راز همسويي كسروي با رضاخان شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه

عبده، ماجراي محاكمأ مختاري، و كارشكني هاي دربار پهلوي براي جلوگيري از مجازات قانوني او و همدستانش را به تفصيل شرح داده است. به نوشتأ وي: محمدرضا پهلوي «با هيچ اقدامي كه خاطرات دوران اختناق پدرش را به ياد آورد موافق نبود. . . » و «از اقدام به اعمال نفوذ» در جهت جلوگيري از مجازات مختاري و همدستان وي «فروگذار نمي كرد». اما، «خوشبختانه دادستان ديوان كيفر و بازپرسان متصدي امر به هيچ وجه تحت تأثير قرار نمي گرفتند». عبده، داستان فشار نافرجام شاه به خويش (بر له مختاري و همدستان وي) را چنين روايت مي كند:
. . . وقتي در ماه مرداد و شهريور 1321 محاكمأ مختاري و تعدادي از مأمورين شهرباني در جريان بود، پس از تقديم كيفرخواست و بيان دعوي كه مدت دو روز به طول انجاميد و وكلاي مدافع به دفاع پرداختند و طبق آيين دادرسي كيفري و سنت مسلّم دادستان بايد به پاسخگويي وكلاي مدافع بپردازد. . . قبل از اينكه به جوابگويي به بيانات وكلاي مدافع بپردازم، بهاء الملك قراگزلو، وزير دادگستري وقت، مرا خواست و اظهار كرد كه شاه نظر دارد كه تبليغات بيشتر در مورد اين محاكمه نشود و سر و صدايي بي جهت راه نيفتد. ديگر ضرورت ندارد كه به جوابگويي مدافعات وكلابپردازم. . . ] كه نپذيرفتم و تهديد كردم كه در صورت «اصرار» وي به اين كار[ از دادستاني ديوان كيفر استعفا خواهم داد. . . ] و او هم[ به سكوت اكتفا كرد. . .
اين محاكمه، كه در سالن سابق وزارت امور خارجه در پشت كاخ گلستان صورت گرفت، تماشاچيان فراواني را به خود جلب نمود و بيش از يك ماه به طول انجاميد. وكلاي مبرّزي كه به عنوان وكيل مدعي خصوصي يا متهم در آن شركت داشتند و در حقيقت، اين محاكمه، محاكمأ رژيم ديكتاتوري رضا شاه تلقي مي شد. (535)

¤ جنايات و مظالم سر پاس مختاري

عبده سپس به نقل چند داستان مي پردازد كه نشان مي دهد «مختاري در جهت اجراي نيات واقعي يا فرضي ديكتاتور از دست زدن به هر جنايتي خودداري نداشت و گاهي به استقبال نيات فرضي شاه سابق مي رفت». اظهارات عبده، پاسخي قاطع به دفاعيات كسروي از مختاري بوده، و مغالطات كسروي مبني بر انكار قتل مدرس، و اثبات بي تقصيري ! رئيس نظميأ رضاخاني را نقش بر آب مي سازد:
جهانسوزي كه دانشجوي مدرسأ نظام بود، به اتهام «كمونيسم و در عين حال فاشيسم» تحت تعقيب قرار مي گيرد و در دادگاه نظامي به اعدام محكوم مي شود و حكم دربارأ وي اجرا مي گردد. . .
موضوعي كه مرا بسيار متأثر كرد اين بود كه، به عنوان اينكه شاه دستور داده كليأ بستگان وي بازداشت شوند، بنا به دستور مختاري، دختر نه سالأ لالي كه از بستگان جهانسوزي بوده و در اهواز مي زيسته، تحت بازداشت قرار مي گيرد. اين دختر تا آنجايي كه به خاطر دارم تا سوم شهريور 0231 در بازداشت به سر مي برده است و بعداً آزاد شده است. توقيف دختر نه سالأ لال را به عنوان شركت در توطئه بر عليه شاه چگونه مي توان توجيه نمود؟ مع الوصف. . . مختاري توقيف وي را به استناد دستور شاه، كه كليأ بستگان بايد دستگير شوند، توجيه مي نمود.
اين جريان در يكي از پرونده هاي مطروح در ديوان كيفر منعكس بود. كيفيت از بين بردن فرّخي، شاعر آزادأ ايران، به اين ترتيب بود كه به بازداشتگاه موقت منتقل مي شود و روي پنجرأ اتاق وي را ديوار مي كشند و بعد پزشك احمدي به عيادت وي مي رود و به حيات وي پايان مي دهد. اين عمل به دستور مختاري انجام مي پذيرد و اين حاكي از بي رحمي و قساوت مردي است كه در رأس نيروي انتظامي كشور قرار داشت.
چندي پيش به آقاي نصرت الله خازني، منشي دكتر مصدق، كه وقتي رياست بانك كشاورزي را داشت، برخوردم. وي مي گفت: از طرف لشگر دوم در گارد كاخ مأموريت داشته است. در مدخل كاخ در چهار راه محل تقاطع خيابان سپه و خيابان پهلوي سابق، تعدادي از كارمندان تخشايي ارتش مشغول تعميراتي بودند. يكي از اعضاي تخشايي كه مبتلابه بيماري رواني بوده و از تيمارستان فرار مي كند، به سر چهارراه كه مي رسد، با ارائأ كارت خود كه در آن هويّت وي عضويت تخشايي ذكر شده بود، وارد كاخ مي شود.
قبل از اينكه از كنار دفتر افسر كشيك بگذرد، درجه داري نسبت به بيمار رواني سوء ظن پيدا مي كند. وي را نزد افسر كشيك مي برد. افسر كشيك كه از فرار بيمار رواني مسبوق مي شود، جريان را در دفتر ماوقع شرح مي دهد و بيمار رواني را تحت الحفظ به بيمارستان برمي گرداند. روز بعد محمود جم كه وزير دربار وقت بوده، شخصاً نزد خازني افسر كشيك مي آيد و جريان امر را سؤال مي كند. خازني ماوقع را شرح مي دهد و مي گويد: در دفتر ماوقع عيناً درج شده است.
جم دفتر را مي خواهد و همراه خود مي برد و روز بعد دفتر را بر مي گرداند. معلوم مي شود كه مختاري گزارش به شاه داده بود كه افسر گارد در جريان دخول بيمار رواني مسامحه نموده است. شاه پس از مطالعأ دفتر ماوقع كه جم نزد وي برده بود، زير آن خطاب به جم مي نويسد: «به مختاري بنويسيد بي جهت براي مردم پاپوش نسازد».
ببينيد چه عزايي بوده كه مرده شور هم در اين مورد به گريه افتاده است. منظور اين است كه خونخواري ديكتاتور نسبت به كساني كه مخالف خود تشخيص مي داد به جاي خود، ولي خوش رقصي امثال مختاري هم در تشديد اختناق مؤثر بوده است. (635)
وي، در ادامه، بر پايأ «تحقيقات دادسراي ديوان كيفر»، به «شرح شهادت مدرس» پرداخته و نقش مختاري را به طور مستند در انجام آن جنايت فاش مي سازد. (735)

