خاندان علم در دوره قاجاريه – زمينههاي شكلگيري سياستهاي استعماري در شرق ايران (1276ـ1318ق/ 1850ـ1900م)

حوزه حكمراني خاندان علم واقع در شرق ايران و در يك منطقه بسيار گسترده و طولاني در سراسر مرزهاي شرقي از ابتداي نيمه جنوبي استان خراسان تا منتهااليه جنوبي ايالت سيستان بود. اين ناحيه كه سراسر از بيابانهاي لميزرع و ارتفاعات مختلف در بخشهاي شمالي و دشتهاي خشك و سوزان پوشيده شده بود به دلايل مختلف مورد توجه قدرتهاي استعمارگر بود. يكي از مهمترين اين دلايل همجواري اين ناحيه با كشور هندوستان بود كه براي قدرتهاي بزرگ در منطقه منافع سرشاري داشت و ايران مجبور بود تاوان اين همسايگي را بپردازد. در آن زمان افغانستان هنوز رسمآ بخشي از خاك ايران بود و ايران از ناحيه شرق مرزي مشترك و طولاني با هندوستان داشت و از طرف شمال با روسيه همسايه بود. آسيبپذيري شرق ايران از طرف همسايه شمالي او، يعني روسيه و درنتيجه به خطر افتادن هندوستان از سوي اين كشور مسئلهاي بود كه انگلستان را نگران ميساخت. در واقع در آن زمان باتوجه به اشتهاي سيريناپذير روسيه در توجه به هندوستان و همچنين آسيبپذيري ايران به عنوان سدي حايل ميان هند، انگليس و روسيه تزاري بود كه انگلستان تشخيص داد افغانستان را از خاك ايران جدا كند تا به صورت مستقل اداره شود. از نظر دولتمردان انگليسي هر چند در ظاهر به نظر ميرسيد حكمرانان افغانستان استقلال يافته كمتر از دولت انگلستان حرف شنوي دارند امّا به دليل خوي و خصلت نظاميگري و بيباكي و جسارتي كه داشتند بهتر از ايران ميتوانستند در مقابل تجاوزات احتمالي روسيّه به ايستند.
از آنجا كه تسلط دولت مركزي قاجار در افغانستان بسيار ظاهري و ضعيف بود امور اين مناطق را خاندانهاي متنفذ و سران طوايف محلي اداره ميكردند كه غالبآ درگيريها و زد و خوردهاي رقابتآميز بين سران قبايل و خاندانهاي محلي در هرات، قندهار و كابل و ديگر نقاط پيش ميآمد و آرامش را از اين منطقه سلب ميكرد. در سيستان نيز وضعيت مشابهي وجود داشت و كمتر ميشد به امنيّت و آسيبناپذيري اين ناحيه از قلمرو كشور اميد بست.
در چنين شرايطي بود كه استراتژي بريتانيا در مناطق شرقي ايران شكل ميگرفت و به تدريج هيئتهاي مختلف نظامي ـ سياسي انگلستان به طرق مختلف به منطقه اعزام ميشدند تا راهكارهاي نفوذ در منطقه، و ايجاد موانع در برابر توسعهطلبي و پيشرفت روسيّه را دريابند. در واقع گزارشهاي ميسيونرهاي مختلف از اين مناطق بود كه دولتمردان انگلستان را متقاعد ميساخت تا جهت كنترل اوضاع واحوال اين منطقه اقدامات اساسيتر انجام دهند.
در پي گزارشهاي هيئتهاي متعدد از جمله هيئت سرهنگ سي.اي. استيوارت و سرهنگ يان اسميت كه در منطقه تفحصات گستردهاي را آغاز كرده و نتيجه كنكاشهاي خود را به دولت بريتانيا اعلام كرده بودند استراتژي جديد بريتانيا در منطقه شرق ايران شكل جدّيتر به خود گرفت. هر چند قبل از اين نيز افرادي مانند سر راولينسون، فريزر، و ديگران درباره اهميّت استراتژيك منطقه شرق ايران و سيستان و افغانستان گزارشهاي مبسوطي به دولت متبوع خود ارائه داده بودند.
