بررسى ادبيات سياسى ايران در دوره پهلوى اول 1
مقاله حاضر در تلاش است تا وضعيت ادبيات سياسى ايران را در دوران حكومت پهلوى اول مورد بررسى قرار دهد. از اين رو، ابتدا خلاصهاى از اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى اين دوران ذكر شده است و در ادامه دو مقوله اصلى ادبيات؛ يعنى شعر و داستان مورد توجه قرار گرفتهاند و تلاش شده است تا با بررسى محتوايى آثار نويسندگان سياسى مطرح آن دوره و در تعامل با شرايط خاص ايجاد شده در كشور (جو اختناق و برقرارى حكومت استبدادى) تأثير اين شرايط بر ادبيات سنجيده شود.
واژههاى كليدى: ادبيات، ادبيات سياسى، شعر، شعر نو، رمان، تاريخ تحولات سياسى - اجتماعى ايران، رضا شاه، مدرنيسم ادبى.
كودتاى سوم اسفند 1299 و برآمدن رضا شاه
سپيده دم يكشنبه سوم اسفند ماه 1299 آبستن حوادث تازهاى بود. با طلوع آفتاب، فصل ديگرى در تاريخ معاصر ايران آغاز شد. مردم خوابآلود پايتخت كه شب پرهياهويى را به صبح رسانده بودند؛ نگران، به وقايعى مىانديشيدند كه دفتر آخرين روزهاى سال را ورق مىزد.
نيروهاى قزاق به فرماندهى ميرپنجرضاخان كه از 29 بهمن ماه از قزوين به سمت تهران حركت كرده بودند، دوم اسفند در شاهآباد تهران اردو زدند. كوششهاى احمد شاه براى جلوگيرى از ورود آنها به تهران ناكام ماند. ظاهراً قزاقها به بهانه نرسيدن مواجب و براى عرضِ داد به تهران رهسپار شده بودند. در همين روز در حالى كه اديب السلطنه معاون نخست وزير و معين الملك رئيس دفتر شاه، توسط نيروهاى قزاق بازداشت شده بودند، سيد ضياء الدين طباطبايى به نيروهاى قزاق پيوست و پس از ايراد نطقى مهيج و پرداخت سه ماه حقوق معوقه قزاقها به تهران بازگشت.
همان شب، قواى قزاق، تهران را با گامهاى سنگين خود در نورديدند و در كلانترىها و وزارتخانه و پستخانهها و مراكز حساس شهر مستقر شدند.
«حكم مىكنم» عنوان اولين اعلاميه رضاخان بود كه در آن از همه تهرانىها خواسته بود تا مطيع احكام نظام باشند. همچنين در اين اعلاميه دستور داده شده بود مغازههاى شراب فروشى، تئاترها، سينماها، فتوگرافها و كلوپهاى قمار، تعطيل شوند. در پايان اين اعلاميه عبارت «رئيس ديويزيون قزاق اعلى حضرت اقدس شهريارى و فرماندهى كل قوا، رضا» به چشم مىخورد. اين اعلاميه به دليل انعكاس بدى كه در جامعه داشت فوراً جمعآورى گرديد!3
رضاخان پس از كودتا در نطقى به نكاتى اشاره مىكند كه در حقيقت خواست عمومى مردم آن روزگار بود. او اهدافش را از حكومت اين گونه شرح مىدهد:
[هدف ما استقرار] حكومتى [است] كه در فكر ايران باشد، حكومتى كه فقط تماشاچى بدبختىها و فلاكت ملت خود واقع نگردد. حكومتى كه تجليل و تعظيم قشون را از اولين سعادت مملكت به شمار آورد... حكومتى كه بيت المال مسلمين را مركز شقاوت، كانون مظالم و قساوت نسازد. حكومتى كه در اقطار سرزمين آن، هزارها اولاد مملكت از گرسنگى و بدبختى حيات را بدرود نگويد... حكومتى كه بازيچه دست سياسيون خارجى نباشد.4
پس از تسخير تهران به دست رضاخان سيد ضياءالدين طباطبائى نخست وزيرى را در دست گرفت و از سوى احمد شاه قاجار، رضاخان به فرماندهى ديويزيون قزاق منصوب شد و لقب «سردار سپهى» گرفت.
درست است كه كودتاى سوم اسفند 1299 به سادگى به وقوع پيوست، اما هرگز با بىاعتنايى مواجه نشد. در ابتدا مخالفتها اندك بود و استقبال از آن گسترده. در اين ميان طيف ناسيوناليستها استقبال خوبى از كودتا كردند. ميرزاده عشقى و عارف قزوينى دو شاعر نام آشناى آن دوره، كه پيش از آن به دليل مخالفت با قرارداد 1919 طعم زندان را چشيده بودند، اكنون با سرودن شعر و ساختن تصنيف، كودتا را مىستودند. عارف قزوينى به هنگام روى كار آمدن سيد ضياء در غزلى چنين سرود:
بدان كه مملكت داريوش و كشور جم
به دست فتنه بيگانگان نخواهد ماند
به زنجير ببر از من پيام كز اشراف
دگر به دوش تو بار گران نخواهد ماند
گداى كوى خرابات را بشارت ده
هم عن قريب شه كامران نخواهد ماند5
فاصله سالهاى كودتا تا سلطنت رضا خان را دوران حاكميت دوگانه خواندهاند.6 در اين سالها مبارزهاى سخت، بين رقبا براى تصاحب قدرت سياسى در جريان بود. در اين دوره رضاخان به تحكيم قدرت خود مىپردازد و با دگرگونى در اوضاعِ ارتش و سركوب قيامهاى فرقهاى و منطقهاى، آرامش قابل قبولى را در كشور ايجاد مىكند. در اين سالها سه ديدگاه نسبت به رضاخان وجود داشت:
1. انگليسىها در ارزيابى خودشان، رضاخان را رهبر قدرتمند ناسيوناليستى مىدانستند كه در راه پيشرفت اجتماعى كشور كوشش مىكند كه هنوز براى دموكراسى پارلمانى به سبك غربى آماده نيست.
