بررسی تناقض های تاریخ سازی پهلوی ها

خاطره نویسی اعضای خانواده پهلوی گام اول قلب تاریخ توسط خاندان مسلط بر ایران تا بهمن 57 بود. در گفت و گو ها و مصاحبه های جدید آنها گامی فراتر گذاشته شده و با مخاطب قرار دادن جوانان ایرانی تلاش می شود تصویر دیگری از آنچه منجر به وقوع انقلاب اسلامی شد ارائه شود.

حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی از سالهای قبل از انقلاب در کنار دایی خود شهید هاشمی نژاد با امام وانقلاب آشنا می شود. او از سال 1360 تا 1368 مدیر رادیو بوده است. در دولت اصلاحات ریاست دفتر سید محمد خاتمی و معاونت پارلمانی دولت او را تجربه کرده است. خصلت ویژه او حضور بلند مدت در عرصه وبلاگ نویسی است که بیش از معاونت ریاست جمهوری او را برای افکار عمومی شناخته شده کرده آن هم در زمانی که به قول خودش وبلاگ نویسی فحش بود. او از جمله چهره های سیاسی است که با طیف جوان تر رابطه خوبی دارد و حرف های آنان را می شنود به همین خاطر گزینه خوبی بود که با او درباره تاریخ سازی پهلوی برای مخاطبان جوان ایرانی سخن بگوییم.

ابطحی با حضور در خبرآنلاین به پرسش هایی درباره مصاحبه تلویزیونی فرح پهلوی با عنوان«از تهران تا قاهره» که چند شب پیش برای بار دوم از یکی از شبکه های ماهواره ای پخش شد پاسخ داده است:

***

خانواده پهلوی امروز تلاش می کند تا قرائتی از سال های مبارزه و سرنگونی آن رژیم مطرح کند که نسل امروز را با تناقض جدی نسبت به اصل انقلاب مواجه سازد. طرح مباحثی همچون اینکه علل وقوع انقلاب این بوده که آمریکا با شاه مشکل داشته است یا بر سر ماجرای نفت مشکل پیدا کرده، و یا به خاطر تلاش شاه بر سر هسته‌ای شدن ایران با امریکا دچار مساله شده ومحمدرضا شاه می‌خواست که از ایران یک ایران توسعه یافته بسازد اما آمریکا این را نمی خواسته لذا زمینه وقوع انقلاب را فراهم کرده است . یعنی به طور خیلی واضح فیلم "از تهران تا قاهره" به ما می‌گوید: این انقلاب یک انقلاب آمریکایی، انگلیسی است نه یک انقلاب مردمی، نه یک انقلابی که رهبری به نام آیت‌الله خمینی داشته است. این فیلم این را به ما می‌گوید! محور نکته دوم هم این است که تلاش دارد تا بگوید: اصلاً پهلوی‌ها آدم‌های بدی نبودند! شاه به زیارت حرم امام رضا (ع) می‌رفت، به کربلا می‌رفت، همینطور در فیلم کلماتی از شاه می‌آورد تا کاملاً او را تقدیس ‌کند، شاه که اهل نماز بود، اهل همراهی با روحانیون بود، این نکات در فیلم از طریق تصویر و کلمات به مخاطب القا می شود!
ببینید من از اینجا شروع می کنم، این که بعد از 30 سال این فیلم ساخته می‌شود، خودش نشانه مهمی است از این که این محتوا مطابق با واقعیت نبوده است و خود این مجموعه در ابتدای انقلاب به این سخنان و این نوع باورها اعتقاد نداشته است. یعنی این که انقلاب اسلامی بر اساس توافق، یا بر اساس فشار و یا بر اثر رفتار غربی‌ها به وجود آمده باشد، این حرفی است که بعد از 33 سال بر اساس آن فیلم ساخته می‌شود و محور اصلی آن هم بر مبنای سخنان بیوه شاه چیده می شود و صحبت می‌کند. اگر همین را مبنا قرار دهیم که چرا گذشته‌ها این طوری نبوده است، خیلی مفاهیم روشن می‌شود. شما در همین منابع تاریخی می بینید و یا حتی علاقه‌مندان به پهلوی، همه‌ روی این نقطه توافق دارند که مشکل پهلوی ضعف در مقابل قدرت‌های جهانی بود. ما هم قبول داریم که او در این زمینه دچار ضعف جدی بود . خوب! آدم ضعیف که بهتر از هر شخص دیگر‌ی می‌تواند تبعیت کند. این را باید دقت کنید، این که می‌گویند شخصیت شاه ضعیف بوده بسیار مهم است. اما در یک نقطه هم نمی‌بینیم که اختلافات با ابرقدرت های جهانی به جایی برسد که به تضعیف حکومت شاه ایران بینجامد. حتی رأی آوردن کارتر که اساس حکومت شاه را ترسانده و مساله رعایت حقوق بشر را برای او به بحران تبدیل کرده است، اما حفظ این حکومت آن قدر برای آنها استراتژیک بود که بلافاصله کارتر به ایران آمد و با همدیگر مشروب خوردند. لذا می‌خواهم بگویم برای کارتر حفظ نقطه استراتژیکی به نام ایران آن قدر مهم بود که نمی‌توانستند به راحتی آن را از دست بدهند.
