روابط سیاسی اقتصادی ایران و آمریکا از کودتای 1299 رضاخان تا انقلاب اسلامی

تأکید این مبحث از روابط ایران و آمریکا بیشتر بر روی مقطع زمانی پس از جنگ جهانی دوم تا انقلاب اسلامی است که امریکا با زمینه سازی های مناسب و لازم یا به صحنه سیاسی ایران گذاشته و با توجه به این که روابط سیاسی دو کشور، از ابتدا تا پایان جنگ جهانی دوم جنبه اساسی نداشته لذا به طور اختصار اشاره-ای به این دوره می کنیم. از ابتدای قرن بیستم انگلستان امتیاز نفت را در ایران به دست آورد. به دنبال آن در اوایل رقابت هایی با روسیه و سپس با امریکا (پس از جنگ جهانی دوم) بر سر دست یابی به امتیازاتی مشابه و حتی بیشتر از آن چه انگلستان در ایران بدان دست یافته بود، به وجود آمد. در این میان روس ها موفقیت چندانی به دست نیاوردند. در واقع رقابت در جهت سلطه بر کشورهای نفت خیز خاورمیانه، خصوصاً ایران با آن وضعیت جغرافیایی خاص، بیشتر بین انگلیس و امریکا مطرح بوده است برای شناخت بهتر و منظم تر این رقابت ها، به طور فشرده در 4 بخش ذیل به تشریح آن ها خواهیم پرداخت:
الف- روابط ایران و امریکا از کودتای 1299 تا پایان جنگ جهانی دوم
ب- روابط ایران و امریکا از پایان جنگ جهانی دوم تا کودتای 28 مرداد 1332
ج- روابط ایران و امریکا از کودتای 28 مرداد تا 15 خرداد 1342
د- روابط ایران و امریکا از 15 خرداد 42 تا انقلاب اسلامی

الف- روابط سیاسی ایران و امریکا از کودتای 1299 رضاخان تا پایان جنگ جهانی دوم:
1. مسأله نفت شمال: در جریان عقد قرارداد م 1919 (بین ایران و انگلستان) که در حقیقت ایران را تحت-الحمایه انگلیس ها قرار می داد، امریکا یکی از دولت های مخالف تصویب و اجرای قرارداد بود که احتمالاً همین مسأله باعث کسب وجهه ای برای او شده بود. علاوه بر این امریکا در جریان کنفرانس صلح و رسای پس از جنگ جهانی اول از ایران حمایت کرده بود، که با توجه به این سابقه، دولت قوام السلطنه (مهره سرسپرده بیگانگان) که بعد از سقوط کابینه سیاه سید ضیاءالدین طباطبایی روی کار آمده بود با استفاده از این زمینه در 20 نوامبر 1921 امتیاز استخراج و بهره برداری از نفت شمال ایران را بمدت 50 سال به شرکت استاندارد اویل امریکایی داد و گرچه مجلس شورای ملی در همان روز عجولانه آن را تأیید کرد ولی با مخالفت های شدید و جدی دولت انگلیس و روس خصوصاً اعتراض شدید دولت انگلیس، به نتیجه ای نرسید و دولت امریکا خود را از این مسأله به کنار کشید…بعدها کابینه مستوفی الممالک که پس از استعفای قوام روی کار آمد، می خواست قرارداد قوام السلطنه با استاندارد اویل را اصلاح کند و آن را بصورت "قانون امتیاز نفت شمال" به یک شرکت معتبر مستقل امریکایی درآورد که در 13 ژوئن 1923 به تصویب مجلس رسید که پس از انجام مذاکرات با شرکت سینکلر قراردادی در آوریل 1924م به امضاء رسید تا تقدیم مجلس شود اما حادثه قتل "ماژورایمیری" کنسولی ها و سفارت امریکا در تهران در 18 ژوئیه 1924 (27 تیر 1303) به موجب اعتراض شدید امریکا و با خروج نمایندگان شرکت سینکلر، موضوع امتیاز نفت شمال منتفی شد.(1)
2. استقراض و اتسخدام مستشار از امریکا: وقتی که دولت قوام السلطنه به زعم خود پنداشت که برای اصلاح مملکت باید وزارت مالیه اصلاح شود با توجه به تصمیم اتخاذ شده یک میلیون دلار به طور مساعده از دولت امریکا استقراض نمود ولی از آن جا که نتوانست گرفتاری های مالی خود را برطرف نماید متوجه جلب و استخدام مستشار از خارج گردید. لذا کابینه دوم قوام السلطنه تصمیم به استخدام یک هیأت مالی از امریکا گرفت. متعاقب آن دکتر آرتورمیلسپو در رأس هیأتی 11 نفره در 18 نوامبر 1922 به تهران آمد… و پس از دو سال ایران را ترک کرد. وی برای بار دوم نیز در سال 1304 روز 21 آذر مصادف با روی کار آمدن رضاشاه به ایران وارد شد و بعد از 2 سال پس از اتمام مأموریت ایران را ترک کرد.(2)
3. قطع روابط ایران و امریکا در اواخر دوره رضاشاه: در مارس 1936م/ فروردین 1315 هـ.ش، با توجه به دست گیری سفیر مختار ایران در امریکا که بر اثر حادثه رانندگی رخ داد و امتناع دولت امریکا از عذرخواهی، رضاشاه دستور احضار وزیر مختار امریکا در ایران و قطع روابط سیاسی با این کشور را صادر کرد ولی پس از سال 1938م "والاس امری" رییس اداره خاورمیانه وزارت خارجه امریکا برای عذرخواهی به ایران آمد که با قبول رضاشاه مجدداً در ژانویه 1940/ دی ماه 1318ش روابط سیاسی دو کشور برقرار گردید. این اقدام شدید رضاشاه باعث شد که در 1941م وقتی قوای شوروی و انگلیس به ایران تجاوز نمودند، رییس جمهور امریکا (روزولت) اقدام متفقین را تأیید کرد.