2. سفارت شوروى در تهران رضاخان را رهبرى «بورژوا - ناسيوناليست» مىدانست كه به مبارزه با «فئودالهاى ارتجاعى» و «حاميان مذهبىشان» برخواسته است.
3. ديدگاه افرادى كه رضاخان را «جاسوس» انگليسىها مىدانستند كه مأموريتش را براى پيشبرد منافع امپرياليسم بريتانيا انجام خواهد داد.7
در پى اختلاف نظر بين سيد ضياء و احمد شاه، وى خواستار استعفاى نخستوزير شد، اما سيد ضياء نپذيرفت و گفت: «مرا عزل كنيد».
پس از سيد ضياء به ترتيب؛ قوام السلطنه، مشير الدوله، قوام السلطنه، مستوفى الممالك و مشير الدوله به نخستوزيرى مىرسند. با نخست وزيرى مشير الدوله، عمر مجلس چهارم به پايان رسيد و مجلس پنجم با اكثريتى كه خواهان نخستوزيرى سردار سپهبود تشكيل شد. و سرانجام در اول آبان ماه 1302 رضاخان با فرمان احمد شاه كابينه دوره مشروطه را معرفى كرد.
رضاخان در دوران نخستوزيرىاش، اقداماتش را در جهت برقرارى امنيت در كشور ادامه داد و از جمله تحركات شيخ خزعل و اسماعيل آقا سميتقو را سركوب كرد. در همين ايام است كه زمزمههاى جمهورىخواهى از گوشه و كنار كشور به گوش مىرسد و سرانجام نيز راه براى استقرار جمهورى آغاز مىشود. رضاخان به ظاهر در اين قضايا خودش را بىطرف نشان مىداد. جمهورىخواهى مخالفانى نيز پيدا كرد كه مىپنداشتند اين جريان مقدمهاى براى تأسيس سلسله پهلوى است، ميرزاده عشقى در چند و چون جمهورىخواهى در مقالهاى مىنويسد:
جمهورى عجيبى است كه دهاتيان «قروه» هوادار آنند اما عشقى با يك من فكل و كراوات با آن مخالف است.8
يكى از مخالفان بزرگ جمهورىخواهى، مرحوم سيد حسن مدرس بود. با بالا گرفتن مخالفتها جريان جمهورى خواهى به شكست انجاميد و رضاخان از نخستوزيرى استعفا داد. اما اعتراضات تهديدآميز فرماندهان ارتش و كوششهاى برخى از نمايندگان كه كنارهگيرى رضاخان را به مصلحت نمىدانستند باعث شد تا هيئتى براى بازگرداندن او رهسپار شوند؛ رضاخان باز مىگردد و رياست كابينه را با اختيارات وسيعترى در دست مىگيرد. در اقدام بعدى به قم مسافرت مىكند و از در آشتى با مدرس درمىآيد.
قضيه جمهورىخواهى به رضاخان ثابت كرده بود كه اگر كارى مىخواهد انجام شود بايد بىسر و صدا و به دور از هياهو باشد. بنابراين و با اين شگرد تغيير سلطنت در دستور كار وى قرار مىگيرد.
در 7 آبان ماه 1304 ماده واحده خلع سلطنت از قاجاريه در مجلس شوراى ملى مطرح مىشود؛ جو مجلس مخالف قاجارهاست، اما مخالفين نيز بيكار ننشستهاند. ملك الشعراء بهار يكى از آن روزها را اين گونه تصوير كرده است:
اين روز تاريخى با نهيب مرگ و فشارِ قوه ترور نظامى آغاز گرديد! جسد واعظ قزوينى هنوز تازه است!
هول و رعب و بهت شجاعترين افراد را آزار مىداد. پيدا بود كه كار از كار گذشته است. كه تقلا كنند، فكرى بينديشند، با هم در نهايت يأس و آرامى و اختصار شورى بنمايند!
چه بايد كرد؟ اكثريت را ربودند. دولت در دستى نويد و در دستى تهديد داشت، كو آن شيرمرد آزادهاى كه بداند و درك كند و باور كند كه حريف از ما مىترسد، بلكه او بيشتر مىترسد چه حق با او نيست... ما ديگر از همه چيز مأيوس بوديم به قضاوت تاريخ هم اميدى نداشتيم.9
سرانجام مجلس با هشتاد رأى موافق در مقابل پنج رأى مخالف، انقراض سلطنت قاجاريه را اعلام كرد و حكومت موقت را به دست رضاخان سپرد. در نهايت با تشكيل مجلس مؤسسان در 21 آذر ماه 1304 با اكثريت 257 نفر از 260 نفر حاضر، طى ماده واحدهاى اصول سهگانه 36 و 37 و 38 متمم قانون اساسى را به گونهاى تغيير دادند كه اصول سلطنت مشروطه به شخص رضاخان پهلوى و خاندان او انتقال يافت.10
اما هنوز فرياد مدرس در راهروهاى مجلس شوراى ملى منعكس است كه:
اگر صد هزار رأى هم بدهيد، خلاف قانون است.
ويژگىهاى كلى ادبيات در فاصلههاى 1320 - 1299
دوران اوج ادبيات انتقادى ژورناليستى كه در آن مسائل سياسى به شكل آشكارى بيان مىگرديد، دوران مشروطيت بود. پس از اين دوره ادبيات انتقادى و به نوعى هياهوگر فرو مىنشيند و به شكلى جديد در دوره رضاشاه تداوم مىيابد. ادبياتى كه در اين دوران شكل مىگيرد به نوعى با فضاى ايجاد شده در دوران رضاشاه در تعامل است.
علىاصغر حكمت در نخستين كنگره نويسندگان ايران (1325)، دوران رضاشاه را به «دوره ديكتاتورى» تعبير مىكند و معتقد است كه در اين دوران به دليل وجود حكومتهاى فردى و استقرار نازىها و فاشيسم در بيشتر كشورهاى اروپايى، در ايران نيز حركت به سوى آزادى و حاكميت ملى، بازگشتى قهقهرايى داشته است و اراده فردى واحد، حكمفرماى اجتماع گرديد.
