حسینقلی خان بختیاری مالی بود یا نبود!؟

کاظم آقایی: چند وقت پیش که کانال‌های تلویزیون را جابجا نمودم متوجه یکی از کانال‌ها (شبکه دو) شدم که در حال پخش برنامه‌ی تاریخی بود که هر شب پخش می‌شود و مجری آن به اصطلاح مورخ و نویسنده معاصر «خسرو معتضد» بود ...
لحن گفتار او و طرز صحبت کردن او درباره این شخصیت آن چنان مرا متاثر و از طرفی عصبانی نمود که دیگر قدرت دیدن ادامه برنامه را نداشتم و از یک سو به مظلومیت بختیاری ها و کمرنگ نشان دادن نقش آنها در صحنه های تاریخی ادوار مختلف این کشور بزرگ تاسف می خورم و از طرفی به خاطر لحن و طرز برخورد و نگاه مورخ که باید احترام و حرمت افراد را هر چه بوده باشند و از جمله اصل امانت داری دربان تحولات تاریخی را داشته باشد عصبانی و ناراحت، آنهم شخصی بزرگ که در طول دوران 30 ساله ایلخانی گری و قبل از آن دوران پر نشیب و فرازی را طی کرده و نقشی به سزا در دربار قاجار و ناصرالدین شاه داشته و اینکه در نهایت به دستور همین شاه قاجار و توسط ظل السلطان حاکم اصفهان به قتل رسید. 
وی با درایت حکم ایلخانی گری بختیاری را بدست آورد و علیرغم طبعی سرکش و داشتن  بیرحمی زیادی که باعث کشتن عمو زادگان و عمو و  سایر خوانین و ... گردید، دارای شجاعت زیاد و بینش سیاسی بالا و روحی لطیف و حساس نیز داشت و معروفترین شعر بختیاری "دونی ز چه ری ندیده افتو ..." نیز منسوب به او میباشد.

به طوری که فرزندان او در سالهای  بعد به درجات سیاسی و اجتماعی بالا رسیده و هر کدام نقشی به سزا در تاریخ کشور و بختیاری ایفا نمودند و به سردار اسعد ها و ... معروف گردیدند و از پایه گزاران اصلی جنبش مشروطیت و مجاهدان آن و جزو رجال بزرگ دربار گردیدند و به مقام نخست وزیری (صمصام السلطنه) و امیری و استانداری  و ...ایالات مختلف کشور آنهم در شرایط بحرانی رسیدند و دختران او نیز که حاصل ازدواج های عاقلانه و سیاسی وی بودند چون بی بی مریم سردار بختیاری جزو بزرگان زمانه بودند.
قصد و غرض نگارنده دفاع  یا حمایت از او یا بر عکس نفی این شخصت بزرگ نیست، بدون قصد و غرض به معرفی شخصیت نام برده می پردازم و قضاوت در باره او و اعمال او را به  شعور خوانندگان می گذارم.
حرف من این است که باید حرمت افراد هر چه بوده باشند حفظ شود و ما با دیدگاه و زاویه دید خود آنهم در رسانه ملی با خیل عظیم مخاطب، درباره شخصیت کسی به صورت و لحن توهین آمیز حرف نزنیم.
لذا در این مقاله  به برسی و معرفی زندگی و شخصیت این مرد با نفوذ  که شاید به توان او را مقتدرترین ایلخانی بختیاری  نامید می پردازم و قضاوت را به شما خوانندگان محترم می سپارم به امید اینکه سایر عزیزان نیز به تاریخ پر فراز و نشیب اقوم اصیل در تحولات تاریخی  کشور  پرداخته و فراموش نکنیم که جزیی لاینفک از تاریخ این ملت پاینده می باشیم  و باید بدانیم چه بودایم و چه کرده ایم و....

اما حسینقلی خان ایلخانی که بود؟
حسینقلی  فرزند ارشد جعفر قلی خان دورکی  که در جوانی به دست جعفر قلی خان بهداروند فرزند اسد خان شیر کش (معروف به شاه اسد ) کشته شد در سا ل 1240 قمری در چهارمحال بختیاری در ایل دورکی  دیده به دنیا گشود، مادرش بی بی شاه پسند دختر علی صالح خان به نام  شاهی جان بوده که فتحعلی شاه عاشق او شده و با مخالفت پدرش  به عقد جعفر قلی خان فرزند حبیب الله خان دورکی در می آید و بعدها نقش به سزایی در موفقیت های پسرش  داشته و از حامیان اصلی او بود.
