رساله تدابیر شاه و وزیر

دوره قاجاریه یکی از مهم‌ترین ادوار تاریخی ایران به‌شمار می‌رود. این دوره تقریباً 130 ساله علا‌وه بر آنکه در برهه‌ای خاص از تاریخ ایران شکل گرفت، به‌دلیل حضور نیروهای همگرا در مرحله‌ اول و نیروهای واگرا در مرحله بعد، دارای ارزش‌های تاریخی و مطالعاتی خاص خود می‌باشد که تاکنون درمورد آن ده‌ها جلد کتاب، رساله و مقاله نگاشته شده است.

روند تحولا‌ت ایران در قرن سیزدهم هجری / هجدهم میلا‌دی، به‌گونه‌ای بود که از پس سلطه افغان‌ها، افشارها و زندی‌ها، سلسله‌ای دگر از ترکان بر ایران حکم برانند که جایگاه ایلی و حکومتی خود را در دوره صفویه و در دربار شاهان آن کسب کرده بودند. آقامحمدخان سرسلسله‌ قاجاریه که خود پدر و برادرش را در جنگ قدرت از دست داده بود، پس از مرگ وکیل زندی راه‌ به‌شمال برد تا با گردآوری سواران قاجاری راه را برای سلطله بر ایران هموار کند. او در این مسیر توانست همکاری و همراهی حاجیابراهیم‌خان کلا‌نتر، از کارگزاران زندی را نیز به‌سمت خود جلب کرده و از وی نهایت استفاده را کند. در این مجال برآنیم تا با توجه به حوادث تاریخی این‌دوره به زندگی این دو شاه و وزیر از نگاهی دیگر بپردازیم.رساله تدابیر شاه و وزیر از جمله رساله‌هایی است که در دوره قاجاریه نوشته شده است. نویسنده هدف از نگارش آن را بیان ویژگی‌های شخصیتی و اخلا‌‌قی آقامحمدخان قاجار و وزیرش حاجی ابراهیم کلا‌‌نتر اعتماد‌الدوله عنوان کرده است. در این مجال قصد داریم توصیفی از این دو شخصیت تاریخی تاثیرگذار کشورمان را به نقل از این کتاب ذکر کنیم، البته با کمی تلخیص و تصرف.

<زین‌العابدین کوهمره> ملقب به <امیر> آقامحمدخان را این چنین توصیف می‌کند: آقامحمدخان قاجار به وفور عقل و دانش و فن سیاست و سپاهی‌گری و تدابیر امور ملکی و ملک‌گیری بی‌نظیر بود و بنابر مراتب عقل و دانش کسی عرضه آن را نمی‌دانست که با او در امور ضروری مشورت نماید، مگر در اواخر ایام سلطنتش که حاجی ابراهیم‌خان شیرازی را وزیراعظم خود ساخته، به خطاب اعتمادالدوله مخاطب داشته. چون او را به وفور دانشمندی و شرایط اداره کردن امور توانا دیده بود. محمدکریم‌خان زند (کریم‌خان‌زند) در اوقات و ایام سلطنت خود چون کمال دانش و عقل آقامحمد‌خان را دریافته بود در رتق و فتق امور مملکت با او مشورت می‌نمود و او را <پیران ویسه> خطاب می‌کرد. (پیران ویسه نام سردار بزرگ تورانی است که عنوان مشاور عالی افراسیاب پادشاه توران را داشت.)هر امری که کریم‌خان با آقامحمدخان مشورت می‌کرد، اگر بر حسب اتفاق سفارش و نظر آقامحمدخان به سببی بر طبع کریم‌خان گران آمده التفات به سخن او ننمود، به فکر دیگر می‌پرداخت و اگر فکر خودش به نتیجه‌ای نمی‌رسید همان اندیشه آقامحمدخان را به کار می‌بست. چنانکه تسخیر شهر بصره توسط صادق‌خان بنا بر نقشه و توصیه آقامحمدخان عمل کردند. دیگر آقامحمدخان در اوقات سلطنت خودش اکثر ملک‌ها را به تدبیر تسخیر کرده و می‌گفت کاری که به فکر و عقلی درست شود و ملکی که به تدبیر به دست آید چه حاجت که لشکر به زیان گراید، مانند فتح تبریز که به واسطه شورش‌های داخلی فقط با عده‌ای کم از سواران به تصرف آقامحمدخان درآمد. آقامحمدخان تا زمانی که دشمن از او قوی‌تر بود و احساس می‌کرد نمی‌تواند با او در افتد هرگز به جنگ و مقابله با او نمی‌پرداخت. چنانچه در ایامی‌که سلطنت عراق و فارس بعد از صادق‌خان برادر کریم‌خان زند، به علی مراد‌خان زند - از عموزادگان آنها بود - افتاد و وی اصفهان را مقر حکومت خود ساخته بود و به اطراف اصفهان، تا