سرهنگ مك گرگور افسر انگليسي كه در سال 1292ق/ 1875م از مناطق شرقي ايران ديدن كرده بود، اهميّت اين منطقه را به دولتمردان خود گوشزد ميكند و مينويسد:
«... اميدوارم خوانندگان اين نوشته مرا آن قدر ابله ندانند كه تصوّر كنند يك ماه سرگرداني در اين بيابانها به منظور تفريح بوده است. من كار ندارم آن سرهنگ روسي به چه دليل به اينجا آمده بود، سفر او خواه به منظور پيدا كردن راهي براي خشكاندن مرداب سيستان يا براي مطالعه ارتفاع نسبي كوير نمك و لوت و يا هر منظور ديگر كه بوده باشد مهّم نيست. موضوع مهّم آن است كه اين سرهنگ انگليسي ]نويسنده[ به تفريح دلخوشي نداشته، بلكه آمده كشوري را مطالعه كند كه در آينده دسيسههاي روزافزون روسها در آن منافع آينده دولت او را به خطر خواهند افكند. همچنين آمده تا اطلاعاتي درباره راهها و نظاير آن براي دولت متبوع خود جمعآوري كند.» 
 وي، به ويژه، به اهميّت سوقالجيشي بسيار مهّم ايران در رابطه با هندوستان اشاره كرده و به دولتمردان كشور متبوعش القا ميكند كه «ايران در واقع كليد منطقه است». 
درواقعاستراتژي جديدانگلستان در منطقه در پيوند با احتمال اشغال مناطق مرو و آسياي ميانه تدوين ميشد؛ انديشهاي كه در نهايت صحّت آن به ثبوت رسيد و دولت روسيّه تزاري با تصرف خانات آسياي ميانه قدمي ديگر به هندوستان نزديك شد. مك گرگور سرهنگ انگليسي در سال 1292ق/ 1875م چند سال قبل از تصرف مناطق سابقالذكر، از اين كه روسها در فكر تصرف اين مناطق هستند بسيار متأسف است و دولتمردان روسيه را شماتت ميكند و اقدام روسيه را در اين مورد غيرعادلانه ميداند. با اين حال به دولتمردان دولت متبوع خود گوشزد ميكند كه مبادا چشم خود را بر آثار سوء و مخرب چنين طرز تفكري كه در دولتمردان روسيه وجود دارد ببندند. لازم است پيش از آن كه روسيّه با اشغال اين مناطق به مثابه خاري در چشم انگلستان شود جلوگيري به عمل آورند، چرا كه به نظر وي اشغال خانات مرو و آسياي ميانه از سوي روسيّه «بسان ذره سمّي است كه بر زخمي گذارند كه سبب ميشود زخم بيشتر چركين شود.» 
پابه پاي تلاشهاي انگلستان جهت نفوذ در شرق ايران، روسيّه نيز به شكل گستردهاي درصدد سبقت گرفتن از حريف خود بود، چنانكه در ناحيه بلوچستان افكار روسيه دوستي را ترويج ميكرد و در تلاش بود از احساسات مذهبي مردم اين منطقه كه اغلب اهل تسنّن بودند بهره بگيرد تا بتواند قرابتي مذهبي ميان آنها و مردم افغانستان به وجود آورد و قدمي به سوي هندوستان بردارد.
