دوره پهلوی اول در استان چهارمحال و بختیاری

كودتاى سوم اسفند 1299

با فراهم آمدن شرايط مناسب براى كودتا، افراد زيادى از سوى انگليسى‏ها براى نامزدى كودتا در نظر گرفته شدند. يكى از نامزدهاى كودتا در مراحل نخست، جعفر قلى خان بختيارى، سردار اسعد بوده است. بختيارى‏ها براى اجراى اين مقصود تحت عنوان كمك به اردوى دولتى براى تعقيب رضا جوزانى كه در منطقه آشوب‏هاى فراوانى بر پا كرده بود، اردويى تشكيل داده و پس از قتل او، دسته دسته وارد اصفهان شدند. سران بختيارى در عمارت چهل ستون اصفهان مجلس مشاوره‏اى تشكيل دادند و براى مشخص نمودن فرمانده اردوى چند هزار نفرى بختيارى به گفتگو پرداختند.
 
اما بر فرماندهى سردار اسعد به موضع واحدى دست نيافتند و سرانجام بر اثر اختلاف هر يك از سران بختيارى نيروهاى خود را برداشته و روانه خاك بختيارى شدند و به همين خاطر نتوانستند به ايجاد اتحادى موفق گردند تا بر اثر آن بتوانند مقدمات حمله به تهران و كودتا را فراهم سازند. شايد اين موضوع هم مقرون به صحت نباشد.
 
اما، رضا خان در سوم اسفند توانست باحمايت انگليسى‏ها، موفق به كودتا شود. با كودتاى رضا خان و لزوم تمركز قدرت و پايان بخشيدن به حكومت ملوك الطوايفى انگلستان به تدريج از تقويت سران بختيارى كاسته و به تقويت رضاخان پرداخته و رضاخان براى توسعه نفوذ خود در منطقه بختيارى سياستهاى مختلفى چون تخته قاپوكردن، خلع سلاح عشاير بختيارى، تبعيد سران آنان را پيش روى خود ساخت. كه اين قضيه برخوردهايى بين رضاخان و آنان را پديد آورد در ذيل به حوادث بختيارى در دوران حكومت رضا شاه مى‏پردازيم:
 
ماجراى گردنه شليل

با تثبيت رضا خان در مقام سردار سپه وى، تعدادى نظامى را در سال 1301 ه .ق را ازطريق سرزمين بختيارى به سوى خوزستان اعزام نمود. نظاميان در چهارمحال با رجز خوانى، به تحريك بختيارى‏ها پرداختند. به علت بى اعتنايى رضاخان به بختيارى‏ها سران بختيارى نيز به دنبال باز يافتن قدرت مجدد خود تصميم گرفتند كه نظاميان اعزامى را خلع سلاح نمايند. به دنبال اين تصميم، مأمورين خوانين گردنه‏هاى شليل و پل عمارت را گرفتند و به نظاميان يورش بردند.
 
نظاميان نيز به نيروهاى بختيارى يورش برده و در اين نبرد چهار تن از بختيارى‏ها و دوازده نفر از نظاميان كشته شدند و تمام نظاميان دستگير و خلع سلاح شدند.
 
اين اقدام خوانين را نسبت به دولت مركزى جسور كرد. رضا خان نيز از سويى يك صد و پنجاه هزار تومان از بختيارى‏ها خسارت گرفت و از سوى ديگر سردار سپه براى آرام نگه داشتن بختيارى‏ها با سران آنجا به ملاطفت برخورد نمود.
 
پس از حادثه شليل خوانين به تدريج از حكومت يزد، كرمان و اصفهان بركنار شدند و در سال بعد 1302 ه .ش، حق داشتن نيروى مسلح محلى از خوانين سلب شد و همچنين در اين سال طوايف چهارلنگ از قلمرو حكومتى بختيارى مجزا و تحت اداره فرمانداران دولتى قرار گرفتند.
 
در سال 1304 با به سلطنت رسيدن رضا خان خوانين بختيارى از حمايت انگلستان محروم شدند. در اين سال عده زيادى از مردم چهارمحال و بختيارى كه از ظلم خوانين به تنگ آمده بودند عليه خوانين اتحاديه‏اى را تشكيل دادند و نمايندگانى را تعيين نمودند.
 
در اين ميان نمايندگان مردم از فرصت استفاده نمودند و از ظلم و زور خوانين به رضاشاه شكايت كردند. بعضى نمايندگان در حضور شاه مشكلات چهارمحال را بيان كردند.
 