تهران نیز حرکت می‌کرد، آقامحمد‌خان جرات نزدیک شدن به او را در خود نمی‌یافت. در آن هنگام آقامحمد‌خان مازندران و استرآباد را در تصرف خود داشت و چون افراد شجاع زندیه هنوز به صورت کامل از میان نرفته بودند و آثار شجاعت و بی‌باکی آنها باقی و علی مرادخان نیز خود به‌نفسه شجاع و نترس و صاحب فکر و رای بود، هرگاه به سمت شمال راه می‌افتاد آقامحمد‌خان می‌گفت آن کور متشخص یعنی علی‌مرادخان در عراق است و عزیمت ما به آن سمت در حال حاضر سودی ندارد و صلا‌‌ح دولت نیست چرا که آقامحمد‌خان می‌دانست در آن اوقات به دلیل زیادی لشکر و قدرت زندیه، هرگاه به جنگ و مقابله بپردازد کاری از پیش نمی‌برد و آن اندک نیرویی را هم که دارد از دست خواهد داد.
آقامحمد‌خان از زمان مرگ کریم‌خان تا زمان جلوس به تخت سلطنت، تقریبا به مدت 20 سال با مدعیان مختلف در داخل کشور درگیر جنگ و کشمکش بود. وی علا‌‌وه بر درگیری با علی‌مرادخان مذکور در بالا‌‌، با علی‌خان خمسه‌ای نیز سال‌ها گرفتار درگیری بود و بالا‌‌خره توانست او را گیر آورده و کور نماید. همچنین درگیری‌های آقامحمد‌خان با جعفرخان زند نیز مشهور و معروف است و در زمان همین شخص است که آقامحمد‌خان کم کم به سوی مناطق جنوبی روانه شد و توانست اصفهان را تسخیر کند. اما اوج درگیری‌های آقامحمد‌خان، با لطفعلی‌خان زند فرزند جعفر‌خان بوده است. جنگ‌های این دو که فصل مهمی از تاریخ ایران را در بر می‌گیرد، نشان از پختگی و تجربه آقامحمد‌خان و خامی و حیوانی لطفعلی‌خان زند دارد. به جز در موارد جنگ از دیگر خصایصی که از آقامحمد‌خان نقل می‌کنند، خست و لئامت اوست، چنانکه هنگام حمله به خراسان، شاهرخ میرزا فرزند نادرشاه افشار را که پیرمردی کور و از کارافتاده بود آنقدر شکنجه و عذاب داد تا توانست محل اختفای خزائن نادر را به دست بیاورد. همچنین پس از شکست لطفعلی‌خان زند و دستیابی به شیراز هر چند با خزائن خالی روبه‌رو شد ولی توانست بر گنجی به نام تجار جنوب دست پیدا کند. این تجار با حمایت از آقامحمدخان و دادن بودجه و مالیات به او، وی را در راستای اداره کشور و حفظ نظم عمومی‌کمک کردند.از خست و لئامت آقامحمدخان همین بس که او را نگهبانانش فقط به واسطه خوردن خربزه‌ای به ترس از کشته شدن کشتند.با تمام لئامت و خستی که از آقامحمدخان تعریف می‌کنند، وی در حفظ روابط خود با تجار و بازرگانان بسیار کوشا بود و در حق آنان می‌گفت که جماعت تجار چون وجود آنها باعث آبادی ملک و رونق سلطنت و رواج کار خاص و عام اهل مملکت است، با آنها نیز سلوکی که باعث تفرقه حال آنها گردد نمی‌نماییم تا به خوشی خاطر از روی دلجمعی، به کار خود مشغول بوده، موجب نظام کار دنیایی خواص و عوام ممالک محروسه باشند.آقامحمدخان همچنین در رعایت حال سپاهیان خود کوشش و تلا‌‌ش بسیار می‌کرد. وی خود به روش آنها زندگی می‌کرد چرا که می‌دانست بدون وجود لشکریانی آماده و مطیع نمی‌تواند آمال خود را در جهت کشورگشایی برآورده سازد. به همین جهت هرگاه جایی را مورد حمله قرار می‌داد و آنجا را تاراج می‌کرد، سپاهیان او هر آنچه را که غارت کرده بودند صاحب شده و از آن مهمتر اگر لشکریان افراد آن منطقه را به اسارت می‌گرفتند هیچ‌گاه حاضر نبود آنها را مجبور کند که اسیران را آزاد کنند، هر چند با واسطه مراجع و شخصیت‌های بزرگ مذهبی هم بوده باشد.بنا بر نوشته نویسنده رساله تدابیر وی در سیاست کردن دزدان و راهزنان خیلی سختگیر بود و آنان را زنده نمی‌گذاشت. امنیت در دوره او به حدی بود که مردمان تنها در راه‌ها با مالی که داشتند رفت و آمد می‌کردند!
