تحلیل تاریخى دشواره هاى توسعه در ایران

بحث توسعه طبیعتاً بحث بسیار پیچیده اى است و بسیارى ازمسائلش را ما واقعاً نمى شناسیم یا بنده نمى دانم. لذا بحث نظریه پردازى هست، کوشش در این است که یک مسأله بسیار کوچکى را به هر حال یک مقدارى مهم سازى بکنید که شاید بهتر بتوانیم آن را بفهمیم و روى آ ن عمل کنیم. ولى اینکه این فرآیند چه هست؟ اولاً این فرآیند به طور قطع و یقین به نظر مى آید که از مراحلى مى گذرد. یعنى این طور نیست که مثلاً بشود واقعاً برخى از این مراحل را رها کرد. تجارب ۳۰۰ سال گذشته که مطالعه شده و براى اینکه آدم بداند که در هر مرحله چه مى توان کرد. حتماً باید این مراحل را بشناسیم. براى مثال تاریخ ایران را نگاه کنید.



انقلاب مشروطیت شاید پایان مرحله اول توسعه ایران است وگرنه این داستان مشروطیت خواب نما شدن نیست. ولى مشروطیت یعنى پى آن نظام درحال موریانه خوردن است. اما در انقلاب مشروطیت آن نظام سیاسى کلاً حذف مى شود. یعنى پایان یک مرحله است. مرحله دوم، مرحله «پى ریزى نظام مدرن» است. ایران هنوز در این مرحله مانده است. در این مرحله دوم آنچه که اتفاق مى افتد معیار اساسى ایجاد یک ساختار حکومتى توسعه اى است. ایران از مشروطه شروع کرده و هنوز از آن بیرون نیامده و توضیح داده خواهد شد که این جریانها غیر از ایران پیش رفت. در این مرحله در ایران چون ساختار سیاسى به هم ریخته نهادهاى جدید شروع به جوانه زدن مى کنند شما از مشروطه به بعد هم نگاه بکنید. در نظام قدیم صرافى بود، نظام بانکدارى شروع مى کند. نظام آموزشى نوین ، نظام ارتش نوین ، نظام ثبت اسناد، نظام دادگسترى ، نظام سکونتى و شهرهاى جدید شروع مى شود و نظام خانواده جدید و … این جوانه زدن نهادهاست، هیچکدامشان در مرحله دوم به سرانجام نمى رسند. یعنى این فرآیند دراقتصاد و در درآمد سرانه زیاد نمایان نیست. ولى این مرحله زمانى پایان مى گیرد که شما یک حکومت توسعه اى پیدا کرده اید. یعنى حکومتى که در آن نظم، هدایت فنى پیدا مى کند. این حکومتها را کره پیدا کرده، ما نتوانسته ایم. به دلایل تاریخى در ایران اتفاقاتى افتاد و سیستم هاى ما رابه هم زد. مرحله سوم «مدرن شدن مبناى تولید» است. یعنى بعد از اینکه حکومت درست شد، حالا شروع مى شود کارخانجات و … و تب سرمایه گذارى جامعه را مى گیرد. هنوز تولید سرانه بالانرفته است. ولى تب سرمایه گذارى سرتاسر جامعه را گرفته است. زیربناسازى، راه سازى، سدسازى و… و زمانى که مبناى تولیدى مدرن شد این مرحله تمام شده و مرحله چهارم فرا مى رسد که «بلوغ فنى» است. در مرحله چهارم است که در اقتصاد مبناهایى را که ساخته شده بود شروع مى کند به رقابتى شدن، بین المللى شدن و اقتصادى شدن، تولید حالا شروع مى کند خودش را نشان دادن، یعنى آنچه که شما در تایوان مى بینید. این مرحله است که دو یا سه دهه طول مى کشد و بعد از این تازه مرحله نهایى است که « تولید ومصرف انبوه » است و رفاه از اینجا تازه شروع مى شود. درآمدهاى سرانه خیلى بالاست، درآمد تولید سرانه معمولاً تا آخر مرحله سوم خیلى رشد نمى کند. در مرحله چهارم هم تولید سرانه شروع مى کند به رشد ملموس کردن.
در مرحله پنجم هست که به استانداردهاى استفاده از ظرفیت مى رسد. این زمانهایى که اشاره شد شما قطعاً با کاربرد پژوهش وکشف قوانین علمى، فرآیند زمان را کوتاه مى کنید. به همین دلیل هم هرفرآیند توسعه نسبت به فرآیند قبلى کوتاهتر شده است . در کتاب اقتصاد جهانى که در سال ۱۹۹۰ م چاپ شده، ۲۵۰سال تجربه این تحول تاریخى در کشورهاى مختلف را با آمار و رقم و … آورده ودر این کتاب هم حدود ۳۰ مورد مطالعه شده که یک مورد هم ایران است. مسلماً مى شود زمان را کوتاه کرد، ولى راه میانبرى وجودندارد. ایران هم مسأله مهمى که برایش اتفاق افتاد این بود که زود وارد مرحله دوم شد.
