رضا شاه : قدرت یابی، تبعید و مرگ

دیکتاتور سابق ایران بر اثر حاد شدن بیماری قلبی ،در 4مرداد1323بر اثر حمله و سکته قلبی در تبعید و تنهایی درگذشت.در آن زمان هنوز شرایط داخلی فراهم نبود و جو شدید ضد رضاخانی و نفرت از او در کشور باقی بود.بنابراین جنازه را به مصر بردند و حدود 6سال در مسجد رفاعی مصر در قبری به امانت گذاشتند و به تدریج که شرایط کشور فراهم شد ،مقدمات باز گرداندن جنازه به ایران تدارک دیده شد...محمد رضا چند روز قبل از وقوع انقلاب از کشور فرار کرد و به مانند پدر به تبعیدی اجباری رفت و به مانند او در 5مرداد1359 در تبعید،دربدری و تنهایی درگذشت و جنازه او را به مانند پدر مومیایی کردند وبه همان مسجد رفاعی بردند و در همان قبری که پدرش را به امانت گذارده بودند،به امانت گذاشتند ولی با این تفاوت که این قبر،به قبر همیشگی محمد رضا تبدیل گشت.

دیباچه
پدر و پسر - رضا شاه و محمد رضا شاه – حدود نیم قرن در سرزمین پهناور ایران سلطنت و حکومت کردند.سر سلسله پهلوی،رضا شاه در سال 1304 با انقراض قاجاریه سلسله پهلوی را بنیان گذارد که این حکومت پس از تبعید اجباری وی و جانشینی پسرش محمد رضا پهلوی تداوم یافت و تا سال 1357 که دورانی پر فراز و نشیب و با رویدادهای عبرت آموز بود،ادامه داشت.در این سال با انقلاب اسلامی که انقلابی مردمی و مذهبی به رهبری امام خمینی(ره)بود،سلسله پهلوی که با کودتای رضا خان و با همکاری و برنامه ریزی دولت انگلیس متولد شده و با دیکتاتوری ،استبداد و سبعیت رضاشاه تداوم یافته و درادامه باز هم با همکاری متفقین بویژه انگلیس بازتولید شده و بدنبال آن و در دوره محمد رضا شاه با حمایت همه جانبه آمریکا همراه شده بود،منقرض شد.

زندگی نامه و قدرت یابی رضاخان
رضاخان پهلوی در روستای آلاشت سوادکوه در مازندران ،در خانواده ای فقیر مانند هزاران خانواده دیگر ایرانی بدنیا آمد.او که در اوان تولد تا یک قدمی مرگ نیز پیش رفته بود ،بنا به تقدیر زنده ماند تا زندگی پرفرازونشیبی راطی کند.او پس از مرگ پدر که یک نظامی قزاق بود،به همراه مادر و تحت حمایت دایی خود زندگانی سختی را گذراند که توام با فقر،تنهایی و بدبختی بود.این نوع زندگی رضاخان را به مردی خودساخته،با اعتماد به نفس بالا،بی اعتماد به همه و دارای سوءظن به همه تبدیل کرده بود.رضاخان در جوانی به مانند پدر خود به نظام پیوست و در سلک قزاقان قزاق خانه ای که افسران روسی برای ناصرالدین شاه تاسیس کرده بودند درآمد.رضاخان در درون قزاق خانه با انجام ماموریت های فراوان و گاها بسیار سخت و دشوار به درجاتی بالا و در نهایت به فرماندهی آتریاد قزاق رسید.

