برداشت محمد رضا شاه، از دموكراسى وآزادى چگونه بود

و به رغم فقدان پايگاهمردمى، با اتكاء به چه قدرتى حكومتمى‏كرد، چه عناصرى تكيه گاه رژيم اوبودند، و تا چه حد، به استوارى اين تكيهگاهها، اطمينان داشت؟
«نظريه محمد رضا شاه از دموكراسى و برداشت او از حكومت مردم بر مردم، مانند همه ديكتاتورها بود.وى، در هر دوره از سلطنت‏خود، دموكراسى و آزادى را به نحوى تعبير مى‏كرد، در اوايل دهه 1340، همزمان با ابداع انقلاب سفيد، از پدرش رضا خان، كه در شب سوم اسفند 1299 با شبيخون به تهران عليه قانون اساسى قيام كرد و نظام مشروطه را برانداخت، به عنوان كسى كه در استقرار مبانى دموكراسى در ايران سهم بزرگى داشته ياد مى‏ كند.محمد رضا شاه براى اثبات اين ادعاى خود، «تضعيف قدرت مجلس‏» را يكى از نشانه‏هاى مبانى دموكراسى مى‏داند و مى‏ گويد:
«...هنگامى كه پدرم رياست هيئت وزيران را داشت، و پس از آنكه سلطنت‏سلسله پهلوى را تاسيس نمود، قدرت مجلس را تضعيف كرد و از طرف ديگر، در استقرار مبانى دموكراسى در ايران سهم بزرگى داشت [....] اعليحضرت فقيد به وسيله اصلاح تشكيلات دولتى، اساس دموكراسى را در ايران تقويت نمود..» . (1)
برداشت و تعبير محمد رضا شاه، در دهه 1350 درباره دموكراسى و ابداع «تمدن بزرگ‏» نوع ديگرى است.وى در اين دوران، بر خلاف دهه 1340 از سيستم دو حزبى هواخواهى مى‏ كند و مى‏ گويد: «در كشورى كه بر موازين دموكراسى اداره مى‏ شود، مردم بايد در سرنوشت‏خود مداخله كنند» . (2)
چندى بعد، لزوم ايجاد حزب واحد «رستاخيز» را شرط دموكراسى مى‏داند.مخالفان را تهديد به اخراج از مملكت مى‏ كند.وى، در كتاب «به سوى تمدن بزرگ‏» در تشريح دموكراسى و رژيم سلطنت در ايران مى‏ گويد:
«...وضع خاص شاهنشاهى ايران ايجاب مى‏ كند كه به گفته كريستين سن يك پادشاه واقعى در اين كشور، نه تنها رئيس مملكت، بلكه يك مرشد و در عين حال يك معلم براى ملت‏خود باشد» . (3)
در رژيم دموكراسى محمد رضا شاه، اختيار عزل و نصب وزيران، سفيران و همه كاركنان دستگاه دولت از آن او بود.وى به عنوان رهبر، مرشد و معلم، به خود اجازه مى‏ داد به وزيرانش، كه اغلب بى شخصيت‏ترين افراد مملكت‏بودند، و خود را غلام جان نثار و چاكر او مى‏دانستند، توهين و فحاشى كند و به آنها بگويد:
«شماها، مانند «يابو» هستيد، اگر ركاب بزنم، از جاى خود مى‏كنيد، اگر آرام بمانم، از جا حركت نمى‏كنيد!» (4)
تكيه گاه محمد رضا شاه طى پانزده سال آخر حكومتش (از سال 1342 تا 1357) با استفاده از پشتيبانى آمريكا و متحدين غربى آن كشور، بر روى چهار عنصر زير بود:
- نيروهاى مسلح - ساواك و سازمانهاى اطلاعاتى - دربار و حاميان رژيم - حزب رستاخيز ارتش و نيروهاى انتظامى، حافظ تاج و تخت‏سلطنت و عامل پرتوان اجراى مقاصد رژيم و نيروى سركوبگر مخالفان بود.محمد رضا شاه، تقويت و قدرتمند شدن هر چه بيشترنيروهاى مسلح را وجهه همت‏خود قرار داده بود، در تجديد سازمان ارتش، تعداد افراد يگانها از 200000 تن در سال 1342، به 41000تن در سال 1356 رسيد، تعداد افراد ژاندارمرى از 25000 تن، به 60000تن افزايش يافت، ناوگان جديد خريدارى و سفارش داده شد و سازمان يگانهاى گارد شاهنشاهى توسعه يافت، بودجه ارتش از 293 ميليون دلار در سال 1342 به 1800 ميليون دلار در سال 1352 رسيد، و پس از چهار برابر شدن قيمت نفت، بودجه ارتش در سال 1356 بالغ بر 3/7 ميليارد دلار گرديد. (5)
بين سالهاى 1349 تا 1352 بيش از 12 ميليارد دلار جنگ افزار خريدارى شد.سفارشهاى تسليحاتى ايران در سال 1356 بالغ بر 12 ميليارد گرديد.در سال 1356 ايران صاحب بزرگترين نيروى دريايى، بين كشورهاى خاورميانه، در خليج فارس بود.نيروى هوايى ايران پس از اسرائيل، قدرتمندترين نيروى هوايى خاور ميانه و خاور نزديك به شمار مى‏رفت.در زمينه تهيه انرژى اتمى ايران مبلغ 20 ميليارد دلار، براى احداث 12 طرح، طى 10 سال بعد در نظر گرفته شده بود.