در زمان سلطنت او سکه‌ها سره بود، یعنی ناخالصی نداشت و اگر از جایی زر ناخالصی پیدا می‌شد حاکم آنجا به تنبیه و جریمه‌ای شدید می‌رسید.آقامحمدخان هنگامی‌که فقط پنج سال داشت توسط عادلشاه افشار مقطوع‌النسل شد. وی هنگامی‌که کریم‌خان زند سلسله زندیه را پی‌افکند به عنوان گروگان ایل قاجار در شیراز به سر برد و درست هنگام شنیدن خبر مرگ کریم‌خان آنجا را به سمت استرآباد ترک کرد تا به این ترتیب تلا‌‌ش‌های خود را در جهت به دست آوردن قدرت و سلطنت شروع کند.
امری که پس از حدود 20 سال بالا‌‌خره به نتیجه نهایی رسید و او با کشتن لطفعلی‌خان زند، توانست سلسله قاجار را پی‌ریزی کند.وی که فقط دو سال از زمان تاجگذاریش می‌گذشت در سال 1212 هنگام حمله به قفقاز توسط غلا‌‌مانش کشته شد. ‌


زندگی حاجی ابراهیم‌خان کلا‌نتر
حاج ابراهیم‌خان کلا‌‌نتر فرزند حاجی‌هاشم کدخدا و کارگزار امور دیوانی یکی از محله‌های شیراز بود.
حاج‌هاشم در اصل کدخدای حیدریخانه شیراز بود. بنا به نوشته تاریخ گیتی‌گشا حاجی ابراهیم فرزند حاج‌هاشم یهودی‌الا‌‌صل جدیدالا‌‌سلا‌‌م است. بنابر این باید گفت ریشه یهودی داشتن حاج‌ابراهیم چندان مانعی در راه پیشرفت او نبوده است. هر چند پدر حاج‌ابراهیم در دوران پیری نابینا و از خدمات دولتی معاف و در وضعیت سختی گرفتار آمد، اما خود حاج‌ابراهیم چون فردی با استعداد بود، وارد امور دیوانی شده و کدخدایی همان محل حیدریخانه شیراز را که پدرش برعهده داشت، در عهد کریم‌خان زند به دست آورد.در سال 1196 هجری که علیمرادخان زند بر فارس مسلط شد، حاجی‌ابراهیم کدخدایی تمام حیدریخانه که نصف بیشتر شهر را دربر می‌گرفت به دست آورد. پس از آنکه جعفرخان زند برادر مادری علیمرادخان، به سلطنت رسید و میرزا محمد کلا‌‌نتر فارس از دنیا رفت، کلا‌‌نتری شیراز و اطراف آن به حاجی ابراهیم رسید. در سال 1199 لطفعلی‌خان به دستور و به حکم پدرش حاجی ابراهیم را کلا‌‌نتر تمام فارس کرد. در سال 1203 صیدمرادخان زند علیه جعفرخان شورش کرد و او را کشت و خود زمام امور را به دست گرفت. در این سلطنت چند روزه، صیدمرادخان از حمایت علیقلی‌خان کازرونی، از اعیان آن روز شیراز بهره می‌‌گرفت. تفوق علیقلی‌خان بر حاجی ابراهیم‌خان بسیار سخت و سنگین بود، به همین دلیل کوشش بسیاری کرد تا در امور سلطنت صیدمرادخان اختلا‌‌ل ایجاد کند. در این زمان لطفعلی‌خان زند به همراه گروهی از سپاهیان در گرمسیرات فارس به سمت بندرعباس در حرکت بود که با شنیدن خبر مرگ جعفرخان سپاهیان پراکنده و لطفعلی‌خان به حاکم بوشهر پناهنده شد.