رضا خان در 1299 از سوی انگلیسی ها برای انجام کودتای نظامی به همراه سید ضیاء الدین طباطبایی انتخاب و ماموریت یافت. علت انتخاب رضا خان برای فرماندهی کودتا ، قدرت خشونت آمیز،قلدری و صلابت و کله شقی و منضبط بودنش ،کم سوادی او در نتیجه آشنا نبودنش با افکار و مرام های سیاسی جدید بود. امیران و افسران ارشد پس از دیدارهای کوتاه با او ،نسبت به وی نظری مثبت یافتند و در این میان تمجیدها و تحسین های سرگرد بخش سیاسی ارتش انگلیس(اسمایس)و همچنین فعالیت های ژنرال آیرون ساید در این ابراز نظرهای مثبت تاثیر زیادی داشت.ولی از آنجا که رضاخان اطلاعات سیاسی، اداری و اجتماعی نداشت،انگلیسی ها برای انجام دادن وظایف سیاسی و قلمی کودتا،سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد و یکی از ایرانیان مورد اعتماد خود را که در راه حفظ و اشاعه منافع آنها قلم فرسایی می کرد و تا حدودی در اجتماع نفوذ داشت ،نامزد کردند.(پسیان و معتضد،1377،207)

ژنرال آیرون ساید انگلیسی رضاخان را شایسته فرماندهی نظامی بر قزاق ها و در دست گرفتن اختیارات مملکتی از طریق کودتا تشخیص داد.وی در یادداشتهایش در مورد رضاخان آورده است :« یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را در ایران حل خواهد کرد.به عقیده شخصی من با تقویت رضاخان و اسقرار دیکتاتور نظامی ،نیروهای انگلیسی می توانند بدون دردسر ایران راترک کند.»(پسیان و معتضد،1377،228)

سرانجام رضاخان با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی برای مدتی به نخست وزیری رسید.رضا خان پس از کودتا بتدریج و گام به گام مراحل رسیدن به قدرت را طی کرد.او ابتدا به فرماندهی نیروهای قزاق و بعد از آن به مقام وزارت جنگ و آن گاه به مقام نخست وزیری نایل گردید و بالاخره در سال 1304 با وجود مخالفت های شخصیت های مذهبی و ملی گرایی نظیر مرحوم مدرس و دکتر محمد مصدق ،با تهیه مقدماتی که فراهم کرده بود احمدشاه را از سلطنت برکنار و خود به پادشاهی رسید.

رضا شاه در دوران حکومت خود با دیکتاتوری ،استبداد و سبعیت تمام عمل می کرد. قتل و اعدام افرادی چون مرحوم مدرس،فیروز،تیمورتاش،سرداراسعد،فرخی یزدی،محسن جهانسوزو خیلی از افراد دیگر ،همچنین حوادثی نظیر حادثه خونین مسجد گوهرشاد –این حادثه تلخ و هولناک به دلیل مخالفت مردم مذهبی مشهد با کشف حجاب صورت گرفت-،زندانیان فراوان سیاسی و تجاوزات مالی و گرفتن املاک مالکین نمونه هایی کافی جهت تصدیق این امر است.دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی چهاردهم ،حکومت رضاخان را اینگونه تعبیر می کند:
«دیکتاتور...عقیده و ایمان رجال مملکت را از میان برد،املاک مردم را ضبط کرد،فساد اخلاق را ترویج داد،اصل82قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل کرد،برای بقای خود قوانین ظالمانه وضع نمود، چون به کمیت اهمیت می داد بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت،سطح معلومات تنزل کرد،کاروان معرفت به اروپا فرستاد،نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد.»(نیازمند،1386،597)

اشغال ایران و تبعید رضا شاه
در جنگ جهانی دوم و پس از اتحاد انگلیس و شوروی ،ضرورت ایجاد یک خط تدارکاتی برای ارسال کمک به شوروی از سوی متفقین کاملا احساس می گردید.متفقین پس از بررسی ایران رامناسب ترین راه کمک رسانی به شوروی تشخیص دادند.این راه نسبت به هر خط ارتباطی دیگر با شوروی ،دارای درصد امنیت بیشتری بود. این راه امکان گسیل فوری نیروی هوایی متفقین برای تقویت جبهه شوروی و همچنین ارسال مطمئن و بی خطر کالا و تسلیحات برای شوروی را ممکن می ساخت.ضمن آنکه انگلیس جدای از کمک به شوروی انگیزه دیگری نیز در ایران داشت و آن حفاظت از حوزه های نفتی خود در برابر تهدیدات داخلی و خارجی(خرابکاری آلمان)بود.سر رید بولارد در خاطرات خود در این زمینه می نویسد :«مهم ترین خواسته ما چیزی جز حمل سریع محمولات و کمک های نظامی از طریق ایران به خاک شوروی نبود.( شناسی آذری،1384،59)

