تحولات وزارت فرهنگ در دهه 1340 / مصاحبه با محمد عبدالله گرجی

آنچه مي‏خوانيد بخشي از گفت وگو با يكي از فرهنگيان با سابقه پيشين مي‏باشد كه ضمن بيان خاطرات خود از سوابق و به نقد سياست‏هاي فرهنگي گذشته و عملكرد شماري از رجال مؤثر در عرصة تحولات فرهنگي پرداخته است.

□ در آستانة نخست‏ وزيري دكتر علي اميني تظاهراتي به وسيلة جمعي از معلمان و فرهنگيان در ميدان بهارستان برپا شد كه به قتل دكتر عبدالحسين خانعلي انجاميد. نارضايتي و اعتصاب فرهنگيان از كجا شروع شد؟ و چطور شد محمد درخشش كه تا آن زمان در رديف كساني نبود كه بتواند پست وزارت فرهنگ را در اختيار بگيرد مطرح شد و به عنوان سركردة فرهنگيان ناراضي به وزارت رسيد؟
انتشار اخبار لايحة بودجه اعتراض بسياري از فرهنگيان را برانگيخت. به موجب اين لايحه كه در جلسه روز يكشنبه دهم ارديبهشت ماه به وسيله دكتر جهانشاه صالح وزير فرهنگ وقت تقديم مجلس شد حداكثر حقوق آموزگاران 10600 ريال و حقوق مديران 14500 ريال درنظر گرفته شده بود. انتشار خبر تقديم اين لايحه موجب ناراحتي فرهنگيان شد چون مبلغ درنظر گرفته شده كفاف نيازمنديهاي آنان را نمي‏كرد. به همين جهت فرهنگيان ناراضي با راهنمايي محمد درخشش رئيس باشگاه مهرگان صبح روز سه‏شنبه دوازدهم ارديبهشت ماه در مقابل ساختمان مجلس شوراي ملي اجتماع كردند. در صبح روز دوازدهم ارديبهشت نمايندگان هنگام ورود به مجلس با جمعيتي از فرهنگيان معترض مواجه شدند كه هر لحظه بر تعداد آنان افزوده مي‏شد.

جمعيت معترض در ابتدا آرام بود اما پس از ورود نيروهاي انتظامي به ميدان بهارستان، آرامش اين ميدان به هم خورد و اعتراض از تجمع آرام به درگيري بدل شد. نيروهاي انتظامي در ابتدا براي مقابله با اين جمعيت و متفرق ساختن آنان از اتومبيلهاي آب‏پاش استفاده كردند اما اين اقدام نه تنها مؤثر واقع نشد بلكه هيجان و التهاب بيشتري به وجود آورد به طوري كه پس از چند لحظه صداي گلوله در ميدان بهارستان برخاست و حمله و گريز در بهارستان شروع شد. در اين گيرودار چند نفر زخمي شدند و دبير دبيرستان جامي دكتر عبدالحسين خانعلي به ضرب گلوله به شدت مجروح گشت و راهي بيمارستان شد.

□ شما به عنوان نماينده مجلس و يك فرهنگي با سابقه كه از نزديك با مشكلات و گرفتاريهاي فرهنگيان آشنايي داشتيد نسبت به اين اقدام چه عكس‏العملي نشان داديد؟
به عنوان نمايندة فرهنگيان تصميم گرفتم فرداي آن روز طي نطقي در مجلس از خواسته‏هاي آنان دفاع كنم. نمي‏دانم به وسيلة چه كسي دكتر اقبال رهبر حزب مليون از قصدم اطلاع يافت اما مي‏دانم كه از طريق دكتر احمد امامي ــ از دوستان خيلي نزديك اقبال ــ پيغام داد از چنين كاري منصرف شوم اما توصيه دكتر اقبال هم مانع نشد و شب به مجلس رفتم. علاوه بر من اللهيار صالح و مهندس جفرودي هم براي گرفتن نوبت براي ايراد نطق قبل از دستور به مجلس آمده بودند.

