درآمدی برنمادهای نوگرایی در ایران

حکایت مدرنیسم در ایران بیش از صد یا دویست سال قدمت دارد. از زمانیکه فرستادگان فرانسوی به دربار سلطان صفوی در اصفهان وارد شدند، با خود رنگ و بویی از دنیای جدید را آوردند، امّا دقیقاً از جنگهای ایران و روس بود که ضعف و تزلزل ایرانیان در مقابل پدیدههای نوظهور نمایان شد. از آن به بعد را میتوان تاریخ رسمی مواجهۀ همهجانبۀ ایران و ایرانی با تجدّد دانست.
تمام فرازوفرودهای عهد قاجاریه به همین مواجهه با تجدّد بازمیگردد که نه تنها موقعیت جهانی و منطقهای ایران را دگرگون ساخت، بلکه وضعیت اجتماعی ایران را نیز بهکلی درهم ریخت. اگرچه به ظاهر نمادهای مدرنیسم در ایران در حال شکلگیری بود، امّا به علت فراهم نبودن زمینههای فکری، فرهنگی و اجتماعی و تعارض با نظام ارزشی جامعه ایران، کار تجدّد در ایران به جنگ، آشوب، استبداد و وابستگی کشید.
این پریشانحالی ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی، در تقابل با مظاهر و بنیادهای مدرنیسم استعماری، پيروز شد و گزارههای نوینی را مطرح کرد که مفهوم مدرنیسم را از مستعمره بودن یا غربزده بودن جدا ساخت و راه تازهای براي مدرن ساختن جامعه در پیش گذاشت.
مقالة پيشرو را برای تحلیل وضعیت تجدّد در ایران مطالعه فرمایید.
 
بحث دربارة مدرن و مدرنیته، ورود آن به جامعۀ ایران، تقابل و رویارویی سنت و مدرنیسم و سازش دادن بین این دو موضوع، مباحث، کتابها، مقالهها، همایشها و کنفرانسهای زیادی را در ایران بين تحصیلکردگان و روشنفکران به خود اختصاص داده است. از ورود مدرنیته به جامعة ایران نزدیک به دو قرن میگذرد. جامعة ایران از ابتدا تاکنون بهدنبال انتخاب، بهکارگیری و گسترش ابزارآلات و مصنوعات مدرنیته در ایران بوده وکمتر به بُعد فلسفی و فرهنگی آن توجه کرده است. نگاه جامعة ایران به مدرنیته بیشتر حول محور تکنولوژی و بهرهگیری از توان صنعتی آن بوده است و این پژوهش بهدنبال طرح و پاسخ دادن به این سؤال است که ورود مدرنیته و پیوند آن با جامعة ایران، چگونه انجام گرفت و عملكرد ایرانیان در انتقال مدرنیته به جامعه، آگاهانه بوده یا از روی تقلید. فرض اساسی این پژوهش این است که جامعة ایران، از طریق ظواهر و اشکال عینی با مدرنیته پیوندي سطحي و كمعمق خورد. همچنین، در ایران برداشت از مدرنیته بين مخالفان و موافقان آن بیشتر معادل غربیشدن و غربگرایی بود. هرچه عمر مدرنیته طولانیتر میشود، ابعاد و جوانب آن بیشتر ارزیابی ميگردد. اهمیت موضوع در این است که مدرنیته در زندگی ایرانیان جاری و بخشي جداناپذیر در درون جامعة ایران است؛ بنابراین کالبدشکافی و بررسی آن بهويژه در عصر فعلی حائز اهمیت است؛ زیرا نسلهای آینده با مدرنیته، مدرنیزاسیون، مصنوعات و کالاهای فرهنگی و غیرفرهنگی آن در ارتباط میباشند. رویکرد شناختشناسی به این مقوله میتواند فرهنگ ایرانی را از آسیبهای غیربومی ایمن کند. چهارچوب تئوریک بحث براساس نظریة کارکردگرایی است. همچنین از طریق تجزیه و تحلیل سیستمی، نوگرایی در ایران ارزيابي شده است.
 
تعریف مدرنیته
نوگرایی، معادل واژة مدرنیته در زبان انگلیسی است. انديشمندان دربارة این مفهوم تعاریف زیادی ارائه كردهاند. مدرنیته، به معنای منش و شیوة زندگی امروزی است که به جای شیوة زندگی کهن به کار برده میشود.[1] مدرنیته ویژگیهایي مختص خویش را دارد که این ویژگیها، با مشخصات زندگی انسان در عصر سنتی متفاوت است. مدرنیته همواره به پیش رفتن به سمت نو و کنار گذاشتن کهنه فرامیخواند.[2] درواقع مسیری است که مفاهیم سنتی را کنار میگذارد و مفاهیم و ارزشهای مدرن را جایگزین آن میکند. مدرنیته را مرحلهای از تکامل بشر ميدانند که سبب برتری، اقتدار و سلطة بشر بر طبیعت پیرامون خود شد. انسان در نتیجة این تأمل، از خود، جهان پیرامون و ارتباطش با این جهان، تعریف جدیدی را ارائه میدهد. مدرنیته نگاه جدیدی بود که از درون رنسانس، اومانیسم، راسیونالیسم، پروتستانیسم، انقلاب فرانسه و روشنگری سدۀ هیجدهم برخاست، ويژگيهايي از همه این تحولات در خود فراهم آورد و وجود مقابل این تحولات را همچون اجزاي بیگانه دور ریخت.[3] در دورۀ مدرن دو عامل عقل و علم، سهم بسزايي در زندگی انسان داشتند.