انقلاب اسلامی ایران زمانی روی می دهد که در آن دوران جنگ سرد بین قدرت‌های بزرگ جهانی برقرار بود، آمریکا و روسیه رقابت‌های تسلیحاتی داشتند که خط مقدم آن ایران بود. یعنی خط مقدمی که نقطه قوت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها ایران بود، یک کشور پر اهمیتی بود. به این راحتی با سرنوشت این کشور پر اهمیت بازی نمی‌کنند. دوم این که قدرت های غربی هم می خواستند کسی را بیاورند که به حرف آن ها عمل کند. به هر حال بر اساس گفته همین فیلم و به استناد سخنان بسیاری از حامیان رژیم پهلوی هیچ کدام‌شان شاه را به عنوان یک شخصیتی که بتواند در برابر قدرت‌های جهانی بایستد و آرمانگرا باشد، نمی‌شناختند. به همین دلیل هم می‌گویم که بعد از 30 سال به فکر جا انداختن این مساله افتاده اند که شاه در مقابل امریکا و انگلیس قد علم کرده است. سوم این که فرض کنید انقلاب بزرگ مردم ایران به رهبری امام خمینی مطابق میل امریکا بوده و سرنگونی شاه خواست این دولت ها بوده است. آیا آن چه که بعد از پیروزی انقلاب در ایران انجام شد هم به سود امریکا بوده یا به ضرر آمریکا؟! پس آن نتیجه انقلاب و رهبری حکومت بعد از آن باید بر عهده کسی باشد که بتواند کارها و اهداف آن دولت ها را پیش ببرد. ضمن این که آدمی به هوشمندی امام خمینی که بتواند همه دنیا را آرام نگه دارد و بعد آرمان‌های خودش را اجرا کند، یک آدم هوشمند این چنینی در تاریخ خیلی کم نظیر است. این هوشمندی که هواداران جهانی رژیم پهلوی را خام کند و اینجا بیاید و حکومت را به دست بگیرد و دقیقاً بر خلاف خواست آمریکایی‌ها عمل کند. در این اصل هیچ کس شک ندارد که امام بر خلاف خواست آمریکایی‌ها عمل کرد، این را هیچ کس شک ندارد که آمریکایی‌ها نمی‌خواستند آن چه که بعد از انقلاب اتفاق افتاد، اتفاق بیفتد. پس در این شرایط یا باید آمریکایی‌ها خیلی آدم‌های ابلهی بوده باشند و به همان میزان امام انسان باهوشی که این انقلاب را به وجود آورد. لذا توصیه من این است که این نوع فیلم‌ها کم‌تر ساخته شود. حتی سخن من با طرفداران رژیم پهلوی این است که بیان این گونه تناقض‌ها ممکن است که یک جو احساسی ایجاد کند اما در فضای آرام و دور از احساسات، حقیقت این تناقض ها و تحریف تاریخ آشکار می شود و در این مرحله بیش‌تر به تحریف کنندگان همچون خانواده پهلوی آسیب می زند.
در این شرایط تکلیف نسل انقلاب ندیده چیست؟
به نظرم نسل جدید به جای این که تحت تأثیر این نوع حرف‌ها قرار گیرد، بیش‌تر به دلیل اینکه به یک سری قضاوت‌هایی ناشی از مجموعه عملکرد‌های نادرست رسیده، به برخی سخنان انتقادی و متفاوت حتی دور از حقیقت در ظاهر روی خوش نشان می دهد! عملکردهایی ناشایست و نادرست مذاق او را تلخ کرده، لذا لزوما به دنبال اثبات چنین ادعاهای کذب نمی رود بلکه می‌خواهد آن عقده‌ها و مشکلات و سختی‌ها را یک جوری بپوشاند، در این فضا کارگردانان این نوع فیلم‌ها روی این موج سوار می شوند. البته این موج گذرا است و باقی نمی ماند.
