دیدگاه‌های گوناگون درباره علل کودتای سوم اسفند 1299

انقلاب روسیه منافع انگلستان در ایران و هندوستان را به خطر انداخت، بدنین خاطر دولت انگلستان تحت‌تأثیر این انقلاب و نفوذ تدریجی بلشویسم در ایران استراتژی منطقه‌ای خود را تغییر داد و با ترتیب دادن کودتای سوم اسفند 1299 و روی کار آوردن رضاخان سعی کرد با ایجاد یک حکومت مرکزی قوی به منافعش دست یابد
بسیاری از کسانی که در هشتاد سال اخیر راجع به دلایل کودتای سوم اسفند 1299 مقاله و یا کتابی نوشته‌اند، بر «انگلیسی» بودن این کودتا و رضاخان عامل اجرایی آن تأکید دارند. واقعیتی است انکارناپذیر که وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه همراه با پیروزی از سیاست خارجی ضداستعماری رژیم انقلابی، معادلات سیاسی در منطقه خاورمیانه، بالاخص در ایران را کاملاً بهم زد.
انقلاب روسیه منافع انگلستان در ایران و هندوستان را به خطر انداخت، بدنین خاطر دولت انگلستان تحت‌تأثیر این انقلاب و نفوذ تدریجی بلشویسم در ایران استراتژی منطقه‌ای خود را تغییر داد و با ترتیب دادن کودتای سوم اسفند 1299 و روی کار آوردن رضاخان سعی کرد با ایجاد یک حکومت مرکزی قوی:
1. در برابر نفوذ نهایی نظامی و ایدئولوژیکی و روسها سدی بوجود آورد.
2. نهضتهای آزادیخواهانه و ضدانگلیسی که در مناطق مختلف کشور فعال بودند را از بین ببرد.
3. امنیت و ثبات سیاسی ایران را که تأمین کننده منافع انگلستان بود برقرار سازد.
علاوه بر این دیدگاه می‌توان به سه نظرگاه دیگر در مورد علل کودتای سوم اسفند اشاره کرد که از منابع اولیه‌ای که در سالهای اخیر انتشار یافته تمسک می‌جویند.
برخی از تاریخ نگاران به قدرت رسیدن رضاخان را چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم نتیجه انقلاب بلشویکی روسیه و ضرورت تأمین مرزهای جنوبی این کشور ارزیابی می‌کنند. هر چند که در یکی دو سال اول انقلاب روسها از نهضتهای آزادیبخش منطقه حمایت می‌کردند، اما عدم قابلیت دولت جدید در تأمین ثبات سیاسی و فائق آمدن بر بحران اقتصادی ناشی از جنگ چندین ساله و انقلاب، موجب گردید که سیاست خود را از آرمانگرایی و روش ایده‌آلیستی مطلق به منظور تأمین منافع، به واقع‌گرایی نسبی سوق دهد و لذا شاهد تغییر جهت سیاست خارجی روسها نسبت به ایران و به طور کلی نسبت به نظام بین‌المللی هستیم.
در فاصله هشت ماه پس از انقلاب اکتبر، نیروهای نظامی انگلستان و فرانسه در شمال روسیه پیاده شدند و تعدادی از بنادر شمال روسیه را به تصرف خود درآوردند و حکومت دست نشانده ای تشکیل دادند. ژاپنی ها نیز از خاور در بندر ولادی وستوک را اشغال کردند و آن را تا سال 1922 در تصرف خود نگاه داشتند. از سوی دیگر افسران فراری برای سرنگونی رژیم انقلابی به ناامن کردن مرزها مشغول بودند. و در یکی از مناطق روسیه علم طغیان برافکنده بودند. در حالی که برای استقرار کمونیسم لازم بود که هم در داخل کشور ثبات تأمین گردد و هم در مرزها، بدین خاطر روسها با دست کشیدن از حمایت جنبش جنگل و سایر نهضتهای آزادیخواهانه منطقه ـ سیاست خود را به ایجاد یک حکومت مرکزی قوی در ایران که قابلیت تأمین ثبات و امنیت مرزها با شوروی و گسترش روابط با همسایه شمالی را داشته باشد، تغییر دادند. عقد قرارداد مودت با دولت ایران، حمایت از کودتاچیان و شخص رضاخانه و ارزیابی کودتا به مثابه یک انقلاب بورژوازی که تحولی بنیادی در ساختار طبقاتی ایران به وجود آورده را باید در جهت ذینفع بودن روسها در کودتای سوم اسفند دانست.
گروه سومی از تاریخ نگاران کودتای سوم اسفند را معلول شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی ایران می دانند و به این واقعیت اشاره می‌کنند گه جامعه ایران از انقلاب مشروطیت تا کودتا با بی‌ثباتی مستمر سیاسی مواجه بوده.
اشغال نظامی ایران در جنگ جهانی اول توسط چهار قدرت روسیه، انگلستان، آلمان و عثمانی نابسامانیهای اقتصادی را شدت بخشید.
همزمان ظهور و فعال شدن نهضتهای استقلال‌طلبانه و قیامهای خیابانی، میرزاکوچک‌خان جنگلی، محمد تقی خان پسیان، طغیان و قیام خانها، نشان‌دهندة بی لیقاتی حکومت مرکزی در تأمین امنیت اجتماعی جامعه بود.
در واقع تمامی اقشار و طبقات جامعه خواستار ثبات و امنیت بودند و این امر با مشیرالدوله پیرنیا و سردار منصور رشتی امکان‌پذیر نبود.
از سوی دیگر انقلاب اکتبر موجب گسترش افکار و اندیشه‌های انقلابی و به دنبال آن باعث ایجاد وحشت و ناامنی در میان طبقات مختلف مردم و هیأت حاکمه شده بود. مخصوصاً تبلیغات کمونیستی در گیلان به فرار زمین داران و به همراه آنان قرار دسته دسته مردم بی‌پول و گرسنه به قزوین و تهران کمک کرد و اوضاع سیاسی کشور را وخیم ساخت. از همه مهمتر اشغال بنادر شمال ایران توسط قوای روس و پیشروی بلشویکها به سوی قزوین که نشان‌دهندة بی‌لیاقتی قوای حکومتی و حتی عدم آمادگی انگلستان به دفاع از منافع ایران بود از یکسو و اعلام خروج نیروهای انگلیسی از خاک ایران و انتشار خبر تخلیه اتباع خارجی مقیم تهران و برچیده شدن شعبه های بانک شاهنشاهی از سوی دیگر، بسیاری از نظامیان و سیساتمداران ایرانی را به اقدامی بازدارنده از نفوذ بیشتر روسها به داخل ایران و حکومتی مقتدر که قادر به تأمین ثبات و امنیت کشور باشد وادار ساخت.
بنابراین از این منظر، کودتای سوم اسفند 1299 را باید حاصل شرایط سیاسی و اجتماعی و در امتداد منافع مردم ایران ارزیابی کرد.
و بالاخره از دیدگاه دیگری باید کودتای سوم اسفند 1299 را حاصل ائتلاف دو دولت روسیه و انگلستان دانست. به عبارت دیگر دو دولت روس و انگلیس که سالهای مدیدی ایران را بین خود تقسیم کرده بودند پس از چند سال کدورت در روابطشان، دیگر بار به خود آمده، جهت تأمین منافع مشترک در ایران متحد می‌شوند.
فراخوانی نیروهای انگلیسی از ایران، بالاخص از شمال ایران توسط وزارت جنگ انگلستان و آمادگی برتیانیا به بحث با رژیم انقلابی روسیه به منظور رفع کدورتها را باید در این ارتباط ارزیابی کرد. بهترین دلیل سازش را می‌توان در موافقت‌نامه‌ اقتصادی بین این دو کشور ملاحظه کرد.
در ماه مه 1920 یک هیأت اقتصادی روسی به انگلستان فرستاده شد. این هیأت موفق شد پس از ماهها بحق و گفتگو با طرف انگلیسی خود، بالاخره در 21 مارس 1921 به توافقنامه سیاسی و اقتصادی مهمی با انگلستان دست یابد. بر طبق این توافقنامه روسها متعهد می‌شوند از ادامه کمکها به جنبش‌های استقلال‌طلبانه و ضدانگلیسی و صدور انقلاب به کشورهای منطقه دست بردارند. در مقابل انگلیسیها متعهد می‌شوند که تمامی مراکز سخن‌پراکنی ضدروسی مستقر در مرزهای جنوبی شوروی را جمع نمایند. با این تفاهم هر دو کشور از ایجاد دولتی متمرکز و با ثبات در ایران که در عین حال ایفاکننده نوعی نقش حائل بین آنها باشد قویاً حمایت می نمایند. از طرف دیگر در سالهای 1920 و 1921 به رهبران شوروی ثابت شده بود که نظریه صدور انقلاب و ایجاد انقلابهای کمونیستی در کشورهای سرمایه‌داری، تحت‌تأثیر دشواریهای اقتصادی و امنیتی پیش آمده در داخل کشور و فشارهای خارجی دچار تحول شده، ضمن پی بردن به ناتوانی خود در تحقق استراتژی نفوذ، به سیاست سازش و مدارا با نظام بین‌المللی و بازیگر اصلی آن انگلستان روی اورند.
حتی تروتسکی برای نجات روسیه از بحرانهای سیاسی و اقتصادی در نامه ای به لنین در تاریخ 4 ژوئن 1920 بر ضرورت کمنار آمدن با انگلستان بر سر مسایل مورد اختلاف از جمله مسئله ایران تأکید دارد.
خلاصه آنکه به زعم نگارنده دو دیدگاه اول و دوم را که جنبه عوام‌پسندانه دارند باید در چارچوب «توهم توطئه» مورد ارزیابی قرار داد، در حالی که در دیدگاه بعدی بیشتر بیانگر واقعیتها هستند تا ذهنیتهای تاریخ‌نگار.