در نتيجه اين امر، تمركز بسيار شديدى در كشور برقرار شد و اوضاع استبدادى و آثار حكومت فردى در آثار ادبى نيز انعكاس يافت، به اعتقاد حكمت در آن عصر آثار انتقادى نمود كمترى داشتند و اگر هم اثرى در اين زمينه نوشته مىشد، از ترسِ شدت عمل پليس مخفى، پنهان مىماند و بيشترِ اشعار در مدح و ثَنا و تمجيد از شخص رضا شاه بود.11
پرويز ناتل خانلرى يكى ديگر از سخنرانان اين كنگره بود. گفتههاى وى درباره ادبيات عصر رضاشاه خواندنى است:
حقيقت مطلب آن است كه دوره ديكتاتورى فشار پليس و سانسور به حدى شديد بود كه ذوق را در دلهاى نويسندگان و شاعران خاموش مىكرد. شهربانى دستور داد كه اشعار غمانگيز ممنوع است و همه بايد در شعر خشنودى و رضايت را بيان كنند.
حتى در آن زمان شاعرى در وصف جنگل شعرى سروده بود و پليس به بهانهى آن كه ممكن است اين همان جنگلى باشد كه ميرزا كوچك خان در آن بوده است انتشار آن شعر را اجازه نداد.12
پس از استقرار رضاخان هياهوها و كشمكشهاى قبل از كودتاى سوم اسفند 1299 كه در دوره هرج و مرج و ضعف قدرت مركزى در كشور برپا شده بود، فرو مىنشيند، همه منتظر نجات دهنده بودند تا كشور را از خطر از هم گسيختگى برهاند. ورود رضاخان با استقبال همه گروههاى سياسى و روشنفكران و اديبان مواجه شد. به زودى سر و صداها خوابيد و «آرامش گورستان» در كشور استقرار يافت، در اين شرايط زمينه براى رشد ادبيات ژورناليستى به شيوه دوران مشروطيت فراهم نبود و قلمها و انديشهها، خود به خود و يا با هدايت دستگاه رضا شاهى به سمت جنبههاى كمخطر ادبيات سوق يافتند. مهمترين اين گرايشها تحقيقات ادبى بود.
از جمله مباحثى كه در ادبيات دوران رضا شاه مطرح مىباشد، مسئله سنت و تجدد است. اين مسئله، قبل از دوران مشروطيت مطرح شده بود. در اين جا با دو دسته سنتگرايان و متجددين برمىخوريم. بحث اين گروهها در مورد «احيا و جوانسازى» شعر بود. سنتگرايان راهحل را در برگشت به سبكهاى سادهتر قبل از مغول مىدانستند و با الگو قرار دادن فردوسى، نظامى و سعدى تلاش مىكردند شعر فارسى را زنده ساخته و با آن ارتباط برقرار كنند.13 بر خلاف سنت گرايان، متجددين راه را در فاصله گرفتن از سنت كلاسيك شعر فارسى مىدانستند. به عقيده آنان، سنت كلاسيك شعر فارسى چنان نخ نما شده بود كه قابل استفاده نبود. بنابراين به طرح نظرياتى درباره شعر جديد فارسى پرداختند و شعر معاصر تركيه را مثال مىزدند. اما هيچ يك از آنان راه به جايى نبردند. چون در اين جا مسئله هنر و جهتيابى جديد مطرح بود. چيزى كه اين نظريهپردازان نمىتوانستند پيش برند؛ بلكه شاعرى نظريهپرداز مىخواست تا در آثارش اين تجدد را مطرح كند.14 تا اين كه «نيما يوشيج» ظهور كرد و پايههاى تجدد را در شعر ريخت، هر چند كه جامعه جامد آن روز نمىتوانست پا به پاى اين نوآورى حركت كند.
گذشته از اين موضوع مىتوان ويژگىهاى ادبى اين دوره را اين چنين برشمرد:
1. ظهور ناسيوناليسم باستانگرا؛
2. گرايش به رمانتيسم و احساساتگرايى؛
3. رشد فعاليتهاى تحقيقات ادبى.15
نيما يوشيج در نامهاى به سال 1312 خطاب به رسام ارژنگى درباره وضعيت ادبيات در آن دوره اين چنين مىنويسد:
از پشت شيشه كتابخانهها، اين همه اسامى جديد كتابهاى بىفايده و اغلب مضر را خواندن، رنگ به رنگ - جز رنگهاى زنده كه تنها در تابلوهايتان كار مىكنيد - مصنفين و مورخين را در كوچه و بازار ديدن؛ بدون اين كه به وجود ايشان پى ببرند، از مقالات و صحبتهاى آنان وعدهاى كه در كليه علوم و فنون وجود اظهار رأى مىكنند محظوظ شدن در خيالتان مجسم كنيد كه يك سينماى مجانى است.16
شعر سياسى در سالهاى 1320 - 1299
علىاصغر حكمت در نخستين كنگره نويسندگان ايران (1325) اشعار دوران رضاشاه را به لحاظ محتوايى اين گونه تقسيمبندى مىكند: 1. اشعار وصفى، 2. وطنى، 3. تاريخى؛ 4. مترجم، 5. سوسياليستى يا ادبيات كارگرى، 6. انتقادى، 7. نسائيات، 8. صنايع عصرى، 9. تربيتى و 11. اشعار موسيقى.
بيشترين حجم اشعار اين دوران مربوط به اشعار صنايع جديد است. دليل اين امر حمايتى است كه رضاشاه از اين نوع اشعار مىكند. براى مثال حكمت چند نمونه از اين اشعار را ذكر مىكند: اشعارى در وصف اتومبيل از لطفعلى صورتگر، در وصف دو چرخه از غلامرضا روحانى، در وصف هواپيما از فروزانفر، در وصف پرده سينما از ملك الشعراء بهار، در وصف چراغ برق از حسين شجرنيا، در وصف تلگراف از شيخ الرئيس، در وصف ميكروب از افسر... .