علاقه و توجه محمد رضا شاه، تنها به سفارش و خريد تسليحات مدرن، محدود نمى‏شد، وى به كليه امور ارتش، آموزش، زندگى افسران و درجه داران، ايجاد تاسيسات بهداشتى، منازل مناسب، فروشگاههاى متعدد و ترفيع افسران، بخصوص در درجات بالا نظارت داشت، برخى از مشاغل و مسئوليتهاى غير نظامى نيز به افسران واگذار شد.به آن گروه نظاميانى كه در سال 1332 در كودتا شركت كرده و موجبات بازگشت او را فراهم ساخته بودند، پاداش و ترفيع داد.افسران مورد نظر را، حتى پس از بازنشستگى، به نظارت و سرپرستى سازمانهاى دولتى منصوب مى‏كرد.شاه سرنوشت و آينده كشور و سلطنت را در وجود و قدرت نيروهاى مسلح مى‏دانست.وى، در مصاحبه با يكى از استادان دانشگاههاى ايالات متحده آمريكا گفته بود «من مانند لوئى 14 پادشاه فرانسه نيستم كه مى‏گفت: دولت منم! من مى‏گويم: ارتش منم!» (6) تكيه گاه دوم شاه، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) بود.اين سازمان در سال 1336 با همكارى «سيا» و يارى «موساد» (سازمان اطلاعاتى اسرائيل) تشكيل شد، ساواك 5300 مامور تمام وقت و تعداد نامشخصى مامور نيمه وقت داشت.ساواك «چشم و گوش‏» و مشت محكم شاه محسوب مى‏شد.وظيفه اصلى ساواك حراست از شاه در برابر گروههاى مخالف، بخصوص چريكهاى مسلح، و ارائه اطلاعات در مورد رويدادهاى داخلى و خارجى بود.سپهبد نعمت الله نصيرى رئيس ساواك، معاون نخست وزير بود، ولى مستقيما گزارشهاى خود را به شاه تسليم مى‏كرد.ساواك، از چنان بودجه عظيمى برخوردار بود كه مى‏توانست تمام طرحهاى مورد نظر شاه را اجرا كند.ساواك به روزنامه‏ها و مجلات در مورد درج اخبار و مقالاتشان، رهنمود مى‏ داد، در مورد همه كسانى كه قرار بود به مقاماتى برسند، از جمله نمايندگان مجلس تحقيق مى‏كرد. بازجويى و محاكمه افرادى را كه عليه رژيم مخاطره انگيز بودند، به عهده مى‏ گرفت، راديو و تلويزيون را زير سانسور داشت. صلاحيت استخدام همه داوطلبان براى كار در ادارات دولتى، و حتى در مواردى، بخش خصوصى را تعيين مى‏كرد.از همه امكانات لازم براى تعقيب و دستگيرى، بازداشت، و شكنجه مخالفان برخوردار بود. (7)
ساواك طى 22 سال عمر خود، جنايات زيادى مرتكب شد، دهها تن از مردم ايران زير شكنجه ماموران ساواك جان باختند و يا به دست دژخيمان آن سازمان جهنمى، سر به نيست‏شدند. (8)
گذشته از ساواك، سازمانهاى ديگرى به نامهاى: بازرسى شاهنشاهى، ركن دوم ستاد ارتش، و دفاتر ضد اطلاعات، از نهادهاى امنيتى رژيم بودند.حسين فردوست رئيس سازمان بازرسى شاهنشاهى بود و از دوستان دوران كودكى محمد رضا شاه محسوب مى‏شد.وى مراقب عمليات ساواك و توطئه‏هاى احتمالى در ارتش، عليه شاه بود; حتى گزارشهاى مربوط به خانواده سلطنتى را به او اطلاع مى‏ داد.