ماو ژاپن تقریباً فرآیندهاى توسعه مان با هم شروع شد وتا انقلاب مشروطه هم واقعاً خیلى عقب نبودیم. ولى بعد به دلایل تاریخى که در سرزمین ما اتفاق افتاد بحث نفت، بحث انقلاب شوروى در شمال و… اتفاقاتى درایران افتاد که مراحل بعدى در هم ادغام شد، یعنى ما مثلاً قبل از اینکه دولت توسعه اى را بتوانیم سامان بدهیم نفت به ما اجازه داد تا سرمایه گذارى هاى وسیعى را انجام دهیم. قبل از اینکه وارد بلوغ فنى بشویم، گسترش وجهش درآمد نفتى سالهاى ۵۲ تا ۵۶ به ما اجازه داد که خواب مصرف انبوه را ببینیم و ۵ـ۴ سال این را تجربه بکنیم و کردیم. ایران وضعیتش مثل فردى است که خواب شیرینى مى بیند و وقتى بیدار شد، مایل نیست به خودش بقبولاند که خواب بوده و دنبال این است که بگوید آن واقعیت بود. سالهاى ۵۲ تا ۵۶ ایران واقعیت بود. ما در دوره اى زندگى مى کردیم که تلویزیون رنگى را با قیمت بسیار پایین مى فروختند و مردم مى گفتند تلویزیون رنگى مى خواهیم چه کار؟ یعنى درآمد نفتى زیر دو میلیون دلار سال ،۵۱ در سال ۵۶ مى شود بیست و چهار میلیارد دلار ظرف چهار ، پنج سال. مثلاً با حقوق ماهانه یک کارشناس خوب مى تواند سه بار در ماه به لندن برود و برگردد. قیمت هاى نسبى مطرح است . ایران عدم تعادل درونش مى آید و این عدم تعادل سیستم را به هم مى زند. به این دلیل هست که ایران همراه هند قدیمى ترین تجربه برنامه ریزى توسعه دنیا را دارد. یعنى برنامه ریزى توسعه در ایران و هند در حدود ،۵۴ ۵۵ سال عمر دارد و خود برنامه ریزى توسعه هم بیش از ۵۶ سال عمر در دنیا ندارد. ولى اگر شما وارد ریز برنامه ریزى توسعه ایران بشوید مى بینید در ۵۴ سال گذشته فقط ده سال یا دوازده سال برنامه ریزى واقعى داشته است، یعنى برنامه اول ۱۳۲۷ تصویب مى شود که بدون فاصله به فرآیند ملى شدن صنعت نفت مى خورد تا ۱۳۳۴ گرفتار کودتا هستیم . برنامه اول ظاهراً هست ولى عملاً نیست و توسعه مى خواهد شکل بگیرد و ۷ سال اینجا از دید برنامه توسعه حذف مى شود . کودتا مى شود و بعداز کودتا برنامه دوم ۷ ساله مطرح مى شود و تا سال ۴۱ بازهم یک مجموعه پروژه است که کشور را آرام کنند و مقدماتى ساخته مى شود که فقط برنامه سوم و چهارم توسعه درست اجرا و طراحى مى شود و در آن دو برنامه هم به شدت اقتصاد رشد مى کند. طى آن دوبرنامه سالانه ۹%به قیمت ثابت رشد اقتصادى با تورم هاى زیر ۵% داریم. وارد برنامه پنجم که مى شویم، برنامه ریخته شده وناگهان جهش نفتى اتفاق افتاده وسیستم برنامه ریزى به هم مى ریزد. برنامه ریزى براى کمبود منابع است. تخصیص منابع کم در جهت اولویت توسعه اى است ولى از سال ۵۲ منابع کم نیست، زیاد هم هست. برنامه نمى خواهیم . دوران تمدن بزرگ از دید شاه و توهم بزرگ از دید ایران شروع مى شود و خود شاه مى خواست تمدن بزرگ را ۵ ساله درست کند ومدام هم مى گفتند چرا ایران دراین پنج سال سوئیس و ژاپن و… نیست. توهم بزرگ شروع مى شود و برنامه ریزى از بین مى رود. در ۵۴ سال برنامه ریزى ایران ۱۰ الى ۱۲سال برنامه ریزى منسجم داریم ودر خیلى زمینه هاى دیگر نیز مسأله همین است. فرآیند توسعه یک فرآیند بلندمدت است. از مراحل رد مى شود واین زمان به تدریج کوتاه مى شود همراه با به کارگیرى یافته هاى علم مى شود کوتاهش کرد مشروط براینکه محدود به مراحل خاصى بشود. مثلاً شما فروپاشى جامعه کهن را نمى توانید تسریعش کنید .