در ميان شاعران دوره رضاشاه، هنوز چهرههايى از عصر مشروطيت ديده مىشود. افرادى چون عارف، عشقى، فرخى يزدى، بهار، لاهوتى، دولتآبادى، پروين اعتصامى، رشيد ياسمى، صورتگر، شهريار، رعدى و فرزاد كه از اواخر دوره مشروطيت به جرگه شاعران پيوستند. ما در اين مجال به بررسى كوتاهى از چند شاعر كه بيشتر، كارشان با ادبيات سياسى مأنوس است؛ مىپردازيم.
1. محمدتقى بهار (ملك الشعرا): ميرزا تقى خان متخلص به بهار در سال 1304ه .ق در مشهد ديده به جهان گشود. بهار در سال 1328ه .ق روزنامه «نوبهار» و سال بعد «تازه بهار» را در خراسان منتشر كرد.17 وى در سال 1334ه .ق با ايجاد جمعيتى به نام «دانشكده» شعرا و نويسندگان جوان را دور و بر خود جمع كرد. سعى بهار بر اين بود تا «مكتب تازهاى از نظم و نثر به وجود آورد».
همين جمعيت بود كه در سال 1336ه .ق مجله دانشكده را كه نامى آشنا در تجدد ادبى است منتشر كرد.18
بهار در دوره پنجم مجلس شوراى ملى از ترشيز و در دور ششم از سوى مردم تهران به نمايندگى انتخاب شد. در همين دوره است كه او با مدرس و بهبهانى و آشتيانى در صف اقليت مجلس قرار مىگيرند.
بهار در آثار متعددى كه مىتوان آنها را اشعار سياسى وى ناميد به انتقاد از شرايط حاكم بر كشور پرداخته است. براى مثال وى در «بهاريهاى» بهار را آيينه پريشانحالى وطن دانسته و سروده:
لاله خونين كفن از خاك سر آورده برون
خاك مستوره قلب بشر آورده برون
نيست اين لاله نوخيز كه از سينه خاك
پنجه جنگ جهانى، جگر آورده برون
يا كه بر طرح وطن خامه خونبار بهار
نقش از خون دل رنجبر آورده برون
بهار و شاعرانى مانند او در اين دوران با سمبلسازىهاى گوناگون تلاش كردهاند تا مقصود واقعى خودشان را در لفافه بيان كنند.
اثر معروف بهار، گذشته از ديوان اشعار وى، تاريخ معاصر احزاب سياسى ايران است. يكى از معروفترين آثار بهار تصنيف «مرغ سحر» است كه در دستگاه ماهور سروده شده است:
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازهتر كن
ز آه شرر بار اين قفس را
برشكن و زير و زبر كن
بلبل پر بسته ز كنج قفس درآ
نغمه آزادى نوع بشر سرا
اى خدا اى فلك اى طبيعت
شام تاريك ما را سحر كن
2. ابوالقاسم عارف قزوينى: عارف، سرگذشت نامه خود را با اين جملات آغاز مىكند:
اغلب مردم اين مملكت از تاريخ تولد خود بىخبرند، بدبختانه، يك ملتى كه از تاريخ و مليت و قوميت خود بىاطلاع باشند، چه اهميتى خواهد داشت اگر تاريخ تولد خود را ندانند... .19
عارف در سال 1283 در قزوين متولد شد. بنا به نوشته خودش دوران كودكى بدى را پشت سر گذاشته است. وى در دوره مشروطيت به جمع انقلابيون مىپيوندد. وى از همان كودكى به موسيقى علاقهمند بود. بعدها ادوارد براون او را باربد دوره خود خواند.20
پس از شكلگيرى جريانات مختلف سياسى در ايران، پس از جنگ جهانى اول، عارف به گرايشهاى ملى پيوست. وى مدتى از عمرش را در اين ايام در عثمانى به سر برد و تحت تأثير تبليغات تركها، تصنيفها و سرودهايى درباره «اتحاد اسلام» سرود، اما پس از مدتى به اغراض تركها پى برد و راه وطن را در پيش گرفت؛ وطنى ويران و خراب! عارف در آن ايام در يكى از نامههايش اين چنين مىنويسد:
تهران و قم و اصفهان و كاشان به هر كجا كه روم آسمان همان رنگ است، تنها جايى كه نرفتهام قبرستان است و فعلاً در آن خيال هستم.21
با روى كار آمدن بلشويكها در روسيه، عارف با شور و علاقه به استقبال آنان مىرود:
اى لنين اى فرشته رحمت
كن قدم رنجه زود، بىزحمت
تخم چشم من آشيانه توست
هين، بفرما كه خانه خانه توست
با وقوع كودتاى اسفند 1299، عارف نيز مانند بسيارى از روشنفكران به طرفدارى از آن برخاست. عارف خود در مقدمه تصنيف 24 كه در ستايش كابينه سيد ضياء است علت حمايتش را از وى اين گونه شرح مىدهد:
علت طرفدارى من از سيد ضياء اين است كه از طبقه عامه به مقام وزارت رسيده است و طلسم اعيانى را شكست و داغ باطله بر اشراف زد22... .
يكى از شلوغترين كنسرتهاى عارف در ستايش از جمهورىخواهى رضاخان بود كه در شعبان 1342ه .ق برگزار شد. و اين آخرين طرفدارى عارف از جمهورىخواهى مزورانه حكام آن عصر بود و بعد از اين بود كه عارف به حقيقت تلخِ بازى بودن اين وقايع پى برد. عارف در اول بهمن 1312 در سن 52 سالگى در حالى كه از هياهوى پايتخت به قريههاى آرام همدان پناه آورده بود، در گمنامى و فقر درگذشت. يحيى آرينپور درباره شعر عارف چنين نوشته است:
عارف، شعر را براى بيان افكار سياسى و اجتماعى و تهيج مردم مىداند و آن را چون حربهاى براى انتقاد از معايب و مفاسد ملى به كار مىبرد. صفت اصلى شعر عارف بدبينى و غم و اندوه است و به جز چند شعر كه لحن اميد بخشى دارد، باقى اشعار او تماماً داراى تصاوير تيره است.23
3. ميرزاده عشقى: سيد محمدرضا ميرزاده عشقى در سال 1312ه .ق در همدان به دنيا آمد. عشقى فعاليت روزنامهنگارىاش را در سال 1333ه .ق با روزنامهاى به نام «نامه عشقى» در همدان آغاز كرد. وى در سالهاى مقارن جنگ جهانى اوّل به استانبول كه آن زمان كانون فعاليتهاى مليون ايران بود، رفت. و در همان جا نخستين آثار شاعرانهاش مانند نوروزى نامه و اپراى رستاخيز شهريار آن را نوشت.
