلیل؟ معلوم نبود. بنابراین ما نباید حاکمیت خودمان را به رای چنین دادگاههایی واگذار کنیم. چنین کاری اصلاً معنا ندارد.
 زیر سئوال رفتن مالکیت ایران بر بحرین از زمان رضا شاه شروع شد؟
 ما از زمان فتحعلی شاه قاجار درگیر این ماجرا بودیم. در سال 1822 بر سر این موضوع دعوا راه افتاد. بعد از آن در 1869 در زمان ناصرالدین شاه کار به جنجال کشیده شد. در آن زمان بریتانیا اسنادی ارائه کرد دال بر اینکه بحرین متعلق به ایران است اما بعد حرف خودشان را نقض کردند. کاپیتان ویلیلام بروس، فرمانده نیروی دریایی بریتانیا در خلیج فارس، اعلام کرد بحرین ، متعلق به ایران است. اما بریتانیا بعداً این حرف را نقض کرد و او را هم برکنار کرد.
 یعنی مردم ساکن جزیره بحرین از زمان فتحعلی شاه می خواستند از ایران جدا شوند؟
 نخیر، انگلیسی ها در دهه 1820 به بهانه مبارزه با دزدان دریایی، این جزیره را اشغال کردند. جزیره بحرین در دست انگلستان بود. دولت ایران می گفت این جزیره را به ما بدهید اما انگلیسی ها بحرین را به ایران نمی دادند. آنها می گفتند این جزیره متعلق به شما نیست. دولت ایران دلایل تاریخی ارئه می کرد دال بر مالکیتش بر این جزیره، اما انگلیسی ها می گفتند این دلایل به درد نمی خورد. آنها می گفتند مردم این جزیره به زور از دولت ایران تبعیت می کردند. یعنی بهانه می آوردند.
 از زمان فتحعلی شاه تا زمان محمد رضا شاه، انگلیسی ها در بحرین بودند؟
 در زمان فتحعلی شاه بحرین را گرفتند تا 1968.
 مالکیت جزایر سه گانه هم از همان زمان محل مناقشه بوده است؟
 از همان زمان جزایر سه گانه هم مورد مناقشه بوده اند اما اختلاف بر سر بحرین بیشتر در کانون توجه بوده است. شما اگر اسناد دوره رضا شاه را نگاه کنید، می بینید که بحث سایر جزایر هم مطرح بوده است. ما بعضی از این جزایر را توانستیم بگیریم اما تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را به ما ندادند زیرا این جزایر برای انگلیسی ها اهمیت استرانژیک داشت. تیمور تاش، وزیر دربار رضا شاه، محکم در برابر انگلستان ایستاده بود که شما جزایر ما را گرفته اید. او از این جزایر اسم می برد. ایران مالکیت خودش بر این سه جزیره را از پیش از سال 1305 مطرح می کرد.
 ایران این سه جزیره را در ازای اعطای استقلال به بحرین بدست آورده است؟
 نخیر، آقای دکتر زیباکلام چنین حرفی را گفته اند اما این حرف واقعیت ندارد. اصلاً چنین معامله ای صورت نگرفته است. انگلیسی ها در ماجرای این جزایر برخوردی توام با دورویی داشتند. دولت ایران وقتی که دید انگلیسی ها در مقام نیرنگ هستند، دیگر ناچار شد جزایر خودش را با اقتدار از آن خود کند. معامله ای در کار نبود. بحث بحرین و جزایر در کنار هم مطرح بودند. دولت ایران در زمان شاه به این نتیجه رسید که حفظ توام بحرین و جزایر سه گانه خیلی سخت است. دولت بریتانیا کاملاً طرف شیوخ بود؛ بخصوص در مورد مالکیت بحرین. عرب ها هم با آنها بودند و آمریکا هم بی طرف بود و چیزی نمی گفت. از آنجایی که گرفتن بحرین کار سختی بود و باید با لشکرکشی انجام می شد، دولت ایران به این نتیجه رسید که یک معامله ای صورت دهد. یعنی بحرین را واگذار کند و آنها هم دیگر نسبت به جزایر ادعایی نداشته باشند.
بر اساس خاطرات علم، می توان گفت که برداشت شاه این بود که انگلستان و عربستان در ازای صرفنظر کردن ایران از بحرین، به شیوخ می گویند که جزایر سه گانه متعلق به ایران است. شاه روی این ساده اندیشی، با وجود مخالفت جریان های ملی در ایران، اجازه داد در بحرین رفراندوم انجام شود. حالا با ماهیت آن رفراندوم کاری نداریم. شاه باید محکم می ایستاد و معامله ای رسمی را انجام می داد. یعنی می گفت ما حاضریم از بحرین خودمان به دلیل پاره ای از مسائل بگذریم ودر عوض شما هم از حمایت از شیوخ در قضیه جزایر سه گانه دست بردارید. یعنی مالکیت ایران بر این جزایر به صورتی کاملاً محکم و حساب شده، از سوی همه تایید می شد. اگر شاه چنین می کرد، الان این مشکلات را نداشتیم.