در این فیلم تلاش می شود نسل انقلاب کرده را موجی از مردم متحیر معرفی کنید.
بله. این هم نکته دیگری است که اتفاقاً خیلی مهم است. مگر مردم ایران در سال 57 عقل‌شان را از دست داده بودند! یک نسل ناگهان عقلش را از دست نمی دهد و هیچ انقلابی هم به این شدت نتوانسته اقشار مختلف مردم را دور خود جمع کند. در این انقلاب اسلحه در کار نبوده، نیروهای مسلح در به وجود آوردن انقلاب دخالت نداشته اند، ارتش کودتا نکرده است، در پیروزی انقلاب‌های دیگر این ها رسم است. در انقلاب اسلامی گل در برابر گلوله بوده است. معمولاً به زور آوردن مردم به خیابان کاری است که حاکمیت‌ها انجام می‌دهند، قدرت حاکمیت‌ها است که می تواند مردم را به خیابان بیاورد.  نمی توانیم بگوییم که این مردم هیچ فهم و شعوری نداشته و توسط خارجی‌ها تحریک شده‌اند. من این را می‌خواهم بگویم که در این یک سال آخر که انقلاب به نتیجه رسید، نخبگان سیاسی، فرهنگی و هنری ایرانی، یک دانه شعر، قصه یا مثلاً یک گالری نمایش، نقاشی، تئاتر طعنه‌آمیزی نسبت به امام نداشته اند؛ اینها یک نکاتی است که تاریخ می گوید. اگر ما امروز تمام شعور نسل 57 را ندیده بگیریم، قطعاً آیندگان هم ممکن است خیلی راحت‌تر شعور نسل فعلی را نادیده بگیرند.

 فرح دیبا در جایی از این فیلم می گوید امام و انقلاب، عوام را نشانه گرفتند و با شعارهای بزرگ راحت می‌شود عوام را فریب داد. این را از قول مردم می‌گوید که آزادی سیاسی که می خواستید، آیا الآن دارید؟ ندارید!
خب الآن من حرفم این است که آن خیل عظیم مردم عوام بودند؟ اصلا عوام آمدند یا نیامدند ؟ همین ادعا معنایش این است که  پس اگر فریبی هم در کار بوده برای مثلا رفاه بیش‌تر پس آن اصل نقض می‌شود که خارجی ها پشت قضیه بوده است. این دو مساله با یکدیگر تناقض دارند. نمونه خیلی روشن حمایتی بود که دول غربی از بختیار کردند.
شما گفتید که یک موجی این فیلم‌ها را ایجاد می کند، مساله این است که نسل جوان امروز، وقتی چشم باز می کند و جمهوری اسلامی را می بیند، فقط با مفهومی به نام جمهوری اسلامی بزرگ شده و قرائتی که از حکومت پیش از انقلاب داشته، قرائتی بوده که جمهوری اسلامی به او داده است. وقتی چنین فیلمی را می‌بیند، برای او که 34 سال یک سری پاسخ داشته، این بار پاسخ‌های متفاوت می‌بیند و می شنود! آیا می‌شود گفت که درصدی از موج‌آفرینی و باورپذیری چنین فیلم‌هایی به خاطر نوع ارایه روایت است که جمهوری اسلامی از انقلاب برای نسل ما بیان کرده است؟ یعنی به نوعی ضعف ما در تاریخ نگاری و بیان آنچه که گذشت!