عشقى در 1337ه .ق به تهران آمد و در مخالفت با قرارداد 1919 كه آن را «معامله فروش ايران به انگلستان» مىناميد، اشعارى سرود:
رفت شاه و رفت ملك و رفت تاج و رفت تخت
باغبان زحمت ملكش كز ريشه كندند اين درخت
ميهمانان وثوق الدوله خونخوارند سخت
اى خدا با خون ما اين ميهمانى مىكنند
عشقى به خاطر سرودن اين گونه اشعار به زندان مىافتد.
معروفترين نشريهاى كه عشقى منتشر كرد، روزنامه كاريكاتورى «قرن بيستم» بود كه در سال 1324ه .ق به چاپ مىرسيد. در شماره اوّل دور سوم اين نشريه، عشقى مطالب تندى درباره جمهورىخواهى رضاشاه نوشت. اين مقاله به قيمت جان او تمام شد.
اشعار عشقى زياد نيستند و همه نيز از نظر ارزشِ ادبى در يك سطح قرار نمىگيرند. از هزليات و هجوهاى او كه بگذريم مىتوانيم قطعههاى نوروزى نامه، رستاخيز، كفن سياه، احتياج و سه تابلوى مريم را در رديف آثار مهم او قرار دهيم. «سه تابلوى مريم» در تاريخ تجدد ادبى نيز داراى اهميت است. قسمتهايى از تابلوى سوم مريم:
چرا نبايد اين مملكت ذليل شود
در انقلاب «سپهدار» چون دخيل شود
رجال دوره او هم از اين قبيل شود
يقين بدان تو كه اين مرده شو وكيل شود...
در اين محيط كه بس مرده شوى دون دارد
وزين قبيل عناصر ز حد فزون دارد
عجب مدار اگر شاعرى جنون دارد
به دل هميشه تقاضاى عيد خون دارد...
4. فرخى يزدى: وى در سال 1306ه .ق در شهر يزد به دنيا آمد. از همان ابتدا شعر و شاعرى كار دست او داد، وى در سنين جوانى شعرى در نصيحت حاكم وقت يزد سرود. وقتى خبر اين اشعار به گوش حكمران رسيد. دستور داد تا دهان او را با نخ و سوزن بدوزند. پس از اين واقعه، فرخى به تهران آمد و در صف مبارزان ملى قرار گرفت و روزنامهنگارى را پيشه كرد و روزنامه «طوفان» را منتشر نمود.
با پيروزى انقلاب اكتبر 1917 شوروى، فرخى به سوسياليسم متمايل شد. وى همچنين در دوره هفتم قانونگذارى (سالهاى 1307 - 1309) از سوى مردم يزد به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد، در همين دوران بود كه وى به علت مخالفتهاى پى در پى با دولت مجبور به ترك ايران شد. ابتدا به شوروى رفت و سپس به آلمان، و در نهايت با اعتراض دولت ايران، آلمانها او را اخراج كردند، وى پس از مدتى در به درى به ايران بازگشت و شديداً تحت نظر قرار گرفت تا اين كه به زندان افتاد و در همان جا به وسيله آمپول هواى پزشك احمدى جان باخت. (1318)
آرينپور درباره شعر فرخى در جلد سوم از صبا تا نيما مىنويسد:
مجموعه اشعار فرخى، ترانه آزادى و برادرى، پيكار با بيگانهپرستى و نادرستى و اعتراض شديد بر ضد تمام سازمانهاى سياسى و اجتماعى است كه سياستهاى استعمارى امپرياليسم را به دوش ملتها تحميل كردهاند.24
محمدعلى سپانلو در كتاب شهر شعر فرخى در همين باره مىنويسد:
ويژگى «شهر شعر فرخى» حكمروايى نوعى غزل است كه مىتوان آن را «غزل نيمه سياسى» خواند. رسالت اين شعر، تلطيف آموزشهاى پيچيده و شعارهاى خشك مسلكى است. ساده كردن و مردم فهم ساختن مباحث دشوار مرامى است در نازكترين و ظريفترين قالب شعر درى، پيشبينى انقلاب محتوم و قهرآميز ستمديدگان و آبديدگى مبارزان در كوره شكنجه و مرارت...».25
نمونهاى از شعر فرخى يزدى:
چكامه وطنى
مرا بارد از ديدگان اشك خونى
بر احوال ايران و حال كنونى
غريقم سراپاى در آب ز آتش
ز آه درونى ز اشك برونى
زبان آوران وطن را چه آمد
كه لب بسته خو كرده با اين زبونى
چه شد ملتى را كه يزدان ز قدرت
همى داد بر عالم فزونى
چنين گشته خونسرد و افسرده آنسان
كه گويى كند ديوشان رهنمونى
نه گوشى است ما را كه سازيم اصغا
ز ناى وطن صوت آن يرحمونى
نه چشمى كه بينيم خوار افتاده
درفش كيان از كيان در نگونى26
5. نيما يوشيج و پيدايش شعر نو: اقتضاى زندگى جديد بعد از مشروطيت، به وجود آمدن شيوههاى نوين در بيان ادبى بود. اگر شاعران و نويسندگان را روح حساس جامعه بدانيم، هر تغيير در سطح و عمق جامعه تأثيرى بلافصل بر آنان خواهد گذشت و در نتيجه شيوههاى بيانى آنها را نيز عوض مىكند. نوآورىهاى رضاشاه نيز شيوههاى بيانى تازهاى مىطلبد.