ب- روابط سیاسی ایران و آمریکا پس از جنگ دوم جهانی تا کودتای 28 مرداد 1323 (1943م)
در این دوره از روابط سیاسی دو کشور دکترین "ترومن" رییس جمهور امریکا دارای نقش مهم و اساسی است به طوری که وی اعتقاد داشت برای تحقق اهداف سیاست معروفش که تلاش به منظور جلوگیری از توسعه طلبی کمونیسم بین المللی بود، می بایست از دولت های کوچکی چون یونان و ترکیه و… حمایت جدی و گسترده ای نمود و در راستای همین سیاست بود که 8 ژوئن 1947م/ 18 خرداد 1326 قراردادی درباره خرید 10 میلیون دلار اسلحه و مهمات برای ارتش ایران در واشنگتن به امضاء رسانید. هم چنین در 16 اکتبر (14 مهر) همین سال نیز قرارداد دیگری در تهران امضا شد که به موجب آن حدود اختیارات و نیز تعداد مستشاران نظامی امریکا در ارتش ایران افزایش می یافت و دولت ایران متعهد شده بود که از دولت دیگری مستشار نظامی استخدام نکند.

ج- روابط سیاسی ایران و امریکا از کودتای 28 مرداد 1332 تا 15 خرداد 1342
1. از 15 خرداد 42 تا قبل از روی کار آمدن کندی: همان طور که می دانیم چهره استکباری امریکا پس از حمایت های اقتصادی و نظامی سرنوشت سازی که در جریان جنگ دوم جهانی به دول متفقین نمود و با فرو نشستن غبار جنگ جهانی آشکار شد و امریکا به عنوان ابرقدرتی جدید پا به عرصه سیاست های جهانی گذاشت و از آن پس توسعه طلبی جهانی وی آغاز شد که حتی دامنه این امر تا مستعمرات و دول وابسته و تحت سلطه انگلیس نیز گسترش یافت که به عنوان نمونه امریکایی ها با جلب حمایت انگلستان و با راه اندازی کودتای 28 مرداد 1332 که نقش اساسی و مهمی در آن داشتند حاکمیتِ رسمی خود را بر ایران تحمیل نمودند. البته در جریان ملی شدن صنعت نفت یعنی قبل از کودتای 28 مرداد دکتر مصدق سعی داشت که روابط دوستانه ای با امریکا داشته باشد و حتی کمک های مالی و اقتصادی آنان را بپذیرد بطوری که در نامه ای به آیزن ها ور پس از انتخاب وی به جانشینی ترومن، نوشت: "البته در این مدت (در جریان ملی شدن نفت) کمک های از طرف دولت امریکا به ایران شده است… ولی آن قدر نبوده که مشکلات ایران را مرتفع کند… ملت ایران امیدوار است که با مساعدت و همکاری امریکا موانعی را که در راه فروش نفت ایجاد شده برطرف شود و چنان چه رفع موانع مزبور برای آن دولت مقدور نیست کمک های اقتصادی بفرمایند تا ایران بتواند از سایر منابع خود استفاده نماید."(3) مرحوم جلال احمد در این رابطه می نویسد: "اما نباید نامه ژنرال آیزن هاور را فراموش کرد که در سال 1953 (ماه ژوئن) نوشت که کمک های امریکا در صورتی به ایران داده خواهد شد که مسأله نفت به سرانجام قابل تحملی رسیده باشد. و البته که مقصود آیزن هاور از این نامه خالی کردن زیر دیوار دکتر مصدق بود. چنان چه حتی ملیّون مبارز سرسخت را نیز به شک انداخت، حتی خود دکتر مصدق نیز با این نامه دریافت که دیگر از پشتیبانی امریکا برخوردار نیست و در آخرین فرصت پیش از سقوط به سفیر امریکا هندرسون نوشت که حاضر است برای حل مسأله نفت به مشاوره ای جدی بپردازد و مواردی را قبول کند که برای سیاست امریکا قابل تحمل باشد. اما دیگر دیر شده بود چرا که دولت امریکا نقشه وسیعی کشیده بود و در برانداختن حکومت دکتر مصدق تسریع می کرد و جانشین او را نیز معین کرده بود…(4) هم چنین به موجب قرارداد اصل 4 که با تفاهم مصدق و مقامات امریکایی در 31 خرداد 1332 منعقد شد امریکا رسماً اجازه یافت سفارت خود را در ایران افتتاح نماید.(5) به دنبال به نتیجه رسیدن کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی نفت که در واقع مرحله انتقال حاکمیت انگلستان به حاکمیت سیاسی امریکا بر ایران بود، دولت امریکا بطور سریع و با برنامه ریزی وسیعی وارد صحنه سیاسی ایران شد و در 11 شهریور یعنی 13 روز پس از کودتا بود که دولت زاهدی (مهره سرسپرده امریکا) رسماً از امریکا درخواست کمک مالی می نماید و امریکا در شهریور 1332 با پرداخت 45 میلیون دلار وام به ایران موافقت نمود و در مورخه 18 شهریور همان سال نیکسون معاون رییس جمهور وقت امریکا در رأس هیأتی 23 نفره وارد ایران شد و نیز در مورخه 21 مهرماه 32 نمایندگان جمهوری خواه کنگره به همراه هندرسن سفیر امریکا و همزمان با بازگشت محمدرضاشاه وارد ایران می شوند.