وی از نوادگان حیدر معروف به حیدر کور بوده  که از طایفه پاپی لرستان به حالت قهر به ایل دورکی آمده  و بعدها در اثر شجاعت و لیاقت خود دختر کلانتر ایل زراسوند را گرفته  و خود و فرزندانش ترقی کرده و جزو بزرگان و خوانین و در نهایت حاکمان ایل دورکی و سپس حاکمان  کل بختیاری می شوند.
به هرحال پس از مرگ پدرش جعفرقلی خان دورکی، حسینقلی به اتفاق برادرنش امام قلی خان که بعد به حاجی ایلخانی و رضا قلی خان که به ایل بیگی موسوم شدند و مصطفی قلی خان که در جوانی فوت نمود، تحت سرپرستی عموهای خود کلبعلی خان و مهدی قلی خان قرار گرفتند و در این زمان کلبعلی خان حاکم ایل دورکی و بلکه  بختیاری بود و با بزرک شدن حسینقلی و برادران آنها کم کم زمزمه احقاق حق خود را در حکمرانی نموده و به مخالفت با عمو پرداختند و پس از جنگ و جدل های بسیار و خونین با عمو و دیگر خوانین حسینقلی خان با حمایت برادران و تدبیر و خشونت و شجاعت خود همه حریفان را از میان برداشته و ابتدا به عنوان ناظم بختیاری و سپس به عنوان ایلخانی بختیاری تا سال 1299 قمری حکمرانی نمود.
از رقیبان اصلی حسینقلی خان عمویش کلبلعی خان و فرزندش ابدالخان بود که  به همراه دامادش آعلیداد خدر سرخ از پهلوانان نامی بختیاری سر راه او بودند و با کشته شدن ابدالخان به دست امامقلی خان کلبعلی خان نیز از غصه فرزند رشیدش پس از 40 روز فوت نموده وحسینقلی خان نیز با یک نقشه شوم آعلیداد خان را با برادر زنهایش ابوالفتح خان که  بیمار بوده و حیدر خان که 14 سال بیشتر نداشته را به میهمانی دعوت نموده و آنها را به ضرب قمه و چاقو از پای در آورده و خود نیز حیدرخان 14 ساله را که به او پناه آورده بود با قلم تراش گلوی او را بریده وغم انگیز ترین صحنه و سوگنامه اندوهناک بختیاری  را بوجود آورد و اصلی ترین رقیب خود را از پای در می آورد البته خود وی نیز تا آخر عمر از این حادثه اشک ندامت ریخته و کشتن حیدرخان را سهوی دانست.   
به هرحال پس از قتل عمو زادگان به حاکم خوزستان پناه برده و در خدمت او ترقی پیدا کرده و حکومت بختیاری را می گیرد اما در بختیاری رقیبان بزرگی چون موسی خان بابادی و میرزا آقا خان کج کلاه و... داشته که با هماهنگی حاکم چالشتر (خدا رحیم خان ) و تجار یزدی واصفهانی در سال 1256 قمری که ناصرالدین شاه به اصفهان آمد به شکایت از موسی خان بابادی پرداختند و در نهایت به دستور میرزا تقی خان امیر کبیر حسینقلی خان مامور دستگیری موسی خان شد و او را به حالت تسلیم با فرزندش به تهران برده و آن پیر مرد 90 ساله محاسن سفید را به دستور امیرکبیر گردن زدند و یکی دیگر از رقیبان او از میان رفت و میرزا آقا خان کج کلاه را نیز با سیاست بر سر ملک مالمیر با او وارد جنگ شده و علیرغم اینکه داماد خودش بود توسط برادرش او را کشته و در نهایت حاکم  بلا معارض بختیاری شده  و روز به روز بر قدرتش افزوده می شد.   