بىشك مهمترين حادثه شعرى عصر رضاشاه تولد شعر نو نيمايى است. نيما يوشيج نخستين كسى است كه با شعرش مدرنيسم را وارد ادبيات كرد. در اين زمينه جنبههاى نظرى كار نيما اهميت زيادى دارد. شكستن قالبهاى هزار ساله شعر فارسى بر پايه اين نظريات بود.27
نيما خود را شاعرى مىداند كه بايد با آهنگ روزگار همراه باشد. او نتيجه تأخير افتادن انقلاب مشروطيت است. انقلابى كه تحولاتى ژرف در افكار همه طبقات جامعه (مخصوصاً روشنفكران و تحصيلكردگان) بر جاى گذاشت. نتيجه بلافصل اين تحول، تغيير در فرم و محتواى سخنورى و نمونه بارز آن رواج ادبيات ژورناليستى بود.
اگر نيما را بنا به ادعاى خودش شاعرى همآهنگ با روزگار دانسته و او را روح حساس جامعه بدانيم كه مانند آيينه گرما و روشنىهاى آن دوران را انعكاس داده است، پس بايد براى آثار او در شناخت حال و هواى روزگارش ارزش بسيارى قائل باشيم.
جلال آل احمد نيما را اصولاً شاعرى بدبين مىداند و معتقد است اگر صادق هدايت در داستان به «بوف كور» و نيما به «جغد پير» پناه مىبرد علتى دارد و علت آن خفقان حاكم بر جامعه عصر رضاشاه است.28
با نگاهى به شعرهاى قبل از استحكام ديكتاتورى (افسانه و قصه رنگ پريده و اى شب) درمىيابيم كه خميرمايه اصلى اين اشعار بدبينى است. اين يأس را نيما در عبارت «به كجاى اين شب تيره بياويزم قباى ژنده خود را» به روشنى بيان مىكند. در شعر «واى بر من» فرياد شاعر تنهايى را مىشنويم كه دارد خفه مىشود، اما جرأت دم برآوردن ندارد.
آل احمد اعتقاد دارد همين تنهايى و بىپناهى است كه نيما را متوجه مرغان كرده است. (با توجه به بسامد بالاى نام پرندگان در اشعار نيما) آل احمد ادامه مىدهد:
توجه به مرغان كمكم در تمام آثار او تعميم يافته است. «اندوهناك شب» با ورود جغدى پايان مىيابد. در «پريان» نيز [شعر] با وصفى از غرابى بر سر ساحل تكميل مىشود.
از طرف ديگر چنان كه گذشت، اين زندگىِ رمزى مرغان و آن هم مرغان شوم و تنها - را بايد اثرى از دوره سكوت ادبى پيش از شهريور 1320 دانست. همين نيما در سالهاى پس از شهريور 20 اگر هم از مرغى دم مىزند از «خروس» است كه خبر دهنده صبح روشن است.29
وضعيت ادبيات داستانى در دوره پهلوى اول
منظور از ادبيات داستانى مجموعهاى از داستان كوتاه و رمان است و سرآغاز آن به انتشار كتاب يكى بود، يكى نبود محمدعلى جمالزاده در سال 1300(ه .ش) باز مىگردد. با انتشار اين كتاب داستان كوتاه به منزله يكى از ژانرهاى ادبى در ايران اعلام موجوديت كرد. عدهاى از منتقدان اين كتاب را «سرآغاز ادبيات واقعگراى ايران» دانستهاند.30 اين مجموعه شش داستان را دربر مىگيرد. طنز زيبا و دلنشين جمالزاده، همراه با زبان ساده و محاورهاى وى مجموعهاى خواندنى را به وجود آورده است. تلاش جمالزاده در يكى بود، يكى نبود اين است كه شخصيتها و تيپهاى رايج اجتماعى دوران خود را مطرح كند و آنها را به نقد بكشد، شخصيتهايى كه اغلب گرفتار اوهام و خرافات هستند و به شدت سنتى و كهنهپرست. چيزى كه در سراسر اين داستانها خودنمايى مىكند نوعى رخوت و سستى اجتماعى فراگير است. دقيقاً همان چيزى كه مردم به واسطه شرايط ناامنى در جامعه دچار آن شده بودند.
به طور كلى در دوره رضا شاه وجه انتقادى داستاننويسى تضعيف مىگردد و جاى خود را به شعارهايى در زمينه محكوميت عوارض اجتماعى زندگى در مواردى چون خودفروشى، رباخورى، بىعارى، ظلم به زنان و ... مىدهد. اگر ادبيات دوره مشروطه شفابخش دردهاى اجتماعى بود، در اين دوره ادبيات و داستاننويسى تلخى و رخوت را ترويج مىكند. نويسنده برونگراى مشروطه، انسانى درونگرا مىشود و به لايههاى زيرين فكر خود مىخزد و انتزاعىترين افكار را ارائه مىدهد، از مردم جدا مىشود به «حديث نفس» مىپردازد. نويسنده اين دوران جداى از «حديث نفس» به «قتل نفس» نيز مىپردازد: خودكشى «رضا كمال شهرزاد» (نمايشنامهنويس) «جهانگير جليلى» (نويسنده كتاب من هم گريه كردم گواهى بر اين مدعا است. گو اين كه صادق هدايت نيز در اين دوران براى اولين بار دست به خودكشى زد.31
به طور كلى ويژگىهاى داستانهاى اين دوره را مىتوان به طور اختصار اين گونه بيان كرد:
1. داستانهاى اين دوره فاقد عنصر انتقاد مىباشد؛
2. شيوه داستاننويسى اين عصر، از يك سو در بند افسانهپردازى به سبك قديم و از سوى ديگر زير نفوذ ترجمه حماسى و رمانتيك خارجى است؛
3. درونگرايى؛
4. طرح مسائل سطحى اجتماعى مانند خودفروشى، رباخوارى، بىعارى، ظلم به زنان، تعصبات مذهبى و ...؛
5. گرايش به تاريخ، مخصوصاً تاريخ ايران باستان.