دولت وقت براى چهارمحال مسؤل دارايى و جمع‏آورى ماليات فرستاد تا به امور مالى استان نظم داده شود. خوانين بختيارى از اقدامات مردم و دولت سخت ناخشنود شدند و بناى نا آرامى را در ناحيه چهارمحال نهادند.
 
بعد از ناآرامى‏هاى بسيار حكومت چهارمحال و بختيارى به يكى از افسران سپاه به نام ياور صادق خان واگذار شد. به دنبال آن دستور خلع سلاح چهارمحال و بختيارى داده شد.
 
در اين سالها يكى از افسران اعزامى در قلعه جونقان مستقر شد و با ضرب و جرح حدود چهارده هزار قبضه اسلحه از چهارمحال و بختيارى جمع‏آورى نمود.
 
تخته قاپوى ايلات

رضا شاه پس از سركوب ايلات و عشاير تصميم به تخته قاپو نمودن آنها گرفت لذا استفاده از چادر ممنوع شد. وى حكم كرد كه هيچ انسانى به جز چوپان حق كوچ نمودن ندارد و گله مى‏بايست فقط به وسيله يك زن و مرد مواظبت شود و صحراگردى ممنوع شد.
 
از نظر دامدارى، سياست اسكان عشاير از سوى حكومت رضا خان، صدمات بزرگى به دامدارى كشور كه صادر كننده دام بود، واردآورد. براى اجراى منويات شاه در ابتدا مأمورين چادرهاى سياه را آتش زدند و گفتند چون شاه از چادر سياه بدش مى‏آيد. چادر سفيد بزنيد، ولى فلسفه چادر سياه عشاير اين است كه آنها را از موى بز مى‏بافتند كه نفوذناپذير است و اين چادر در تمام فصول آنها را در برابر باد و باران حفظ مى‏كند. در داخل آن آتش روشن مى‏كنند و در صورتى كه چادر سفيد از اين مزايا بى‏بهره است.
 
به دنبال اين سياست، تمامى منطقه را روستاهاى جديدى تاسيس پوشاند كه هر روستا بيش از 2 يا 3 باب خانه نداشت. اما در هر روستايى كدخدايى به خدمت مشغول بود.
 
به نظر مى‏رسيد كه همه مردم از فقر در ناراحتى به سر مى‏بردند. زيرا همگى از درد كمر و روماتيسم شكايت داشتند (و به علت عدم كوچ به قشلاق) دشوارى بزرگ آنان گذراندن زمستان‏هاى پر برف (3 تا 5/4 متر) در آن روستا بود.
 
شورش على مردان خان

در سال 1308 ه .ش قانون خلع سلاح و به دنبال آن قانون نظام وظيفه به صورت جدى درتمام مناطق ايران به مورد اجرا در آمد و به علت فشارهاى رضاخان، على مردان خان از سران ايل چهارلنگ بختيارى، بابا احمدى‏ها به سوى فريدن اصفهان رهسپار شدند، و زمينه‏هاى شورش عمومى فراهم گرديد. تلقى دولت وقت از اين نقل و انتقالات، اختلافات داخلى سران بختيارى بر سر قدرت بود و از سوى ديگر چون دولت در جنوب و غرب كشور به ويژه شيراز و كهگيلويه مشغول خلع سلاح عشاير بود توجهى به وقايع بختيارى‏ها ننمود.
 
در اين موقع سران بختيارى كه از به وجود آمدن وقايع فوق نگران شده بودند، در چغاخور (محل تابستانى خوانين بختيارى) گرد آمدند. امير جنگ از تهران به سوى بختيارى حركت كرد و با سردار ظفر و سردار محتشم و مرتضى قلى خان و با على مردان خان كه عامل اصلى تحريكات در ميان بختيارى‏ها بود به مذاكره پرداخت.
 
ولى عليمردان خان در قسمت شوراب و كوهرنگ (محل تابستانى عشاير) نيروهايى تدارك ديده بود و به خيال خود مى‏خواست از ضعف دولت استفاده نموده و به قدرت برسد.
 
نيروهاى عليمردان خان مركب از دو هزار نفر بختيارى در حاليكه عده‏اى از آنها به چوب، چماق، شمشير و اسلحه مجهز بودند در روز 27 تير ماه 1308 ه .ش وارد شهركرد شدند.
 
آنها پرچمى در دست داشتند كه روى آن عبارت «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله» نوشته شده بود و مى‏گفتند ما مى‏خواهيم دين را راست كنيم. «جون زاى ما... مازاى ساى؛ يعنى جان از ما و ثروت از شما.»
 