در عصر سنتی، انسان بسیاری از موضوعات را بدون کنکاش، شناخت و پژوهش میپذیرفت و از هرگونه اظهارنظر نسبت به آن خودداری میکرد. علت این بود که تمامیّت و کمال انسانی در اتحاد با خدا تکامل مییافت. وجود انسان به واسطة ایمان به خداوند ــ البته به گونهای که کلیسا ترسیم میکرد ــ معنا مییافت.[4] و ارتباط انسان با کلیسا مستحکم و قوی بود. درصورتیکه در دورة مدرن، عقل و خرد انسان به همه چیز ارزش میدهد. انسان با استفاده از عقل و دانش خود، راه را برای آینده هموار میسازد و از تقلید و تحمیل از سوی کلیسا رهایی مییابد. در تصور انسان مدرن، در حاشیه بودن حذف میشود، انسان در مرکزیت محور عالم قرار میگیرد و هرگونه شناخت از دریچة ذهن انسان متصور میشود.[5] انسان عصر مدرن با کمک گرفتن از علوم تجربی، مشاهده و تجربه، سعی در ساختن زندگی خویش به شیوهای متمایز با گذشتگان کرد. درمجموع، مدرنیته براساس مفاهیمی مانند اعتماد به توانایی عقل انسان، علم برای درمان بیماریهای اجتماعی، خوب بودن ذات و طبیعت انسان، باور به ایدۀ پیشرفت و سکولاریزم به وجود آمد.[6]
 
ورود مدرنيته به ايران
ورود مدرنیته به مثابة یک روش فکری و زندگی جدید، بر فرهنگ و تمدن ایرانی تأثیر خاص خود را به همراه داشته است. وضعيت ایران در عصر قاجاریه به مانند یک کشور سنتی و عقبمانده که نسبت به جامعة پیرامونیاش در یک وضعیت ایستایی و رکود قرار داشت، گویای آن است که این سیستم سیاسی توان تأمین نیازها و خواستهای گوناگون مردم را در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی ــ اجتماعی نداشته است. نظام سلطة پدرسالاری، نظام موروثی سلطنتی و پاسخگو نبودن حکام و عمّال حکومتی در ایران، اوضاع مملکت را روزبهروز بدتر و فشارهای مالیاتی و اقتصادی فراوانی را بر مردم تحمیل میکرد. دورة قاجاریه، دورهاي مهم و کلیدی در تاریخ سیاسی ایران بهحساب میآید؛ زیرا در این دوره جامعۀ اروپا به مرحلهای جدید از توسعه و پیشرفت دست یافته بود و دامنۀ این نفوذ و پیشرفت صنعتی روزبهروز بیشتر میشد. جامعة ایران، یکی از اعضای جامعة بینالمللی، از این تغییر و دگرگونی تأثیر گرفت. خواه ناخواه طوفان تغییر و توسعه، درخت سنتی ایران را لرزاند و ایرانیان از خواب عقبماندگی بیدار شدند و به فکر راه چاره افتادند. اما در این راه به جای آنکه به دنبال شیوة نوین و جدیدی برای پیشرفت و توسعة ایران باشند، بعضی از اندیشمندان با تبعیت از اصول و ارزشهای غربی، نسخة غربیشدن را برای ایران تجویز و بر اخذ تمدن غرب تأکید میکردند.[7]
 
نمادهای اولیة مدرنیته
الف) نشر سواد:
گسترش سواد و سوادآموزي در هر جامعهاي، سهم بسزايي در ايجاد تحولات و دگرگونيهاي آن دارد. در جامعهاي كه مردم سواد خواندن و نوشتن ندارند، همچون افرادي بيتفاوت، سادهلوح، عقبافتاده و بيخبر از جامعه و جهان عمل ميکنند. مشخص است كه شخص بيسواد، هنگامي ميتواند از وضعيت عقبماندة خويش انتقاد کند كه از علوم جديد بهره گرفته باشد. داشتن سواد به فرد اين مزيت را ميدهد تا نيازهاي واقعي خويش و جامعه را از نيازهاي دروغين تشخيص دهد و با ديدگاه واقعبينانه، پديدهها و حوادث زمانه را تجزيه و تحليل كند. منظور از گسترش سواد، به مثابة يكي از نمادهاي نوگرايي در ايران، ترويج و اشاعة علوم جديد در كشور است كه براي يادگيري اين علوم و فنون بايد قدرت خواندن و نوشتن وجود داشته باشد. باید شخص ابتدا بتواند آن علوم را مطالعه كند و ياد بگيرد و در مرحلۀ بعد دربارة آن اظهارنظر کند. مرحلۀ اول براي كساني است كه از طريق مدارس جديد علوم و فنون را در سطوح متوسطه فرا ميگرفتند و مرحلة دوم براي كساني است كه در سطوح عالي و دانشگاهي، كسب علم و دانش میکردند. آنچه در جامعة عصر قاجاريه اتفاق افتاد، گسترش علوم و فنون جديد در سطح متوسطه بود؛ يعني در ابتداي دورة قاجاريه، ايران از نظام آموزشي و پرورشي به سبك جديد، برخوردار نبود. فقط درصدي از جامعه از جمله طلاب حوزههاي علميه، فرزندان شاه، درباريان، بعضي تجّار و بازاريان از خواندن و نوشتن بهرهمند بودند؛ بنابراين ميتوان گفت حق انحصاري تعليم و تربيت، به دليل داشتن ثروت يا قدرت، در دست عدهاي از افراد جامعه بود و بقية مردم ايران از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند. سه عامل عمدهای که سبب جهش و حرکت مثبت و سازنده در امر تحصیل علم و دانش شد، عبارتاند از: 1ــ اعزام محصل به خارج؛ 2ــ ايجاد مدارس ايراني؛ 3ــ ايجاد مدارس اروپايي.
در اينجا ارتباط هر كدام از موارد فوق با نشر سواد در ايران بيان شده است.
1ــ اعزام محصل به اروپا: يكي از كارهاي شاخص و شايسته در زمينۀ ترويج علوم و فنون جديد در ايران عصر قاجار، اعزام محصل به اروپا بود. كساني مانند عباس ميرزا و اميركبير در اين زمينه دست به اقدامات مهمي زدند؛ آنها با فرستادن دانشآموختگان به كشورهاي اروپايي مانند انگليس، فرانسه و روسيه علوم جديد را كسب ميكردند. عباسميرزا در سال 1815.م/ 1320.ق تعدادی محصل ايراني به نامهای ميرزا صالح شيرازي، پسر حاجي باقرخان كازروني براي فراگرفتن زبان، ميرزا سيد جعفر، پسر ميرزا تقي وزير تبريز براي طب، ميرزا محمدجعفر براي مهندسي، ميرزا رضا براي مهندسي توپخانه و استاد محمدعلي چخماقساز براي قفل و كليدسازي را به خارج اعزام کرد.[8] اعزام اين افراد، پیامدهای خاصی را همراه داشت. آنها با فراگرفتن علوم جديد و مقایسه ميان ايران و اروپا متوجه عقبماندگي ايران شدند. علاوهبر اين با یادگیری دانش نوین، وظيفهاي جدید و تخصصی را در جامعه عهدهدار شدند و از شخص نادان، غيرفعال و بيتفاوت نسبت به سرنوشت جامعة خويش به شخص دانا، پركار و بامسئوليت در راه سربلندي كشور خود تبديل شدند. اعزام محصل به كشورهاي اروپايي در زمان اميركبير، گسترش يافت. او با اعزام عدهای از جمله کربلایی عباس، کربلایی صادق، کربلایی احمد، مشهدی علی و آقا عبدالله به روسیه به منظور آموختن بلورسازی، چدنریزی، تصفیه شکر و تهیة قند، نجاری، اسباب چرخسازی و شماعی، گامهای مؤثری برای یادگیری علوم جدید برداشت.[9] از تعداد محصلان ايراني در دورۀ قاجاریه كه به اروپا اعزام شدند به علت فزونی آنها آمار دقيقي وجود ندارد. علاوهبر اقدامات دولت، افراد ثروتمند و داراي قدرت كه به هر صورتي از كمكهاي دولتي برخوردار بودند، براي استفادة بيشتر از تعليم و تربيت جدید و نیز آشنایی با علوم و فنون نوین فرزندان خود را به اروپا میفرستادند.[10] اقدامات دولت در فرستادن محصل و افراد صاحب مکنت و ثروت به خارج، موجب شد تا تعداد محصلان ايراني در خارج از کشور افزايش يابد. از ميان اين تحصيلكردگان در اروپا گروه جديدی به نام روشنفکر بهوجود آمدند كه سعی در گسترش نوگرايي و نوخواهي در ایران داشتند. اين افراد با مشاهدة علوم و فنون و پيشرفت و ترقي دولت نوین در اروپا، بر افزايش خواستههاي خود از دولت استبدادي در ايران تأکید و پافشاری میکردند و خواستار ترویج نوگرایی در ایران بودند. اکثر این تحصیلکردگان در اروپا، پس از اتمام تحصیلات خود به ایران میآمدند، در موقعیتهای مهم و کلیدی شروع به کار میکردند و رفتار مدرن را از همان مرکز وزارتخانه یا مؤسسهای که در آن اشتغال داشتند، رواج ميدادند.
2ــ مدارس جدید ایرانی: گسترش مدارس به سبک جدید، سهم بسزايي در باز شدن فضای مدرن در ایران داشت. در گذشته فقط مکتبخانه برای تعلیم و تربیت وجود داشت، اما آنچه در مدارس جدید تعلیم داده میشد علوم و فنون جدید مانند ریاضیات، شیمی، فیزیک و علوم پزشکی بود که تعلیمات گذشته تفاوت داشت. میرزاتقیخان امیرکبیر اولین کسی بود که با تأسیس دبیرستان دارالفنون، زمینه را برای ترویج بیشتر علوم نوین در ایران فراهم كرد. رشتههای اصلی که در این مدرسه تعلیم داده میشد عبارت بودند از: پیادهنظام و فرماندهی توپخانه، سوارهنظام مهندسی، ریاضیات، نقشهکشی، معدنشناسی، فیزیک، کیمیای فرنگی و داروسازی، طب و جراحی، تاریخ، جغرافیا و زبانهای خارجی.[11] مدرسة دارالفنون در هر سال 250 دانشآموز را پذیرش میکرد.[12] و هرساله عدة زیادی از فرزندان طبقة ثروتمند و درباری در این مدارس، علوم و فنون جدید را میآموختند.
میزان پذیرش محصل در هر سال نشاندهندة آن است که در یک دورة چندساله، شمار زیادی فارغالتحصیل در رشتههای مختلف از آن مدرک میگرفتند؛ این امر میتوانست تحولات مهمی را در جامعة ایران در دورههای ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه به وجود آورد. این مدارس که هم متوسطه و هم عالی بودند، سهم بسزايي در تربیت کادرهای نظامی، فنی و علمی داشتند؛ همچنین برای کشور طبقة هوشمندی را فراهم کردند که در آینده موجد و محرک اندیشههای انقلابی شد.[13] به مرور زمان، خواستهها و تقاضاهای افراد فارغالتحصیل از نظام سیاسی افزایش پیدا کرد. آنها با توجه به سواد و اندوختة علمی خود، خواستار تخصص و تجربة علمی، توسعه و پیشرفت در امور مختلف کشور شدند.
از دیگر کسانی که در ترویج مدارس دبستانی در ایران از آن یاد شده است، حاج میرزا حسنخان رشدیه است. وی یکی از ملازادگان تبریز بود، در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستانها را دید و شیوة آموزگاری آنها را یاد گرفت و پس از بازگشت به تبريز، در سال 1267.م/1305.ق، دبستاني به شيوة آنها تأسيس كرد.[14] این مدرسه عمومی بود و همة بچههای ایرانی میتوانستند در آنجا تحصیل کنند. چند سال بعد از تأسيس اولین دبستان عمومی، انجمن تأسیس مدارس در ایران به سبک جدید داير شد. این انجمن، که از تجّار و روحانیان به وجود آمده بود، تأثير شاياني در گسترش مدارس جدید داشت. نخستین اقدام این انجمن، تأسیس دو مدرسة جدید، شبیه به مدرسة رشدیه در نقاط مختلف کشور بود. بهزودی بسیاری از شهرنشینان ثروتمند، از این اقدام پیروی کردند و چند سالی پس از تأسیس مدرسة رشدیه در تهران حدود 21 مدرسة جدید در سراسر کشور دایر شد و اكثر شهرهاي بزرگ داراي مدارس جديد شدند.[15] با گسترش مدارس جدید در ایران نوعی تمرکززدایی در زمینة تعلیم و تربیت به وجود آمد كه موجب بالارفتن شناخت، آگاهی، نوخواهی و رشد علمی در میان جامعة ایرانی شد. تأسیس مدارس جدید به افراد متخصص از جمله معلم و مدیر و همچنین ساختمانهای جدید نیاز داشت. علاوهبر این با تأسیس مدارس به دستگاه بوروکراسی دولت افزوده شد و خواستههای قشر تحصیلکرده افزایش يافت که همة این عوامل موجب شد زمینة آگاهی و انتقاد از وضع موجود فراهم شود.
3ــ مدارس اروپایی در ایران: از جمله اقداماتی که اروپاييان در عصر قاجاریه در ایران انجام دادند، تأسیس مدارس به شیوة اروپایی بود که جرقههای آن از زمان محمدشاه قاجار در ایران زده شد. کشیشان مسیحی با تأسیس مدارسی در ایران سعی داشتند تا مسیحیت را در ایران ترویج کنند، اما در کنار این کار به ترویج علوم و فنون جدید هم مبادرت كردند و مدارس دخترانه و پسرانهای را در شهرهای بزرگ از جمله تهران، تبریز و اصفهان تأسیس کردند. ابتدا در دورة محمدشاه دو مدرسه از نخستین مدارس جدید به سبک اروپایی توسط کشیشان امریکایی و فرانسوی در ایران تأسیس شد و راه نفوذ معارف اروپاییان را در ایران باز کرد. اولین مدرسه را کشیش امریکایی به نام پرکینز در شهر ارومیه در اوایل 1254.ق (یا 1255.ق) تأسیس کرد.[16] این اقدام هیئتهای تبلیغی، موجب آگاهی بیشتري در طبقة تحصیلکرده شد. با وجود مخالفت علمای دینی با این مدارس، این هیئتها فرزندان نخبگان جامعه را با زبانهای خارجی و علوم جدید مانند جغرافیا و ریاضیات آشنا کردند.[17]
احداث مدارس اروپایی همراه مدارس ایرانی، میتوانست در گسترش سواد و علوم جدید در ایران مؤثر باشد. معلمان اروپایی با تدریس مطالب و معلومات جدید، و بیان فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و پیشرفت جامعة خویش موجب کنجکاوی در میان دانشآموختگان و نیز افزایش آگاهی و اطلاع ایرانیان از آن سوی مرزها شد؛ البته باید به این نکته توجه داشت که بخشی از اهداف و نگرش اروپاییان براي ترویج فرهنگ و ارزشهای غربی بود. در دورة محمدشاه کسانی دیگر مانند اوژن بوره، به تأسیس مدرسه در تبریز اقدام كردند. بوره میخواست دارالفنونی تأسیس کند و ایرانیان را از هر ملّت و مذهب به علوم جدید و زبان فرانسه آشنا سازد.[18] به هرحال مدارس اروپایی در ایران به دلايلي از جمله باسواد کردن فرزندان (پسر و دختر) ایرانی، آشنایی محصلان ایرانی با علم و تکنولوژی در اروپا، تأسیس مدارس جدید با شیوة مدیریت اروپایی، ترویج نوعی آداب و رسوم و فرهنگ اروپایی در میان محصلان ایرانی اهميت داشتند.
