خاندان علم در دوره قاجاريه - اميرعلم خان دوّم

اميرعلي خان داراي دو فرزند ذكور به نامهاي اميرعلم خان و اميرمحمّد خان بود. اميرمحمّد خان ظاهرآ فرزند كوچكتر اميرعلي خان باشد و در متون تاريخي هم هيچگونه اثري از اقدامات و يا احيانآ انتصاب وي به حكومت در دست نيست. پس از مرگ ميرعلي خان، فرزندش اميرعلم خان كه در تاريخ به عنوان اميرعلم خان دوّم شناسانده شده است به جاي وي حكومت قاين را عهدهدار شد. هر چند حكومت اين منطقه به طور طبيعي به صورت موروثي به جانشين خان متوفي منتقل ميشد، امّا جهت جلوگيري از منازعات و درگيريهاي احتمالي درون خانوادگي و رقابتي كه براي به دستگيري حكومت اين منطقه در بين خاندان علم وجود داشت اخذ حكم انتصاب رسمي از سوي حكومت مركزي ضروري مينمود. در اين دوره حكومت ايالت قاين از حكومت خراسان مجزا بود و حاكمان اين منطقه مستقيمآ با حكومت مركزي در تماس بودند و تمام امور مالي و اداري آنها از طريق دولت مركزي حل و فصل ميشد.
هر چند تاريخ دقيق قدرت يافتن اميرعلم خان دوّم در قاين در متون تاريخي ثبت نشده است امّا به احتمال قوي حدود سالهاي 1213-1215ق/ 1798ـ1800م را ميتوان به عنوان آغاز حكومت وي در قاين درنظر گرفت، كه تقريبآ مقارن با اوايل به سلطنت رسيدن فتحعلي شاه قاجار در ايران است. بايد توجه داشت كه در اين دوره افغانستان رسمآ جزو خاك ايران محسوب ميشد، امّا پيوندهاي حاكمان اين نواحي با حكومت مركزي ايران، به ويژه از دورهي فتحعلي شاه به بعد، هر روز سستتر ميشد؛ به نظر ميرسيد حكومت مركزي ايران كمترين توانايي اعمال نفوذ در حكومتهاي اين مناطق را ندارد. با اين احوال هنوز حكام اين مناطق خود را از رعاياي شاهنشاه ايران به شمار ميآوردند. روابط و پيوندهاي حكام هرات و ديگر مناطق افغانستان با خاندان علم در اين دوره نسبت به حكومت مركزي ايران بسي محكمتر مينمود. به همين دلايل گاه حاكمان قاين از سوي حكومت مركزي مأمور فيصله دادن به اختلافات دروني حكام و كارگزاران اين مناطق ميشدند و احتمال دارد از همين دوره به بعد تماسهايي، هرچند سطحي، بين حاكمان قاين و مأموران انگليسي برقرار شده باشد. سرجان مالكم انگليسي كه در اوايل قرن نوزدهم از دربار فتحعلي شاه ديدن ميكند از حوزه حكمراني خاندان علم در منطقه قاين گزارش ميدهد و اهميّت اين منطقه را به لحاظ سياسي و اقتصادي گوشزد ميكند و به ويژه از اقتدار خاندان علم كه در رأس حكومت آن اميرعلم خان دوّم قرار دارد سخن ميگويد. از همين دوره، انگلستان مطالعاتي جهت دخالت در امور ايران، به ويژه در مناطق شرقي، انجام داده است كه نتيجه آن در درازمدت جداسازي بخشهايي از مناطق شرقي ايران، يعني افغانستان در دوره ناصرالدين شاه است. در اين راستا تلاش خاندان علم را براي دوستي با حاكمان مناطق شرقي ايران، به خصوص افغانستان، نميتوان ناديده گرفت. بنابراين تلاش كشور انگلستان براي وابسته كردن مناطق همجوار هندوستان به خود اقدامي بود كه از ابتداي قرن نوزدهم و همزمان با تلاش گسترده روسيه تزاري جهت سرازير شدن به سوي جنوب آغاز شده بود و آن چه كه به ايران مربوط ميشد در واقع نزديك شدن به همسايه غربي بود و تنها تكيه كردن بر دولتمردان حكومت مركزي قاجار نميتوانست به نحو دلخواه رضايتبخش و حتي مورد اعتماد باشد، بنابراين با در پيش گرفتن سياستِ قدرت دادن به حكومتهاي محلي را تحولات آينده تا آنجا كه به كشور انگلستان مربوط ميشد كاملا تأييد ميكرد.
از اميرعلم خان دوّم در تاريخ گيتيگشا و همچنين كتاب سر جان مالكم به عنوان فردي مقتدر نام برده شده است، آخوند ملاعبدالكريم اشراق نيز در ديوان خود او را مدح كرده است. تقريبآ اوايل حكمراني اميرعلم خان دوم بود كه شهر بيرجند نيز به حوزه حكمراني خاندان علم ضميمه شد. در زمان اميرعلم خان دوّم در قسمت شمالي شهر بيرجند قلعهاي جهت حفاظت شهر ساخته شده بود كه حوزه حكمراني خاندان علم بود. در همين دوره در حوزه حكمراني اميرعلم خان و به سرپرستي برادر وي اميرمحمّد خان برخي ادوات نظامي و بالاخص توپ ساخته شد، هرچند منابع تاريخي از چگونگي استفاده از آن و اين كه تا چه حد ميشد آن را به كار گرفت گزارشي نميدهند. 