قرارداد کنسرسیوم
در 1332 قرارداد معروف کنسرسیوم بین علی امینی که خود از چهره های سرسپرده امریکا، و پست وزارت امور اقتصادی و دارایی را داشت، با نماینده کنسرسیوم نفت شخصی به نام پیچ منعقد شد که به موجب آن "55" درصد از نفت ایران به امریکا و "45" درصد به انگلیس فروخته می شد. "باری روبین" (از برجسته ترین کارشناسان خاورمیانه و عضو مرکز تحقیقات استراتژیک و امور بین المللی دانشگاه جرج تاون امریکا) درمورد تأثیر کمک های مالی و اقتصادی امریکا به ایران می نویسد: "افشای این مطلب به هر دلیل به مصلحت امریکا نبود، زیرا همین موضوع سال ها بعد موجب تقویت احساسات ضدامریکایی در ایران گردید…"(6) هم چنین در جای دیگری درمورد اهداف سیاست امریکا در ایران می نویسد: "در فاصله بازگشت شاه به قدرت و سال های اواسط دهه 1960 هدف اصلی سیاست امریکا در ایران، مقابله با تهدید شوروی و تقویت موضع دفاعی ایران در برابر همسایه شمالی بوده، و بررسی پرونده روابط امریکا و ایران در این فاصله نشان می دهد که امریکا همواره بر لزوم اصلاحات اجتماعی و اقتصادی در ایران، تأکید داشته و توسعه اقتصادی و اصلاحات اجتماعی را بهترین و مؤثرترین راه تأمین ثبات و امنیت کشور تشخیص داده است.(7) خروشچف نخست وزیر شوروی در 1959 به لحاظ پیوندهای نظامی ایران با غرب، ایران را تهدید کرد و خواست که سیاست بی طرفی را اتخاذ کند تا از کمک های امریکا و شوروی بیشتر برخوردار گردد ولی این تهدید دقیقاً تأثیر معکوسی داشت و در عوض امریکا در ارتباط با هرگونه تهدید احتمالی از سوی شوروی ها، تصمیم به افزایش کمک های نظامی خود به ایران نمود و در مارس 1959 قراردادی را با ایران به امضاء رساند، که "روبین" درمورد مفاد آن می نویسد: "به موجب آن امریکا متعهد شد که در صورت تجاوز خارجی به ایران از استقلال و تمامیت ارضی آن دفاع کند…"(8) و لذا در دسامبر همین سال (1959) در جهت تحکیم روابط هر چه بیشتر ایران و امریکا، "آیزن هاور" رییس جمهور وقت امریکا دیدار کوتاهی از ایران به عمل آورد که خود نشان دهنده موضع صریح آمریکاییها نسبت به ایران می باشد.
2. سیاست کندی و انقلاب سفیدشاه: دولت امریکا در ادامه روند حمایت های همه جانبه سیاسی نظامی و اقتصادی از ایران با روی کارآمدن کندی (در ژانویه 1961) بعنوان رییس جمهور، به این نتیجه رسید که استمرار این حمایت ها ممکن است در داخل ایران با واکنش هایی مردمی مواجه شود که در آن صورت حیات رژیم و منافع امریکا با تهدیداتی جدی رو به رو خواهد شد لذا آن چنان که در امریکای لاتین سیاست پرداختن به اصلاحات داخلی را در پیش گرفته بود، در ایران نیز این خط مشی را آغاز نمود، که در این باره فرهالیدی در کتاب خود می نویسد: عکس العمل فشارهای امریکا، انقلاب سفید بود که در سال م1962 (1341 ش) آغاز شد و اگر چه در ماه ژوئیه 1962/1341 امینی نخست وزیر طرف دار امریکا از کار برکنار شد، ولی امریکا با ادامه سیاست های داخلی رژیم ایران موافقت داشت و این موافقت هم چنان تا حدود 15 سال دیگر ادامه داشت و به این ترتیب روابط ایران و امریکا از اوایل دهه 1960 بسیار نزدیک و صمیمانه بود و هم کاری نظامی میان دو کشور بسط و توسعه فوق العاده یافته است. صمیمانه ترین روابط با دست گاه حکومت ریچارد نیکسون (1974/1969) برقرار بود که در جریان آن ایران با حمایت کامل امریکا به بزرگترین قدرت منطقه ای تبدیل شد.(9) "در اعلامیه مشترکی که پس از دیدارشاه و کندی در فروردین 1341 در واشنگتن منتشر گردید جز تأیید متعهدات سابق امریکا در برابر ایران از جمله موافقت نامه دفاعی دو جانبه اسفند 1337 اشاره ای به مسایل نظامی نمی شد و به جای آن نوشته بود: سران دو کشور درباره لزوم تسریع پیشرفت اقتصادی ایران و لزوم کمک های خارجی به این کشور برای ادامه برنامه های پیشرفت اقتصادی آن به توافق رسیدند"(10)

د- روابط ایران و آمریکا از 15 خرداد 42 تا انقلاب اسلامی
1- کاپیتولاسیون: در ازأ 200 میلیون دلاری اسلحه و مهمات که جانسون در اوایل زمامداریش به ایران داد، دولت امریکا از ایران خواست که با اعطای مصونیت سیاسی به پرسنل نظامی امریکا و خانواده هایشان موافقت نماید ولی دولت ایران پاسخ به این مسأله را مدّتی به تعویق انداخت و سرانجام دولت حسنعلی منسور در مهر 1343 لایحه ای به مجلس برد که اجازه می داد: "رییس و اعضای هیأت های مستشاری نظامی ایالات متحده را در ایران که به موجب موافقت نامه های مربوط به استخدام دولت شاهنشاهی می باشند از مصونیت ها و معافیت-هایی که شامل کارمندان اداری و فنی موصوف در بند "و" ماده اول قرارداد وین که در تاریخ 18 آوریل 1961 مطابق 29 فروردین 1340 به امضا رسیده است، برخوردار نماید.(11) لایحه با اکثریت ضعیفی در حالی که 61 نفر از نمایندگان رأی مخالف داد در مجلس به تصویب رسید و در نتیجه این سرسپرده گی ها بود که حضرت "امام خمینی" رضوان الله تعالی علیه در سوم آبان 1343 در قم علیه کاپیتولاسیون این امتیاز ننگین و اسارت بار سخنرانی کردند که در همان روز بازداشت و به ترکیه تبعید شدند ولی مسأله تمام نشد و اندکی بعد در اول بهمن 1343 منصور ترور شد، در کاخ مرمر 21 فروردین 1346 شاه مورد حمله مسلحانه قرار گرفت که جان سالم به در برد.