سومين اهرمى كه شاه بر آن تكيه داشت، خانواده سلطنتى و وابستگان آن بودند.اين گروه ثروت كلانى در اختيار داشت كه به طور دقيق ميزان آن مشخص نشده است.دارايى خانواده سلطنتى و وابستگان آن، از چهار منبع گرد آمده بود، نخست املاك رضا شاه بود كه با كناره‏گيرى اجبارى او از سلطنت در سال 1320 در اختيار دولت قرار گرفت ولى پس از كودتاى 28 مرداد 1332 محمد رضا شاه دوباره آن را تصاحب كرد.بخشى از آن به عنوان كمك به زارعين واگذار گرديد، ولى بهاى آن را دولت‏به شاه‏برگرداند.در جريان اجراى برنامه اصلاحات ارضى، خانواده سلطنتى قسمت عمده املاك را نگاه داشتند.بدين سان خواهران و برادران شاه، و نيز فرزندانشان، ثروتمندترين مالكان ايران بودند.
منبع ديگر درآمد شاه و خانواده سلطنتى نفت‏بود، لازم به يادآورى است كه عوايد حاصل از فروش نفت ايران، به حساب مخصوص شركت ملى نفت ايران در شعبه بانك «چيس‏» در نيويورك ريخته مى‏شد و از آنجا دلارها به حسابهاى ديگر شركت ملى در شعبات «چيس‏» در سراسر جهان انتقال مى‏يافت، بدين ترتيب هر ماه بانك مركزى ايران و بانكهاى «چيس‏» ، محاسبات پرداختهاى شركت ملى نفت را در دفاتر خود ثبت مى‏كردند.
به لحاظ دقت‏خاص شركت ملى نفت ايران، در حفظ اسرار محاسبات بانكى خود، محتملا دو سه تن از مقامات دفتر مخصوص شاه، دسترسى به دفاتر و محاسبات مربوط را داشتند و مى‏توانستند بفهمند شركت ملى نفت چه مبلغ از درآمد نفت را به بانك مركزى و يا به حسابهاى محرمانه واريز كرده است. (9)
سفارت آمريكا در تهران، براى اطلاع از ميزان درآمد نفت ايران و مبالغى كه به حسابهاى محرمانه ريخته شده، تحقيقاتى به عمل آورده است; در گزارش سفير آمريكا در ايران به وزارت خارجه ايالات متحده در تاريخ 5 آوريل 1976 گفته شده است كه در يك مورد شركت ملى نفت ايران، بابت صدور نفت‏بين مارس 1975 و ژانويه 1976 مبلغ 7/1 ميليارد دلار دريافت كرده ولى فقط 8/558 ميليون دلار از اين مبلغ، به حساب درآمد منظور شده و بقيه، يعنى مبلغى بيش از يك ميليارد دلار، ناپديد شده است. (10)
در يك مورد ديگر، سفارت آمريكا به اختلاف فاحشى در محاسبات شركت ملى ايران در پايان سال مالى 1977 (1356) برخورد كرد، بدين ترتيب كه شركت ملى بابت نفتى كه مستقيما فروخته بود مبلغ 4 ميليارد دلار ارز خارجى به دست آورده بود.سفارت‏آمريكا در گزارش به وزارت خارجه ايالات متحده مى‏ گويد «از اين مبلغ ارز خارجى، اقلا يك ميليارد دلار كمتر به بانك مركزى ايران تحويل شده است‏» . (11)
سومين منبع درآمد خانواده سلطنتى، عمليات بازرگانى بود، با درآمد ناگهانى حاصل از فروش نفت و توسعه فعاليتهاى اقتصادى، اعضاى خانواده سلطنتى وامهاى كلانى از بانكها گرفتند و در امور مختلف تجارى و صنعتى سرمايه گذارى كردند.در طى دهه 1950 پهلويها ثروتمندترين سوداگران ايران محسوب مى‏ شدند، شاه شخصا مالك چند كارخانه و معدن بود.بستگان وى در يكصد و پنجاه شركت، شامل بانكها، كارخانه آلومينيوم‏سازى، هتل سازى و كازينو و قمارخانه‏ها سهيم بودند.شهرام، پسر اشرف به تنهايى سهامدار عمده هشت‏شركت‏ساختمانى، بيمه، سيمان، پارچه بافى و حمل و نقل بود. (12)