 
ب) نشر اطلاعات:
یکی دیگر از نمادهاي گسترش نوگرایی در ایران، نشر اطلاعات است. منظور از نشر و اشاعة اطلاعات، افزایش کتابها رسالهها و روزنامههاست. از یک طرف، انتشار روزنامهها در داخل و خارج از ایران افزايش يافت که این اقدام مهم از سوی طرفداران نوگرایی، موجب بالارفتن سطح شعور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم شد، از سوی دیگر با انتشار کتابها و رسالههاي جدید در زمینة تاریخی، سیاسی، علمی و فرهنگی مردم از اوضاع و احوال گذشتگان، همچنین دانش نوین بهرهمند شدند. بنابراین دو عامل مهم چاپ کتاب و انتشار روزنامه، سهم بسزایی در تحولات سیاسی ــ اجتماعی و ارتقای فرهنگ سیاسی مردم داشت که در ذيل به آن اشاره شده است:
1ــ انتشار کتاب: کتاب، کتاب خواندن و بهرهگیری از علوم و دانشها، تأثیر زیادی در افزایش اطلاعات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم یک جامعه دارد. مردم با خواندن کتاب از اندیشهها، ديدگاهها و پیشرفتهای اقتصادی و تکنولوژیکی جامعة خود یا جوامع دیگر آگاه میشوند. آنچه در جامعة ایران عصر قاجاریه حائز اهمیت است، گسترش صنعت چاپ، انتشار کتابها، رسالهها و همچنین ترجمة کتابهای خارجی به زبان فارسی است. از پیشگامان صنعت چاپ و انتشار کتابهاي جدید در ایران باید از عباس میرزا نام برد. عباسمیرزا به ترجمة کتابهای خارجی اعم از انگلیسی و فرانسوی علاقة خاصی داشت. در زمان وی دستگاه چاپ وارد ایران شد. در ابتدا، گسترش صنعت چاپ، چشمگیر و همگانی نبود؛ اما در نیمة دوم قرن نوزدهم این صنعت، رشد چشمگیری پیدا کرد و بخش خصوصی هم به آن توجه كرد و دو نوع چاپخانه بهوجود آمد، یکی چاپخانههای دولتی که زیر نظر دولت و ادارة انطباعات (مطبوعات) بود و با بودجة دولت اداره میشد و دیگری چاپخانههای خصوصی که اشخاص خصوصی آن را اداره میکردند، اما کارهای چاپی آن با نظارت دولت یا ادارة انطباعات انجام میشد.[19] رشد و گسترش صنعت چاپ و ترجمه و انتشار کتب جدید باعث تحولی گسترده در زمینة آگاهی و اطلاعات مردم شد و با نظارت و پیگیری امیرکبیر در دوران تصدی وزارتش، این صنعت گسترش بیشتری پیدا کرد. در زمان صدارت امیرکبیر، دو عامل دستگاه مترجمان دولتی و تأسیس مدرسة عالی دارالفنون، به کار ترجمه و نشر کتاب رونق بیشتری داد. در دارالفنون، معلمان فرنگی به دستیاری مترجمان خود کتابهایی تألیف و ترجمه کردند و به چاپ رساندند.[20] این عامل شتاب بیشتری به انتشار و ترجمه کتب داد. از نیمة دوم قرن نوزدهم گسترش ترجمه و انتشار کتابهای جدید اهمیت ویژهای یافت و کتابهای زیادی در زمینة سیاسی، تاریخی، نظامی و... به فارسی ترجمه شد. هرچند این کار در ابتدا کوچک و ناچیز به شمار میآمد، موجب شد که در بلندمدت کتابهای زیادی در داخل ایران ترجمه و به دست خوانندگان فارسیزبان برسد و در کنار آن کتابهای زیادی از سوی ایرانیان چاپ و به بازار کتاب ارائه شود. دبیرستان دارالفنون، دفتر ترجمه و یک مرکز نشر قدیمی در شهر تبریز در آن دوره، مجموعاً بیش از 160 کتاب به چاپ رساندند. 88 کتاب درسی در رشتة نظام، مطالب علمی، دارو و زبانهای اروپایی، سيزده کتاب دربارة فرهنگ پارسی، چهار زندگینامه از چهرههای معروف اسلام، ده سفرنامه دربارة غرب، ده ترجمة کلاسیک از ادبیات اروپایی مانند رابینسون کروزو اثر دی فو، سه تفنگدار اثر دوما و بازیهای مولیر و ده تاریخ ایران همراه اثر معروف سرجان ملکم به نام تاریخ ایران از جملة اين كتابها بودند.[21] چاپ و ترجمۀ این کتابها به مرور زمان موجب بالا رفتن سطح آگاهی مردم ایران شد. همچنین چاپ و ترجمة کتابهای اروپایی، تأثير بسياري در گسترش نوگرایی در ایران داشتند؛ زيرا این کتابها دربرگیرندة مفاهیم و علوم جدیدی در زمینة صنعت پزشکی و نظامی بود و کسانی هم که از کتابها استفاده میکردند، دانشآموزان و دانشجویان مدارس به سبک جدید، در ایران بودند. از نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم، نوعی انتقاد در سطوح روشنفکری و تحصیلکردگان ایرانی به وجود آمد که این امر به تأثیر کتاب، انتشار و ترجمة آن بر مسير نوگرایی ایران برمیگردد و برای اولینبار در ایران انتقاد اجتماعی شکل میگیرد؛ یعنی در این کتابها از وضع موجود به صورت منظم و روشمند انتقاد، و اندیشههای نو مطرح میشد که مسئلة اصلی آنها قانون بود.[22]
2ــ انتشار روزنامه: از اقدامات مهم دیگری که در دورة قاجاریه موجب گسترش نوگرایی شد، انتشار روزنامه بود. اولین ثمرۀ تلاشهای پیگیر میرزاصالح برای ترویج افکار آزادیخواهانه، انتشار نخستین روزنامة فارسی در ایران بود. این روزنامه را باید یکی از پایههای اساسي فرهنگ و تمدن جدید در ایران دانست که بیگمان در جنبش ضداستبدادی و آزادیخواهان مردم و انقلاب مشروطه میرزاصالح، جایگاهی شایسته داشت.[23] هرچند روزنامة «کاغذ اخبار» زمان طولانی منتشر نشد (1256 ــ 1253.