2- نقش مهم ایران در خاورمیانه از زمان ریچارد نیکسون به بعد: ایران که تا اواسط دهه 1960 نقش مهمی در صحنه سیاسی خاورمیانه نداشت با روی کار آمدن نیکسون (نوامبر 1968) یعنی از اوایل دهه 1970 به یکی از پای گاه های مهم برای حفظ منافع استکباری امریکا در منطقه خاورمیانه مبدل شد که این مسأله از مهم ترین اهداف دکتر ین نیکسون بود که اعتقاد داشت برای جلوگیری از خطر نفوذ شوروی ها، می بایست امریکا مسؤولیت قسمت عمده دفاع از منافع خود را به کشورهای تحت سلطه اش به ویژه در خاورمیانه واگذار نماید و در ادامه این سیاست بود که از اوایل دهه 1970 سیل اسلحه و مهمات امریکایی به ایران سرازیر شد، این سیاست حتی زمان "جرالدفورد" که پس از استعفای نیکسون متعاقب ماجرای واترگیت، به ریاست جمهوری رسیده بود، تغییر نکرد.(12) در ماه مارس 1975 ایران و امریکا یک قرارداد بازرگانی 15 میلیارد دلاری امضأ کردند و امریکا با احداث 8 فرودگاه اتمی در ایران موافقت کرد… و در 1976 پروتکل بازرگانی دیگری بین دو کشور به امضا رسید که به موجب آن حجم مبادلات بازرگانی دو کشور در پنج سال بعد 52 میلیارد دلار پیش بینی شده بود.(13) در این سال ها در رابطه با سیاست فروش اسلحه امریکا به ایران در بین مقامات امریکایی و مطبوعات جهانی و محافل خبری جنجال ها و انتقادات فراوانی صورت می گرفت که همواره کیسینجر از مدافعان اصلی رژیم شاه و سیاست امریکا در این رابطه بود.
3- روابط ایران و امریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر: شاه ایران از پیروزی دمکرات ها و انتخاب کارتر به ریاست جمهوری در 1355 اظهار نگرانی نمود و بیم آن داشت که به روابط و پیوندهای محکمی که او با حکومت جمهوری خواهان امریکایی برقرار کرده بود، آسیب های سختی وارد شود. در واقع پیروزی کارتر دوران عدم اطمینانی در روابط ایران و امریکا پدید آورد. تصمیم بسیار مهمی که کارتر در بدو کار خود گرفت قطع صدور اسلحه به رژیم های دیکتاتوری و وابسته به امریکا بود و سعی کرد تا با رژیم های مترقی روابطی حسنه برقرار نماید و به تدریج فعالیت های کارتر در جهت منافع حقوق بشر اثراتی بر رژیم-های ارتجاعی و مستبد مثل ایران گذاشت که نهایتاً باعث رنجش این نوع رژیم ها می شد. ولی با تمامی مسایل ذکر شده به نظر "روبین" سه عامل موجب ثبات نسبی سیاست امریکا نسبت به ایران در آغاز زمام داری کارتر شد: عامل نخست: این که از گذشته تعهدات زیادی نسبت به ایران در زمینه های سیاسی و نظامی و تسلیحاتی داشت… و اهمیت موقعیت استراتژیکی ایران… قابل انکار نبود… عامل دوم: عدم درک عمق بحران ایران تا اواخر سال 1978 بود… عامل سوم: اکراه کارتر و مقامات مسؤول سیاست خارجی از مشارکت و قبول مسؤولیت در سرکوبی حرکت های مردمی بود روبین هم چنان اضافه می کند که: در حدود کل صادرات اسلحه امریکا به ایران اختصاص داشت و در ملاقات 2 ساعت و نیمه شاه و کارتر در کاخ سفید در ماه 1977م/ 1355 ش امریکا نقش خود را به عنوان تأمین کننده اصلی سلاح های مورد نیاز ایران تثبیت کرد…(14)
4- روابط خارجی ایران و امریکا در سال های 56 و 57: روابط خارجی ایران و امریکا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در سال های 56 و 57 فصل مهمی از تاریخ معاصر ایران را تشکیل می دهد که تأمل و تعمق در حوادث و مسایل آن روز کار، بسیار ضروری و عبرت آموز است. به طور مسلم روشن است که ویژگی بارز رژیم شاه همانا وابستگی همه جانبه اش به غرب و به ویژه امریکا بود. نکته دیگر آن که هم شاه و هم مقامات آمریکایی، آن چنان در عوالم به سوی تمدن بزرگ و فضای باز سیاسی و خوش باوری های خود سیر می-کردند که حتی امکان پدید آمدن چیزی به عنوان انقلاب اسلامی را تصور نمی کردند. استانسفیلد ترنر رییس سابق سازمان سیا در خاطراتش اظهار داشته است که: "امریکاییها از دو مسأله مهم و اساسی غافل بودند. اول عدم تشخیص درجه نارضایتی مردم از شاه و دوم گرایش فزاینده انقلاب اسلامی (که او بنیادگرایی اسلامی می نامد). تحقق سیاست های امریکا در ایران صرفاً به وجود شخص شاه متکی بود و آن ها بر این باور بودند که شاه قادر خواهد بود نقش خود را به خوبی ایفا کند و هرگز به ذهن نمی رسید که او نتواند بر مخالفین خود غالب گردد و مسأله به گونه ای بود که حتی محققین دانشگاهی و کارشناسان مسایل خاورمیانه نیز نظری واقع بینانه تر از عوامل سیا نداشتند."(15) در اواخر ماه نوامبر 1977م/ 1355 هـ.ش، شاه به طور رسمی از واشنتگن دیدار می کند که هدف مهم این سفر برقراری روابط هرچه بیشتر دیپلماتیک بین ایران و امریکا بود، که در اعتراض به این مسافرت دانش جویان ایرانی در مقابل کاخ سفید به تظاهرات پرداختند و پلیس امریکا به مقابله با آنان دست زد و برای متفرق کردن آنان به طور وسیعی از کارهای اشک آور استفاده نمود بطوری که در هنگام نواختن سرود ملی دو کشور، شاه و شهبانو و رییس جمهور امریکا به علت وزش باد، مرتباً اشک های چشمان خود را با دستمال پاک می کردند.