بنابراین به دلایل فوق در سحرگاه سوم شهریور 1320 / بیست و پنجم اوت 1941 نیروهای نظامی انگلیس و شوروی از مرزهای ایران در شمال و جنوب غربی عبور نموده و به خاک ایران هجوم آوردند.چند ساعت پس از آغاز تهاجم ،سفرای انگلیس و شوروی آخرین یادداشت مشترک خود را تسلیم دولت ایران نمودند که در ان دلیل حمله به ایران وجود اتباع آلمانی در این کشور و اعمال خرابکارانه آنها و نیز بی توجهی دولت ایران به یادداشتهای دولت انگلیس و شوروی مبنی بر اخراج آلمانیها از خاک ایران ذکر گردیده بود. (شناسی آذری،1384،60)

بنابراین نیروهای متفقین (انگلیس و شوروی)با وجود اعلام بی طرفی دولت ایران در جنگ ،به ایران حمله کرده و به اشغال خود درآوردند و سالهای پر از قحطی ،رنج و محنت و فقر و بدبختی را برای ملت ایران رقم زدند. ارتش به ظاهر یکپارجه رضاشاه پس از مقاومت کوتاهی به سرعت فروپاشید.رضاشاه پس از این تهاجم در صبح روز سه شنبه 25شهریور 1320 به نفع فرزند خود محمد رضا و با هدف حفظ حکومت پهلوی استعفا کرد و ظهر همان روز عازم اصفهان شد.(معتضد،1386،580) پس از استعفای رضاشاه ، در روز 26شهریور 1320 جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی تشکیل شد و محمد رضا پهلوی جهت اعلام جانشینی پدرش به مجلس رفت و سوگند یاد کرد که شاهی قانونی باشد و اصول قانون اساسی را رعایت کند و افزود که اگر در گذشته اجحافی شده باشد برطرف و جبران خواهد شد.(نیازمند،1386،433)

در واقع رضا شاه توسط آنهایی(انگلیسی ها) که به قدرت رسیده بود از کار برکنار شد و پسرش محمد رضا توسط همانهایی که پدرش را به قدرت رسانده ، و سپس از قدرت برکنار کرده و به تبعید فرستادند ،به قدرت و سلطنت رسید.

تبعید به موریس،دوربان،ژوهانسبورگ و مرگ
رضاشاه در روز 25 شهریور پس از استعفای خود به همراه برخی از اعضای خانواده و خدمتکاران به اصفهان رفت،او پس از سه روز اقامت در اصفهان به کرمان رفته و از آنجا برای تبعید اجباری و خروج همیشگی به بندر عباس فرستاده شد.در8مهر1320 رضا،شاه سابق به همراه برخی از اعضای خانواده و خدمتکاران توسط کشتی بندرا از ساحل ایران در خلیج فارس به سوی سرنوشتی غریب و سرزمینی دور افتاده حرکت کرد.در همین زمان نخست وزیر انگلیس طی گزارشی به مجلس عوام ،رویدادهای ایران و انتقال قدرت از پدر به پسر را اینگونه بیان می کند :« ما با هماهنگی نزدیک با متفق روسی خود عوامل بدخواه را از تهران ریشه کن کردیم،دیکتاتور را بیرون کردیم و به تبعید فرستادیم و به جای او پادشاهی نشاندیم که قول داده است مجموعه ای از اصلاحات و ترمیم هایی را که بسیار دیرشده و سخت مورد نیازاست ،انجام بدهد.»(استوارت،1370،347)