¤ تباني كسروي با شاه و مختاري

نورالدين چهاردهي، پژوهندأ سخت كوش معاصر، كه از نزديك با كسروي معاشرت داشته، با اشاره به دفاع كسروي از مختاري در دادگاه مي نويسد: كسروي بابت اين عمل از مختاري «پولي نگرفت و پيغام داد هر وقت داشتيد بپردازيد. مختاري پس از آزادي از كساني بود كه در خفا حمايت از كسروي مي كرد». (835)
پيدا است حسن خدمت كسروي در حمايت از مختاري - كه با سياست دربار همسو بود - از ديدگاه شاه جوان مخفي نبوده و اظهارات مطلعان نشان مي دهد كه اساساً اين كار با هماهنگي دربار پهلوي صورت گرفته است. نورالدين چهاردهي با اشاره به «تمجيد و توصيف» مستمر كسروي از رضاخان در جوّ رضاخاني سالهاي پس از شهريور بيست، مي نويسد: «در سال 3231 ه-. ش شاه مخلوع كسروي را به دربار احضار نمود واز وي تمجيد و قدرداني بسيار نمود و به كسروي گفت: چيزي از من مطالبه كنيد. كسروي پشتيباني شاه مخلوع را در حمايت از خود و گسترش مرامش خواستار شد. . . و شاه مخلوع به كسروي قول داد كه در اشاعأ مرامش بدون تظاهر حمايت نمايد». (935) نيز: «كسروي در وقايع شهريور بيست برخلاف تمامي نشريه هاي آن زمان، عكس رضاخان رادر ] روزنامأ[ پرچم گراور نموده و از رضا خان تمجيد بسيار كرد. شاه مخلوع كسروي را به دربار احضار نمود و ي را مورد تفقد قرار داد و از آن پس كسروي را مورد حمايت قرار داد». به نوشتأ چهاردهي، خود كسروي اين مطلب را براي چهاردهي فاش ساخته است. (045)
¤ راز همسويي كسروي با رضاخان