* سیاست دولت کارتر در قبال رژیم شاه: … روابط محمدرضا و هویدا با کارتر حسنه بنود زیرا در طول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، محمدرضا کمک های زیادی به حزب جمهوری خواه نموده بود… و روشن بود که رژیم محمدرضا به قدرت های غربی و به خصوص امریکا متکی است و اکنون کارتر از محمدرضا خواسته است که برای رژیمش چهره مناسبی کسب کند. هدف دولت امریکا فقط ایجاد اصلاحاتی در رژیم محمدرضا بود، در حدی که حملات افکار عمومی غرب علیه او و سیاست های امریکا در خاورمیانه کاهش یابد و نه بیشتر، تقریباً شبیه همان سیاستی که کندی در قبال محمدرضا در پیش گرفت…(16) متعاقب سفر شاه به آمریکا در 31 دسامبر 1977 کارتر دیدار یک شبه ای از ایران می کند که در جهت تحکیم روابط دوستانه و تجدید اعتماد متقابل بین ایران و آمریکا بود. کارتر در سخنانش از ایران به عنوان جزیره صلح و ثبات در یک منطقه آشوب زده نام برد و با لحنی پر آب و تاب از محبوبیت شاه و عشق مردم ایران به او سخن گفت که تردیدی نیست آن شب شاه از سخنان کارتر غرق در شادی و سرور شد.(17) انتخاب جمشید آموزگار به جای هویدا: … محمدرضا برای جلب رضایت کارتر مجبور شد که هویدا را بر کنار و جمشید آموزگار را که مورد تأیید دمکرات ها بود به پست نخست وزیری برساند و فضای باز سیاسی را اعلام کند…(18) … غرور آموزگار و احساس قدرت و ثبات، موجب شد که وی بی ملاحظه به جنگ امام و مردم برود در 17 دی 56 مقاله ای در روزنامه اطلاعات چاپ شد و به دنبال آن در 19 دی تظاهرات مردم قم آغاز شد و انقلاب شروع خود را اعلام کرد ولی هیچ کس اوضاع را زیاد جدی نگرفت تصور می رفت که این بحران نیز مانند بحران زمان مصدق و یا 15 خرداد است و با برخی اقدامات ماجرا به خوبی و خوشی پایان می یابد…(19) در خلال دوران حساسی که رژیم پهلوی در آستانه سقوط قرار داشت، شاه که به کلی مستأصل و وامانده بود، غالباً با مقامات امریکایی و حتی انگلیسی به مشورت و نظرخواهی می پرداخت از جمله پس از سقوط دولت آموزگار در 5 شهریور 57 طبق عادت معمول خود مدتی راجع به مسأله جانشینی آموزگار با سفیر امریکا (سولیوان) تبادل نظرهای زیادی کرد. استیصال شاه به حدی قابل لمس بود که "مایکل بلومنتال" وزیر خزانه داری آمریکا در بازگشت از سفر به ایران و ملاقات با شاه گفته بود: "او به کلی درمانده است".(20) در همین ایام علی امینی عنصر وابسته امریکا پیش نهاد کابینه اتحاد ملی را نمود ولی شاه، شریف امامی (رییسی لژ بزرگ فراماسونری ایران و رییس مجلس سنا) را مأمور تشکیل آن نمود. قابل ذکر است که بیشتر از این شاه در هنگام ورود به امریکا در نوامبر 1977 در مصاحبه با "آرنود و برش گراو" خبرنگار مجله نیوزویک، و در پاسخ به این سؤال که دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت پرزیدنت کندی در سال 1961 پرداخت مبلغ 35 میلیون دلار کمک امریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده است. آیا شما این ادعای دولت را تایید می کنید؟، گفته بود: "این البته یک مسأله کهنه است ولی حقیقت دارد."(21) به طور کلی شاه در ملاقات های پی در پی با سفیر انگلیس در ایران هم چنان به دنبال رفع این نگرانی دایمی خود بود که آیا دولت انگلیس به تحریک و حمایت مخالفین او مشغول است یا نه؟! در این رابطه پارسونز در ملاقات با شاه مورخ 16 سپتامبر یا 25 شهریور 57 می نویسد: "من تأکید کردم که بین ما و آمریکاییها در تهران و هم چنین بین لندن و واشنگتن در سطوح بالاتر تماس و هم کاری نزدیک درباره مسایل مربوط به ایران برقرار است و او می تواند اطمینان داشته باشد که وحدت نظر کامل درباره ایران، بین ما وجود دارد.(22) دولت امریکا که در اجرای دکترین نیکسون و پس از سفرش به ایران (که در سه شنبه 30 مه 1972/9 خرداد 1351 صورت گرفته بود) هم چنان مصمم به حمایت از دولت ایران بود (زیرا بنا بر نظر نیکسون امریکا با ارسال اسلحه و مهمات به جای نیروی نظامی به کشورهای مختلف جهان به ویژه مناطق نفت خیز، می بایستی از دوستان خود یعنی همان رژیم های وابسته، برای دفاع از منافع حیاتی خویش، دفاع می کرد این بار نیز در پیامی که اردشیر زاهدی (سفیر ایران در امریکا) روز 12 سپتامبر 1978 شهریور 57 به تهران آورده بود، چراغ سبزی را به شاه نشان داده بود که مضمون پیام چنین بود: "دولت ایالت متحده امریکا از رویه ی سابق خود که جلوگیری از اعمال قدرت توسط شاه بوده است دست برداشته و به شاه آزادی کامل در تصمیم گیری می دهد تا خود هر طور که بهتر می داند در صدد رفع مشکلات برآید."(23) پرویز راجی نیز (سفیر ایران در لندن) در گزارشات خود خبری را آورده است که به دلیل خوشبینی بیش از حد شاه به حمایت های امریکا و نشان دادن عمق وابستگی های شاه و کارتر حایز اهمیت است. وی نوشته است: در ملاقاتی که در 8 اوت 1978/7 مرداد 57 با شاه داشتم به او گفتم که از جانب انگلیسی ها هرگز نگران نباش…سپس شاه گفت: … به خصوص راجع به کاتر باید بگویم که واقعاً کمتر رییس جهور امریکا مثل او تا این حد از ما ستایش کرده و حتی در ملاء عام خود را به عنوان دوست صمیمی ما نشان داده است او حتی اتحاد نظامی بین ایران و امریکا را هم تزلزل ناپذیر توصیف کرده است.