لرد كرزن سياستمدار برجسته انگليسي كه در اوايل دهه آخر قرن نوزدهم از ايران ديدن ميكند از اشتهاي سيريناپذير روسيه جهت دستيابي به قلمرو سيستان سخن ميگويد كه اين كشور ميكوشد تا از طريق راه مشهد - سيستان به دريا دسترسي پيدا كند. وي همچنين از نفوذ عناصر طرفدار روسيه در قلمروهاي جنوبي ايالت خراسان گزارش ميدهد كه تلاش ميكنند اطلاعات مناطق مرزي ايران و انگلستان در سيستان و جنوب خراسان را دراختيار روسيه قرار دهند: «در گرداگرد خراسان از شمال غربي تا جنوب شرقي نقاط فراواني هست كه صحنه فعاليت و نفوذ و تحركات دايمي روس است و بدين ترتيب تارهاي مسكو رفته رفته و با اطمينان خاطر بر قامت قرباني موردنظر ايشان تنيده ميشود.» وي علاوه براين، به گستردگي بيش از حد قدرت روسيه و حوزه مستعد جهت نفوذ روسيه اشاره دارد كه از استرآباد تا قوچان و كلات و خواف و سيستان گسترده است، و هشدار ميدهد كه اگر سياستمداران لندن اقدامات لازم را به عمل نياورند موقعيت جديد «نشان خواهد داد كه چهگونه و تا چه اندازه وضعي ناشي از همسايگي دولتي نيرومند كه نقاط كوهستاني را هم در دست دارد، ممكن است در مقابل همسايهاي كه ضعيف و ناتوان است براي دولت روس وضع ممتاز قاطع ايجاد كند.» 
كرزن همچنين اهميت سوقالجيشي و مهم مرزها و قلمروهاي شرقي ايران را گوشزد ميكند. به عقيده وي از آنجايي كه ايران از گردنه ذوالفقار تا انتهاي جنوبي سيستان داراي مرز مشتركي با افغانستان است، هر دولتي كه بتواند به داخل ايران نفوذ كند و در آن مستقر شود، كليد هرات را در دست خواهد داشت، چرا كه جادهاي عرابهرو كه بين راه مشهد و هرات كشيده شده ميتواند فراه و گرشك تا قندهار را نيز تهديد كند و تا سواحل رود هيرمند را تحت كنترل درآورد. نايبالسلطنه هند خطر استقرار روسيه در خراسان را هشدار ميدهد، چرا كه بدين ترتيب تدريجآ خواهد توانست به درون مرزهاي جنوبي خراسان و سيستان نفوذ پيدا كند، به ويژه اين كه تا آن زمان هنوز خطوط مرزي ايران و افغانستان و بلوچستان هند و ايران روشن نبوده است. به عقيده وي در صورت اهمال انگلستان، روسيه خواهد توانست با گسترش دادن راهآهن خود تا نصرتآباد، مركز سيستان، در صدد تصرف بندري در كناره اقيانوس هند برآيد و «به اين ترتيب آرزوي ديرين او كه دسترسي بر مخرجي به درياهاي جنوبي است تحقق خواهد يافت». او عقيده برخي از سياستمداران انگليسي را كه راه خراسان تا هند را خيلي طولاني ميدانند به باد انتقاد ميگيرد و آن را استدلالي غلط ميداند كه اين دسته «با كمال حماقت تكرار ميكنند كه تجربههاي گذشته بيپايگي آن را نشان داده است.» به نظر وي افغانستان سدي پولادين در سرحدات شمالي «هندوستان عزيز» است و اگر اجازه داده شود كه دولت ثالثي مانند روسيه به حريم آن نزديك شود اين عمل در واقع در حكم خبطي بزرگ و نابخشودني است. وي وظيفه انگلستان را جهت حفظ حريم هندوستان نگهداري وضع موجود و نفوذ هر چه بيشتر در مرزهاي شرقي ايران در خراسان و سيستان ميداند و عقيده دارد كه انگلستان بايد «ناظر و نگران آزادي راههايي باشد كه براي پيشرفت تجارت انگلستان ضرورت كامل دارد و اگر آن راهها به جاي دوست در دست قدرتي بيگانه باشد خطر نماياني از لحاظ هندوستان خواهد بود.» كرزن تأكيد دارد كه لازم است دولت بريتانيا تعداد نمايندگيها و كنسولهايش را در سراسر قلمروهاي شرقي ايران از خراسان شمالي تا سيستان گسترش دهد، به ويژه قلمروهاي خراسان جنوبي و سيستان را كه با مرزهاي بلوچستان انگليس ارتباط تنگاتنگ دارد براي تأمين نيازها و منافع بريتانيا مهّم ميشمارد و دستيابي به اين مناطق را در حكم در دست گرفتن تمام بازارهاي داخلي ايران براي بريتانيا ميداند و معتقد است كه اين منطقه «كانون قدرت اقتصادي ما در سراسر ايران مركزي و جنوبي خواهد شد و حتّي كليد و راز تفوق روس را در خراسان شمالي نيز ميتوان در هم شكست.» 