حمايت كسروي از پهلوي، چنانكه قبلاً اشاره شد، عمدتاً به علت اقداماتي بود كه آن سلطان سفّاك در جهت مبارزه با اسلام و روحانيت درپيش گرفته بود، و اين حقيقتي است كه كسروي خود در آثار گوناگونش (از جمله: مجلأ پيمان و نيز كتاب «شيعيگري» يا «بخوانند و داوري كنند» جابجا به آن اشاره دارد. به برخي از تصريحات او در مجلأ پيمان اشاره مي كنيم:
ارديبهشت 5131 ش: كساني قدر اين زمان را نمي شناسند، ليكن ما نيك مي دانيم كه شرق را زمان بسيار نيكي فرا رسيده. اين جنبشهايي كه امروزه پديد آمده و دستهاي نيرومند شرق را تكان مي دهد، همأ اينها خواست خداست. ما چنين روزي را چشم براه بوديم و اينك بدان رسيده ايم. (145)
شهريور 8131 ش: تا ساختمانهاي كهن هزار سال پيش كه در عقايد مردم مخصرصاً شرقيها وجود دارد خراب نشود، به جاي آن شالودأ تازه و عاقلانه نمي توان ريخت. (245)
برخي از آن بيماريها را كه يكسره از پريشاني كار دين پديد آمده و نتيجأ آلودگي كيشهاست ياد مي نماييم و. . . اين. . . خود چيزهايي است كه ما امروز مي دانيم و مي توانيم نوشت. (345)
در كتاب «بخوانند و داوري كنند» «شيعيگري » قبلي)، كسروي از شعائر شيعه، بويژه روضه خواني، با لحني هتاكانه و كينه توزانه شديداً انتقاد مي كند(445) و با اشاره به حملات سخت رضاخان به شعائر اسلامي، مدعي مي شود كه رضاشاه از نادانيها جلوگيري كرد!(545) او حتي پس از سقوط رضا خان نيز صريحاً اقدامات وي نظير تخته قاپو كردن ايلات و عشاير، مبارزه با نفوذ روحانيت، كشف حجاب و منع شعائر حسيني (ع) را «چند رشته كارهاي سودمند» شمرده و نوشت: «وزيراني كه پس از برافتادن رضا شاه به روي كار آمدند بايستي اينها را نگاهدارند و كمي هاي آنها را جبران كنند». (645)
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
535- همان: 1.651-361.
536- همان: صص 163-.167 همچنين براي موردي از برخورد وحشيانأ سر پاس مختاري با يك روزنامه نگار (ابوالقاسم هوشمند) ر. ك، خاطرات مطبوعاتي، سيد فريد قاسمي، صص 115 -215.
735- چهل سال در صحنه. . . ، 167.1-171. دكتر عبده، با اقدام شجاعانه اي كه در هيئت «دادستان» دادگاه مختاري و همدستان وي انجام داد، مخالفت دربار را برانگيخت و طيف وابستگان ديكتاتوري بيست ساله (و احياناً افراد بي اطلاع از جزئيات ماجرا) حرف و حديثهايي را عليه وي منتشر ساختند، اما مردم ايران با رأي چشمگير خود به او در انتخابات مجلس چهاردهم، نشان دادند كه دوغ و دوشاب، و سره و ناسره را به خوبي از يكديگر تشخيص مي دهند (عبده، با كسب حدود يك چهارم از آرأ مردم پايتخت، رتبأ چهارم را در ميان وكلاي تهران در مجلس 41 به دست آورد. ر. ك، همان: ص 881 و 091.
835 -داعيان پيامبري و خدايي، نورالدين چهاردهي، ص 421.
935- همان: صص 53-6.3
045- همان: ص 18.
145 -ميانأ پيمان و هوادارانش، كسروي، مندرج در: پيمان، سال 3، ش 4، ص 132. كسروي زماني اين مطلب را مي نويسد كه شرق اسلامي آن روز تقريباً به طور يكپارچه در زير سيطرأ استعمار (خصوصاً استعمار انگليس) قرار داشت و حكومتهاي مرعوب يا مجذوب غرب بر آن فرمان مي راندند؛ در ايران رضا خان، در تركيه آتاتورك، در عراق فيصل، در افغانستان امان الله خان، در عربستان. . . ، در هند. . . . بايد ديد چه دستهاي نيرومندي جز دستهاي ايادي استعمار، شرق آن روز را راه مي برد؟!
245- خرده گيريهاي حقيقت جو و پاسخ آن، كسروي، مندرج در: همان، شهريور 8131، ص 444.
345- همان: ص .433
544- ر. ك، ص 17 به بعد.
554- همان: ص 5.7
645- دادگاه، كسروي، ص 51 -25. نيز در مقالأ «خرده گيري و پاسخ آن» (مندرج در روزنامأ پرچم، سال 1، ش 022، 7 آبان 1231، ص 1)، در تأييد اقدامات رضاخان در سركوب روحانيت نوشت: «ما چنانكه نوشته ايم از هرباره از شاه گذشته خوشنود نيستيم و از بي پروايي آن شاه به مشروطه و مجلس گله منديم. ولي با اين حال نيك مي دانيم كه آن شاه علاقه به كشور داشت و مي خواست يك سپاه نيرومندي پديد آورد و ايمني را در سراسر كشور فرمانروا گرداند و روگيري زنان و نمايشهاي بي خردانأ محرّم و مانند اينها را كه دست آويزي به بدخواهان ايران داده مايأ سرزنش و شرمساري شده بود از ميان بردارد. براي فيروزي در اين آرزوهاي خود ناچار بود كه جلو ملايان را بگيرد و بايد گفت حق با او بود. . . »!