صبح روز چهاردهم ارديبهشت اسم من به عنوان سخنران سوم مجلس تعيين شد. در همين روز قبل از اينكه مهندس جفرودي سخنراني خود را شروع كند خبر مرگ دكتر خانعلي كه دو روز قبل زخمي شده بود منتشر شد. مهندس جفرودي به عنوان اولين سخنران در حالي كه اشك مي‏ريخت خبر قتل خانعلي را به اطلاع نمايندگان رساند. پس از او اللهيار صالح طي نطق شديدي به دولت حمله كرد.
من در ابتداي سخنانم به سرمايه‏داران و مقاطعه‏كاران حمله كردم و زياده‏خواهي و طمع آنان را موجب ناراحتي معلمان دانستم و عنوان كردم سرمايه‏داران باعث شده‏اند كه فرهنگيان اينگونه مستاصل شوند و دست به اعتصاب بزنند. سپس به دفاع از حقوق فرهنگيان پرداختم و نسبت به عملكرد دولت در رسيدگي به مسائل و مشكلات عديدة فرهنگيان و همچنين بي توجهي به اعمال تحريك‏آميز محمد درخشش انتقاد نمودم.

سخنان آن روز موجب شد دشمنان زيادي پيدا كنم. از يك سو، حمله به سرمايه‏داران و مقاطعه‏كاران موجب رنجش اسدالله علم وزير وقت دربار و رهبر حزب مردم شد؛ از سوي ديگر، انتقاد به دولت، مخالفت شريف امامي را نسبت به من برانگيخت. همين مسائل زمينه‏اي شد تا از گود سياست بيرون بيايم.

□ به نظر مي‏رسد هدف درخشش در ايجاد باشگاه مهرگان و تحريك و ترغيب معلمان به اعتصاب، رسيدن به مقام بالاتري مثل وزارت بود. همان زمان هيئت حاكمه، به خصوص دستگاههاي اطلاعاتي و تيمور بختيار، براي خنثي كردن اقدامات درخشش به كمك عوامل خود درصدد ايجاد باشگاه ديگري بودند. گويا با يكي از فرهنگيان با سابقه به نام رضا معرفت هم در اين مورد صحبت شد و امكاناتي هم در اختيار او قرار دادند. اطلاعات شما در اين مورد چيست؟
اشارة شما موجب شد تا توضيح بيشتري بدهم. مي‏دانيد كه درخشش در سال 1317 در رشتة تاريخ و جغرافيا ليسانس گرفت و پس از آن به عنوان دبير در وزارت فرهنگ استخدام شد و در مدارس به تدريس تاريخ و جغرافي اشتغال داشت. جاه‏طلبي و فرصت‏طلبي دو ويژگي مبرز درخشش بود و او براي رسيدن به مقام بالاتر از هيچ اقدامي فروگذار نمي‏كرد. شخصيت بسيار سستي داشت و پايبند به هيچ اصلي نبود. با اين روحيه بود كه توانست در سال 1325، زماني كه توده‏ايها در وزارت فرهنگ رخنه كرده بودند، رياست بر جامعة دانشسراي عالي را به دست بياورد.