در پي ارسال گزارشهاي هيئتها و متخصّصان متعدد انگليسيها از مناطق شرق ايران بود كه توجه انگلستان به طور جدّي به اين مناطق معطوف شد. چنان كه در سال 1308ـ1309ق/ 1890ـ1891م در پي نفوذ هر چه بيشتر در بازارهاي ايران، ناحيه بلوچستان ـ سيستان ـ مشهد به عنوان يكي از مناطق سهگانه ورود به داخل ايران مورد توجه قرار گرفت و از آنجا كه بين انگلستان و روسيه جهت نفوذ به مناطق سيستان و خراسان رقابت وجود داشت، انگلستان جاده كويته ـ نوشكي ـ نصرتآباد ]مركز سيستان [را احداث كرد.   هانري رنهدالماني سياح خارجي هم كه در اوايل قرن بيستم ميلادي در ايران به سر ميبرد، در سفرنامهاش خاطر نشان ميسازد كه انگليسيها جهت پيش بردن مقاصد اقتصادي تجاري خود در شرق ايران دست به اقدامات زيربنايي زيادي زدهاند، از جمله احداث جادههاي كاروان رو كه كالاهاي اين كشور را از اين جادههاتا نقاط مركزيايرانميتوانحملكرد. اصليترينراهيكهانگليسيهادرشرق ايران احداث كرده بودند از سراسر منطقه سيستان ميگذشت تا به خراسان ميرسيد. بنابراين روابط تجاري اقتصادي بين خراسان و هندوستان از طريق اين راه تسهيل ميشد. 
 بنابراين هرچند روسيه از مدتها پيش سياست دستيابي به خليج فارس از طريق راهحلّهاي نظامي و خصمانه را تقريبآ معوق و مسكوت گذارده بود، امّا اين امر به مفهوم مهم نبودن و يا كنار گذاردن سياست رسيدن به مناطق جنوبي ايران نبود. بنابراين هنوز هم مناطق شرقي ايران از خراسان گرفته تا سيستان و بلوچستان و سواحل خليج فارس براي اين دولت اهميّت شايان داشت، امّا تلاش اين كشور بيشتر در راهحلّهاي سياسي ـ اقتصادي و از طريق مسالمتآميز متمركز ميشد و راهحلّهاي نظامي اهميّت درجه دوّم يافته بود. بنابراين در موقعيتي كه روسيه، در نيمه قرن نوزدهم، توانسته بود سراسر ايالات شمال و شمال شرق ايران از استرآباد تا خراسان شمالي را تحت سيطره اقتصادي و سياسي خود درآورد و كنسولهاي اين كشور تلاشهاي گستردهاي جهت تثبيت هرچه بيشتر قدرت روسيه اعمال ميكردند دولتمردان انگليسي هم در مقام جلوگيري نفوذ اين كشور در مناطق سيستان و قاينات كه در اين زمان تحت حكمراني خاندان علم قرار داشت، نميتوانستند بيتفاوت بمانند. انگلستان نگران اين مسئله بود كه روسيه با دستيابي به جنوب خراسان و سيستان نه تنها قسمت شمالي، بلكه سراسر اين قلمرو را تا جنوب درنوردد و به مجاورت حريم مرزي هند برسد. دولتمردان انگليسي تشخيص داده بودند كه راهيابي روسيه از طريق عبور از سراسر قلمروهاي افغانستان، كه در 1273ق/ 1856م مستقل شده بود، به درون حوزه نفوذ اين كشور در هندوستان چندان عملي نخواهد بود چرا كه