از مهمترين مأموريتهاي اميرعلم خان دوّم در دوره حكومتش در قاينات همراهي وي با محمود ميرزاي افغان است. از آنجا كه در اغلب موارد حكومت ايالات شرقي ايران در شهرهاي هرات، قندهار و كابل به صورت موروثي دراختيار اميران افغاني بود و به ندرت از سوي حكومت مركزي در تعيين حكام اين مناطق دخالت ميشد، در مواقع تغيير يا انتخاب حاكم جديد منازعاتي در ميگرفت، بنابراين در كسب قدرت، زور و قلدري نقش قاطعتري داشت. ميتوان گفت كه تقريبآ به اين دلايل بود كه نفوذ قدرتهاي خارجي در امور داخلي كشور با سهولت بيشتر اعمال ميشد. بيگانگان با استفاده از اختلافات دروني و يا ظاهرآ تلاش در جهت حل اختلاف سعي ميكردند جاي پاي خود را در محل محكم كنند. چنان كه در مباحث آتي خواهد آمد انگلستان توانست با استفاده از اختلافات دروني خاندان علم دخالت خود را در امور داخلي ايران بيشتر كند. در واقع حمايت انگلستان از كساني بود كه بهتر و بيشتر منافع اين كشور را در جهات مختلف درنظر ميگرفتند.
در سال 1213ق/ 1798م كه تقريبآ مقارن اوايل به قدرت رسيدن فتحعلي شاه است يكي از شاهزادگان افغاني به نام محمود ميرزاي افغان كه به دنبال اختلافات خانوادگي از هرات رانده شده و به سوي حكومت مركزي روي آورده بود و چندي نيز در كاشان ميزيست از فتحعلي شاه استعانت خواست. به فرمان فتحعلي شاه قاجار اميرعلم خان دوّم حاكم قاين و اميرحسن خان شيباني حاكم طبس مأمور بازگرداندن وي و ابقاي او در حكومت هرات و كابل شدند و همراه محمود ميرزاي ياد شده بدان صوب حركت كردند هر چند منابع به روشني سخن نميگويند؛ با اين حال باتوجه به قراين شهر هرات ميبايد در سال 1313 حضور آنها را پذيرا شده باشد. عزيمت اين گروه به فرماندهي اميرعلم خان دوّم به سوي كابل در سال بعد، يعني در سال 1214ق/ 1799م صورت گرفت. آنها تلاش كردند با يك حركت قهرآميز، كابل و بعد قندهار را تسخير كنند امّا در طي نبرد با قيصر ميرزا شكست خوردند و به سوي هرات بازگشتند. چون در نزديكي هرات مورد هجوم گروهي از افغانها واقع شدند و سپاهيانشان غارت و چپاول شد، سرانجام، بدون اين كه موفق به ابقاي محمود ميرزاي افغان در حكومت كابل و هرات شوند به اتفاق وي مجبور به بازگشت شدند. و محمود ميرزا در اصفهان متوطن شد. 
بنابراين روشن ميشود كه در اين دوره هنوز قدرت خاندان علم در منطقه قاينات به آن اندازه استحكام نيافته بود كه بتوانند در تحولات سياسي منطقه نقشهاي قابل توجهي ايفا كنند. از نظر حكومت مركزي ايران كه در اين دوره در آستانه درگيري نظامي با دولت روسيّه تزاري بود موقعيت خاندان علم در شرق كشور نميتوانست مهّم تلقي شود، و اين در حالي بود كه دخالت عناصر خارجي، به ويژه انگلستان، در امور داخلي ايران به خصوص در منطقه هرات و كابل و قندهار، با برنامهريزيهاي دقيقي آغاز شده بود و آنها همواره تلاش داشتند تا حدّامكان دخالت حكومت مركزي ايران را در امور بخشهاي شرقي «ممالك محروسه» كمرنگ سازند.
همزمان با حكمراني اميرعلم خان دوّم در حدود قاينات، ايران درگير جنگهاي دوگانه با روسيّه بود امّا هيچگونه مدركي دال بر شركت نيروهاي تحت فرماندهي وي در اين نبردها وجود ندارد. بنابراين قشون تحت امر حاكم قاينات در اين دوره در حدّي نبوده است كه بتواند در درگيريها و جنگهاي بزرگ حضور داشته باشد؛ حداكثر قادر بود در درگيريهاي منطقهاي و محلي و مقابله با گروههاي متخاصم منطقه دخالت كند.
درباره اميرعلم خان دوّم بيش از آنچه مذكور افتاد در منابع تاريخي گزارش ديگري ديده نميشود، بنابراين كاملا روشن نيست حوزه حكمراني وي در اين دوره غير از قاين و بيرجند شامل چه مناطقي ميشده است؛ همچنين عملكرد وي در حوزه حكمرانيش در منابع اين دوره ثبت نشده است. بنابراين ميشود گفت عمده فعاليتهاي وي در منطقه قاينات حفظ نظم و امنيت و جمعآوري ماليات و فعاليتهاي اقتصادي و تجاري بوده است و كمك وي به حكومت مركزي در زمان جنگ صرفآ در ارسال عايدي نقدي و جنسي ايالت قاين خلاصه ميشده است. درباره تاريخ درگذشت وي هيچگونه مدرك قابل قبولي وجود ندارد؛ اما با توجه به شواهدي كه درباره حضور فعال جانشين وي در مسائل مختلف منطقهاي وجود دارد، ميتوان آخرين سالهاي عمر وي را بين سالهاي 1240ق/ 1824م تا 1245ق/ 1829م دانست.
____________________________________________
 . محمدحسين آيتي، پيشين، صص 111ـ.112
 . محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري. جلد سوم، به كوشش محمداسماعيل رضواني،چاپ اول، تهران، دنياي كتاب، 1367. صص 1448 ـ .1453