حسینقلی خان که فرمان ایلخانی گری را در سال 1276 از شاه  دریافت کرد، حدود سی سال مقتدرانه بر حکومت بختیاری حکم راند و با هوشمندی تمام خود را به امیر کبیر و امین السلطان و ظلل السلطان نزدیک کرد . به طوری که ظلل السطان حاکم اصفهان او را مرشد خود می خواند. وی با اقتدار بر بختیاری و جنوب حکومت راند و با سرکوب شورش های آنها و مخالفان دولت قاجار و ایجاد ثبات و امنیت در منطقه بختیاری و شرکت در جنگ ایران و انگلیس و سایر اقدامات دیگر باعث افزایش محبوبیت و جایگاهش در دربار قاجار گردید و برادرش علیقلی خان را به ریاست سواران بختیاری  در رکاب شاه  و فرزنش اسفندیار خان را به ریاست فوج ظل السلطان قرار داد و موجب ترقی سایر برادران و فرزندان در دربار گردید و مقدمات آشنایی آنها را به علوم و فنون جدید شاهزادگان مهیا ساخت و در این زمان حاکم کل بختیاری و قسمت هایی از خوزستان تا جنوب بود و اخذ مالیات خوزستان و سر کوبی ایلات لرستان و قشقایی و کهگلویه بر عهده او بوده به او احترام می گذاشتند و ارتباط نزدیکی با ظلل السلطان داشت.
اما این مقام و موقعیت دیری نپایید که اعتبار و قدرت روز افزون او باعث ترس و نگرانی دربار قاجار شد خصوصا مورد حسادت فرهاد میرزا معتمد الدوله حاکم فارس به خاطر باز گرداندن پناهندگان قشقایی و دشمن سر سخت ظلل السلطان قرار گرفت و شاه را دچار سوء ظن کردند که ظلل السلطان با نیرو و قدرت حسینقلی خان قصد حکومت و نیابت سلطنت را دارد و آنقدر نامه پراکنی شد که شاه نجم الدوله را برای تحقیق و به ظاهر برای برآورد هزینه آب  بند اهواز به بختیاری فرستاد و با ارسال گزارش او مبنی بر قدرت تام حسینقلی خان و اقتدار او در منطقه که در آن واحد توانایی جمع آوری یک صد هزار تفنگچی و سی هزار سوار را دارد و اینکه سلطنت شاه در مقابل قدرت ایلخانی به مویی می ماند  شاه به کشتن او ترغیب شده و به دستور او ظلل السلطان او را با دو پسرش اسفندیار خان (سردار اسعد اول ) و علیقلی خان (سردار اسعد دوم) به اصفهان دعوت کرده و با احترام کامل از او پذیرایی کرده و در مراسم بازدید سواران شرکت می کنند و در پایان مراسم حسینقلی خان اظهار داشت که یک صد سوار بختیاری برابر یک هزار چنین نیرویی هستند او را ترغیب کرده و او را در شب 27 رجب 1299 قمری با خوراندن قهوه مسموم کشتند و فرزندانش را دستگیر می نمایند و جنازه او را با احترام کامل در تخت فولاد به خاک می سپارند و به زندگی او پایان می بخشند.
بی بی مریم دختر او گفته من هنوز نمی دانم چگونه پدرم را به قتل رساندند ولی به یاد دارم که شایعه کردند که ایلخانی سکته کرده و در آن هنگام در بختیاری محشری بر پا بود و یادم هست که به حدی گیسو بریدند که می توانم بگویم هزار من بود. و اینکه در بختیاری قیامتی برپا بود و ....
 وی در طول دوران  زندگی با ازدواجهای حساب شده سیاسی دارای حدود 10 همسر و 6 پسر به نامهای اسفندیار خان (سردار اسعد اول ) و علیقلی خان (سردار اسعد دوم ) نجفقلی خان (صمصام السلطنه که دو بار نخست وزیر شد) و یوسف خان امیر مجاهد و خسرو خان (سردار ظفر ) و امیر قلی خان و 12 دختر که معروفترین آنها بی بی مریم سردار بختیاری شده، بود.            
 ادوارداستاک جهانگرد خارجی درباره  دیدار خود با حسینقلی خان می گوید وی مردی موقر مسلمان، متدین وحاکمی قدرتمند وتوانا بود وی علاقمند به ترقی ایالات و تجارت با انگلیس واحداث جاده تجاری با شرق...  
آری این بود قسمتی ازسرگذشت مردی که فرازونشیب زندگی راپیمود وبا ابزار لیاقت و سیاست یکی ازشخصیتهای مهم مملکت بوده و درمنطقه جنوب کمال قدرت وصلابت را داشته واز طرف ناصرالدین شاه یک توپ جبه و یک قبضه شمشیر طلا و لقب ایلخانی گرفت و حدودسی سال با شجاعت و درستی حکومت بوده و از طرفی در میان بستگان و فامیل خود مردی خون خوار و جاه طلب و طماع بشمار میرفت. که برای حکومت باعث قتل خیلی از خوانین و عمو زادگان گردید.