کشتی بندرا در 9مهر 1320به بمبئی رسید و در آنجا یک مامور بلندپایه انگلیسی به نام سر کلرومنت اسکراین که قبلا مدتی سرکنسول بریتانیا در مشهد بوده ،سوار بر کشتی شد و به شاه و دیکتاتور سابق اعلام کرد که اجازه پیاده شدن از کشتی را ندارند و همچنین اعلام کرد که مقصد تبعید شدگان جزیره موریس است. شاه سابق و تبعیدی از شنیدن این خبر به شدت تکان خورد وبه سبک ملوکانه اعتراض کرد و گفت :« در گذرنامه های ما ثبت شده که به آرژانتین خواهیم رفت.کی ما را مجبور به رفتن به موریس می کند؟»سپس او تلگرامهایی را برای دولت انگلیس و فرزندش محمد رضا ،شاه جدید ایران می فرستد و به این امر اعتراض می کند.ولی دولت انگلیس به اعتراض شاه و دیکتاتور سابق ایران اعتنایی نکرده و محمد رضاشاه نیز توانایی رسیدگی به این امر را نداشت.بنابراین تبعید شدگان پس از گذراندن 5روز در آبهای ساحلی بمبئی به کشتی برمه منتقل شدند که این کشتی پس از 9روز دریا پیمایی به بندر پورت لوئی پایتخت جزیره موریس رسید.

اسکراین در شرح این مسافرت به موریس جند مطلب را که ذهن رضا،شاه و دیکتاتور سابق را مشغول کرده بود نقل کرده است:«چرا به من نگفتید که انگلیسی ها به کمک من احتیاج دارند؟اگر وزیر مختار شما به من توضیح داده بود که کشور من چقدر برای استراتژی بزرگ متفقین ضرورت دارد ،من فرصت همکاری می یافتم...می گویید احتیاج به ایران داشتید تا از طریق آن برای روسها توپ و تانک بفرستید.اگر به جای بدبختی که بر سر ما آوردید این را به من گفته بودید ،من راه آهن سراسری خود را در اختیارتان می گذاشتم.»(استوارت،1370،349)دیکتاتور سابق پس از رسیدن به بندر پورت لوئی و اقامت درآن چندین بار تقاضا کرد به کانادا یا یک کشور دیگر برود ولی هیچگاه پاسخ مساعدی به او داده نشد.مقامات محلی بندر به او و همراهانش اجازه نمی دادند هیچ نامه ای به خارج بفرستند و نامه های واصله را نیز به آنان نمی دادند.به جای آن فقط می توانستند گفتارهای رادیو برلین و لندن را بشنوند که به شاه سابق دشنام می دادند و به او حمله می کردند.رضا، شاه سابق ایران در این مدت بندرت برای گردش به کنار دریا می رفت ،زیرا مشاهده ناوگان انگلیسی او را به یاد نیروی دریایی ایران می انداخت که در عرض یکی دو ساعت بوسیله قوای برترانگلیس به قعر دریا رفته رفته بودند.ولی پس از امضای پیمان سه جانبه اتحاد ایران،انگلیس و شوروی در 9 بهمن 1320/29ژانویه1942 مقامات انگلیسی پورت لوئی رفتار مناسب تری با تبعید شدگان بعمل آوردند و نامه های واصله از تهران به آنان تسلیم شد و پست جزیره نامه های آنان را به مقصد تهران پذیرفت.(استوارت،1370،349)

حاد شدن بیماری قلبی دیکتاتور سابق و همچنین ناسالم بودن آب و هوای موریس و بندر پورت لوئی ،مقامات انگلیسی را مجاب کرد که با بازگشت اغلب فرزندان شاه سابق به ایران و همچنین با انتقال شاه سابق و بقیه همراهان به آفریقای جنوبی موافقت کنند.در این زمان میان خدمتکاران ایرانی شاه سابق همواره مشاجراتی در می گرفت و رضا ،دیکتاتور سابق تنها کاری که توانست بکند این بود که به منشی اش دستور داد تلگرامی به ایران بفرستد و از پسر ارشدش تقاضا کند خدمتکاران جدیدی برایش بفرستد و چند تن از فرزندانش را نزد او برگرداند.

در 7فروردین 1321،شاه سابق به اتفاق فرزندانش علیرضا و عبدالرضا و تعداد اندک همراهانش سوار بر کشتی شد و پورت لوئی را به مقصد دوربان در ساحل جنوب شرقی آفریقا ترک کرد.در دوربان اقامتگاه مناسب برای تبعیدی ها یافت نمی شد،لذا پس از دو ماه اقامت در این شهر بوسیله قطار به ژوهانسبورگ رفتند.برنامه زندگی تبعید شدگان در ژوهانسبورگ همیشه یکنواخت و آرام نبود.با صاحبخانه منزلی که دیکتاتور سابق و همراهانش در آن اقامت کرده بودند اختلافاتی در می گرفت.همچنین خدمتکاران ایرانی نیز دائما با یکدیگر درگیری داشتند.همچنین مقالات توهین آمیزی که روزنامه های محلی درباره دیکتاتور سابق درج می کردند بر ناراحتی و عصبانیت آنان می افزود.

سرانجام شاه و دیکتاتور سابق ایران بر اثر حاد شدن بیماری قلبی ،در 4مرداد1323بر اثر حمله و سکته قلبی در تبعید و تنهایی درگذشت.در آن زمان هنوز شرایط داخلی فراهم نبود و جو شدید ضد رضاخانی و نفرت از او در کشور باقی بود.بنابراین جنازه را به مصر بردند و حدود 6سال در مسجد رفاعی مصر در قبری به امانت گذاشتند و به تدریج که شرایط کشور فراهم شد ،مقدمات باز گرداندن جنازه به ایران تدارک دیده شد.شگفت اینکه در این زمان جنایات و سبعیات رضا دیکتاتور شانزده ساله ایران خیلی زود به فراموشی سپرده شده بود و در سال 1328 برای دیکتاتور لقب «کبیر»را در مجلس تصویب کردند و بعدا جسد او را به ایران آوردند و در شهر ری نزدیک حرم شاه عبدالعظیم دفن کردند.عجیب اینکه محمدرضاشاه از سرنوشت پدرش درس عبرت نگرفت و سرنوشت پدر برای پسر تکرار شد.محمدرضا به مانند پدر توسط قدرتهای خارجی سر کار آمد و پس از کودتای 28مرداد1332 کاملا از مردم ایران جدا گشت و به قدرت جدید خارجی(آمریکا) متکی گشت. وی نیز در سیاست داخلی نیز به مانند پدر سیاست سرکوب را پیشه کرد.ولی او این تفاوت را با پدر داشت که توسط انقلابی مردمی و مذهبی سقوط کرد. محمد رضا چند روز قبل از وقوع انقلاب از کشور فرار کرد و به مانند پدر به تبعیدی اجباری رفت و به مانند او در 5مرداد1359 در تبعید،دربدری و تنهایی درگذشت و جنازه او را به مانند پدر مومیایی کردند وبه همان مسجد رفاعی بردند و در همان قبری که پدرش را به امانت گذارده بودند،به امانت گذاشتند ولی با این تفاوت که این قبر،به قبر همیشگی محمد رضا تبدیل گشت.

 *دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران
Ali.khosro@yahoo.com


-------------------------------------------------------------
منابع
- استوارت،ریچارد،در آخرین روزهای رضاشاه،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات،تهران،بهار،1370
- پسیان،نجفقلی و خسرو معتضد،از سوادکوه تا ژوهانسبورگ(رضاخان)،تهران،نشر ثالث،1377
- شناسی آذری،لاله،متفقین و رضا خان،ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر،سال چهارم ،شماره 36،شهریور 1384
- معتضد،خسرو،رضاشاه از آلاشت تا آفریقا،تهران،نشر البرز، 1386
- نیازمند،سیدرضا،رضاشاه:از سقوط تا مرگ، تهران،حکایت قلم نوین،1386