معتقدم یک جوانی در نسل شما می‌تواند نظامی که در آن هست را به شکلی که خودش می‌بیند یا می‌پسندد نقد کند، یا تعریف کند یا بپذیرد یا نپذیرد اما نقد تاریخی، روش و قانون دارد. این گونه نیست که با این نوع تحریف حقیقت ها بتوان تاریخ ساخت، مثلآً فرض کنید که عمر نوه فتحعلی‌شاه دراز شده باشد و کسی او را پیدا کند و با او مصاحبه کند و او هم بگوید که ما این گونه بودیم وخیلی خوب عمل کردیم، این اظهارات به یک حقیقت تاریخی تبدیل نمی شود. من حرفم این است که این نوع موج آفرینی‌ها به دلیل ضدیت این افراد با انقلاب و نظام بعد از شاید در برخی کم اطلاعان اثرات منفی بگذارد اما یک نسل بعد از اوکه می‌خواهد بر اساس قوانین تاریخی این مسایل را بررسی ‌کند، پی خواهد برد که این جوری نبوده است یا بر اساس همین نوشته‌هایی که خود این ها دارند می‌فهمد که خلاف آنچه گفته شده بوده است.
به همین دلیل با ساخت و نمایش یک فیلم، مخاطب نمی تواند ادعا کند که تاریخ پنجاه ساله یک حکومت را فهمیده است. در مجموع معتقدم مشکل فیلم این نیست که از رژیم پهلوی تعریف کرده است، مشکل وجود تناقض در فیلم است. یعنی شما می بینید بین حضور این همه آدم الله اکبر گو در ایران و این که آمریکایی‌ها می‌خواستند انقلاب را راه بیندازند، تناقض وجود دارد، یعنی خیل عظیم ملت الله اکبر گویان را آمریکایی‌ها نمی‌آوردند. اگر هم امام آمده و نتیجه پیروزی انقلاب را از دست امریکایی ها بیرون آورده، هم نشانه هوشمندی و موقعیت شناسی امام است.
در این فیلم از زبان جوان‌ نسل امروز از شما می‌پرسد که هدف‌تان از انقلاب چه بوده است؟ تصاویر قدیمی انقلابی‌ها را نشان می‌دهد و می‌پرسد که چرا انقلاب کرده‌اید؟ آزادی سیاسی می‌خواستید؛کجاست؟ رفاه اقتصادی، کجاست؟ اگر کسی از شما بپرسد که اهداف انقلاب نسل شما چه بود، شما چه پاسخی می‌دهید؟
این که هدف انقلاب‌مان چه بود و این که الآن اهداف انقلاب کجاست با هم خیلی فاصله دارد. من تاکید دارم که این دو مساله را مخلوط نکنیم. ببینید ما یک انقلابی انجام دادیم. در دورانی که همه نخبگان کشور از آن حمایت کردند، همه انقلابیون دنیا از آن حمایت کردند. تمام جریانات داخلی کشور و مردم در اجتماعات و تظاهرات آمده‌اند. در ادامه حتی نخبگان فرهنگی و سیاسی به خاطر آرمان‌هایی که تبلورش در استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بوده، هر هزینه ای داده اند. یعنی این که ما استقلال داشته باشیم، این که ما آزادی داشته باشیم. آزادی بلندترین مصرع انقلاب ایران بود. این که جمهوری داشته باشیم. این که طبیعتاً چون مردم ما مسلمان هستند، مسلمانی داشته باشیم. آیا این اهداف تحقق پیدا کرده است؟ یک عده‌ای معتقدند که بسیاری از این اهداف تحقق پیدا کرده است. یک عده‌ای معتقدند که تحقق پیدا نکرده است و این مساله ربطی به اصل انقلاب ندارد یعنی انقلاب را ما برای این اهداف کردیم که هیچ کدام از این مطالبات در دوران پهلوی وجود نداشته است. در عصر پهلوی استقلال ایران به شدت آسیب دیده بود. تاریخ شفاهی‌هایی که الآن منتشر شده است را ببینید، صبح به صبح سفرای آمریکا و انگلیس به حاکمیت پهلوی برنامه می‌داده‌اند. یعنی مثلاً آن وحشتی که از ساواک شاه وجود داشت در همه دنیا مطرح بود. این مخوف بودن ساواک را نمی‌شود انکار کرد. حتی آدمی مثل پرویز ثابتی خودش را می‌کشد که خود را از اقدامات ساواک کنار بکشد و بگوید که ما در جریان نبودیم.اما رأی مردم و اسلامیت نظام، از این دریچه‌ای که امام به دین وارد شدند و نوع نگاه امام به مقوله دین بسیار مهم بود به طوری که ایشان توانست اسلام را با ابزار مردم، اراده و خواست ملت به کار بگیرد و همه جامعه را حول خود بسیج کند. اگر وجوه اسلامی بودن شاه را مردم باور کرده بودند پس چرا شعار اسلامی بودن انقلاب از سوی امام از سوی ملت استقبال شد؟ اصلآً چرا یک رهبر روحانی اینگونه همه اقشار مخالف حکومت را متحد کرد؟