آخرين منبع درآمد پهلويها، بنياد پهلوى بود.به ادعاى بانكداران غربى، اين بنياد، سالانه بيش از 40 ميليون دلار كمك مالى دريافت مى‏ كرد و محل مناسب و امنى براى زد و بند و فرار از ماليات برخى از اعضاى خانواده سلطنتى بود.بنياد پهلوى در 207 شركت‏سهم داشت كه عمده‏ترين آنها 8 شركت معدنى، 10 شركت‏سيمان، 17 بانك و شركتهاى بيمه، 25 هتل و كازينو، 25 شركت‏ساختمان فلز، 25 واحد كشاورزى تجارى و 45 شركت‏ساختمانى بودند.به نوشته نيويورك تايمز، بنياد پهلوى، به عنوان فعاليتهاى خيريه و به نفع عامه، سه منبع مهم براى بهره‏بردارى بود، منبع پولى براى خانواده پهلوى، منبع اعمال نفوذ در بخشهاى مهم اقتصادى كشور و منبع پاداش به حاميان رژيم. (13)
بنياد پهلوى مدعى بود كه درآمدهاى آن صرف امور خيريه مى‏شد ولى، به استناد گزارش سرى ژوئن 1972 سفارت آمريكا در تهران، رقمى در حدود 20 تا 40 درصد درآمدهاى بنياد، به اعضاى خانواده سلطنتى مى‏رسيد. (14)
حزب رستاخيز
در سال 1353 محمد رضا شاه، نهاد ديگرى را به اركان سه گانه فوق افزود و آن ايجاد حزب واحد دولتى «رستاخيز» بود.پيش از آن، يعنى در دوره حكومت منوچهر اقبال، سيستم دو حزبى مليون و مردم برقرار شد، سپس در دوره نخست وزيرى منصور، حزب ايران نوين ايجاد گرديد.پس از كشته شدن منصور، امير عباس هويدا، حزب ايران نوين را زير كنترل خود گرفت.
طى دورانى كه سيستم دو حزبى مليون و مردم برقرار بود، محمد رضا شاه، در چند مورد خود را هواخواه تعدد احزاب در كشور دانست و گفت قصد ندارد سيستم يك حزبى برقرار كند.وى در كتاب ماموريت‏براى وطنم به اين نكته اشاره كرده و گفته است:
«...من چون شاه كشور مشروطه هستم، دليلى نمى‏بينم كه مشوق تشكيل احزاب نباشم و مانند ديكتاتورها، تنها از يك حزب دست نشانده خود پشتيبانى نمايم..» . (15)
در سال 1354 شاه از گفته‏هايش در مورد لزوم تشكيل احزاب عدول كرد.به دستور وى، حزب ايران نوين منحل شد و وجوديت‏حزب رستاخيز اعلام گرديد.شاه گفت:
«در آينده يك حزب وجود خواهد داشت [....] آنهايى كه از پيوستن به حزب رستاخيز امتناع كنند، بايد به طور پنهانى هواخواه حزب توده باشند» . (16)
در جاى ديگر، با اخطار به كسانى كه در ابراز وفادارى نسبت‏به اصول سلطنت و قانون اساسى خوددارى كنند گفت «اين خائنان يا بايد به زندان بروند، يا همين فردا از كشور خارج شوند.» وقتى روزنامه نگاران خارجى يادآور شدند كه اين سخن شاه، با گفته‏هاى گذشته‏اش، كه از سيستم دو حزبى هواخواهى مى‏كرد، مغاير است گفت:
«آزادى عقيده! آزادى فكر! دموكراسى! ....با پنج‏سال سن، اعتصاب و نمايش در خيابانها! ...اين دموكراسى و آزادى است! معناى اين حرفها چيست؟ ..» . (17)
فكر ايجاد يك حزب واحد «فراگير» از سوى چند تن ايرانيانى كه در دانشگاههاى آمريكا علوم سياسى - اجتماعى فرا گرفته بودند و در سلك مشاوران سياسى مورد اعتماد شاه درآمده بودند، به شاه القا شد.اينان، تحت تاثير نظريات ساموئل هانتينگتون (18) استاد علوم سياسى دانشگاه هاروارد قرار داشتند و بر اين عقيده بودند كه راه رسيدن به ثبات سياسى و پيشرفت، در كشورهاى در حال توسعه، ايجاد يك حزب نيرومند و منسجم و فراگير است كه به صورت عامل پيوند بين دولت و جامعه عمل خواهد كرد و در نهايت پشتيبان هيئت‏حاكم در اجراى برنامه‏هاى سياسى و اجتماعى او خواهد بود.اين نظريه، از سوى شاه كه درگير آشفتگيهاى سياسى و اجتماعى بود و به يك مركز قدرت نيرومند سياسى نياز داشت، مورد قبول قرار گرفت.