ق)، همین مدتزمان کوتاه، سنگ بنایی برای انتشار و گسترش روزنامه در دورههای بعد بود. از نیمة دوم قرن نوزدهم به بعد، انتشار روزنامهها چه در سطح داخلی و چه در سطح خارجی گسترش زیادی یافت. تنها امتیاز روزنامههای خارج از ایران نسبت به روزنامههای داخلی، در معرض تهدید و سانسور قرار نگرفتن آنها بود. روزنامههای خارج از کشور میتوانستند با آزادی بیشتر از دولت انتقاد كنند و در راه گسترش آزادیخواهی و قانونگرایی تبلیغ و ترویج نمایند. روزنامههایی که در خارج از ایران چاپ میشدند، تأثير بسیاري در روشن کردن افکار و به حرکت درآوردن مردم داشتند. آنها که از ضرورت حکومت قانون سخن میگفتند، خوبیهای حکومت پارلمانی و تسلط مردم بر سرنوشت خود را برای مردم تشریح، و بدیهای استبداد را گوشزد میکردند.[24] روزنامههای چاپشده درخارج از کشور مانند روزنامة اختر، قانون، حبلالمتین، حکمت، ثریا و پرورش، با آزادی عمل بیشتری توانستند به روشن کردن افکار عمومی اقدام كنند. نکتة دیگر دربارة روزنامهها، انتشار متنوع و متکثر آنها بود. معمولاً روزنامهها، هر ماه و هر سال افزایش پیدا میکردند و دولت را با وضعیت سردرگمی مواجه مینمودند. آنچه در روزنامهها مطرح میشد موضوعات جدید، اکتشاف علمی، بررسی تحولات کشورهای دیگر و مسائل سیاسی و اقتصادی داخل و خارج ایران بود. در ابتدا چنین به نظر میآید که این روزنامهها فقط یک سری اطلاعات به مردم میدهند، اما نکتة حائز اهمیت، گسترش و توسعة ارتباطات اجتماعی بین تودة مردم ایران بود. مردم از طریق روزنامه و کتاب از تحولات خارج از کشور و چگونگی تحول و حرکت برای آینده آگاهی بیشتری کسب میکردند. همین آگاهی بیشتر موجب شد، مردم از حالت انفرادی و انزواگونه به سوی حالت جمعی ــ عمومی حرکت کنند. روزنامهها، بیشترین سهم را در زمینة ارتباط جمعی و نزدیک کردن افکار و عقاید مردم به یکدیگر برای رسیدن به هدف واحد داشتند. برای نمونه روزنامههای عصر ناصری با وجود محدودیتهایی در داخل، در تحولات سیاسی ایران مهم و تأثیرگذار بودند. در دورة ناصرالدينشاه، شمار روزنامهها در سطح داخل و خارج از ايران افزايش يافت. از جملة اين روزنامهها وقایع اتفاقیه، دولت علّیه ایران، علمیه دولت علیه، ملّت سنیه و ملتی بود، که به ترتیب در امتداد سالهای 1288 ــ 1268.ق انتشار یافتند. روزنامههای ایران، وقایع عدلیه، مریخ، علمی، اختر، فرهنگ، اطلاع، دانش، دولتی، تبریز، اردوی همایون، مرآتالسفر و مشکوهالحضر، قانون و حبلالمتین در داخل و خارج چاپ میشدند.[25] در دورة ناصرالدین شاه، ادارة سانسور مطبوعات تأسیس شد و محدودیتهایی برای روزنامهها به وجود آمد. همین امر، نشاندهندۀ جایگاه و ارزش روزنامهها در بین مردم است. از یکسو، مردم خواهان اطلاعات و اخبار تازه بودند و از سوی دیگر، دستگاه حاکمة قاجار از این رشد افکار عمومی هراسان و مشوش بود. با این وضعیت  میتوان گفت که روزنامهها، در این دوره وضعیت مناسبی نداشتند و فشارهایی ازسوی طبقة حاکمه، بر آنها اعمال میشد؛ زیرا روزنامهها با آگاهیدادن به مردم نوعی اعتراض و انتقاد را نسبت به سیستم سیاسی در اذهان شکل میدادند و دولت برای کنترل بیشتر بر اوضاع مملکت راه سرکوب و سانسور را در پیش گرفت. این کار در بلندمدت بیفایده بود؛ زیرا از بین بردن اساس و پایة روزنامهها در ایران کاري دشوار، اما محدودکردن و نظارت بر مطبوعات ممكن بود. هرچند این کار هم نتایج امیدبخشی برای حکومت به دنبال نداشت.
در دورۀ مظفرالدین شاه، وضعيت مطلوبی برای روزنامهها فراهم شد. روزنامههای عصر مظفری در تبریز و تهران بیش از جراید عصر ناصری آزادی گفتار و وسعت حوزة بحث داشتند.[26] همچنین در کنار این آزادی عمل، روزنامههای جدیدی وارد عرصة فرهنگی کشور شدند و در زمینة آگاهی و تنویر افکار عمومی اقدامات مهمی انجام دادند. علاوهبر روزنامههای عصر ناصری، در دورة مظفرالدینشاه، دهها روزنامة هفتگی، ماهانه و روزانه انتشار یافت. از جملة اين روزنامهها تربیت و ادب بودند که اولی در تبریز، مشهد و تهران و دیگری در تهران به طور متوالی منتشر ميشد.[27] با باز شدن فضای فرهنگی، روزنامهها مطالب انتقادی خود را افزایش دادند و با انتشار روزنامههای خصوصی و غیردولتی تحولات مهمی نیز ایجاد شد. انتشار روزنامههای علنی، غیرعلنی و غیردولتی که از نخستین سالهای پادشاهی مظفرالدین شاه آغاز شد، در مدت کوتاهی توانست رسالت خود را در برابر مردم و انقلاب تشخیص دهد و پابهپای مطبوعات آزاد و ملّی خارج از کشور از نهضت مشروطه و حکومت قانون حراست كند.[28] در این دوره تقاضا و خواستههاي مردمی از حکومت برای استقرار قانون و نظام مردمی، از طریق روزنامهها به مثابة سازوكار ارتباطجمعی بین مردم و حکومت انجام میشد و راه رسیدن به این اهداف هموارتر شد. این امر، هم به دلیل ویژگیهای شخصی مظفرالدینشاه و هم به دلیل تحولات ايجاد شده در عرصة فرهنگی کشور، به وجود آمده بود؛ بنابراین میتوان گفت که از نیمۀ دوم قرن نوزدهم تا انقلاب مشروطه (1850 ــ 1906.م)، روزنامهها سهم بسزايي در ایجاد فضای مشروطهخواهی و بهوجود آمدن حکومت قانون داشتند. آنها با دادن اطلاعات و آگاهی به مردم، زمینة انتقاد نسبت به حکومت استبدادی را به وجود آوردند و از سوی دیگر حکومت هم نمیتوانست به طور مطلق و قطعی از انتشار و توزیع روزنامهها جلوگیری کند. حکومت قاجار، ناچار تعدیلاتی در سیاستگذاری و اعمال برنامههای خویش به وجود آورد. بسیاری از سیاستها و تصمیمگیریهای پشتپرده و توافقی، به طور سرّی و مخفی باقی نمیماند، بلکه در جامعه، روزنامهها در حكم واسطه بین حکومت و مردم، اذهان عمومی را از سیاستگذاریها مطلع میکردند.