شما یک اصلاح طلب هستید، به نظر شما آیا امکان اصلاح رژیم پهلوی و بر آورده شدن مطالبات مردم از طریق مسیری غیر از انقلاب وجود داشت؟
آن نظام برای ارتباط با مردم، منتقدین خود از جمله روحانیت را به رسمیت نمی‌شناخت. این گام اول برای اصلاح یک حکومت است. در گام بعد به همین دلیل حاضر به گفت و گو با منتقدین نبود. مساله بعد این است که ادبیات آن دوران نیز با ادبیات امروز بسیار متفاوت بود. ادبیات انقلابی‌گری در دنیا حاکم بود. روشن‌فکری در دنیا مطرح نبود مگر این که گرایش به چپ داشت. این مصاحبه آقای موسوی خوئینی‌ها خیلی مصاحبه مهمی بود که گفتند تمام گروه‌ها پشت در لانه جاسوسی آمدند و در آن دفترچه امضا کردند و اعلام حمایت‌ کردند. حتی مجاهدین خلق هم آمدند که آقای موسوی خوئینی‌ها می‌گویند که ما آن ها را راه ندادیم .
حاج آقا! به نظر شما چرا پهلوی دست را روی شاخک‌های حساس جامعه می‌گذارد و با ارزش های دینی جامعه به شکل علنی مقابله می کند؟! این یک نوع خودزنی نبود؟
از زمان رضاشاه و آتاتورک قدرت دیکتاتورها به سمت حذف دین از سطح جامعه رفتند. البته امروز در این رقابت سنگین به این نتیجه رسیده‌اند که نباید با دین در جامعه مبارزه کرد. یعنی حداقل با دینداران گفتگو کنند. در یکی از کتاب های خاطرات آمده روز عاشورا و روزعید نوروز یکی شده بود و شاه خیلی ترس داشت که چه کند! البته بعد با ملاحظه می‌گوید که جشن نوروز را برگزار کنید. معتقدم که این خانواده، جامعه ایرانی را نمی‌شناختند، نمی‌خواهم بی‌انصافی کنم. هویدا در کتاب خاطراتش می‌گوید که ما در جلسات‌مان با شاه خیلی راحت‌تر بودیم که فرانسوی حرف بزنیم تا فارسی. بعد از شاه بلافاصله بسیاری از کشورهای اسلامی دست و پای خود را جمع کردند و به خود هویت اسلامی دادند، خاطرات شاه مراکش به عربی منتشر شده است و یک بخش آن هم در رابطه با شاه ایران است. این جمله برای من خیلی قشنگ بود که می‌گوید وقتی که شاه به اینجا آمد، به او گفتم که اعلیحضرت زمانی که من در تلویزیون دیدم که کارتر به ایران نزد شما آمد و شما مشروب را گرفتید و به هم زدید و خوردید، آن موقع فهمیدم که باید در ایران مشکل داشته باشید. چون در اینجا ممکن است رهبران مشروبی هم بخورند ولی حتماً مراقب هستند که مردم نفهمند ولی این بی احتیاطی شما کار دست شما می دهد.
نکته دیگری که در فیلم وجود دارد این است که سعی می کند از محمدرضا شاه یک چهره مدرن و آگاه به امور جهان که کاملا به زبان انگلیسی هم تسلط دارد، ترسیم کند و در مقابل از حضرت امام هم یک چهره ناآگاه به امور بین المللی که عوامانه سخن می گویند.
بله. اتفاقاً همین امام وقتی می‌تواند این گونه ملت ایران را پشت سر خود بیاورد و شاه نمی‌تواند همان جمعیت طرفدار خود را حفظ کند و ریزش روز افزون دارد، نشان می‌دهد که جامعه ایرانی یک جامعة کاملاً سنتی و اعتقادی است. یک مرجع تقلید هوشیار و شجاع با آگاهی از مطالبات مردم می تواند مردم را هدایت کند و یک حکومت و در راس آن شاه با همه ابزار های حکومتی و رسانه های جمعی نه تنها نمی تواند از محبوبیت امام بکاهد، بلکه از درون سیستم خود هم ریزش روز افزون دارد.