در اين هنگام عده‏اى نيز به ادارات دولتى حمله نموده و به غارت پرداختند از سوى ديگر كسانى كه با سياست تغيير لباس همراهى كرده بودند و كلاه پهلوى بر سر داشتند، جريمه و زندانى شدند.
 
از سوى ديگر نظاميان در سفيد دشت از سوى بختيارى‏ها محاصره شدند و شهركرد نيز در اشغال بختيارى قرار گرفت. رضاخان نيز به امير مفخم و صمصام السلطنه دستور داد كه به سوى بختيارى حركت كنند و سه ستون نظامى با تجهيزات كافى، با توپ، زره پوش به سوى شهركرد حركت كرد.
 
سرانجام با ورود زره پوش‏ها به صحنه نبرد وضع به نفع دولتيان تغيير كرد و بختيارى‏ها شكست خوردند. على مردان خان چون كار را سخت ديد حاضر شد به سه شرط دست از قيام بردارد.
 
اين سه شرط عبارت بودند از:

1ـ بخشودگى دو سال ماليات بختيارى.

2ـ معافيت بختيارى از نظام وظيفه.

3ـ دادن پست‏هاى امارت و وزارت به سران انقلاب بختيارى.

اما ديگر دير شده بود و دولت شرايط آنها را نپذيرفت، سپاه شكست خورد و بختيارى را تعقيب نمود. اهالى شهركرد و روستائيان چهارمحال كه وضعيت را چنين ديدند، چون از طرف سپاه بختيارى به آنها اجحاف شده بود با سپاهيان دولت همكارى كردند.
 
على مردان خان رهبر قيام در كوههاى بختيارى متوارى گرديد. قواى لرستان (نظاميان) را تعقيب نموده و در ميانكوه خود را تسليم قواى دولتى كرد. على مردان خان بعد از حبس و محاكمه در تهران اعدام گرديد.
 
قيام على مردان خان با اينكه داراى اهداف نسبتا خوبى بود اما به علت نداشتن تجربه سياسى و نظامى و پايين بودن فرهنگ عشايرى كه همراه او بودند (باعث زور گويى و ظلم و اهالى روستاها و مردم شهركرد گرديد) به انحراف كشيده شد و سابقه ذهنى خوبى در اذهان مردم به جاى نگذاشت.
 
به دنبال واقعه على مردان خان و اشغال شهركرد، رضاخان در جهت محدود نمودن قدرت ايل بختيارى وارد عمل شد و به دنبال آن فرماندارى كل بختيارى را به يكى از افسران سپاه خود سپرد. از سويى ديگر به خوانين اخطار نمود كه تعداد املاك خود را در چهارمحال و بختيارى، و پشتكوه بنويسند تا از طرف اداره دارايى ارزيابى شده و به دولت واگذار گردد و در عوض در محل‏هاى ديگرى مانند اصفهان، تهران، خراسان و مازندران به آنها زمين واگذار شود.
 
در اقدامى ديگر رضا شاه به شركت نفت انگليس و ايران دستور داد كه از اين پس زمين‏هاى مورد نياز خود را از خوانين بختيارى اجاره نكند، بلكه از استاندارى خوزستان زمين‏هاى مورد نياز خود را اجاره كند.
 
رضاخان براى از بين بردن آخرين دايره نفوذ بختيارى‏ها، جعفر قلى خان سردار اسعد، يكى از مهره‏هاى بسيار نزديك به خود را كه از سال 1306ـ1312 ه .ش وزارت جنگ را بر عهده داشت و جز محرمان دستگاه رضا خانى شمرده مى‏شد روانه زندان ساخت و بعد از چندى به طرز مشكوك در زندان جان سپرد. رضا خان در ديگر اقدامات خود نظام ادارى اداره بختيارى را تغيير داد و اداره سياسى ايل بختيارى را به اصفهان و خوزستان سپرد و خان‏هاى بختيارى را مجبور كرد كه سهام نفت خود را از شركت نفت انگليس چون ديگر املاك خود به دولت بفروشند.
 
در سال 1312 منصب‏هاى ايلخانى و ايلبيگى و القاب ملغى گرديد و در سال 1313 دستور بازداشت خوانين بختيارى چه آنان كه در تهران يا چهارمحال بودند صادر شد و خوانين دستگير شده در دادگاه نظامى محاكمه و عده‏اى به اعدام و بقيه به حبس محكوم گرديدند.