اصلاً در جوامعى مثل جوامع ما که این همه از علم وپژوهش صحبت مى شود نشاندهنده این است که این بحث هنوز در فضاى جامعه نهادینه نشده است . کدام جامعه پیشرفته را شما سراغ دارید که هفته پژوهش داشته باشد؟ زیرا جزو فرهنگ و زندگیشان است درایران سمینارى من ندیدم که هفته سماور و چاى و صبحانه باشد. زیرا جزو زندگى مان است. نه بحث مى خواهد نه سمینار . زمانى گفت وگو است که یا قرار است حذف شود یا قرار است ایجاد شود و با این همه صحبت از روز پژوهش وارزش اندیشمندان ، فرهیختگان و… باید وجودمان پاک شود ولى وقتى وارد فرآیند سرمایه گذارى مدرن شوید، وارد بلوغ فنى ، قوانینى دارد که در فرهنگ نیست در ساختار عینى وملموس است و راحت مى شود تحقیق کرد . ما مى توانیم خانه اى را که دوست نداریم راحت خراب کنیم و سریع هم بسازیم ولى ایده اى که خانه را مى سازد و به راحتى نمى توانیم جابه جا کنیم . آن زمان مى خواهد . اگر تایوان و دیگر کشورها به سرعت مراحل را پیش مى روند براى اینکه مراحل گذشته است. جامعه آمریکا را نگاه کنید، در جامعه آمریکا که بیش از ۱۰۰سال تجربه وجودندارد، تعداد سال محدودى است. این کشور به مفهوم جدید تاریخ ندارد. ولى تحول فرهنگى اش را آن مردم که رفتند آنجا قبل از پروسه گذرانده اند وبعد با سرعت جلو آمدند. یعنى وقتى مى  رسیم به مراحل سرمایه گذارى مدرن و بلوغ فنى و… به سرعت جلو مى رود. مشکل در مراحل قبلى است . الآن جامعه خودمان را نگاه مى کنیم، من واقعاً این طورى حس مى کنم. من روزنامه زیاد نمى خوانم زیرا حس مى کنم در یک دنیاى جنگ روانى هستیم. بحث من چپ و راست نیست و طورى به نظر مى آید که اگر قرار بود برنامه ریزى بشود، که ما در جنگ روانى و بحث فوبیا وترس باشیم بهتر از این هم نمى شد رفتار کنیم همه ما هم با حسن نیت این کار را مى کنیم. این داستان همان تحول فرهنگى است. بنابراین فرآیند مرحله اى است. برخى مراحل بسیار طولانى است. نمى شود کوتاهشان کرد. برخى مراحل کوتاهتر مى شوند. هر مرحله را اگر بفهمیم بهتر مى توانیم در آن مرحله کارى کنیم
اگر بتوانیم درک کنیم کجاییم؟ مى توانیم سیاست واقع بینانه بگیریم . باید تمام این مجموعه را در نظر گرفت. حالا باید دید مى شود از این الگوها تقلید کرد یا خیر؟ در کار علمى کردن، الگو قابل تقلید نیست. قوانین علمى ثابت شده است. مثلاً تولید برق قانونش ثابت است. اما الگو یعنى شیوه هاى عمل براساس شرایط زمان و مکان خاص شکل مى گیرد. قوانین ثابت است. در توسعه هم این است شما نمى توانید از مکانیزم هاى عملى مثلاً ژاپن استفاده کنید مگر شرایط زمانى و مکانى شما هم با آن یکسان باشد. ولى حتماً اگر قرار است توسعه پیدا بکنید، باید نهادسازى حکومت توسعه اى شکل بگیرد. بدون این شدنى نیست، بدون اینکه مثلاً آموزش ابتدایى ایران زیر و رو شود، محال است توسعه شکل بگیرد. آموزش ابتدایى باید بچه ها را اجتماعى بکند.یعنى آموزش ابتدایى باید چنان سامان بگیرد که زیباترین خاطرات زندگى ما در مدرسه باید باشد، زیرا به محض اینکه شنیدیم کتاب، این به صورت فرهنگى در درون مان مثل این باشد که بشنویم گل و مادر وعشق وبهار و لطافت و بشنویم زلالیت آب. یعنى احساس خشنودى به ما دست بدهد و به طرف کتاب جذب بشویم. یعنى در دنیاى توسعه یافته از بس که تنها و بیچاره است کتاب در جیبش است؟ یا اصلاً کتاب زندگیش است؟ دوستش دارد. در مدرسه ابتدایى نمى توان به بچه گفت که برو خانه و صد مرتبه بنویس من معلم را دوست دارم و علم خیلى مهم است و صد مرتبه مى نویسد واز علم منزجر مى شود چون بچه است مى خواهد بخوابد و بازى کند و این خاطره در ذهنش باقى مى ماند. سرکلاس قرآن ما بچه ها را با شلاق تنبیه مى کنیم این چه جورى مى خواهد به علم وابسته بشود و چه جورى آن دو پایه جامعه جدید یعنى عقل وعلم مى خواهد جا بیفتد؟