همان طور كه مي‏دانيد، ادارة جامعة دانشسراي عالي به عهدة هيئتي بود كه اعضاي آن با راي‏گيري تعيين مي‏شدند. اعضاي اين هيئت كه به عنوان هيئت رئيسه جامعه دانشسراي عالي شهرت داشت 25 نفر بودند كه در يكي از دوره‏ها من نيز عضو اين هيئت بودم. اعضاي اين هيئت اغلب از استادان يا دانش‏آموختگان دانشسراي عالي تشكيل مي‏شد. به خاطر دارم دكتر هورفر، دكتر كني،‌ دكتر پارسا. دكتر جلالي، دكتر گونيلي، دكتر خانلري، دكتر خطيبي، دكتر معين، دكتر ذبيح‏الله صفا، احمد بيرشك، علي‏اصغر شميم، سيدمحمد باخدا، محسن حداد، مدن‏پور، اكبر كوثري. طوسي. جهانگير تفضلي و كاظم مزيني از جمله اعضاي هيئت بودند. اعضاي هيئت رئيسة جامعة دانشسراي عالي از ميان خود شخصي را به عنوان رئيس جامعه برمي‏گزيدند. از اهم وظايف هيئت رئيسه جامعه دانشسراي عالي، ارائه طرحهايي در كمك به اولياء وزارت فرهنگ در امور معلمان و همچنين ادارة دانشسراي عالي بود. در سال 1325 كه اوج فعاليتهاي حزب توده بود، فرهنگيان توده‏اي قصد داشتند رياست اين جامعه را قبضه كنند. به همين جهت با درخشش صحبت كردند تا او را به عنوان نمايندة خود معرفي كنند. درخشش هم قول داده بود در صورتي كه از او حمايت كنند با آنها همكاري نمايند. افرادي چون قدوه و طلايي كوشش كردند جلسه‏اي به منظور تعيين رئيس جامعه دانشسراي عالي تشكيل دهند. استادان و دانش‏آموختگان خوشنام دانشسراي عالي با آگاهي از نيت توده‏ايها از شركت در آن جلسه خودداري كردند. به اين ترتيب درخشش در آن جلسه به عنوان رئيس انتخاب شد. اين در حالي بود كه درخشش با هيچ يك از رؤساي قبلي قابل مقايسه نبود. كساني چون دكتر صديق اعلم و دكتر عبدالله شيباني كه در انتخابات قبلي اين سمت را داشتند از جهت علمي و اخلاقي در مرتبه بالايي قرار داشتند. درخشش با جاه‏طلبي‏اش همواره قصد داشت خود را مطرح كند در صورتي كه خيلي بيسواد بود، و حتي يك زبان خارجي نمي‏دانست. زماني كه وزير شد در جلسات خود با نمايندگان فرهنگي كشورهاي ديگر شخصي به نام كسايي ــ مديركل تعليمات عاليه وقت ــ همراه او بود تا حرفهايش را ترجمه كند. در يكي از اين جلسات به گمان اينكه حاضرين خارجي در جلسه زبان فارسي نمي‏دانند به زبان خودش به آنها ناسزا گفت و حرفهاي نامربوط زد. وابستة فرهنگي آلمان كه در جلسه حضور داشت خطاب به درخشش گفته بود: « خودتي». او آنقدر آگاه نبود كه چگونه با خارجيها برخورد كند. پيش از آنكه وزير شود در باشگاه فرهنگيان و روزنامة مهرگان ماجراجويي و تفتين مي‏كرد. افرادي هم كه روزنامه را اداره مي‏كردند افكار توده‏اي داشتند.

به اعتقاد من گردانندگان آن روز حكومت در ايران تعمداً قصد داشتند درخشش را به عنوان بازيگردان اصلي تراژدي اعتصاب فرهنگيان معرفي كنند تا موضوع اعتراض، تحت كنترل گروههاي چپي و ساير احزاب مخالف و به خصوص كساني مانند دكتر بقايي رهبر حزب زحمتكشان قرار نگيرد. دستگاههاي اطلاعاتي هم كوشيدند با علم كردن او جريان را به انحراف بكشانند. به اين ترتيب منزلت و موقعيت درخشش در ميان فرهنگيان به طور كاذب ترقي يافت. از سوی ديگر فراموش نكنيم كه در آن زمان دولت آمريكا، براي پاره‏اي اصلاحات اجتماعي و اقتصادي، شاه را تحت فشار زياد قرار داده بود؛ به طوري كه شاه در برابر خواست رئيس‏جمهور وقت آمريكا مجبور شد دكتر علي اميني را به نخست‏وزيري منصوب كند. شاه، كه نمي‏توانست در برابر خواسته‏هاي آمريكا مقاومت كند، حداكثر تلاش خود را كرد تا به كمك دستگاه اطلاعاتي خود و تحميل و گماردن افرادي كوچك و مسئله‏ساز مانند درخشش در كابينه، مشكلاتي را در دولت اميني ايجاد كند.

به هر حال بعدازظهر همان روزي كه در مجلس نطق كردم، درخشش دستگير شد. همان روز به اتفاق دكتر جهانشاه صالح وزير فرهنگ، به ملاقات شريف امامي نخست‏وزير، رفتيم. در اين ملاقات وقتي كه به دستگيري درخشش اشاره كردم و گفتم كه شما با دستگيري اين شخص در حقيقت او را بزرگ كرديد. شريف‏امامي گفت: « اين آدم با توده‏ايها مربوط بوده و قرار است يكي دو روز آينده محاكمه شود.» چند ساعت از اين ملاقات نگذشت كه شنيدم درخشش با تكريم از زندان آزاد شد و در هنگام ورود به باشگاه مهرگان مورد استقبال فرهنگيان قرار گرفته است. مجدداً با شريف امامي ملاقات كرديم. اين بار وقتي جريان را از او پرسيدم گفت: « بي اطلاعم.»

