دوره پهلوی اول در استان لرستان

1ـ سركوب و خلع سلاح عشاير شورشى

سالهايى كه منجر به كودتاى 1299 شمسى گرديد بدترين سال‏هاى عمر ايرانيان و بويژه لرستانيان بوده است. خزانه خالى، راه‏ها ناامن، تجارت فلج، كشاورزى خراب، شهرها و آبادى‏ها ويران، ماليات‏ها معوق، مأمورين غرق در فساد و رشوه و ارتشاء و غير از تعدادى دبستان آنهم در پايتخت و شهرهاى بزرگ از صنايع بزرگ اثرى نبود. هر چند ماه دولتى روى كار مى‏آمد و مشكل بر مشكلات مى‏افزود و با بد نامى مى‏رفت و همه در يك حالت خمود در نا اميدى به سر مى‏بردند. وضع لرستان از بد هم بدتر بود و آتش نفاق و اختلاف در همه جا روشن بود.
 
وقوع كودتاى 1299 و سقوط سلسله قاجار، اوضاع كشور را به صورتى ديگر در آورد و لرستان نيز مورد توجه قرار گرفت.
 
در اين زمان قبايل لر در واقع بدون آنكه شورش كرده باشند يا به جنگى پرداخته باشند، ناحيه لرستان را به صورت يك دژ تسخيرناپذير درآورده بودند. تمام مردان لر، مسلح بودند و بدون آنكه سوء نيتى داشته باشند و به منظور سد جوع يا حتى به عنوان يك شغل شريف، دست به سرقت روستاها و شهرهاى اطراف مى‏زدند و اگر كسى نيز از جان خود مى‏گذشت و وارد خطه آنها مى‏شد مى‏بايست از اموال خود بگذرد.
 
در عين حال، رجال شورشى ديگر مانند خزعل يا سردار رشيد نيز براى آنها اسلحه فرستاده و آنها را تحريك به اغتشاش مى‏كردند.
 
هدايت شورش لرها با مهر عليخان، شيخ عليخان (شيخه) و عليمردان خان بود، مهر على خان از طايفه سلسله و از تيره حسنوند از لرهاى پشتكوه از همه قدرتمندتر و ثروتمندتر بود، شيخ عليخان نيز از ايل بيرانوند و تيره يار احمدى و يكى از سرسخت‏ترين جنگجويان لر بود.
 
چون بدون سلطه بر لرستان، خطه خوزستان نيز از دست رفته تلقى مى‏شد و به همين دليل نيز هدف اوليه دولت رضا شاه، كشيدن راهى بود كه مركز را از طريق همدان و بروجرد به خوزستان متصل سازد. بدين منظور در پاييز 1302 امير احمدى را براى حمله بر لرستان انتخاب كرد.
 
در پائيز 1302 جنگ سختى در چگنى كش بروجرد ميان نيروهاى دولتى و طايفه بيرانوند اتفاق افتاد و افراد اين طايفه به هرو فرار كردند و در 22 آذرماه همان سال اولين دسته نيروهاى دولتى طى يك زد و خورد شديد تنگه زاهدشير را تصرف كردند و عده‏اى از سران طوايف را اعدام نمودند. اين امر سبب شد كه تيره‏هاى مختلف متوارى شدند.
 
در اواخر سال 1303 امير احمدى از غرب كشور احضار شد و فرماندهى لشكر غرب به سرتيپ خزاعى محول شد.
 
او در سال 1304 ه .ش سيزده يا چهارده تن از رؤساى طوايف را در بروجرد اعدام نمود. اعدام اين افراد سبب بروز يك رشته شورش‏ها و ناآرامى‏هاى جديد شد و سبب شد كه شورشيان تا چند سال به تأمين دادن دولتيان اعتماد نكرده و تسليم نشدند.
 
در دى ماه 1305 شاه بختى به رياست لشكر غرب منصوب شد. در اين هنگام شورشى‏هاى بيرانوند ارتباط خرم‏آباد ـ بروجرد را قطع كردند. شاه بختى به كمك قواى كمكى دولت، راه خرم‏آباد ـ بروجرد را باز كرده و امنيت را در اين راه به وجود آورد و پس از آن علاوه بر يك رشته درگيرى‏هاى پراكنده، دست به يك لشكركشى گسترده زد و در صدد دفع شورش على محمدخان طرهانى (حاكم لرستان)، كه از فرمان دولت سرپيچى كرده بود و بناى مخالفت را گذاشته بود، برآمد.
 