فاصله بين روسيه و هندوستان افغانستان بود كه نزديك به پانصد مايل تا مرز فاصله داشت به ويژه اين كه در درون افغانستان ايلات و عشاير جنگجو و بيباكي ميزيستند كه به راحتي نميتوانستند سلطه روسيه را بر خود بپذيرند. بنابراين پيشروي روسيه در اين منطقه مستلزم به كارگيري نيروهاي نظامي و تداركاتي فوقالعاده سنگين بود و به دشواري ميشد براي عبور روسيه از درون اين كشور تازه استقلال يافته شانسي درنظر گرفت. مضافآ اين كه روسيه براي حمله به افغانستان مجبور بود چندين پيماننامه و قراردادي را كه با انگلستان در مورد عدم تجاوز به اين كشور بسته بود زيرپا بگذارد، و اين امر در درازمدّت نميتوانست خواستههاي اين كشور را تأمين كند. اين قبيل مسائل موجب شد تا رقابت دو كشور روسيه و انگلستان در ايران از شكل اوّليه خود كه بيشتر در بخش نظامي متمركز بود، خارج شده و به سوي رقابتهاي تجاري، اقتصادي و سياسي پيش برود.
لرد كرزن، در سال 1309ق/ 1891م درباره تحملناپذيري نفوذ روسيه در جنوب ايران مينويسد:
... من در اينجا راجع به جنبههاي ديگر ارزش بهشت سيستان براي روسيه كه از آن جمله است تسهيل دسترسي او به درياي جنوبي بسط مقال نميدهم، زيرا كه به نظر من يك بندر روس در خليج فارس يا اقيانوس هند از لحاظ يك وزير كابينه دولت انگليس به همان اندازه تحملناپذير است كه وجود بندري انگليسي در كرانه بحر خزر در نظر هر تزار. ترديدي نيست كه دولت روس با ديدگان مشتاق آرزومند يافتن راه دريايي جنوب است و يكي از دو راهي كه ميتواند به آن هدف برسد رخنه كردن به طرف جنوب از راه مشهد و سيستان است.» وي در ادامه گفتارش به سياستمداران انگليسي شديدآ هشدار ميدهد كه از افتادن جنوب خراسان و سيستان به دست روسيه جلوگيريكنند، چرا كه در صورت وقوع چنين حادثهاي تمام نقشههاي انگلستانكه در بيشتر موارد متضمن برآورده ساختن منافع دراز مدت انگلستان است نقش بر آب خواهد شد، و به دولتمردان انگليسي تأكيد ميكند كه براي جلوگيري از رخنه و نفوذ اقتصادي روسيه به مناطق شرقي ايران از تاكتيك خود روسيه پيروي كنند. در اين زمان روسيه با گسترش راهآهن ماوراء خزر به راحتي ميتوانست تمام بازارهاي شمال شرقي ايران را در استرآباد و خراسان تحت پوششقرار دهد. كرزن معتقد است انگلستان نيز بايست دست به احداث راهآهني بزند كه مبدآ آن در هندوستان و اوّلين مقصد آن سيستان باشد. 
بنابراين در مرحله دوّم سياست انگلستان در شرق ايران تنها دفاع از حريم هندوستان نبود، بلكه جلوگيري از نفوذ روسيه به درون قلمروهاي جنوبيتر ايران بود تا بتواند بازارهاي داخلي اين مناطق را از دسترس روسيه دور نگه دارد.