 اگربحرین و جزایر سه گانه، هر دو برای ایران بودند، چرا باید از یکی از آنها می گذشتیم تا آن یکی را بدست بیاوریم؟
 شاه که نباید می گفت جزایر سه گانه را به ما بدهید. او باید می گفت ما از بحرین گذشتیم به شرط اینکه شیوخ عرب دیگر راجع به جزایر سه گانه ادعای بیخود نداشته باشند. حالا چرا شاه باید این موضع را اتخاذ می کرد؟ زیرا بحرین در دست ما نبود. ایران برای در اختیار گرفتن بحرین باید لشکرکشی می کرد و اگر چنین کاری انجام می داد، تمام دنیا علیه ما موضع می گرفتند. هر چند که بحرین حقیقتا متعلق به ما بود، ولی پس گرفتن آن به این شیوه، کار بسیار سختی بود. ایران نمی توانست وارد یک جنگ عظیم می شد درحالی که دولت ایران می دانست که هیچ کس در این جریان با او نیست بلکه همه پشت سر بحرین هستند.
  دولت ایران با واگذاری بحرین سعی کرد تا حدی فضای سیاسی منطقه را آرام کند تا شیوخ عرب از ادعای خود نسبت به جزایر سه گانه دست بردارند و انگلستان هم مانع از تکرار ادعاهای آنها شود ، ولی خوش باوری شاه در قبال قول های شفاهی انگلیسی ها جواب نداد. بعد از اینکه استقلال بحرین از سوی ایران به رسمیت شناخته شد، محمد رضا شاه انتظار داشت که ادعای اعراب نسبت به جزایر سه گانه خاتمه یابد ولی این طور نشد و ادعاهای مربوط به جزایر سه گانه با سکوت انگلستان و عربستان همراه شد. حتی عربستان به طور ضمنی از ادعای شیوخ اماراتی حمایت می کرد.
این جا بود که شاه احساس کرد فریب خورده است. او نگران قضاوت آیندگان درباره خودش هم بود و به اسدالله علم می گفت ایرانیان نسلهای آینده، درباره ما چه می گویند؟ آیا می گویند ما صلح دوست بودیم که بحرین را واگذار کردیم یا اینکه می گویند ما بی عرضه بودیم؟
 به هر حال دولت ایران در ماجرای جزایر سه گانه، آماده جنگ با انگلستان شد. این موضوع در خاطرات علم آمده است. او می گوید دولت ایران تصمیمم گیرد که به بازی ای که با او  درپیش گرفته اند پایان دهد. به همین دلیل تصمیم می گیرد به محض خروج بریتانیا از این جزایر، در آنجا مستقر شود.
  شاه حتی اذعان می کند که اگر انگلستان بخواهد با ما وارد جنگ شود، ما آماده جنگ هستیم. این حرف دکتر زیباکلام بی انصافی است که می گوید انگلستان این جزایر را به ما داد تا بحرین مستقل شود. نه، ایران در آن ماجرا فریب خورد ولی از جایی به بعد فهمید که باید محکم بایستد تا جزایر خودش را حفظ کند و چنین هم کرد. الان هم ما باید محکم بایستیم.
مطرح شدن بحث داوری نهادهای بین المللی راجع به این موضوع به هیچ وجه صلاح نیست. ما باید موقعیت خودمان را در نظام جهانی ارتقا ببخشیم تا با قدرت بیشتری بتوانیم از جزایر خودمان محافظت کنیم. به نظر من خوشبختانه کشورهای بزرگ مثل آمریکا امارات را در قصه جزایر سه گانه تحریک نمی کنند. ما حتی اگر برخورد سنجیده ای با جهان عرب داشته باشیم، بهتر می توانیم این مشکل را حل کنیم. مثلاً به جای درگیریهای متعدد با عربستان سعودی در منطقه و متمرکز شده بر لبنان و ... می توانیم سیاست دیگری در پیش بگیریم که در حل مشکل جزایر سه گانه به کارمان بیاید.
 فرمودید آمریکا در بحث جزایر سه گانه امارات را تحریک نمی کند. انگلستان چطور؟
 انگلیسی ها در قدیم این کار را کردند ولی الان چنین کاری نمی کنند. دولت امارات یک دولت اقتدارگرای دیکتاتور است و بر اساس نظریه " انحراف در روابط بین الملل " می خواهد ذهن شهروندانش را به مسالهای خارجی منحرف کند تا بتواند به راحتی حکومت کند. به همین دلیل مساله ای قلابی به نام جزایر سه گانه را برای خودشان ایجاد کرده اند تا افکار عمومی این کشور متوجه این موضوع شود. به نظر من آمریکا و انگلیس کاری به این موضوع ندارند بلکه این خود دولت امارات است که در این تنور می دمد.
 
اماراتی ها دقیقاً از چه زمانی ادعای مالکیت این جزایر را مطرح کرده اند؟
 شیوخ شارجه و راس الخیمه از قبل از شکل گیری امارات چنین ادعایی رامطرح می کردند.