حاجی ابراهیم در راستای برکنار کردن صیدمرادخان و علیقلی‌خان با لطفعلی‌خان زند تماس گرفت و پنهانی با سران و بزرگان فارس برای لطفعلی‌خان بیعت گرفت و منتظر روز موعود ماند. با تدابیری که حاج‌ابراهیم‌خان اندیشید، سپاه اعزامی‌صیدمرادخان که فرماندهی آن را برادرش شاه‌مرادخان برعهده داشت، از هم پاشید و به لطفعلی‌خان پیوستند. لطفعلی‌خان به سمت شیراز حرکت کرد و توانست با کمک ابراهیم‌خان وارد شهر شده و حکومت را به دست گیرد. ...< خلا‌‌صه بنا بر آن حسن خدماتی که از حاجی‌ابراهیم در کار دولت لطفعلی‌خان به ظهور رسیده بود، مشمول الطاف لطفعلی‌خان گردیده، تمام نظم و فتق امور سلطنت به صلا‌‌ح و صوابدید او می‌بود. لطفعلی‌خان او را پدر خطاب می‌کرد و شرایط احترام به جا می‌آورد.>
اما این محبت و دوستی چندان پایدار نماند و کدورت میان‌خان زند و وزیر او به زودی روی نمود.
قصاص شدن میرزامهدی لشکرنویس به دلیل بی‌احترامی به سربریده جعفرخان زند که ابراهیم‌خان او را شفاعت کرده بود، باعث ایجاد کدورت گردید. هر چند حاجی ابراهیم‌خان از این رفتار لطفعلی‌خان رنجید ولی روابط گرم خود را با او همچنان حفظ کرد. یک سال و نیم پس از به سلطنت رسیدن لطفعلی‌خان، وی به قصد تسخیر کرمان راهی آنجا شد. در نبود وی مخالفان حاجی‌ابراهیم‌خان مکرر به لطفعلی‌نامه می‌نوشتند که حاجی ابراهیم درصدد سرنگونی اوست. این بدگویی‌ها در دل لطفعلی‌خان نفوذ کرد و باعث ترس ابراهیم‌خان شد. وی به همین دلیل در فکر چاره برآمد تا خود و‌خانواده‌اش را نجات دهد.
در همین زمان آقامحمد‌خان قاجار که شمال کشور را در کنترل خود درآورده بود به سمت جنوب حرکت کرد. حاج ابراهیم‌خان با آقامحمدخان از در مکاتبه درآمد که اگر به شیراز بیاید با او همکاری خواهد کرد.
لطفعلی‌خان که برای حمله به اصفهان از شیراز بیرون آمده بود گرفتار توطئه حاج ابراهیم شد و لشکریانش متفرق شدند و خودش هم به سمت شیراز روانه گردید ولی ابراهیم‌خان حاضر نشد دروازه شهر را بر وی بگشاید و او به ناچار به سمت کرمان فراری شد.
در بستن حاج ابراهیم‌خان بر لطفعلی‌خان زند را بسیاری بر نامردی و خیانت او به ولی‌نعمتش حمل می‌کنند اما محققان معاصر برآنند که این اقدام حاج ابراهیم‌خان بهترین کار ممکن بود، چرا که آقامحمدخان توانست در اقداماتی پیاپی و سنجیده به سرعت زمام امور مملکت را به دست گرفته و یکپارچگی ایران را تضمین کند.
با این وجود لطفعلی‌خان مایوس نشده و به تلا‌‌ش در کنترل شیراز ادامه داد ولی ابراهیم‌خان با تدبیر و دوراندیشی زمام امور شهر را به دست گرفت و‌خان زند را راه نداد.
در سال1207 پس از آنکه آقامحمدخان وارد شیراز گردید و نظم امور را به دست گرفت، حاج ابراهیم‌خان را به دلیل خدماتی که کرده بود عنوان بیگلربیگی فارس داد و خود روانه تهران شد.