ايدئولوگهاى مشاور شاه، از اين نكته غافل بودند كه يك حزب، آن هم دولتى و «شاهنشاهى‏» در كشورى چون ايران، كه مردم، بخصوص روشنفكران، اقدامات هيئت‏حاكم را با ترديد و سوء ظن مى‏نگريستند، وسيله و ابزار كنترل توده‏ها و به حركت درآوردن آنها در جهت مورد نظر نيست، بلكه بسان تسمه‏اى است كه سنگينى «بار» جامعه و نارضايتى آنها را به هيئت‏حاكم منتقل مى‏ كند.
براى پاسخ به فرمايشى بودن سيستم يك حزبى، براى آن، دو جناح محافظه كار و ترقيخواه ايجاد كردند، كه هوشنگ انصارى و جمشيد آموزگار، رهبران دو جناح مزبور بودند.هدف اساسى حزب رستاخيز در يك جمله خلاصه مى‏شد، تبديل ديكتاتورى نظامى از كار افتاده شاه، به سيستم استبدادى تك حزبى دولتى!
حزب رستاخيز موجوديت‏خود را با سر و صداى زياد اعلام كرد، برنامه حزب، پيشرفت و تعالى ايران و مردم به سوى تمدن بزرگ بود.در نشريه «فلسفه انقلاب ايران‏» گفته شده بود شاهنشاه آريامهر، انديشه «طبقه‏» را از جامعه ايران ريشه كن ساخته و همه مسائل طبقاتى و تضادهاى اجتماعى را حل و فصل كرده است [....] شاهنشاه تنها يك رهبر سياسى ايران نيست [....] او، رهبر روحى، فكرى و قلبى ملت‏خود مى‏ باشد (!)» (19) محمد رضا شاه ضمن مصاحبه به يك خبرنگار انگليسى گفت: «فلسفه حزب رستاخيز بر اساس ديالكتيك اصول انقلاب سفيد بنا شده و در هيچ جاى جهان چنين‏رابطه و وابستگى بين رهبر و ملت وجود ندارد» . (20)
شاه به رغم اين ادعاها، مردم را تهديد مى‏ كرد كه يا در حزب رستاخيز او نامنويسى كنند يا حق زندگى در ميهن آباء و اجدادى خود ندارند.وى در يك مورد گفت:
«كسى كه وارد حزب جديد سياسى نشود، دو راه در پيش دارد، چنين شخصى يا وابسته به يك سازمان غير قانونى است، يا به حزب غير قانونى توده، و به بيان ديگر يك خائن است.اين چنين فردى جايش در يكى از زندانهاى ايران است، يا اگر مايل باشد مى‏تواند همين فردا كشور را ترك كند، بى آنكه عوارض خروج بدهد و هر جا بخواهد برود، زيرا ايرانى نيست، جزء ملت نيست و فعاليتهاى او، طبق قانون غير قانونى و مستوجب مجازات است‏» . (21)
حزب رستاخيز در سال 1354 سازمان خود را در تهران و شهرستانها توسعه داد.كميته مركزى حزب، هويدا، نخست وزير را به دبيركلى برگزيد، تقريبا همه نمايندگان عضو حزب شدند.در وزارتخانه‏ها و ادارات دولتى، عضويت در حزب رستاخيز اجبارى بود. پنج روزنامه: رستاخيز يوميه، رستاخيز كارگران، رستاخيز كشاورزان، رستاخيز جوانان و انديشه رستاخيز، ارگان حزب بودند. كميته مركزى تهديد كرد كسانى كه از قبول عضويت در حزب خوددارى كنند، بايد پاسخگوى حزب باشند. (22)
هنگام تشكيل حزب رستاخيز، همه نيروهاى مخالف در ايران سركوب شده بود، ولى در خارج از كشور، نيروهاى اپوزيسيون حزب را محكوم كردند.آيت الله خمينى نيز طى اعلاميه‏اى، آن را مخالف مصالح ايران و اسلام دانست. (23)
آخرين انتخابات
انتخابات دوره 24 مجلس شوراى ملى، آخرين انتخابات دوران حكومت پهلوى بود.نامزدهاى نمايندگى، زير نظر ساواك و تاييد رئيس با اطلاعات شاه، سپهبد حسين فردوست انتخاب شدند.براى هر يك از كرسيهاى مجلس، چند تن نامزد شده بودند كه‏همه آنها را شوراهاى استانى حزب رستاخيز، و مقامات امنيتى تاييد كرده بودند. (24)