 یعنی از زمان قاجاریه؟
 نه ، از زمانی که انگلستان اعلام کرد که ما می خواهیم از این جزایر برویم. اعراب با خودشان هم بر سر جزایر این منطقه دعوا داشته اند. بین عربستان و قطر، عربستان و بحرین، عربستان و یمن،عربستان و عمان و عربستان و امارات چنین دعواهایی در جریان بوده است. این دعواها محصول مرزکشی های بریتانیا در این منطقه است. اما الان کشورهای غربی امارات را در ادعا علیه ایران تحریک نمی کنند. فقط کشورهای عربی اند که امارات را تحریک می کنند. کسانی که می گویند غرب امارات را علیه ایران برمی انگیزد، آگاهی چندانی ندارند.
 ادعای اعراب در خصوص نام خلیج فارس از چه زمانی مطرح شد؟
 این موضوع از زمان جمال عبدالناصر به طور جدی مطرح شد. یعنی تا اوایل دهه 60 میلادی بحثی راجع به نام خلیج فارس در میان نبود و اعراب هم عبارت خلیج فارس را به کار می بردند. زمانی که درگیرهای منطقه ای ایران و مصر شروع شد و در نهایت به قطع روابط دو کشورانجامید، مصری ها این بحث را مطرح کردند و اتحادیه عرب هم دنبال آن را گرفت و حقوقدانان این اتحادیه هم در این باره اطلاعیه صادر کردند.
اما این موضوع سابقه قدیمی تری هم دارد. در همان دوره رضا شاه هم گاهی برخی از مطبوعات سعودی اشاره ای به این موضوع کرده اند. بحث بر سر نام خلیج فارس، در اصل میراثی است که از جنگ سرد برای ما به یادگار مانده است. درآن زمان در بلوک غرب بود ومصر در بلوک شرق. ایران و مصر بر سر پیمان بغداد و دکترین آیزنهاور و مسائلی مثل بحران لبنان و اردن و اسرائیل، در برابر هم قرار گرفتند.
دهه 60 هم دهه پان عربیسم بود. این گونه بود که در این دهه ادعای اعراب در خصوص نام خلیج فارس به طور جدی مطرح شد. پان عربیستها نه تنها راجع به نام خلیج فارس بلکه راجع به خوزستان و بلوچستان هم ادعاهایی دارند. این ها حتی نسبت به ایالت اسکندرون ترکیه ادعا دارند. این حرفها بر اساس ایدئولوژی پان عربیسم مطرح می شود که مدعی است از فلان جا تا فلان جا جهان عرب است و بخشهایی از جهان عرب در اختیار غیر اعراب است.
 ادعای آنها نسبت به خوزستان و بلوچستان چیست؟
 آنها می گویند خوزستان برای شیخ خزعل بوده و در اصل عربستان است. بعضی از پان عربیست های تندرو هم می گویند که بلوچ ها در اصل عرب بوده اند. حتی در این زمینه کتابی هم نوشته اند که من در کتاب " قومیتها و قوم گرایی در ایران " به آن اشاره کرده ام.
 نظر شما درباره این تحلیل که ایرانی ها به دلیل مسائل  قرون قدیمی ، علیه اعراب بغض و کینه  تاریخی دارند، چیست؟
 نه، به نظر من بغض و کینه تاریخی ای وجود ندارد. این مسائل ریشه در اختلافات معاصر دارد. ما قبل از اینکه بحث جزایر مطرح شود، بحثی در مخالفت با اعراب نداشتیم. البته در دوره مشروطه برخی از روشنفکران ما می گفتند که اعراب عظمت ایران باستان را مخدوش کردند. اما این بحث ها همگانی نبود. فقط بحثی بود که از سوی پاره ای از روشنفکران مطرح می شد. اعراب بر عربیت چنان تاکید می کنند که اساساً فراتر از شوونیسم می روند. آنها برای خودشان شبه جزیره عرب، دریای عرب و شط العرب دارند و یک خلیج فارس را هم که از زمان باستان وجود داشته است، می خواهند به خلیج عرب بدل کنند. این کارها معنای خاصی دارد.
بله، بعضی از ایرانی ها ممکن است از اعراب خوششان نیاید. بعضی از عرب ها هم این گونه اند. احساسات ضد ایرانی عرب ها از احساسات ضد عرب ایرانی ها بیشتر است. شما از زائرینی که به حج و کربلا سئوال کنید که اعراب در آنجا با شما چه برخوردی دارند. مقصر دعوای اعراب وایرانیان در وهله نخست، خود اعرابند. زیرا از سر زیاده خواهی شان هویت ایرانی را منکر می شوند و داشته های ایرانیان را به خودشان نسبت می دهند. طبیعی است که ایرانیان هم در برابر آنها واکنش نشان می دهند. این واکنش بی دلیل نیست و نباید آن را نشانه شوونیسم دانست. به نظر من در اختلافات میان ایرانیان واعراب، روشنفکران عرب به مراتب بیش از روشنفکران ایرانی مقصرند.