دستگيري چند ساعته درخشش، او را در دستيابي به اهداف جاه‏طلبانه‏اش ياري كرد و پس از آزادي مورد توجه و حمايت فرهنگيان قرار گرفت و به عنوان رهبر فرهنگيان اعتصابي مطرح شد. در همان روزها درخشش مبادرت به افتتاح يك حساب بانكي به نام خودش كرد و از فرهنگيان خواست مبالغي به اين حساب واريز نمايند تا از اين طريق سودي نصيب آنان كند. بالغ بر 800 هزار تومان پول در حساب او پس‏انداز شد. آن طور كه در مطبوعات آن دوره آمده او توانست از اين طريق سود هنگفتي عايد خود كند و پس از مدتها فقط مبلغ ناچيزي به عنوان سود به معلمان داد. روي هم رفته درخشش آدمي بي‏سواد، ناآرام، ماجراجو، بلندپرواز، فرصت‏طلب و جاه‏طلب بود. اما در مورد آقاي معرفت مطلبي كه به آن اشاره كرديد صحيح است. بايد عرض كنم هيئت حاكمه و به خصوص، تيمور بخيتار كه آن زمان تشكيلات حكومت نظامي و اطلاعاتي را در اختيار داشت درصدد بود در مقابل تشكيلات درخشش تشكيلات ديگري را ايجاد كند. هدف ايجاد اين تشكيلات نوعي معارضه بود تا يكديگر را بي اثر كنند. بختيار براي به وجود آوردن تشكيلات جديد ابتدا سراغ من آمد؛ به اين ترتيب كه يكي از افراد بسيار نزديك به خودش به نام آقا احمد طباطبايي قمي را به سوي من فرستاد و با هم در كافة لاله‏زار ملاقات كرديم. آقا احمد به من گفت: « شما با ما همكاري كنيد. ما جايي را در اختيار شما قرار مي‏دهيم كه مالكيتش هم به شما تعلق داشته باشد. اگر موافقت كنيد شما را در برابر درخشش علم مي‏كنيم.» اما من زير بار نرفتم. مثل اينكه بعد از من سراغ معرفت رفتند كه او پذيرفت و هنوز هم آن ساختمان در مالكيت اوست.

□ چرا دكتر اميني درخشش را به عنوان وزير فرهنگ كابينة خود معرفي كرد؟
اميني پس از انتصابش به نخست‏وزيري خواهان انحلال مجلسين شد و بعد از صدور فرمان انحلال مجلسين كابينة خود را معرفي كرد اما هنگام معرفي وزرا نامي از وزير فرهنگ نبرد. چندي قبل به حسن ارسنجاني گفته بود كه قصد دارد دكتر فرشاد رئيس دانشكده علوم را به عنوان وزير فرهنگ معرفي كند. ارسنجاني خودش اين مطلب را به من گفت و خطاب به من افزود: « همچنين قرار است شما به عنوان معاون وزير فرهنگ معرفي شويد. »

اما چند روز بعد معلوم شد كه محمد درخشش به عنوان وزير فرهنگ وارد كابينه خواهد شد. به اعتقاد من دكتر اميني، بدون مطالعه و براساس توصية ديگران، درخشش را به آن سمت برگزيد و مشكل بزرگي براي خود و كابينه‏اش فراهم نمود. چون درخشش، با انتصابات ناموجه، طرفداران خود را به امور فرهنگي گماشت و چون اين افراد در انجام دادن امور فرهنگي بصيرت كافي نداشتند اقداماتي كردند كه خصوصاً موجب نارضايتي مردم تهران شد و بر تعداد مخالفان دكتر اميني افزود؛ به طوري كه شايع بود كه استعفاي دكتر اميني بي ارتباط با اقدامات درخشش نبوده است. به طوري كه شنيدم در يكي از جلسات هيئت دولت درخشش تقاضاي افزايش حقوق فرهنگيان را مطرح كرده بود. دكتر جهانگير آموزگار وزير دارايي كابينه با استناد به درآمدهاي كشور و بودجه، تقاضاي او را رد كرده بود. درخشش كه به خشم آمده بود با تندي به آموزگار پرخاش كرد و جر و بحث و درگيري ميان آن دو بالا گرفت. اميني كه وضع را مشاهده كرد دستور تعطيلي جلسه را صادر نمود و بلافاصله به دربار رفت و ماجرا را به اطلاع شاه رساند. شاه كه منتظر چنين موقعيتي بود و دل خوشي هم از دكتر اميني نداشت از او خواست تا براي ترميم كابينة خود استعفا دهد. پس از آنكه اميني از سمت خود استعفا داد شاه فرمان نخست‏وزيري را به نام اسدالله علم صادر كرد.