قواى شاه‏بختى پس از ترك خرم‏آباد در 12 آبان 1306 بدون برخوردى با شورشيان لر در 17 آبان در منطقه سرخ دُم مستقر شدند. هنوز يك روز از استقرار نيروهاى دولتى در سرخ دم نگذشته بود كه از هر سو مورد حمله قرار گرفتند و محاصره شدند. هر چند كه از سوى دولت قواى كمكى آمد، اما قواى كمكى نيز توسط نيروهاى لر محاصره شدند.
 
سرانجام وزير فوايد عامه، امير لشكر طهماسبى با چند نفر از علما و ريش سفيدان خرم‏آباد به طرهان رفتند و پس از اطمينان به على محمدخان طرهانى، او را راضى كردند كه از محاصره شاه بختى دست بردارد. بالاخره قواى شاه بختى در اوايل بهمن به سمت خرم‏آباد بازگشتند. در نتيجه اين حملات، غائله اشرار نه تنها خاتمه نيافت بلكه قسمت عمده‏اى از لرهاى خدمتگزار دولت نيز خلع سلاح شدند.
 
در سال 1307 رضاشاه به همراه امير احمدى به خرم‏آباد آمد همينكه شاه بختى را ديد او را توبيخ كرد و گفت اين كثافت كاريها چه بود كه كردى؟ چرا اردو به اين طرف و آن طرف بردى كه اين رسوايى‏ها را بار بياورى؟ و سرانجام دستور داد او را خلع درجه كنند. در مدت اقامت رضاشاه در لرستان بسيارى از رؤساى لر تأمين يافته و به خدمت نيروهاى دولت در آمدند. كليه اموال غارت شده چگنى‏ها را پس گرفته و به صاحبانش رساندند. با عزل شاه‏بختى، امير احمدى به رياست لشكر غرب منصوب شد و تا سالهاى 1310 ـ 1311 لشكركشى به اطراف و اكناف لرستان ادامه داشت.
 
2ـ واقعه كشف حجاب

ـ اتحاد شكل

از جمله اقدامات كه در حاشيه ادغام عشاير، صورت گرفت، اجراى گسترده قانون اتحاد شكل در اجتماعات عشايرى بود و در جهت اجراى قانون بود كه مأمورين رژيم با خشونت به اجراى آن پرداختند.
 
يك سياح انگليسى كه مشاهدات خود در لرستان را بازگو مى‏كند نشان مى‏دهد كه چگونه تعويض لباس مردم با تحقير و بدون در نظر گرفتن شرايط، همراه بوده است.
 
وى مى‏نويسد: «در زمان خروج از الشتر (لرستان) و همراه شدن با سردار خان رئيس ژاندارمرى، مردم از هيبت ما خوششان مى‏آمد؛ زيرا به هر خانه‏اى مى‏رفتيم موضوع تغيير لباس، مورد بحث و توجه بود. يكى از مأمورين براى اجراى مقررات جديد، كلاه از سر مردم بر مى‏داشت و وقتى در جايى استراحت مى‏كرديم، مأمورى در يكى از چادرهاى مجاور مى‏نشست و لرها را يكى پس از ديگرى وارد و مويشان را كوتاه مى‏كرد. اين بيچاره‏ها از نو با قيافه‏اى شرمنده به نزد ما مراجعت مى‏كردند».
 
وى همچنين از قول يكى از نظاميان در لرستان مى‏گويد: «از تهران بخشنامه‏اى صادر شده است كه بايد ظرف پنج روز، مردم لرستان به لباس تازه ملبس و ريش‏ها را تراشيده باشند؛ زيرا موى بلند با ظاهر آدم‏هاى شهرى ناسازگار است».
 
ـ واقعه كشف حجاب

يكى ديگر از اقدامات خشونت آميز رضاشاه كشف حجاب مردم ايران بود. اقدام به كشف حجاب و تأكيد بر خيابان گردى و شب‏نشينى، بدون در نظر گرفتن ويژگيهاى فرهنگى مناطق و امكانات و ملزومات مربوط از مشكلاتى بود كه حكام ولايات با آن دست به گريبان بودند.
 
در سال 1314 به حكام ولايت دستور داده شده كه مردم را به خيابان گردى و حضور در گردشكاهها براى پيشرفت امور كشف حجاب وادار نمايند. در اين سال خرم‏آباد فاقد هرگونه گردشگاه جهت پيشرفت كشف حجاب بود و مردم اين شهرستان نيز ميلى به گردش در معابر و حضور در محافل نداشتند. بنابراين موضوع كشف حجاب در خرم‏آباد و بروجرد با مشكلاتى همراه بود و حجاب عادت زندگى مردم بود و كمتر كسى حاضر به كنار گذاشتن آن بود. از سويى نيز به علت فقر مالى افراد توانايى تهيه لباس براى متحدالشكل شدن را نداشتند. گزارشات مأموران دولتى حكايت از آن داشت كه كشف حجاب پيشرفتى نداشته است. مأمورين براى اينكه وانمود كنند كه در راستاى امر شاه فعاليت‏هايى انجام داده‏اند، از جشن‏ها و محافل عكس‏بردارى كرده و همراه گزارش كشف حجاب و پيشرفت كار به تهران مى‏فرستادند.
 
