بهروز غریب‌پور: گذشته کانون پرورش فکری را به مداد پاک‌کن نسپاریم

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی در سال ۵۷ فعالیت‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز وارد فاز جدیدی از فعالیت شد و تماشاخانه ثابت کودکان و نوجوانان در کانون به همت دوستداران این مرکز ایجاد شد و بعد‌ها نام آن به مرکز تئا‌تر عروسکی تغییر یافت و دو سالن گلستان و بوستان ساخته شد تا وظیفه پرورش یک نسل را بر عهده داشته باشد که این نسل‌ها را در همه ابعاد از ساخت عروسک و وسایل صحنه، بازیگری گرفته تا کارگردانی آموزش دهد و البته ماحصل آن هم درخشان بود و تولیدات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به گونه‌ای بود که همه مجامع و محافل فرهنگی به آثار تولید شده در این مرکز نگاه ویژه‌ای داشتند و آنچنان تئاترهای تأثیرگذاری در حوزه کودکان و نوجوانان روی صحنه می‌رفت که هر نمایش حدود ۷ تا ۸ ماه روی صحنه جا خوش کرده بود و تماشاگران از آن استقبال می‌کردند و در حال حاضر هر‌ گاه به نام‌هایی که آن زمان در مرکز تئا‌تر عروسکی فعالیت می‌کردند نظری افکنیم در می‌یابیم که به جز معدودی افراد که از کشور خارج شدند یا تئا‌تر را‌‌ رها کردند دیگران از چهره‌های شاخص نمایش کشور شدند.
 
با نگاه به آن زمان درمی‌یابیم که نخبگان تئا‌تر کشور در این مرکز پرورش یافتند و حتی دلسوزان آن مورد حمله قرار داشتند که امکانات فراوانی در دست دارند و اگر این چنین عمل نکنند جای تعجب دارد اما آن زمان هم امکانات آنچنانی وجود نداشت بلکه روحیه جمعی و همدلی مدیران در کانون حکمفرما بود و سبب می‌شد که بهترین‌ها و شاخص‌های هنری امروز ما در آن زمان تربیت شوند.
 
امروز فقط چند جوان گمنام با حداقل‌های امکانات و مرارت فراوان فرصت روی صحنه بردن نمایش عروسکی خود را پیدا می‌کنند که متأسفانه اثر، آنچنان چنگی به دل نمی‌زند تا خاطرات گذشته را یادآوری کند و مساله دیگر این است که بیشتر مدارس که بچه‌ها را به این مراکز تئاتری می‌برند به همراه چند مربی هستند و سعی می‌کنند بیشتر جنبه تفریحی و گردشی را مدنظر قرار دهند در صورتی که حضور خانواده‌ها در کنار کودکان برای دیدن اثرهای نمایشی و تشخیص اینکه آیا این اثر برای آینده کودک مفید است یا مضر یکی از موضوعاتی است که در کشورمان بدان توجه نمی‌شود و فقط جنبه پر کردن وقت بچه‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد.
 
کانون در اوایل انقلاب بسیار مؤثر عمل می‌کرد و در ۱۵۰ نقطه از کشور مربی تئا‌تر حضور داشت تا بچه‌ها را تربیت کند و فعالیت این مرکز شبانه‌روزی بود. گذشته کانون از اوایل انقلاب تا سال ۶۹ بسیار شکوفا بود اما امروزه کانون به مرکزی تبدیل شده که فردا در آن منجمد شده است و ‌ای کاش آثار فاخر آن نیز منجمد می‌شد. در حال حاضر کیفیت در کانون حرفی برای گفتن ندارد و کانون همچون بسیاری از پدیده‌ها دچار داوری ظالمانه شده است که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.
 
اوایل انقلاب عده‌ای کانون را منسوب به عده‌ای سلطنت‌طلب می‌دانستند و معتقد بودند کانونی‌ها لائیک هستند و بچه‌ها را به بی‌خدایی دعوت می‌کنند که این موضوع غلط و غیراسلامی بود و در آن زمان با این قضیه برخورد صورت گرفت و مدیریت آن زمان تمام هم و غمش این بود که به دور از حواشی کسانی را که دغدغه و شایستگی حضور در کانون را دارند به کار دعوت کند و خطوط قرمزش این بود که سیاست در عمل فرهنگی مربیان داخل نشود و فعالیت حزبی نداشته باشند و این مدیریت‌ها در عمل نشان دادند که انگیزه کسب درآمد صرف نیست بلکه دغدغه آموزش و تولید برای آینده‌سازان این کشور است و معرفی افراد برای فعالیت در کانون با دست‌بوسی صورت نمی‌گرفت بلکه افراد به مدیر معرفی می‌شدند و حتی خود مدیریت به خانه هنرمندان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌کرد و یا آنان را دعوت به کار می‌کرد.
 
مدیران نباید به گونه‌ای عمل کنند که خود را مطلق و جدا از بقیه ببینند و گونه‌ای رفتار کنند که چیزی در پشت سرشان قرار نگرفته است و با نیروهای دلسوز و با تجربه با بی‌محبتی برخورد کنند و از توشه تجربیات آنان خود را بی‌نیاز ببینند تا شرایط به گونه‌ای شود که پیشکسوتان نیز از کانون فارغ شوند و عطایش را به لقایش ببخشند.
 
زمانی انتشارات کانون بسیار موفق بود در حال حاضر ناشران خصوصی عرصه را بر انتشارات کانون تنگ کرده‌اند. کتابخانه‌ها سوت و کور شده و فضای تئا‌تر رنگ و بوی قدیمی خود را از دست داده است. تئاتری که روزگاری در آسیا حرف اول را می‌زد و تولیداتش را همگان می‌شناختند شاید اکنون کمی هم کانون سیاسی شده باشد و به گونه‌ای در آن عمل می‌شود که یک مکان حزبی است تا یک مکان فرهنگی. برای رفع وضعیت به وجود آمده در کانون باید مدیری که دغدغه هنر کودک و ادبیات کودک و ارتقای ذهن کودکان را دارد در رأس قرار بگیرد و رویکرد دعوت از پیشکسوتان را در دستور کار قرار دهد تا دافعه‌ها به جاذبه تبدیل شود و با مداد پاک‌کن گذشته‌ها را پاک نکنیم تا رشد یابیم.