در سال 1208 پس از آنکه لطفعلی‌خان زند از رفتن به کابل پشیمان شد، به کرمان آمده و در آنجا به قلعه‌داری مشغول گردید. حاج‌ابراهیم که نمی‌توانست قدرت‌گیری مجدد لطفعلی‌خان را ببیند، آقامحمدخان را وادار کرد تا به کرمان حمله کند. حمله آقامحمدخان به کرمان که می‌گویند آنجا بیست هزار جفت چشم را از حدقه درآورد، به سلسله زندیه پایان داد و مقدمه‌ای شد بر بنیان نهایی قاجاریه.پس از خاتمه کار لطفعلی‌خان، حاجی ابراهیم‌خان مستوفی‌الممالک آقامحمدخان شد و همراه او به تهران رفت و باباخان (فتحعلی‌شاه) در این تاریخ لقب جهانبانی یافت و به عنوان ولیعهد روانه شیراز گردید. در سال 1310 هجری هنگام تاجگذاری آقامحمدخان او حاجی‌ابراهیم را به مراتب عنایات خود سرافراز داشته، رتبه وزارت بخشیده به خطاب اعتمادالدوله مخاطب ساخت و حکم شد که ارکان دولت و خاصان درگاه و امرا و سران سپاه و سایر کارخانجات سرکار سلطنت در امورات خود به حاجی ابراهیم رجوع آورده، دیگری را در رتق و فتق و نظم و نسق امور مرجع ندانند و خلا‌‌ف این را موجب غضب و مواخذه عظیم شمارند، مهر ثبتی خود را که تا آن زمان اعتماد سپردن آن را به هیچ کس نداشت و حکم‌ها و فرمان‌ها را در حضور خود به مهر رسانیده می‌داد، به حاجی ابراهیم سپرده، او را وزیر و دارای‌استقلا‌‌ل و مختار تمام امور سلطنت گردانید.نویسنده رساله پس از رسیدن به مبحث وزارت حاجی ابراهیم، از زیرکی‌ها و کاردانی‌های او سخن بسیار به میان می‌آورد، به طوری که توانست پایه‌های وزارت خود را در تهران کوبیده و بیشتر اقوام و خویشان خود را در مقام‌های مهم کشوری و ایالتی بگمارد. مرتبه نفوذ وی در آقامحمدخان به حدی بود که هیچ یک از بزرگان ایل قاجار جرات آن را نداشتند که بدون واسطه حاج ابراهیم‌خان که در این زمان اعتمادالدوله نیز شده بود با شاه صحبت کنند.هر چند حاجی ابراهیم در زمان سلطنت دوساله آقامحمدخان توانست تمام ارکان سلطنت را به دست خود گیرد اما با مرگ او وزیر تاجبخش به سرعت در فکر چاره برآمده و مقدمات به تخت نشستن باباخان یا همان فتحعلی‌شاه را مهیا کرد و او را به تهران فرا خوانده و تاج شاهی بر سر او گذارد. فتحعلی‌شاه از همان ابتدای سلطنت خود نظر چندان خوشی نسبت به حاجی ابراهیم‌خان نداشت و سوءظن عجیبی از وی به دل داشت، به طوری که یک سال پس از گرفتن تاج و تخت، کم‌کم حاجی ابراهیم را از امور سلطنت و شغل‌های وزارتی معاف کرد و امور مملکت را به دست میرزا شفیع مازندرانی داد. در این زمان دیگر از حاجی ابراهیم‌خان به جز نام وزارت چیزی باقی نمانده بود. وی که خود زمانی با بستن دروازه‌ها روی لطفعلی‌خان زند بانی روی کار آمدن قاجاریه شده بود، اکنون در بن‌بست عجیبی گیر افتاده و نه راه پیش داشت و نه راه پس. وی هر کاری که از دستش برمی‌آمد جهت برآوردن خواست‌های فتحعلی‌شاه انجام داد، اما نظر شاه نسبت به او مثبت نشد. اقبال‌ خاندان ‌هاشمیه حاج‌ابرهیم‌خان کلا‌‌نتر (اعتمادالدوله) در سال 1217 قمری به اتهام اقدام علیه امنیت حکومت شاهی فتحعلی‌شاه و تبانی با ایل بختیاری به سر آمد، پس از آنکه او را زبان بریدند و چشم کندند، به قزوین که محل ایل و اردوی او بود برده، خفه کردند.نویسنده رساله این قصاص را حق حاجی‌ابرهیم‌خان کلا‌‌نتر می‌داند چرا که او برکشیده زندیه بود ولی به زندیه خیانت کرد و سر بیشتر بزرگان آن به واسطه حرف‌های او بر سر دار رفت.در پیامد قتل‌حاجی ابراهیم‌خان بسیاری از اقوام و خویشان وی نیز به همین عذاب و جریمه محکوم گردیده، کور شده یا به قتل رسیدند.