سرچشمه اين داستانها اغلب ادبيات رمانتيك فرانسه است.32 اين داستانها را مىتوان به دو دسته بزرگ تقسيم كرد:
الف) رمانهاى آموزشى و تاريخى؛ ب) رمانهاى اجتماعى.
الف) رمانهاى آموزشى و تاريخى
در تاريخ ادبيات اروپا رمانهاى تاريخى در آغاز قرن نوزدهم و همزمان با افول ناپلئون پديد آمدند. محتواى رمانهاى اين دوره در امنيت اجتماعى و هويت ملى مىباشد.
آرينپور شكلگيرى رمانهاى تاريخى در ايران را «نتيجه مستقيم كوششهاى فرهنگى دارالفنون و كسان وابسته به آنان» مىداند.33
موضوع اين گونه رمانها، ايران باستان و قبل از اسلام است. نام برخى از اين رمانها عبارت است از: «عشق و سلطنت يا فتوحات كوروش كبير» (1297) نوشته «شيخ موسى كبودرآهنگى»، «داستان يا سرگذشت كوروش (1299) نوشته «ميرزا حسين بديع»، «دامگستران يا انتقام خواهان مزدك» (1304 - 1299)، «مظالم تركان خاتون» (1307) نوشته «حيدرعلى كمالى»، «دليران تنگستانى» (1310) نوشته «محمد حسينزاده آدميت»، «نادرشاه» (1310) نوشته «رحيمزادهى صفوى»، «آشيانه و عقاب» (1318) نوشته «زين العابدين موتمن»، «پهلوان زند» (1312) نوشته «شين پرتو».
هدف اصلى رمانهايى از اين دست بازسازى واقعى و صادقانه دورههاى تاريخى است. اما اغلب اين آثار در اين زمينه ناموفق بودهاند. به طور كلى ويژگىهاى رمان تاريخى عصر رضاشاه را مىتوان اين گونه برشمرد: كهنهانديشى؛ عدم رابطه با مردم؛ نوعى گريز به گذشته.34
رمانهاى تاريخى مورد توجه دستگاه رضا شاهى قرار گرفتند، چون رضا شاه به نوعى خود را وارث همه گذشتهى ايران مىدانست. رواج ناسيوناليسم باستانگرا نيز به اين امر دامن مىزد. با سقوط رضاشاه در شهريور 1320 رمان تاريخى نيز رو به افول رفت. نيما يوشيج اين واقعه را اين گونه بيان مىكند:
امروزه ديگر رماننويسى، مخصوصاً رمان تاريخى رو به انحطاط و زوال مىرود. اين بحران و تحول ادبى بىعلت نيست، علت آن شكل مناسبات اجتماعى است كه تغيير مىكند و بر اثر آن تغيير وضع فكر و روحيات مردم با نويسنده هم كه جزء مردم است تغيير مىكند.35
ب) رمانهاى اجتماعى و سياسى
رمان سياسى بنا به تعريف نوشتهاى است كه به نوعى از رابطه قدرت سخن مىگويد. «تهران مخوف» (1304) نوشته مشفق كاظمى از اولين رمانهاى اجتماعى و سياسى ايران است كه در آن چهره تهران سالهاى 1300 ترسيم شده است. در اين رمان برخى از رويدادهاى سياسى و اجتماعى بعد از كودتاى نظامى 1299 سيد ضيا و رضاخان مورد بررسى قرار گرفته است و در آن به استبداد حاكم و در بند بودن آزادىخواهان اشاره گرديده است.
برخى از چهرهها و آثار رمانهاى اجتماعى اين دوره بدين قرارند:
1. عباس خليلى: روزگار سياه (1304)، انتقام (1304)، اسرار شب (1305).
2. يحيى دولتآبادى: شهرناز (1304).
3. محمد حجازى: زيبا (1312)، هما (1307)، پريچهر (1308)؛
4. سعيد نفيسى: فرنگيس (1310)؛
5. ربيع انصارى: جنايات بشر يا آدم فروشان قرن بيستم (1308)؛
6. محمود مسعود: تفريحات شب (1311)، در تلاش معاش (1312)؛
خصوصيات كلى اين گونه از رمانها را در اين موارد مىتوان خلاصه كرد:
1. پذيرش وضع موجود؛
2. توصيف وضع حقارتآميز زنان؛
3. نماياندن فساد.
4. وجود نوعى ناتوراليسم و يأس و بدبينى نسبت به تغيير وضع موجود؛
5. رمانتيسم و احساساتگرايى؛
6. انعكاس آمال و خواستههاى طبقه متوسط تازه شكل گرفته؛
7. التقاط فكرى.36
داستان كوتاه يكى از ژانرهاى ادبى است كه در اين دوران شكل مىگيرد، اما زياد مورد توجه محافل ادبى قرار نمىگيرد. صادق هدايت اين بىتوجهى را اين گونه شرح مىدهد:
حدود نويسندگى را از ابتداى خلقت به همين چهار موضوع (تحقيق، تاريخ، ترجمه، اخلاق) محدود كردهاند و هر كس در غير اين موضوعها سخن بگويد و خود را نويسنده بداند بايد سرش را داغ كرد.37
صادق هدايت يكى از برجستهترين و تأثيرگذارترين نويسندگان سياسى اجتماعى دوران رضاشاه مىباشد. وى در تاريخ ادبيات ايران شخصيتى پيچيده و چند لايه دارد و درباره وى افراط و تفريطهاى فراوانى انجام گرفته است. عدهاى او را تا سرحد يك قديس بالا بردهاند و گروهى نيز او را نامتعارف و فاسد خواندهاند.