 
ج) توسعة صنایع جدید:
یکی از موارد دیگر که در آشنایی ایرانیان با نوگرایی سهم بسزايي داشت، گسترش صنایع جدید بود. جامعة ایران در دورة قاجاریه دارای اقتصاد معیشتی بود. به علت نبود راههای ارتباطی بین شهر و روستا و امکانات پیشرفتة کشاورزی، وضعیت کشاورزی ایران در سطح محدود و پایینی قرار داشت و هر منطقهای نیازهای اساسی خویش را برآورده میکرد. در بخشهای اقتصادی دیگر مثل صنایع دستی، وضعیت به همینگونه بود. ولی در دورههای بعد بهويژه از نیمۀ دوم قرن نوزدهم، اقداماتی از سوی برخی اصلاحطلبان مانند امیرکبیر و سپهسالار براي ترویج صنایع جدید در ایران صورت گرفت. امیرکبیر، با راهاندازی معادن و صنایع جدید اقدامات مهمی در آشنایی ایرانیان با علوم جدید انجام داد. در زمان امیرکبیر، چند معدن، کارخانههای پارچهبافی، شکرریزی، چینی و بلورسازی، کاغذسازی، چدنریزی، فلزکاری و دیگر صنایع کوچک تأسیس شد.[29] تأسیس این صنایع در ابتدا محدود و کماهمیت جلوه میکرد، ولی با گسترش این صنایع در بلندمدت، کارخانههاي زیادی در ایران به وجود آمد. سرمایهگذاران خارجی از طریق امتیازاتی که به دست آورده بودند، به تأسیس صنایع جدید و مراکز دادوستد اقتصادی اقدام كردند. البته در این راه، اقتصاد ایران طبق نیازها و خواستههای دو قدرت روس و انگلیس عمل میکرد؛ ازهمينرو وابستگیهایی برای ایران به وجود آمد. شايان ذكر است آنچه در اروپا از آن با عنوان توسعة صنعتی یاد میشود، با آنچه در ایران اتفاق افتاد کاملاً متفاوت است. اگر بحث از وابستگی اقتصادی در ایران به میان میآید به این خاطر است که پیشگامان اصلاحات میخواستند، صنایع جدید را بر پیکر اقتصاد سنتی ایران بپوشانند. در اینجا بود که اقتصاد سنتی با اقتصاد مدرن با هم مقابله كردند و اقتصاد سنتی ایران دچار تزلزل شد. این امر خود بر اثر تحمیل قراردادهای اسارتبار، کسب امتیازات کلان، رقابت بنیانکن کالاهای خارجی با کالاهای ایرانی، ورشکستگی صنایع پیشهوری، ممكن نبودن تأسیس صنایع کارخانهای به شکل واقعی و رواج مصرف کالاهای خارجی بود.[30] همچنین نفوذ سیاسی روسیه و انگلیس، بر وابستگی اقتصادی ایران میافزود. حجم تجارت خارجی ایران با این کشورها از نیمۀ دوم سدة نوزدهم تا اواخر آن افزایش یافت. در این میان میزان واردات کالاهای خارجی، سهم بیشتری نسبت به صادرات کالاهای ایرانی داشت. کل تجارت انگلستان با ایران از 7/1 میلیون لیره استرلینگ در سال 1875.م به 3 میلیون لیره در سال 1895.م و 5/4 میلیون لیره در سال 1914.م افزایش یافت. در این بده و بستان تجاری، صادرات بریتانیا به ایران 20% از واردات آن کشور از ایران بیشتر بود.[31] علاوه بر افزایش حجم واردات و صادرات ایران با کشورهای اروپایی، کارخانههاي زیادی در ایران تأسیس شد که با توليدات صنایع دستی کاملاً متفاوت بود. از لحاظ کمّی و نیازهای جدید، این کارخانهها نسبت به صنایع بومی در اولویت بودند. ولی در همین زمینه نیز مشکلاتی وجود داشت. از نیمۀ قرن نوزدهم به بعد کارخانههای متنوعی توسط ایرانیان و خارجیها در ایران ایجاد شدند. علاوه بر ایجاد کارخانه، تشبثات تجارتی فراوانی نیز به عمل آمد، ولی اغلب به لحاظ بیتجربگی، بیثباتی و به ويژه رقابت و اشکالتراشی دو همسایة نامیمون (روس و انگلیس) نتیجة مطلوبی به دست نیامده است.[32] علاوه برکارشکنیهای روسیه و انگلیس در حوزة صنعتی شدن، جامعۀ ایران هنوز مرحلۀ فئودالیسم را نگذرانیده بود و زمینۀ مناسب برای رشد تولیدات صنعتی فراهم نبود؛ در نتيجه جامعة ایران به لحاظ ضعف ساختاری نتوانست در برابر نفوذ اقتصاد سرمایهداری مقاومت کند و زمینه برای وابستگی آن فراهم شد. درواقع نفوذ سرمایهداری غرب زمینههای نفاق، دگرگونی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در ایران دامن زد و اقتصاد معیشتی ایران را پس از قرنها همراه با فراز و نشیبها، ناپیوستگیها، عقبماندگیها و پیشرفتها، تحت سلطة اقتصاد سرمایهداری قرار داد و زمینة وابستگی آن را به اقتصاد جهانی فراهم ساخت.[33] در اینجا بود که ایران، با توجه به خواست و نیازهای اقتصاد سرمایهداری به تولید و عرضة کالا اقدام كرد. بررسی کالاهای تولیدی ایران نشان میدهد که این کالاها در صنایعي که برای بازار جهانی ضرورت داشت، رشد يافت و صنایع ایران را وابسته به سرمایة خارجی کرد.