در جلسات و جشنها از كارمندان دولتى حضور و غياب بعمل مى‏آوردند و آنها را به حضور در ميهمانى‏ها و محافل خرم‏آباد و اليگودرز تهديد مى‏كردند. در اين راستا از سوى دولت به كليه مدارس ابتدايى و متوسطه ابلاغ شد كه عموم مستخدمين، معلمين و محصلين مدارس به كلاه پهلوى و نيم تنه ملبس شوند. در بروجرد دانش‏آموزان دختر و معلم‏هاى زن چادر را برداشته و به لباس جديد ملبس شدند. در ميادين ورزشى و سالن‏هاى اجتماعات محافل جشنى ترتيب داده مى‏شد و دانش‏آموزان دختر و معلم‏هاى زن مجبور به شركت در اين مجالس بودند. در ميدان ورزشى شهر بروجرد مجلس جشنى با شركت روساى ادارات و محصلين برگزار شد. در سالن سينما ماياك، جشن فارغ التحصيلى دانش‏آموزان برگزار شد و عموم دانش‏آموزان بدون چادر در مجلس حضور يافتند. همچنين در سالن سينما ماياك، كنفرانس عمومى برگزار شد و عموم مأمورين و اهالى با خانمهاى‏شان با لباس متحدالشكل بدون چادر دعوت شدند.
 
ولى عموم مردم با كشف حجاب مخالف بودند و حتى حاضر بودند كه خواهر و مادرشان بميرند اما بدون حجاب در جامعه حضور نيابند. بعنوان نمونه آنگاه كه مادر ستوان يكم غلامرضا فضلى به پسرش نوشته بود كه حاضر نيستم بدون چادر از منزل خارج شوم، او در جواب نامه مادرش مى‏نويسد: «... راجع به بى‏حجابى اگر خيلى سخت شد، علاقمند مى‏باشم قدرى ترياك شما و خواهرهاى عزيزم ميل نمائيد كه ديگر اين قسمت را نبينم».
 
در دوره رضاخان به علما و معممين نيز دستور داده شده بود كه عمامه از سر بردارند و به جاى آن كلاه پهلوى بگذارند. اما روحانيون در برابر اين دستور سخت مقاومت كردند. در خرم‏آباد حجت الاسلام حاج آقا سيد حسين طاهرى حاضر نبود كه عمامه از سرش بردارد، لذا همواره با رئيس نظميه خرم‏آباد درگير بود.
 
رئيس نظميه چندبار به او مى‏گويد كه: «عمامه خود را بردار، اگر بر ندارى هر چه ديدى از چشم خودت ديدى».
 
اما حاج آقا حسين زير بار نرفت و به حرف او گوش نداد. روزى رئيس نظميه در خيابان به او مى‏رسد و مى‏بيند كه معمم است و عصبانى شده و او را مورد ضرب و شتم قرار مى‏دهد.
 
2ـ تخته قاپو نمودن عشاير

رضا شاه پس از سركوب ايلات و عشاير جنوب ايران تصميم به تخته قاپو نمودن آنها گرفت وى در سال 1318 ه .ش اين جريان را به اجرا درآورد و حكم كرد كه هيچ انسانى به جز چوپان و هيچ حيوانى به جز گوسفند حق كوچ نمودن را ندارد، ژاندارمرى و ارتش نيز مجرى اين دستور مى‏گردند. از نظر دامدارى، سياست اسكان عشاير حكومت رضاخان، صدمات بزرگى به دامدارى كشور، كه صادركننده دام بود، وارد آورد در روزنامه نيمه رسمى اطلاعات در اين باره چنين آمده است: «... اغلب خانواده‏هاى عشاير پول نداشتند و سرمايه آنها منحصر به چند رأس ميش و بز و اسب بود. در اجراى فرمان اسكان عشاير، اين جماعت مجبور بودند تحت نظر ايلخان نظامى به خرج خود خانه‏هاى دهقانى ساخته، تخته قاپو شوند و چون خودشان قادر و مايل به اجراى اين امر نبودند، لذا مأمورين اسكان چادرهاى آنها را آتش زده و با خريد قسمت مهمى از يگانه ممر معاش آنها به ثمن نجس، خانه‏هاى گلين برايشان ساختند».