بيش از 10000 تن خود را نامزد 268 كرسى مجلس شورا و 30 كرسى سنا كرده بودند.صلاحيت 841 تن از اين عده كه از غربال ساواك گذشته بودند، براى مبارزه انتخاباتى تاييد شد.هيچ نماينده‏اى اجازه زير سؤال كشيدن موضوع نفت، سياست‏خارجى و انقلاب شاه و مردم را نداشت.ثبت نام براى راى دادن، بخصوص براى حقوق بگيران دولتى، تقريبا اجبارى بود.امير عباس هويدا، دبير كل حزب رستاخيز اعلام كرد كه عدم حضور در حوزه‏هاى انتخاباتى براى راى دادن، بى توجهى به حزب تلقى مى‏ شود.در شناسنامه راى دهندگان مهر زده مى‏شد.بدين ترتيب حدود 8/6 ميليون تن براى راى دادن ثبت نام كردند.در پايان انتخابات دولت اعلام كرد كه تعداد 1/5 ميليون تن به كانديداهاى نمايندگى مجلس راى داده‏اند.بدين ترتيب معلوم شد به رغم سختگيريها، تعداد 5/1 ميليون تن از ثبت نام كنندگان، در راى گيرى شركت نكرده‏اند. (25)
اسناد سفارت آمريكا حاكى است كه لا اقل 10 درصد انتخابات از طريق نفوذ علم، وزير دربار «دستكارى‏» شده بود.در همين گزارش آمده است «به هر حال، تغيير در روند انتخاباتى، هيچ گاه اين واقعيت را تغيير نمى‏دهد، كه پارلمان هيئتى است فاقد نفوذ در فرمول بندى و اجراى سياستها و تنها به صورت يك «مهر پلاستيكى‏» عمل مى‏ كند..» . (26)
با همه تلاشى كه رژيم براى استحكام ساختار حزب رستاخيز ملى به عمل آورد، دفاتر و شعبه‏هاى حزب نخستين هدفهايى بودند كه در سال 1357 مورد حمله مردم قرار گرفتند.حزب رستاخيز، زودتر از ديگر نهادهاى رژيم انحلال خود را اعلام كرد.
پى‏نوشت‏ها:
1. محمد رضا شاه پهلوى آريامهر، ماموريت‏براى وطنم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ چهارم، 1348، صفحات 322 و 323.
2. همان كتاب، صفحه 335.
3. محمد رضا شاه پهلوى، به سوى تمدن بزرگ، صفحه 7.
4. دكتر جلال عبده، خاطرات، چهال سال در صحنه، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1368، صفحه 604.
5. Ervand Abrahamian; Iran Between Two Revolutions, pp. 433 -434.
6. B.Bayne, Persian Kingship in Transition (New York, 1968) ,p.186.
7. از ظهور تا سقوط، اسناد سفارت آمريكا (لانه جاسوسى) تنظيم دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، 1366، صفحات 164 و 165.
8. New York Times, Sep. 21, 1972, Newsweek Apr.28, 1972.
9. Supplemental Affidavit in Support of Motion for Preliminary Ingection.by Alan Delsman. The Chase Manhattan Bank N.A.,vs.The State of Iranet al., beforeSouthern District court of New York, Jan. 23, 1980, Docket Number 79 Civ.6644, Paragraphs 21
-38.
10. United States Department Airgram [Iran gold andForeign Exchange Holdi
- 0231, Apr. 8, 1976, (Interlock, Mark Hulbert,pp.66 -67).
11. United States Airgram, [Iran Blance of Payments - Nin Months, Year 25
ndForecast 2536] CERP - 0102, Feb.10. 1977, (Ibid;p.67).
Shahab
13. A.Chittenden, [Bankers say Shah|s fortune is well above a billion] New York Times,
10 January, 1979.