آثار صادق هدايت را مىتوان در قالبهايى مانند: دانش عوام (فولكلور)، پژوهشهاى علمى، ترجمهها، نامهها، نمايشنامهها و داستان طبقهبندى كرد. صادق هدايت در فاصله سالهاى 1320 - 1300 جمعاً 12 اثر از خود بر جاى مىگذارد كه عبارتند از:
1. داستان مرگ نويسنده (1305)
2. مجموعه داستانهاى زنده به گور (1309)
3. افسانهى آفرينش (1309)
4. پروين دختر ساسان (1309)
5. سايه مغول (1309)
6. مجموعه داستانهاى سه قطره خون (1311)
7. اصفهان نصف جهان (1311)
8. مجموعه داستانهاى سايه روشن (1312)
9. علويه خانم (1312)
10. مازيار (1312)
11. بوف كور (1315)
12. گجسته اباليش (1316)
در اين ميان تريلوژى زنده به گور، سه قطره خون و بوف كور فضايى ويژه را تداعى مىكنند. حسن عابدينى در اين باره مىنويسد:
او (راوى اين داستانها) روشنفكرى مضطرب، تنها و آشفته ذهن است كه خاطرات و رؤياهاى مملو از بيهودگى و مرگ را مرور مىكند. بيمارى است جسمى - روحى كه با خودش درگيرى دارد. اين روشنفكر واخورده از بيرون آكنده از خفقان و دروغ، به درون خزيده است، اما در درون نيز، كه در ارتباطى متقابل با بيرون است تاريكى سيطره دارد... .38
مهمترين و تأثيرگذارترين اثر داستانى صادق هدايت، بوف كور است. هدايت، بوف كور را در سال 1315 در هند و با يك ماشين دستى كوچك در چند نسخه چاپ مىكند.
جلال آل احمد درباره بوف كور مىنويسد:
من هر وقت بوف كور مىخوانم: «در اين وقت صداى يك دسته گزمه مست از توى كوچه بلند شد كه مىگذشتند و شوخىهاى هرزه با هم مىكردند، من هم هراسان خود را كنار مىكشيدم»؛ به ياد وحشت و هراسى مىافتم كه نزديك 20 سال مثل بختك در شب تاريك استبداد بر سر ملتى افتاده بوده است. به خصوص اگر در نظر بياوريم كه اين آمد و رفت هراسآور گزمهها چندين بار در كتاب تكرار شده است.39
از جمله ويژگىهاى مهم بوف كور نمادگرايى (سمبوليسم) بسيار قوى آن است. در حقيقت هر يك از شخصيتها و عناصر اين داستان مىتوانند نماد سمبلى از عناصر تشكيل دهنده زندگى اجتماعى و روزگار هدايت باشند: جو خفقان، رؤياها و آرزوهاى دور دست، خيانت، اميال ارضا نشده، نامتعارف بودن آدمها و ... .
پىنوشتها
1. اين مقاله برگزيدهاى است از طرح پژوهشى كه در دانشگاه آزاد اسلامى واحد بافت انجام گرفته است.
2. دانشجوى دوره دكتراى علوم سياسى و عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى - واحد بافت.
3. محمدتقى بهار، تاريخ مختصر احزاب ايران (تهران: اميركبير، 1371) ص 89.
4. به نقل از: رضا قدس، «ناسيوناليسم ايرانى و رضاشاه»، فرهنگ توسعه، خرداد و تيرماه 1375.
5. يحيى آرينپور، 0از صبا تا نيما، جلد دوم (تهران: زوار، 1372) ص 352.
6. محمدعلى همايون كاتوزيان، اقتصاد سياسى ايران، ترجمه نفيسى و عزيزى (تهران: مركز، 1372) ص122.
7. همان، ص 124.
8. باقر عاقلى، روزشمار تاريخ ايران (تهران: گفتار، 1369) ص 107.
9. محمدتقى بهار، پيشين، ص 104 - 105..
10. همان، ص 329 - 330.
11. كاتوزيان، پيشين، ص 145.
12. نخستين كنگره نويسندگان ايران (تهران: بىجا، 1326) ص 24.
13. همان، ص 50.
14. ادبيات نوين ايران، ترجمه يعقوب آژند (تهران: اميركبير، 1363) ص 49.
15. همان.
16. محمدرضا شفيعى كدكنى، ادوار شعر فارسى (تهران: توس، 1359) ص 62 - 63.
17. نيما يوشيخ، مجموعه كامل نامههاى نيما يوشيج، به كوشش سيروس طاهباز (تهران: 1326).
18. رشيد ياسمى، ادبيات معاصر (تهران: ابن سينا، 1352) ص 30.
19. آرينپور، پيشين، ص 333.
20. عباس مهرين، تاريخ زبان و ادبيات ايران از زمان قاجاريه تا عصر پهلوى (تهران: مانى، 1353) ص 125.
21. آرينپور، پيشين، ص 351.
22. محمدعلى سپانلو، چهار شاعر آزادى (سوئد: افسانه + باران، 1994) ص 70.
23. آرينپور، پيشين، ص 359.
24. يحيى آرينپور، از نيما تا روزگار ما (جلد سوم از صبا تا نيما) (تهران: زوار، 1376) ص 507 - 508.
25. محمدعلى سپانلو، شهر شعر فرخى (تهران: نشر علم، 1375) ص 20.
26. محمد فرخى يزدى، ديوان فرخى يزدى، به كوشش حسين مكى، چاپ 7 (تهران: اميركبير، 1363) ص 194.
27. نيما يوشيج در كتابهاى ارزش احساسات در زندگى هنرپيشگان و حرفهاى همسايه و همچنين در نامههايش به اين نظريات پرداخته است.
28. جلال آل احمد، هفت مقاله (تهران: رواق، 1357) ص 57.
29. همان، ص 57.
30. حسن عابدينى، صد سال داستاننويسى در ايران، ج 1 (تهران: تندر، 1366) ص 50.
31. همان، ص 79 - 80.
32. محمدعلى سپانلو، نويسندگان پيشرو ايران (تهران: زمان، 1362) ص 57.
33. آرينپور، پيشين، ص 138.
34. عابدينى، پيشين، ص 28.
35. به نقل از عبادينى، ص 29.
36. عابدينى، پيشين، ص 48.
37. صادق هدايت، و غ و غ ساهاب، ص 12.
38. عابدينى، پيشين، ص 58.
39. آل احمد، پيشين، ص 23.