(24) یکی از مسایل مهمی که در روند اوج گیری انقلاب اسلامی، امریکا یی ها بدان توجه خاصی داشتندف ممانعت از بروز هر گونه اغتشاش و هرج و مرج در ارتش بود و آن ها همواره با توصیه های خود سعی می کردند که از وحدت صفوف ارتشی حمایت کنند زیرا به نظر می رسد که امریکا یی ها نمی خواستند فتح بابی در مقابله مسلحانه ارتش با رژیم شاه کنند، چرا که نهایتاً اثرات زیان باری را برای ادامه حیات رژیم ببار می آورد. بطوری که حتی کارتر در پیام تلفنی خود به شاه در مورخه 4 مهر 57/26 سپتامبر 1978، ادامه حیات کامل امریکا از او را اعلام داشته و به شاه اطمینان خاطر داده بود که مراتب را به اطلاع ژنرال های ارتش ایران برساند که مبادا خودشان رأساً برای حمایت از شاه و رژیم وارد میدان شوند.(25) هجرت امام (رحمةالله علیه) از عراق به پاریس در مورخه 13 مهرماه57/15 اکتبر 1978 که در حقیقت نقطه عطفی در معرفی انقلاب اسلامی به جهانیان بود، به زعم تحلیل گران امریکایی و رژیم به نوعی دور شدن از حوزه نفوذ انقلاب اسلامی تعبیر می شد، چنان که در ابتدای امر تصور می کردند که با رفتن ایشان به پاریس، ندای انقلاب در امواج دریای بیکران مسایل جهانی حل خواهد شد که این مطلب فی الجمله سخن همه عوامل داخلی و خارجی بود به طوری که شریف امامی نخست وزیر گفته بود: "خمینی به محض ورود به پاریس از خاطره ها محو و فراموش شد."(26) و در همین حال بنا به روایت اسناد ساواک در 19/7 57 از طرف ساواک دستورالعملی صادر شد که می بایست کمیته ای برای حفاظت از اتباع امریکایی تشکیل شود زیرا خوف آن می رفت که آنان مورد تهاجم قرار گیرند.(27) در اواخر مهر 57 برابر با اواسط اکتبر 1978 پارسونز و سولیوان سفرای انگلیس و امریکا در ایران با تأیید نخست وزیر وقت به ژنرال اویسی فرماندار نظامی تهران ملاقات نموده و شایعه کودتایی نظامی را با حمایت انگلیس و امریکا تکذیب نموده و تأیید می کنند که دول مزبور وحدت نظر دارند که تنها راه حل خروج از بحران ایران پیشرفت تدریجی به سوی دمکراسی است…(28) در اواخر ماه اکتبر 1978 اوایل آبان 57 موقعیت بگونه ای بود که شاه هنوز ارتش را به طور کامل تحت فرماندهی خود داشت، امریکایی ها برای هر اقدامی به او چراغ سبز داده بودند و شوروی صرفاً از دور نظاره گر اوضاع بود و همواره، متذکر می شد که هیچ کس حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد.(29) در روز چهارم نوامبر 1978/13 آبان 57، شاه، سولیوان و پارسونز را به کاخ فرا می خواند که این ملاقات یکی از طولانی ترین ملاقات ها با آن دو بود، در این دیدار شاه خطاب به آن ها می گوید که پیامی تلفنی از برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر دریافت کرده مبنی بر این که امریکا از هر تصمیمی که وی برای فائق شدن بر بحران اتخاذ کند، چه تشکیل دولتی ائتلافی و چه نظامی حمایت خواهد کرد.(30) در روز 5 نوامبر یا 14 آبان 57 مردم به مناسبت آزادی مرحوم آیت الله طالقانی و دیگر زندانیان سیاسی تظاهرات گسترده ای را انجام دادند که در طی آن برخی بانک ها و مغازه های مشروب-فروشی و تعدادی ساختمان های دولتی به آتش کشیده شد. نکته قابل توجه در همین رابطه سخنی است که پارسونز اظهار داشته است او می نویسد: "نکته جالب این که به هنگام آتش کشیدن بعضی از بانک ها، کسی به فکر غارت و بردن پول ها نبود…(31) در همین روز قسمتی از سفارت انگلیس نیز به آتش کشیده می شود و شریف امامی استعفاء می دهد و سفیر امریکا در تهران با ارسال پیامی به واشنگتن خواستار خروج اتباع امریکایی و برنامه ریزی لازم در این رابطه شد که کارتر پذیرفت و اعلام کرد که به کوشش های شاه در جهت برقراری دمکراسی در ایران ارج می نهد.(32)
* دفاع رسمی امریکا از کابینه نظامی ازهاری: در اطلاعیه وزارت خارجه امریکا در مورد دفاع از روی کار آمدن کابینه نظامی ازهاری که در 15 آبان 57 بر سر کار آمدن چنین آمده است: "شاه فقط موقعی با استفاده از اختیارات خود دست به تشکیل یک کابینه نظامی زده است که برایش آشکار شد در حال حاضر هیچ شانسی در روی کار آوردن کابینه غیرنظامی دیگری وجود ندارد تا بتواند از طریق آن نظم و آرامش مورد نیاز برای برگزاری انتخابات را به کشور بازگرداند."(33) هم چنین در نامه سرّی سفارت امریکا در تهران به وزارت خارجه امریکا در واشنگتن ضمن اصرار بر این مطلب آمده است که: "زمان راه حل نظامی هم مهم است… یک برنامه ی روابط عمومی کمک خواهد کرد که مردم را به این عقیده برساند که راه حل نظامی به خاطر پافشاری مخالفان به دولت تحمیل شده است"…(34)

تغییر سیاست آمریکا