از ديگر اقدامات اساسي دولت انگلستان در شرق ايران تأسيس كنسولگريهايي در مركز سيستان يعني نصرتآباد و شهرهاي بيرجند و قاين بود تا با سهولت بيشتري منافع اين كشور تأمين شود. حتي برخي از گزارشات حاكي از اين بود كه انگليسيها جهت حفظ موقعيت خود در اين منطقه سعي ميكردند حتيالامكان از انتشار اخبار مربوط به چگونگي فعاليتهاي خود جلوگيري به عمل آورند. چنانكه يك سياح سوئدي كه در اوايل قرن بيستم از اين منطقه عبور ميكند مينويسد: «بايد در نصرتآباد تعهدنامهاي را در سه نسخه امضا بكنم كه هرگز چه مستقيم و چه غيرمستقيم مطلبي درباره راه بازرگاني سيستان و نوشكي و سرزميني كه اين راه در آن قرار دارد منتشر نكنم، مگر اين كه نوشتههايم را دراختيار حكومت هند قرار داده و از آنها اجازه انتشار گرفته باشم.»
هرچند اين مطلب تا حدودي اغراقآميز به نظر ميرسد اما به هر حال نشانگر شدت رقابت روسيه و انگليس در اين مناطق است.
سردنيس رايت، ديپلمات انگليسي، درباره علّت وجودي كنسولهاي متعدد انگلستان در ايران مينويسد:
از سال  1841]ق1340[ كه حتّي يك كنسولگري در ايران وجود نداشت تا سال  1921]ق1340[ بيست و سه كنسولگري در ايران تأسيس شد. در آن دوران اتباع بريتانيا مقيم در ايران بسيار كم بودند. مسافران نيز پرندگاني ناياب و گذرا، و قاچاق مواد مخدر نيز اصلا وجود نداشت. اين حقيقت نيز وجود دارد كه توسعه كنسولگريهاي بريتانيا در ايران به خاطر حمايت از اتباع هند و اشخاص تحتالحمايه گوناگون بود، ولي تعداد اين كنسولگريها و حضور سركنسول، كنسول، معاون كنسول و نمايندگيهاي كنسولي كه در سرتاسر ايران پخش شده بودند نميتواند تنها به اين دليل باشد. داستان اين گروه جزئي از بازي بزرگي بود كه ميان روسيه و بريتانيا براي نفوذ در ايران جريان داشت. وظايف اين كنسولها در هر قسمت با يكديگر تفاوت ميكرد ولي آن چيزي نبود كه كنسولهاي امروز به انجام آن مشغولند. 
كنسولهاي انگلستان در شرق كشور از اهميّت و قدرت بيشتري برخوردار بودند و هزينههايي كه به آنها اختصاص مييافت تا چندين برابر موارد مشابه در مناطق ديگر بود، چنان كه در سال 1317ق/ 1899م كنسولگري مشهد و كنسولگري اين كشور در تبريز به ترتيب 8600 و 940 ليره براي انگلستان هزينه داشتند و در اغلب اوقات كنسولهاي انگليسي مقيم شرق براي اقدامات خود منتظر هيچگونه دستورالعملي از ناحيه وزير مختار در تهران نميماندند و خود رأسآ عمل ميكردند.   در عين حال آنجا كه انگلستان احساس ميكرد حكومتهاي محلي حافظ منافع اين كشور هستند كمتر دغدغه خاطر داشت. چنان كه در مباحث آتي خواهد آمد، تا اواخر قرن نوزدهم ميلادي و اوايل قرن چهاردهم هجري قمري، مدركي دال بر وابستگي خاندان علم به انگلستان در دست نداريم؛ بلكه پس از درگذشت اميرعلم خان سوم (حشمتالملك اول) بود كه تدريجآ روابط دوستانه بين خاندان علم و دولت انگلستان برقرار شد. چنان كه كنسولگريهاي اين كشور در شرق ايران و در حوزه حكمراني خاندان علم نيز در اواخر قرن نوزدهم ميلادي تأسيس شد. بنابراين از زمان به قدرت رسيدن جانشينان حشمتالملك اول انگلستان از روابط دوستانه با اين خاندان برخوردار شد. تا جايي كه تا حدود زيادي ميتوانست به حفظ منافع خود در اين مناطق اميدوار باشد. چنان كه دنيس رايت در اين باره مينويسد: «بيرجند مركز اقامت خاندان قدرتمند علم بود كه در اين منطقه كه روسها و انگليسيها رو در روي هم قرار داشتند داراي نفوذ زيادي بودند. انگليسيها اين شانس را داشتند كه از دوستي اين خاندان برخوردار باشند ...» 