[34] از سوی دیگر کشت محصولاتی مانند تریاک، پنبه و ابریشم در ایران با تقاضای جهانی روبهرو بود؛ بنابراین جامعة ایران آرامآرام وارد شبکة جهانی شد و از محیط بینالمللی تأثیر پذیرفت. همین امر موجب تحرکاتی در میان تجّار ایرانی شد. گسترش بازارهای فروش مواد خام مانند تریاک، پنبه و ابریشم، تجّار ایرانی را به گردآوری و صدور این محصولات تشویق نمود.[35] پیوند اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی، دارای نکات مثبت و منفی بود؛ در حالی که با گسترش حجم مبادلات تجاری، اقتصادی و گسترش سرمایه و سرمایهگذاری خارجی و داخلی بر توان و قدرت اقتصاد داخلی افزوده شد؛ اما بهدلیل نبود برنامههای اقتصادی مشخص و معین، ضعف زیربناهای اقتصادی و ساختاری، اوضاع اقتصادی روزبهروز بدتر و وابستگی به اقتصاد جهانی بیشتر میشد. برای مثال، بزرگان و درباریان ایران، ورود کالاهای بیگانه را نوعی پرستیژ برای خود میدانستند. آنها در اثر جهالت و بعدها بهدلیل وابستگی به بازار جهانی، شرایط از بين رفتن صنایع بومی را فراهم آوردند، بدون اینکه زمینة منطقی صنعتیشدن را به وجود آورند.[36] البته در دورههای مختلف سیاسی و با روی کار آمدن نخبههای ابزاری مانند صدراعظمها در دورۀ قاجاریه، رشد و توسعة اقتصادی ایران فراز و نشیبهای زیادی را همراه داشت. دورة سپهسالار را میتوان مرحلة تحول اقتصادی تازهای دانست. رشد سرمایة خصوصی، رواج نسبی ماشین بخار، ایجاد کمپانی تجارتی و به کار انداختن سرمایة داخلی در فعالیت تولیدی، نشاندهندة تحول عمومی بود.[37] افزایش شتابان تجارت خارجی و معاملات تجار ایرانی با مغرب زمین که افزایش نسبی قدرت اقتصادی و منزلت اجتماعی تجار ایرانی را در پی داشت، سبب به هم خوردن روابط متداول قدرت، میان بازاریان و عمال دیوانی شد. تجار بزرگ که با کشورهای مغرب زمین روابط بازرگانی داشتند، رفتهرفته باب مراوده و رفتوآمد به غرب را گشودند و با اعتلای وضع همتایان فرنگی خود و موقعیت ممتازی که در جامعة جدید بهدست آورده بودند، بیش از پیش آشنا شدند.[38] صنایع جدید موجب تغییراتی در بافت سنتی ایران شد. برای نمونه گسترش ساختار بوروکراسی، تأسیس ادارة گمرک، تأسیس یک نظام مالیاتی، افزایش رقابت بین کالاهای ایرانی و اروپاپی، گسترش بیشتر مراودات اقتصادی و در آخر ورود فرهنگ غربی همراه ورود کالاها و مصنوعات ساخت آنها، از جملة این تأثیرات بود.        
 
د) رشد شهرنشینی: 
جمعیت شهرنشین ایران طي قرن نوزدهم به طور مداوم گسترش یافت. هرچند آمار و اطلاعات ارائه شده دربارة جمعیت شهری و روستایی تاحدودی کلی و درحد تخمین است، جمعیت شهری ایران از 10 ــ 14 درصد کل جمعیت در سال 1800.م به 20 ــ 25 درصد در سال 1914.م افزایش یافته است. این بدان معنی است که جمعیت شهری از 500 ــ 800 هزار نفر در سال 1800.م به حدود 2 ــ 5/2 میلیون نفر در سال 1914.م رسیده است.[39]
این آمار نشاندهندۀ رشد جمعیت شهری ایران در دورهاي 14 ساله است كه رشدي مناسب محسوب ميشود. در ایران قرن نوزدهم، بیشترین جمعیت کشور، ایلیاتی و روستایی بودند و جمعيت شهرها زياد نبود، ولی از نیمة دوم این قرن به بعد، جمعیت شهرها از جمله تهران مرتباً افزایش یافت. این شهر در آغاز قرن نوزدهم حدود پنجاههزار نفر و در سال 1850.م، نودهزار نفر و در سال 1910.م، 150 هزار نفر جمعیت داشته است. جمعيت تبریز که یکی از مراکز بازرگانی بود، در سال 1800.م، 50 ــ 30 هزار نفر و در اواسط قرن نوزدهم یکصدهزار نفر و درسال 1890.م به 200 ــ 170 هزار نفر رسیده است.[40] منطقی است که شهرهای بزرگ به دلیل وجود امکانات و تسهیلات ارتباطی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی رشد مهاجرپذیری بالایی داشته باشند. رونق اقتصادی و دادوستد کالاها بین شهرها و درون شهرها، موجب شد که کارگران جدید برای انجام این کارها بهکار گرفته شوند. از سوی دیگر ملاکین و کدخدایان، برای استفادة بهینه از امکانات موجود مثل مدرسه و... برای فرزندانشان به شهرها مهاجرت کردند.