ببینید اینها یک قانون است که شما آموزش ابتدایى تان باید طورى متحول بشود که بچه اصلاً با شور و عشق برود آن جا دوستش داشته باشد. ولى این که چه جورى و الگویش چه باشد. ببینید در همین رابطه شما نگاه کنید انگلستان ، یک الگو دارد تا ۱۳ سالگى اصلاً کلاس امتحان ندارد. بچه کلاس اول و دوم نیست، کلاس ۵ سال و ۶ سال و ۹ سال و ۱۰ ساله است کسى رد نمى شود، کسى تجدید نمى آورد. یک سیستم خاص دارد. ژاپن مى روید، همین سیستم آموزش را جور دیگرى درست کرده ولى توى کتابهاى آموزشى ابتدایى ژاپن دستورالعمل که نگاه مى کنید مى بینید به معلم ابتدایى مى گوید که اگر ۱۰ روز یا یک هفته نمى توانید توى کلاس ابتدایى گل تازه،گلدانهاى تازه بگذارید آن کلاس را تعطیل کنید. بچه ها را نگذارید یک جا بنشینند، این جورى یک تحول بدهید. بعد فلان کنید، چه کار کنید، بالاخره سیستم آلمان یک جور دیگرى درست مى کند. الگو این نیست که در ایران ما بتوانیم الگوى ژاپن را بگوییم درست است یا الگوى انگلیسى؟ ولى اصل در همه اینها یکسان است. اصل این است که یک آموزش پایه داریم که کودک را اجتماعى مى کند. در تمام سال اول در انگلستان حتى ۲۸ حرف الفبا را به بچه یاد نمى دهند. آگاهانه یاد نمى دهند، نه اینکه بلد نباشند، ما ۶ ماهه بچه مان را مى خواهیم کارى کنیم که روزنامه بخواند، پدر بچه در مى آید. شب و روز با مشق و با چى و با چى و...
آنها شش ماه اول بچه را مى برند شهردارى را ببیند، پلیس را ببیند. فلان جا این کار را بکن، این جا این کار را بکن، اصلاً مفاهیم اجتماعى را با سیستمهاى آن آموزش مى دهند. ببخشید من خیلى دارم وقت مى گیرم، عرایضم را ختم کنم. گفتنى در این رابطه زیاد است. خلاصه عرض من این است، الگو قابل تقلید نیست، الگو براساس شرایط زمان و مکان شکل مى گیرد و این جاست که پژوهش و فکر و عقل و این چیزها را مى خواهد ولى قانون ثابت است یعنى اگر نظام آموشى ما اصلاح نشد، توسعه اتفاق نمى افتد. حالا میلیاردها دلار پول بیاورید وآوردیم توى ایران، اصلاً جلوى چشم ماست. یعنى توى ۳۰ سال گذشته در ایران حداقل ۱۰۰۰ میلیارد دلار از بخش نفت برداشت کردیم. مى گوییم پول کم است یعنى بخشى را خودمان مصرف کردیم به صورت مصارف، بخشى را پولش را گرفتیم و این هزار میلیارد را بالاخره مصرف کردیم و بخش عمده اى سرمایه گذارى کردیم اما تولید سرانه ما ثابت مانده در بهترین حالت. یعنى نشان مى دهد که توسعه در گرو این بحثها نیست، در این مراحلى را که ما هستیم اگر مراحل فرهنگى و... ساخته شد بله حالا یک دلار سرمایه گذارى مى کنید ده دلار سود مى برید. به هر حال قوانین را همان طور که شما فرمودید باید با حوصله رفت دید چه هست، در حدى که کشف شده مطالعه کرد و به کار گرفت. زمان کوتاه مى شود. دنبال تقلید نباید بود ولى دنبال رسیدن به رعایت قانونمندیهاى علمى در این رابطه باید بود.