هم زمان با اوج گیری تظاهرات گسترده مردم و دانش جویان در 16 آذر 57/ دسامبر 1978 که منجر به شهادت جمعی از مردم و دانش جویان گردید، کارتر اعلام کرد: "ترجیح می دهم که شاه هم چنان نقش مهمی را به عهده داشته باشد ولی این مسأله ای است که باید مردم ایران درباره اش تصمیم بگیرند."(35) متعاقب آن مقامات امریکایی در 15 دسامبر 1978/ 24 آذر 57 برای اولین بار رسماً اعلام کردند: "بدون آن که رغبتی به دخالت در امور ایران داشته باشند با اعزام نمایندگانی فعالیت خود را برای یاری رساندن به شاه در جهت تشکیل یک دولت غیرنظامی آغاز کرده اند که البته این اقدام یکی از موارد توصیه شده، "جرج بال" بود که به دنبال توصیه های وی (بال معاون وزارت خارجه در دوره کندی و جانسون بود که در همین ایام تحقیقاتی را درباره مسایل ایران انجام داد) مقامات واشنگتن دستور تخلیه اتباع امریکایی از ایران را صادر کردند.(36) در چنین شرایطی علی امینی پیش نهاد تشکیل شورای سلطنت را داد و شاه از غلامحسین صدیقی (از وزرای کابینه دکتر مصدق) خواست تا مطالعاتی را در زمینه تشکیل یک کابینه ائتلافی بعمل آورد و درست در همین زمان نشانه های تمرّد نیز در واحدهای مختلف ارتش مشاهده می شد. در روز 23 دسامبر 1978/ 2 دی 57 مدیر آمریکایی شرکت خدمات نفتی ترور شد و این حادثه خروج کارشناسان خارجی را از مناطق نفتی تسریح نمود. پس از آن در روز 3 دی سفارت امریکا نیز برای نخستین بار مورد حمله قرار گرفت که بر اثر پرتاب گاز اشک آور و مقابله پلیس، تظاهرکنندگان متفرق شدند. در روز 28 دسامبر/ 7 دی 57 اردشیر زاهدی (فرزند سرلشکر فضل الله زاهدی عالم کودتای 28 مرداد) و سفیر ایران در امریکا، به ایران بازگشت و به فعالیت شدیدی دست زد. او از تشکیل حکومتی قوی و اقدامی نظامی طرف داری می کرد که ظاهراً با حمایت و اطلاع برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر بوده است.(37) در روز 31 دسامبر 10 دی 57 نخست وزیریِ بختیار از سوی شاه و به خارج رفتن شاه برای استراحت پزشکی، رسماً اعلام شد و در همین روز سولیوان سفیر امریکا در ایران ضمن تکذیب شایعه تخلیه دسته جمعی اتباع امریکا از ایران از آمریکا یی ها خواست تا موقتاً کشور را ترک کنند.(38)

کنفرانس گوادلوپ و نتایج آن
تماس تلفنی کارتر با محمدرضا، رزالین با فرح و برژینسکی با اردشیر زاهدی قطع نمی شد. سفرای انگلیس و امریکا نیز مدام به نخست وزیر و قره باغی (رییس ستاد ارتش) و امثالهم می گفتند که مقاومت کنید، ما با شما هستیم؛ این رویه تا اواخر دولت ازهاری ادامه داشت… تا این که در کنفرانس گودالوپ سران غرب امید خود را به بختیار بستند.(39) در 5 ژانویه 1979/ 15 دی 57 سران چهار کشور بزرگ در گودالوپ تشکیل جلسه دادند که عبارت بودند از:
1. هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان غربی
2. جیمز کالاهان نخست وزیر انگلیس
3. کارتر رییس جمهوری امریکا
4. ژیسکاردستن رییس جمهور فرانسه
هدف عمده مذاکراتشان این بود که همه با هم برای انتخاب بهترین راه در جهت حفظ منافع شان در ایران به توافق برسند. اشمیت و کالاهان بر حمایت از شاه پافشاری داشتند ولی کارتر و ژیسکار دستن اعتقاد به عدم امکان حمایت از شاه داشتند.(40) ولی سخن کارتر صحیح تر به نظر می رسد که در خاطراتش نوشته است: "در کوادلوپ هیچ کدام از مخاطبان من در دفاع از شاه حرارت به خرج نداد و هر سه آن ها عقیده داشتند که شاه باید جایش را به یک دولت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند اما با من هم عقیده بودند که ارتش ایران باید متحد و یک پارچه باقی بماند. ژیسکاردستن محرمانه به من گفت که او تصمیم داشته آیت الله را از فرانسه اخراج کند ولی شاه از او خواستند که چنین کاری را نکند به این دلیل که خمینی در لیبی با سوریه یا یک کشور دیگر عرب دشمنِ ایران، خطرناک تر خواهد بود.(41) متعاقب این کنفرانس ژنرال هایزر برای تثبیت وحدت ارتش و جلوگیری از هر گونه اغتشاش و از هم پاشیدگی صفوف آن در 17 دی 57/ ژانویه 1979 وارد تهران شد. هدف عمده مأموریت او این بود که ژنرال های ارتش ایران را از فکرِ یک اقدام نظامی یا کودتا باز دارد و آن ها را به پشتیبانی از حکومت بختیار پس از خروج شاه وادار سازد. و در حالی که آمدن هایزر به ایران از سوی مردم به عنوان یکی از دلایل آشکار حمایت امریکا از بختیار تلقی می شد، دیگر کار از کار گذشته بود و نهایتاً هایزر در انجام مأموریت خود توفیقی نیافت.(42) در 11 ژانویه 21 دی ماه 57 سایروس ونس وزیر خارجه امریکا و سخن گوی کنفرانس گوادلوپ در مصاحبه ای در واشنگتن اعلام کرد که: "شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذارند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم-گیری را تأیید می کند. امریکا احساس می کند که شاه دیگر در آینده نقشی ندارد.