به علاوه انگلستان براي به دست گرفتن كنترل هرچه بيشتر مناطق شرقي ايران، به ويژه در امور اقتصادي و تجاري، شعباتي از بانك شاهنشاهي را در شهرهاي مهم اين منطقه افتتاح كرد. شعبهاي از اين بانك با فشار حكومت انگليسي هند در سال 1321ق/ 1903م در نصرتآباد سيستان تأسيس شد. تأسيس اين بانك نه از روي نياز بلكه صرفآ «به دنبال پخش شايعاتي مبني بر گشايش يك بانك توسط روسها در آنجا آغاز به كار كرد.» هدف انگلستان از تأسيس اين بانك علاوه بر رقابت با روسها تجارت در آن منطقه بود. به همين دليل عدهاي از تجار اين كشور تشويق شدند مؤسساتي مالي اعتباري در سيستان و شرق ايران پديد آورند. 
امّا به رغم اختلاف نظرهايي كه در بين سياستمداران بريتانيايي در نحوه اعمال سياست در ايران وجود داشت، تمام آنها در يك نكته اتفاق نظر داشتند و آن اين بود كه مرزهاي شرقي ايران، به ويژه از نيمه جنوبي خراسان تا سيستان و بندرهاي هم عرض اين سرزمين و خليج فارس، براي بريتانيا اهميّت حياتي دارد و چنانچه روسها درصدد تصرف باقي سرزمين ايران باشند بر انگلستان واجب است كه در حفظ مناطق ياد شده بكوشد.
____________________________________
 . سي.ام. مك گرگور، شرح سفري به ايالت خراسان. جلد 1¡ ترجمه مجيدمهديزاده، مشهد، انتشاراتآستان قدس رضوي، 1366. ص .142
 . سي.ام. مكگرگور، شرح سفري به ايالت خراسان. جلد دوم، ترجمه اسدالله توكلي طبسي، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوي، 1368. ص .253
 . همان.
 . جرج ناتانيل كرزن، ايران و قضيه ايران. جلد اول، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، چاپ سوم، تهران،انتشارات علمي و فرهنگي، 1367. ص .275
 . همان، صص 296 ـ .297
 . ويلهلم ليتن، ايران از نفوذ مسالمتآميز تا تحتالحمايگي. ترجمه مريم ميراحمدي، چاپ اول، تهران،مؤسسه انتشارات معين، 1367. ص .85
 . هانري رنهدالماني، سفرنامه از خراسان تا بختياري. جلد اول، ترجمه فرهوشي، تهران، انتشارات ابنسينا و اميركبير، 1335. ص .102
 . جرج كرزن، پيشين، صص 219ـ.230
 . سون هدين، كويرهاي ايران. ترجمه پرويز رجبي، چاپ اول، تهران، انتشارات توكا، 1355. ص .682
 . سردنيس رايت. نقش انگليس در ايران. ترجمه فرامرز فرامرزي، تهران، انتشارات فرخي، 1361. صص113 ـ .114
 . از سال 1890 م به بعد انگلستان در شرق ايران كنسولگريهاي متعددي تأسيس كرد. در سال م1896هنگامي كه آشكار شد روسها ميخواهند در سيستان يك كنسولگري افتتاح كنند ژنرال سايكس باشتاب از كرمان عازم سيستان شد تا كنسولگري انگلستان در نصرتآباد را تأسيس كند. در سال1321ق/ 1903م كنسولگري انگليس در تربت حيدريه افتتاح شد.
 . دنيس رايت، پيشين، ص .133
 . همان، ص .161