شايان ذکر است که جمعیت شهرنشین، در تمام شهرهای ایران به طور یکسان نبوده است. جمعیت شهری کرمان با تبریز یا تهران تفاوت زیادی داشته است. جمعیت مشهد، کرمان و کرمانشاه از چهلهزار تا پنجاههزار نفر همچنان بدون تغییر باقی مانده است.[41] تفاوت جمعیتی شهرها، ناشی از آب و هوا، رونق اقتصادی و ارتباط با دنیای خارج بود. تبریز و تهران هر دو مرکز سیاسی و رونق اقتصادی بالایی را نسبت به سایر شهرهای ایران داشتند. نکتة مهم در اینجا، این است که گسترش شهرنشینی چه تأثیری بر سير نوگرایی در یک جامعه دارد. شهرنشینی دارای آداب و رسوم خاص خود است و با آنچه در یک روستا یا ایل به نام ارتباطات اجتماعی وجود دارد کاملاً متفاوت است که این امر به دلیل سطح آگاهی و آموزش مردم شهرنشین براساس گسترش مدارس، خطوط تلگراف، پست، بنگاههای تجاری و... ایجاد شده است. گسترش شهرنشینی در دورۀ قاجاریه، به گونهای اجتنابناپذیر مسئلة خدمات و نیازهای شهری را به دنبال خود آورد؛ خدمات و نیازهایی که خواسته یا ناخواسته برای حکومت به وجود آمده بود. بهعلاوه رشد شهرنشینی تأثیرات عمیقی بر ساختار مناسبات تولیدی و اقتصادی ایران به جای گذاشت.[42] گسترش جمعیت شهرنشین خدمات و سرویسدهی شهری را در بُعد آموزش، مسکن، غذا، پوشاک، امنیت، خواستههای مردم، مراکز حل دعاوی و اختلافهاي بین مردم برای حکومت موجب میشد. آنچه که در جامعه اتفاق میافتاد، با پاسخگویی دولت سنتی عصر قاجار در تضاد بود، حکمرانان، قدرت ادارة امور شهری را به سبک و روش مدرن نداشتند، پس برای ادارة امور شهر، نیازمند اتخاذ سیاستهای جدید (مدرن) بودند. همین امر موجب شد که مردم تقاضای بیشتری برای حقوق، امنیت و آسایش خود از دولت بخواهند. در کنار شهرنشینی، عوامل دیگری مثل راهاندازی خطوط تلگراف، ترمیم راههای قدیم، احداث جادههای جدید، انتشار روزنامه و راهاندازی شبکة پستی در 1250.ش ارتباط را آسانتر کرد و فاصلة بین مراکز شهری را کاهش داد.[43]
 
نتيجه:
جامعة ایران در عصر قاجاریه در نتیجة رویارویی با کشورهای همسایه و همچنین شکست در جنگهای ایران و روسیه، به فکر نوسازی و سروسامان دادن به اوضاع داخلی خود افتاد. بسیاری از دولتمردان و نخبگان فکری و ابزاری در اخذ نمادهاي مدرنیته و پیوند آن با جامعة ایران بسيار تلاش کردند، اما بخش زیادی از این کوششها بیشتر از روی تقلید و پیروی از نهادها و مؤسسات اروپایی بود. عواملی مانند مدارس جدید، روزنامه، صنایع جدید، تلفن، تلگراف و نظایر اینها ظاهر جامعة ایرانی و بخش تكنولوژي و صنعت را تاحدود زیادی تغییر دادند. نمادهای عینی مدرنیته ابتدا سبب شد که شخصیت مدرن، در جامعة ایران رشد و نمو پیدا کند، برخی از انتظارات و توقعات سنتی در درون جامعه تغییر یابد و یک سلسله خواستههای جدید  مطرح شود. در نتیجه از بعضي نابسامانیها و ناهماهنگیها در حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انتقاد شد و تغییرات درحوزهای از اجتماع، به سایر حوزهها سرایت کرد.
 
پینوشتها

 
________________________________________
* عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد لامرد.
[1]ــ بابک احمدی، معمای مدرنیته، تهران: مرکز، 1377، ص 9
[2]ــ رامین جهانبگلو، مدرنها، تهران: مرکز، 1376، ص 5
[3]ــ محمدتقی قزلسفلی، «پستمدرنیسم و فروپاشی ذهنیت توسعه»، ماهنامة اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، 1376، ش 122 ــ 121
[4]ــ گیتی پورزکی، «مدرنیته از منظر سوم»، روزنامة همشهری، 1378، ش 1832
[5]ــ موسی غنینژاد، «سنت، مدرنیته، پستمدرن، عقلانیت و نقادی»، هفتهنامة پیام هامون، سال دوم،  1378، ش 22
[6]ــ حمید عضدانلو، «مناظره، مدرنیته و فرامدرنیته در زمینه مفاهیم»، ماهنامة اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، 1373، ش 84 ــ 83
[7]ــ غفار زارعی، «الگوی حکومت و زمامداری از دیدگاه میرزاملکمخان»، ماهنامه اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، مرداد و آبان 1385، ش 165 ــ 164
[8]ــ عبدالرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهای فکری در عصر قاجاریه، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1368، ص 1182
[9]ــ حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی در ایران، تهران: دانشگاه تهران، 1370، ص 195
[10]ــ همان، صص 363 ــ 362
[11]ــ عبدالرفیع حقیقت، همان، صص 440
[12]ــ یرواند آبراهامیان، سیمای ایران در آستانه قرن بیستم، ترجمۀ امیر مهاجر، روزنامه بهار، 22 اردیبهشت 1379، ص 11
[13]ــ رامین جهانبگلو، ایران و مدرنیته، ترجمۀ حسین سامعی، تهران: گفتار، 1379، ص 21
[14]ــ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیرکبیر، 1373، ص 21
[15]ــ رامین جهانبگلو، ایران و مدرنیته، همان، صص 59 ــ 58
[16]ــ عبدالرفیع حقیقت، همان، ص 240
[17]ــ همان، ص 157
[18]ــ همان، ص 241
[19]ــ حسین میرزای گلپایگانی، تاریخ چاپ و چاپخانه در ایران، تهران: گلشن، 1378، ص 17
[20]ــ عبدالرفیع حقیقت، همان، ص 459
[21]ــ یرواند آبراهامیان، سیمای ایران در آستانه قرن بیستم، همان، ص 11
[22]ــ رامین جهانبگلو، همان، صص 116 ــ 115
[23]ــ گوئل کهن، تاریخ سانسور مطبوعات در ایران، ج 1، تهران: آگاه، 1360، ص 13
[24]ــ رامین جهانبگلو، همان، ص 91
[25]ــ محمد محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران: بعثت، 1375، ص 88
[26]ــ همانجا.
[27]ــ همانجا.
[28]ــ گوئل کهن، همان، ص 179
[29]ــ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی، 1362، ص 389
[30]ــ ابراهیم رزاقی، گزیده اقتصاد ایران، تهران: امیرکبیر، 1375، ص 13
[31]ــ جان فوران، «مفهوم توسعه وابسته کلید اقتصاد سیاسی ایران در عصر قاجار»، ترجمه علی طایفی، ماهنامه اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، بخش اول و دوم، شش 56 ــ 55، 58 ــ 57، 1371، ص 36
[32]ــ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آزند، تهران: گستره، 1369، ص 479
[33]ــ سیفالله سیفاللهی، اقتصاد سیاسی ایران، تهران: المیزان، 1374، ص 57
[34]ــ چارلز عیسوی، همان، ص 466
[35]ــ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، تهران: زمینه، 1359، ص 73
[36]ــ ابراهیم فیوضات، توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، تهران: چاپخش، 1374، ص 119
[37]ــ فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران: خوارزمی، 2536، ص 229
[38]ــ احمد اشرف، همان، ص 106
[39]ــ جان فوران، همان، ص 102
[40]ــ چارلز عیسوی، همان، ص 38
[41]ــ همان، ص 39
[42]ــ صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته ریشه علل ناکامی اصطلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، تهران: روزنه، 1377، ص 213
[43]ــ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه مدیرشانهچی، فیروزمند و شمسآوری، تهران: مرکز، 1378، ص 11