(43) و بالاخره در روز 16 ژانویه 1979/ 26 دی 57 در حالی که شادی زاید الوصفی تمامی مردم ایران بالاخص مردم تهران را فرا گرفته بود، شاه از ایران خارج شد. مسأله مهمی که نباید نادیه انگاشته شود عبارتست از مسأله مداخله نظامی امریکا در ایران و با توجه به این که این امر برای روس ها اهمیت زیادی داشت لذا ممکن بود که در اثر حمله امریکا، روس ها از موضع انفعالی بیرون آیند که در آن صورت امریکا متضرب می شد، سخن فردوست در این رابطه قابل توجه است: اگر امریکا در ایران مداخله نظامی می کرد با عمل مشابه از سوی شوروی مواجه می شد و این در حالی بود که در شرایط عادی روس ها می توانستند ظرف 48 ساعت به وسیله واحدهای هوا برد نقاط حساس را به تصرف درآورند و از راه زمین به تدریج 50 لشکر را وارد خاک ایران کنند و امریکا برای اعزام یک لشکر 20 هزار کیلومتر را باید با کشتی طی می کرد. بدین ترتیب هیچ امکانی برای دوام بختیار باقی نماند و او نتوانست بیش از 37 روز مقابل انقلاب تاب بیاورد و سقوط کرد.(44) هم چنین فردوست اشاره می کند: "خیانتی که او کرد لغو سفارشاتِ وسایل نظامی با امریکا و انگلیس بود. مسلماً یکی از مأموریت های هایزر همین بود، زیرا واسطه لغو قراداد نظامی باشد. جمع این سفارشات ظاهراً حدود 11 میلیارد دلار بود که اکثر این وجوه به عنوان پیش قسط پرداخت شده بود. و مسلم است که از این بابت حق و حساب کلانی در خارج به بختیار پرداخت شده است… (45) امام خمینی "رحمةالله علیه" در پاریس از مردم خواست تا روز 19 ژانویه 79/29 دی ماه علیه حکومت غیرقانونی بختیار تظاهرات کنند و در جواب خواست کارتر بر حمایت از دولت بختیار قاطعانه اظهار داشت: "کارتر حق ندارد درباره قانونی بودن یا نبودن یک دولت اظهارنظر کند… و آرامش و ثبات نیز موقعی به ایران بازمی گردد که دولت های خارجی دست از دخالت در امور داخلی ایران بردارند."(46)

پی نوشت ها:

1. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، همان اثر، صص 376، 377 و…
2. میلیسو، مأموریت امریکایی ها در ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران 56 نشر پیام ص 4 به بعد.
3. ر.ک، منصوری، جواد، 25 سال حاکمیت امریکا بر ایران، صفحات 30 به بعد.
4. آل احمد جلال، خدمت و ضیافت روشن فکران، انتشارات خوارزمی، 1357 جلد دوم ص 94-93.
5. آیت ، شهید حسن، چهره حقیقی مصدق السلطنه، صفحه 73 و منصوری، همان اثر ص 71.
6. روبین، جنگ قدرت ها در ایران، محمود شرقی، نشر آشتیانی 63، صفحه 85.
7. همان مأخذ، صفحه 87.
8. همان مأخذ، صفحه 91.
9. هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، امیرکبیر، صفحه 263.
10. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارج ایران از پایان جنگ دوم تا سقوط رژیم پهلوی، نشر نو 1368، صفحه 204.
11. همان مأخذ، ص 206، به نقل از روزنامه کیهان، 29 اردیبهشت 1358.
12. برای توضیح بیشتر به روبین، جنگ قدرت ها ص 105 به بعد مراجعه شود.
13. روبین، همان اثر، ص 220.
14. روبین، همان اثر، صص 143-139.
15. ر.ک، ترنر، استانفیلد، پنهان کاری و دمکراسی، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان نشر ا.ط، چاپ دوم، صفحات 185-180.
16. خاطرات ارتشبد حسین فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1370 چ دوم، ج اول، ص 565
17. ر.ک. پارسونز، سرآنتونی (سفیر سابق انگلیس در ایران)، غرور و سقوط، ترجمه دکتر راستین، تهران نشر هفته، 63 چ اول صفحات 97-94.
18. خاطرات فردوست، همان اثر، صفحه 573.
19. خاطرات فردوست، همان اثر، صفحه 575.
20. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح.ا. مهران، نشر اطلاعات 1365، صفحه 47.
21. هویدا، همان اثر، صفحه 52.
22. پارسونز، همان اثر، ص 119.
23. هویدا، همان اثر، ص 59.
24. راجی، پرویز، خدمت گزار تخت طاووس، ترجمه مهران، انتشارات اطلاعات 1364، ص 233.
25. همان مأخذ، صفحه ی 269.
26. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، سال 61 نشر هفته ص 118و، راجی، خدمت گزار تخت طاووس، ص 277.
27. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و امریکا، وزارت اطلاعات، 68، ص 153.
28. پارسونز، همان اثر، صفحه 132.
29. هویدا، همان اثر، ص 166.
30. پارسونز، همان اثر، ص 141.
31. پارسونز، همان اثر، ص 145.
32. ر.ک، هویدا، همان اثر، ص 169.
33. ر.ک، هویدا، همان اثر، ص 171.
34. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و امریکا، ص 217.
35. ر.ک، هویدا، همان اثر، ص 185.
36. هویدا، همان اثر، صص 180-177.
37. پارسونز، همان اثر، صص 180-177.
38. ر.ک، هویدا، همان اثر، ص 199.
39. ر.ک، فردوست، همان اثر، ص 570.
40. ر.ک، هویدا، همان اثر، ص 202.
41. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ دوم جهانی تا سقوط رژیم پهلوی، 68، چ اول، ص 319.
42. برای توضیحات بیشتر به کتاب مأموریت هایزر در تهران، ترجمه سید محمد حسین عادلی، ناشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، سال 66 مراجعه شود.
43. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، همان اثر، ص 320.
44. فردوست، همان اثر، ص 571.
45. فردوست، همان اثر، ص 608.
46. هویدا، همان اثر، ص 206 به نقل از پاورقی مترجم.