برنده دعوای مصدق و کاشانی که بود

باید خدای را شاکر بود که امسال را سال «انسجام اسلامی و اتحاد ملی» نامگذاری کرده‌اند، اما با این حال، این چنین جنگ و نزاع لفظی و گاه عملی میان مسئولان آن هم در یکی از خطیرترین دوره‌های پس از انقلاب در گرفته است.

در هفته جاری، به عنوان درآمدی بر انتخابات اسفند ماه و بیش از آن به دلایل ظاهرا مذهبی یا سیاسی، سیل دشنام‌های سیاسی از دو طرف به سوی هم ادامه دارد.

راستی، اگر واقعا ایران در آستانه خطر بزرگی قرار گرفته باشد، چه توجیهی برای این رفتارهای شگفت و دردناک هست؟

آیا اگر رخداد ناگواری روی دهد ـ که هیچ بعید نیست ـ زمانی نخواهد رسید که کتاب‌های درسی آینده ما بگویند و بنویسند: درست در زمانی که تهدیدهای جدی مملکت ایران اسلامی را تهدید می‌کرد، دو گروه که هر دو خود را انقلابی می‌دانستند و تا دیروز هم در کنار هم بودند، چنان به جان یکدیگر افتادند که گویی هیچ نقطه مثبتی در یکدیگر سراغ ندارند و تنها و تنها در پی حذف یکدیگرند؟

در پیش چشمان نویسنده، دست کم دو تجربه دردناک در تاریخ معاصر وجود دارد:
۱ ـ به یاد بیاوریم روزهای سخت پنج ماهه نخست سال ۱۳۳۲ هجری شمسی را؛ زمانی که نیروها و احزاب و جریان‌های گوناگون و در رأس آنها، مصدق و کاشانی و حامیان کاسه از آش داغترشان به جان یکدیگر افتادند و درست همان زمان ـ و تأکید می‌کنم ـ درست همان لحظه که مصدق گمان نمی کرد توطئه‌ای ضد او و دولتش صورت گیرد و در حالی که در آرامش کامل و دلگرم به پشتیبانی ملت بود، یک باره دشمنان با یکدیگر متحد شدند و نتیجه چندین و چند ساله ملت ایران را بر باد فنا دادند و بر سر سفره ایران، نعره مستانه سردادند و کار رهایی و نجات ملت را ۲۵ سال دیگر به عقب انداختند.

قطعا این هر دو شخصیت خدمات مهمی کردند، اما اکنون تاریخ به آنان می‌خندد یا می‌گرید که آن جماعت بر سر مجلس و دولت و وزارت با یکدیگر درافتاده بودند و ناگهان، دشمنان متحد بر سرشان تاختند و همه شان را به حاشیه تاریخ فرستادند و حالا دلشان خوش است که کسانی از آنان یادی می‌کنند.

۲ ـ و درست پیش از آن، زمانی که احزاب مشروطه خواه و ضدمشروطه، از هر سمت و سو به جان همدیگر افتاده بودند و یکدیگر را با تیر و تفنگ و بمب ترور می‌کردند و شیخ خود را بر سر دار می‌بردند، روسیه تزاری و انگلیس امپراتوری با یکدیگر توافق کردند و بی خبر از ایرانیان، قرارداد ۱۹۰۷ را که اکنون در صد سالگی آن هستیم، تصویب کردند و ایران را بین خود تقسیم کردند.

این قبیل کارها، چیزی جز غفلت از توطئه‌های بزرگ دشمن از یک سو و پایمال کردن حقوق یکدیگر و زیاده خواهی از سوی دیگر نیست.. مقاله و مقالات

اگر برخی اشخاص، احزاب و گروه‌ها که از یک سو مدعی پیروی از قانون هستند و از سوی دیگر، سنگ رهبری را به سینه می‌زنند، اینچنین اتحاد ملی را زیر پای بگذارند، چه انتظاری از دیگران دارند که داخل در دایره اتحاد ملی شده و از منافع ملت در چنین لحظات حساسی دفاع کنند؟

مگر گفته نمی شود که مسئله هسته‌ای، مسئله ملی ماست؛ پس آیا نباید این ملت متحد باشد؟ آیا نباید این اتحاد را از سران خویش فرا بگیرد؟

در چنین اوضاعی که برخی در جایگاه خاص قانونی خود، تنها رسالت خود را تاختن به دیگری می‌داند، آیا اساسا چنین اتحادی پا خواهد گرفت؟

به نظر می‌رسد برخی رفتارهای جاری از بالاترین مقامات تا پایین ترین، چنان است که گویی کمترین باوری به اصل اتحاد ملی ندارند و تنها و تنها و حتی آن وقت که می‌خواهند از فواید انرژی هسته‌ای سخن بگویند، از آن ابزاری برای زدن بر سر دیگران استفاده می‌کنند.

آیا پیروزی برابر دشمنان، آن هم در یکی از بحرانی ترین موضوعات و سخت ترین زمان‌ها، جز با اتحاد داخلی به دست می‌آید؟

و اکنون پرسش این است: چه کسی باید در این باره پیشگام باشد؟