حاشیه‌های یک شاه رفتنی

نود سال پیش در چهارم آبان سال ۱۲۹۸ در یک خانه‌ی اجاره‌ای در «کوچه روغنی‌ها» واقع در خیابانی به نام جلیل‌آباد به دنیا آمد. با آمدن او تعداد خانوار به پنج نفر رسید و جا تنگ بود و زندگی سخت. برای همین خانه‌ی بعد که بزرگ‌تر از خانه‌ی قبل بود در خیابان حسن‌آباد، آنها را در خود جا داد. رضاخان که پیشرفت می‌کرد، حقوق و پاداش بیشتری هم می‌گرفت آنقدر که تاج‌الملوک با صرفه‌جویی و پس‌انداز توانست خانواده را صاحب زمینی وسیع در چهارراه امیریه کند که به صورت کاروانسرایی بود و ساختمان کوچکی در آن ساخته شد تا اهل‌بیت رضاخان در آن ساکن شوند. شانزده ماه بعد از تولد او بود که پدرش دست به کودتا زد و نخست‌وزیر جنگ و بعد هم رئیس‌الوزرا شد و در آذر ماه سال ۱۳۰۴ که رضاخان به دنبال خلع قاجاریه و تشکیل مجلس مؤسسان به سلطنت رسید، محمدرضای شش ساله ولیعهد شد و چند ماه بعد در مراسم تاجگذاری برای اولین بار لباس نظامی پوشید. بعد هم که زندگی کاخ‌نشینی شروع شد.
ـ شاه روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ با چشم گریان تهران را برای همیشه ترک کرد. البته خود شاه خیلی ناگهانی تصمیم گرفت شخصاً هواپیما را هدایت کند. قرار بود مستقیم به آمریکا برود. اما یک توقف پنج روزه در مصر داشت که در مصر پادشاه مراکش ملک حسن دوم که فکر می‌کرد شاه ایران کلی دلار در بانک‌های خارجی دارد و او می‌تواند بخشی از آنها را صاحب شود، محمدرضا شاه را به کشورش دعوت کرد. ولی بعد که فهمید ثروت شاه به صد میلیون ‏دلار هم نمی‌رسد به محض اینکه انقلاب اسلامی ایران پیروز شد ملک حسن دوم که قبلاً کلی از شاه خدمت دیده بود، همه‌ی آن نان و نمک خوردن‌ها را فراموش کرد و خیلی محترمانه عذر او را خواست.
شاه تصمیم گرفت به آمریکا برود. کی؟ درست وقتی که اوضاع ایران و آمریکا بد شده بود. آمریکا نمی‌توانست شاه را بپذیرد. تلاش برای یافتن کشوری مناسب در اروپا و خاورمیانه شروع شد، اما هیچ کس حاضر نبود به شاه بی‌پناه، پناه دهد. حتی سوئیس و انگلستان که شاه در آن دو کشور ملک خصوصی داشت. در آخرین روزهای ماه مارس ۱۹۷۹، آمریکایی‌ها جزایر باهاما را که در غرب اقیانوس اطلس در فاصله‌ای نه چندان دور از سواحل فلوریدای آمریکا قرار گرفته است برای اقامت موقت شاه پیدا کردند. در ماه مه (اردیبهشت خرداد ۵۸) شاه که از زندگی در باهاما و امکانات محدود و رفتار سران این کشور راضی نبود، اجازه خواست به آمریکا برود؟ آمریکایی‌ها باز از کشورهای اروپایی و آمریکایی در خواست کردند به شاه پناه دهند. باز جواب منفی بود. حالا دیگر دولت باهاما هم ویزای اقامت شاه را تمدید نکرد. مقامات آمریکایی توانستند، موافقت رئیس جمهور مکزیک را جلب کنند. و شاه در ۲۰ خرداد ۱۳۵۸ عازم مکزیک شد. این بار محل اقامت شاه بهتر از قبل بود. شاه که از بیماری سرطان رنج می‌برد بعد از گزارش پزشکان از وخامت وضع او به کاخ سفید اجازه داده شد شاه به نیویورک آمریکا منتقل شود. شاه تحت عمل جراحی قرار گرفت و بعد از دو هفته که دوران نقاهت را سپری می کرد. سفارت آمریکا توسط بچه‌های انقلابی تسخیر شد. شاه که از لحاظ جسمی حالش کمی بهتر شده بود باید به مکزیک بر می‌گشت اما حالا مکزیک هم او را نمی‌خواست. دوباره تلاشها شروع شد. و بالاخره فرستاده‌ی کارتر توانست (ژنرال عمر توریخوس) رهبر نظامی پاناما را به پناه دادن شاه به کشورش راضی کند که کرد و شاه از سر ناچاری پذیرفت به جایی برود که نمی‌دانست کجاست؟ ۲۳ آذر ۱۳۵۸ این اتفاق افتاد و شاه به پاناما رفت. اوایل به شاه و فرح خوش می‌گذشت. اما شاه از عملکرد سران آنها راضی نبود و واقعاً نگران بود مبادا او را به مقامات ایرانی استرداد دهند. و این عدم احساس امنیت باعث شد که شاه و فرح با رفقای مصری خود ارتباط بگیرند که آیا دعوت سادات از آنها به مصر به قوت خود باقی هست؟ و آنها نیز با کمال میل پذیرفتند.
سوم فروردین ۱۳۵۹، قاهره میزبان شاه و فرح شد و سادات در قصر «قبه» از آنها پذیرایی کرد. شاه در قاهره دوباره تحت عمل جراحی قرار گرفت. عمل موفقیت‌آمیز بود شاه روز به روز بهتر می‌شد. اما سرطان، شاه و گدا نمی‌شناسد. تابستان سال ۱۳۵۹ وضع شاه دوباره رو به وخامت گذاشت. شاه صبح روز پنجم مرداد ۱۳۵۹، بعد از ۲۴ ساعت مبارزه با مرگ که با تب شدید و حال اغما همراه بود، درگذشت و جسدش در کنار رضاخان پدرش در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد.